شناسهٔ خبر: 51878 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نظریه ایرانشهری، برابر با ناسیونالیسم و باستان‌گرایی نیست

محمدعلی مرادی، پژوهشگر حوزه فلسفه با بیان اینکه ایده باستان گرایی اسلام را حذف می کند و صرفاً بر وجه ایرانیت تمرکز دارد، گفت: اندیشه ایرانشهری با ایده باستان گرایانه در تضاد است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست «نقد و بررسی اندیشه ایرانشهری؛ توانایی ها، ضعف ها، فرصت ها وتهدیدات»، با حضور سید جواد میری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، محمد علی مرادی، پژوهشگر فلسفی و قاسم پورحسن، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبائی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

در ابتدای این نشست، عنوان شد که، مفهوم ایرانشهری، چندی است که مناقشاتی را در عرصه علمی و آکادمیک کشور به راه انداخته است که پاره ای از این مناقشات؛ بر اثر سوء تفاهم ها و یا سوء برداشت ها می بوده است. سپس بیان شد که  این مناقشات در پاره ای از اوقات منجر به دعواهای فکری نیز شده است و این قبیل نشست ها و سمینارها، سعی دارند تا، مفهوم ایرانشهری، به طور اساسی و مفهومی باز شود و این معنا به درستی پیش رود.

نظریه ایرانشهری برابر با دیدگاه ناسیونالیستی نیست

در ادامه این نشست، قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)، در مقام نقد و تحلیل اندیشه ایرانشهری سید جواد طباطبایی، بیان کرد: نوع نگاه و دید بنده، به مسئله ایرانشهری، فلسفی و پدیدار شناسانه است. بنا به این دیدگاه، نظریه ایرانشهری، با دیدگاه ناسیونالیستی برابر نخواهد بود.

پورحسن بیان کرد: بنده معتقد هستم که چهار سنخ از اندیشه ایرانشهری وجود دارد؛ یک سنخ، رویکرد تاریخی است. سنخ دیگر، جهان بینی خِرد ایرانی است، سنخ سوم؛ عنصر جغرافیایی است و سنخ چهارم، بر مدار مسئله فرهنگی و پایداری فرهنگی ایرانی است.

این استاد دانشگاه با بیان این نکته که از منظر و نگاه خِرد ایرانی، من مدافع اندیشه ایرانشهری هستم، افزود: بنده معتقدم که واژه ایرانشهری؛ از دوره ساسانیان به کار گرفته شده است و اسناد و مدارک به ما می گویند در این دوره، به اردشیر، پادشاه ساسانی، شاهنشاه ایران می گفتند و القابی مانند ایراندُخت و ایران خِرد، در کتیبه های این دوران به ثبت رسیده است.

وی گفت: در دوران پیشتر از این زمان، در کتیبه ها از واژه هایی مانند آریایی و غیر آریایی استفاده می شده است.

پورحسن با اشاره به این نکته که این منابع و کتیبه ها، در واقع نشان دهنده دستگاه فکری ایرانیان هستند، ادامه داد: بنده در مسیر نگاه و دیدگاه سهروردی قرار دارم و مخالف نظریه ایرانشهری، به معنای دولت و سلطنت هستم.

وی با اشاره به این نکته که در بررسی کتیبه ها و آثار تاریخی به جا مانده از تاریخ می توان بیان کرد که تمدن سومری، در واقع ادامه تمدن شهرسوخته و یا تمدن جیرفتی ایرانیان هستند، ادامه داد: این برداشت نادرست است که بگویند تمدن سومری از شبه جزیره عربستان و یا هند نشأت گرفته است.

پور حسن گفت: درآثار به جا مانده از سال ۳۸۳ میلادی در طاق بستان، اردشیر، شاه ساسانی را در حلقه اهورامزدا و ایزد مهر می بینیم.

این عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی بیان کرد: محور دیگر بحث بنده در مسئله و موضوع ایرانشهری این است که زمانی که ما از این عنوان استفاده می نماییم، مراد ما از این مطلب چیست؟

پورحسن ادامه داد: به نظر می رسد در برخورد با اندیشه ایرانشهری، با دو نوع برداشت و فهم از این موضوع روبرو هستیم؛ یکی فهم افراطی است و دیگری، فهم تفریطی.

این محقق و پژوهشگر فلسفه با اشاره به این نکته که نگاه افراطی به مسئله ایرانشهری، این مسئله را مبدل به موضوعی خونی و نژادی می نماید، افزود: در دنیای عرب نیز، وقتی از عقل و فرهنگ عرب، صحبت می شود، این نگاهِ خونی و نژادی را می بینیم.

وی ادامه داد: این نگاه غیرعلمی؛ توانایی بازخوانی خِرد ایرانی را ندارد، زیرا در این نگاه ساختار تاریخ و جغرافیایی مهم است.

پورحسن گفت: نگاه افراطی می گوید: در وضعیت کنونی که سؤال ما دوران تجدد است، آیا ما می توانیم از نظریه باریک ایرانشهری، دست به تغییر بزنیم؟

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)؛ با بیان این مسئله که نگاه افراطی به اندیشه ایرانشهری، سید جواد طباطبایی؛ مؤسس و طراح این اندیشه و دیگران را به تناقض خواهد انداخت، عنوان کرد: در نگاه تاریخی، بنده هم، به قدرت توجه دارم و هم در عین حال دولت و ملت را مشاهده می نمایم.

پورحسن بیان کرد: اگر ما معنای ایرانشهری را بسنده می دانیم، نباید بگوییم دوران سپیده دم عقل یونانی؛ یا می بایست عنصر یونانی را غلبه بدهیم یا عنصر ایرانی را.

وی با اشاره به این نکته که نگاه تفریطی به مسئله ایرانشهری یعنی اینکه، ما بگوییم ایران بعد از حمله اعراب، فرهنگ و زبان و قلمروش مانده است و مانند مصر و شامات نشده است و فرهنگ ایرانی، به فرهنگ عربی مبدل نشده؛ افزود: الجابری در کتاب «جدال» بیان می کند که ابن سینا و فارابی در درون فرهنگ عرب فکر می کنند و تفکر عربی یعنی، تفکر حنبلی و اشعری؛ در صورتی که اندیشه حنبلی، در تضاد با اندیشه های ابن سینا است.

این استاد و عضو هیئت علمی تصریح کرد: نگاه تفریطی یعنی، ایران از دست رفته و نظام در هم پاشیده و به نظرمی رسد زمانی که خواجه نظام الملک، از ایرانشهری صحبت می نماید، در درون امت صحبت می کند.

وی با اشاره به این نکته که با توجه به آثار دکتر شریعتی، به این نکته می رسیم که ایشان نیز بیان داشته است که در درون امت به معنای امامت دست یافته است، ادامه داد: در نگاه افراطی، خلافت را کنار می زنیم و نظریه امت را نیز، کنار می گذاریم.

تمدن اسلامی بر مبنای فرهنگ عرب شکل نگرفته است

پورحسن گفت: امت مساوی با عربیت و خلافت نیست، بلکه امت یعنی همه مسلمانان. تمدن اسلامی، ساخته دست اعراب و خلفا نبوده و نیست. این تمدن از سال ۶۵۶ تا ۱۹۲۴ در دوران عثمانی ادامه داشته است و این تمدن، بر اساس فرهنگ عرب شکل نگرفته است.

وی با بیان اینکه این خِرد ایرانی بوده است که در طول تاریخ دوام و پایداری داشته است، افزود: در اندیشه ایرانشهری، ما این مفهوم را تقلیل داده ایم و به سلطنت رسیده ایم در صورتی که قوام این اندیشه، وابسته به خِرد ایرانی است.

پورحسن ادامه داد: الجابری می گوید عقل و فرهنگ عربی، قبل از اسلام بوده است و بعد از اسلام هم بوده و تا الان هم ادامه دارد.

این محقق تاریخ و فلسفه با اشاره به این نکته اگر ابن سینا نبود، سهروردی هم وجود نمی داشت، ادامه داد: بعد از ابن سینا، هر کس بخواهد فیلسوف شود، می بایست آثار ابن سینا را مطالعه نماید. ابن سینا در منطق المشرقین می گوید: از یونانی ها دانشی به ما رسیده است و هر کس به این دانش ها اتکا نماید، دچار انحراف خواهد شد.

آرمان خواجه نظام الملک، وحدت سرزمینی ایران بود

عضو هیئت علمی دانشگاه علامه(ره) اظهار کرد: مسئله ایرانشهری در متون، اول بار در دوران سلجوقیان و در دوران خواجه نظام الملک شکل گرفته است و من آرمان خواجه نظام را در وحدت سرزمینی ایران می بینم.

پورحسن ادامه داد: خِرد ایرانی مبتنی بر دادگری است و دادگری یعنی داشتن خِرد و در این مسلک و مرام، قدرت بدون دادگری؛ ارزش و مفهومی ندارد.

وی گفت: بی دلیل نیست که سهروردی می گوید: پادشاهان ایرانی، پیامبرهستند.

خرد ایرانی، مولفه مهمی در اندیشه ایرانشهری است

این پژوهشگر فلسفه خاطر نشان کرد: در دستگاه فکری ایرانی، سه بنیان وجود دارد؛ نظام فلسفی و الهیاتی؛ نظام اخلاقی و فرهنگی و نظام سیاسی و اجتماعی. بنده معتقدم اگر از ایرانشهری صحبت می نماییم، بحث خِرد ایرانی مؤلفه بسیار مهمی در این اندیشه است و خِرد نیز یعنی تفکر آزاد عقلی و من از این مؤلفه دفاع می نمایم. اگر در بحث ایرانشهری مراد، جغرافیا و قدرت سیاسی باشد، می بایست انتظار داشت که این مفهوم پرسش های دوران معاصر ما را نیز بتواند پاسخ دهد.

در ادامه این نشست محمد علی مرادی، پژوهشگر حوزه فلسفه و استاد دانشگاه سیستان و بلوچستان با اشاره به این نکته که مسئله ایرانشهری، حرف دهان گیری است که چندی است مورد توجه قرار گرفته و این نکته را می خواهد بیان کند که ایران جای مهمی است، ادامه داد: در دولت جدید و با تمایل شخص وزیر محترم راه و شهرسازی و با بازگشت دکتر طباطبایی به ایران، چندی است، این اندیشه فراگیر شده است. آقای طباطبایی مدعی است که این مفهوم یک اندیشه سیاسی است، بنابراین بررسی این اندیشه، مستلزم یک کار علمی و بدون جنجال است.

وی ادامه داد: از منظر هایدگر، هرگونه تاریخ، تاریخِ زمان حال است و مسئله ما نیز در برابر پرسش زمان حال مطرح می شود.

مرادی گفت: دغدغه دوران جدید این است که ما را به تاریخ برگردانند چرا که ورود ما به دوران جدید با اندیشه صورت نگرفته است و ما به صورت مادی وارد دوران جدید شده ایم.

ایده ایرانشهری به دنبال ضرورت تشکیل دولت مدرن مطرح شد

مرادی بیان کرد: چون ضرورت تاریخ این بود که دولت مدرن تشکیل بدهیم، چندین پروژه مطرح شد و اندیشه و ایده ایرانشهری از این جا شکل گرفت.

وی با اشاره به این نکته که کشور ساختار علمی درستی ندارد و با هر طرح و ایده ای برخورد ایدئولوژیکی می شود، ادامه داد: ایرانشهری، پیکار سیاسی به دنبال دارد، نه رویکرد علمی و متقن.

مرادی تصریح کرد: در گذشته روشنفکرانی مانند ذبیح بهروز می خواستند پدیده ایرانشهری را در مقابل اسلام قرا دهند. این افراد به جای وحدت علمی به دنبال تفرقه ملّی بودند. این بحث ها در پیش از انقلاب نیز بین افرادی مانند شهید مطهری(ره) و آقای زرین کوب مطرح بود.

این استاد و عضو هیئت علمی با اشاره به این نکته که بعد از انقلاب، اولین بار در سال ۶۵ و در مقاله ای به قلم سید جواد طباطبایی در حوزه سیاست خارجی، مقؤله ایرانشهری را دیده است، ادامه داد: آن زمان این گروه و بینش، با این القائات، در پی این بودند که ایران، قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل  را بپذیرد و این مفهوم از آن زمان شکل گرفت.

وی ادامه داد: در آن دوران خیلی از بچه های مذهبی نیز طرفدار ایده ایرانشهری شدند و به همین دلیل، ایده اسلامی را رها کردند و سوار قطار ایرانشهری گشتند.

ایده ایرانشهری با ایده باستان گرایی در تضاد است

مرادی با اشاره به این نکته که می بایست در برابر ایده ایرانشهری، مؤلفه های خِرد ایرانی را تبیین نماییم و این کوششی است که می بایست انجام شود؛ گفت: فلسفه، پاسخ به زمان حال است ولی با لسان و فرهیختگی فلسفی نه با جدال سیاسی و حزبی. ایده ایرانشهری، نقاط قوتی دارد و با ایده باستان گرایانه در تضاد است. ایده ایرانشهری در تداومش، دوران اسلامی را طی کرده است و اوجش می رسد به سده سوم تا هفتم هجری. ایده باستان گرایانه سعی دارد اسلام را بیرون بیندازد و بر وجه ایرانیت تمرکز دارد.

این محقق و پژوهشگر فلسفه تصریح کرد: ایده ایرانشهری دارای نکات ضعفی نیز هست؛ یکی اینکه در منشأ، واجد دو مؤلفه است و آن وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است.

وی گفت: خِرد ایرانی این ظرفیت را دارد که در ثبات و تغییر وحدت و کثرت را با هم ببیند.

مرادی با اشاره به این نکته که در این ایده، فلسفه احیاء نشده است و همچنین این ایده، مبانی تئوریک نیز ندارد، بیان کرد: این ایده؛ فقط سیاسی نیست، سیاست، شاخه مهمی از زندگی است، ولی همه زندگی نیست.

این دانش آموخته جامعه شناسی با بیان این نکته که در باب پرداخت نظریات و ایده ها، فقط سیاسی نگاه می کنیم و فکر می کنیم سیاست درد ما را درمان خواهد کرد، افزود: این مسئله شاه بیت خطای ما ایرانیان است.

مرادی گفت: تقریباً از دوره های مدیدی دفاع از وطن تحت فشار جدی ای قرار داشت، اما هم اینک فرصتی دست داده است و می شود ایده ایرانشهری را بسط و دفاع از ایرانیت را توسعه داد.  

اندیشه ایرانشهری؛ تئوری یا ایدئولوژی؟

وی با بیان این نکته که متأسفانه نهادهای علمی و تئوریک متمرکز نداریم تا ایده ها تبدیل به فلسفه شوند، بیان کرد: ایده ایرانشهری به دو سرنوشت خواهد رسید؛ یا به تئوری تبدیل خواهد شد یا به ایدئولوژی مبدل خواهد گشت.

این دانش آموخته دانشگاه برلین اظهار کرد: موضوع پژوهشگاه علم است، ولی متأسفانه چیزی از این پژوهشگاه ها خارج نمی شود.

مرادی گفت: کانت می گوید ایده را از افلاطون فرا گرفته ام، ولی دیدگاه من با او متفاوت است. ما می بایست ایده ها را در دام و محاصره مفهوم قرار دهیم و به ساختار تولید علم به صورت انتقادی نگاه کنیم.

ظرفیت های فلسفی اندیشه ایرانشهری

وی گفت: ایده ایرانشهری دارای پتانسیل است و ما می بایست با تبدیل ایرانشهری به دستگاه و سیستم فلسفی، این ایده را دارای ظرفیت های فلسفی نماییم.

مرادی خاطر نشان کرد: به عنوان کسی که با گوشت و پوست و استخوان مان انقلاب و مشکلات ابتدایی آن را درک کرده ایم، می گویم که می بایست بتوانیم از خطرات و نگرانی های این اندیشه ها و ایده ها ممانعت به عمل آوریم. ما ملتی بودیم که مرگ را به عینه مشاهده کرده ایم و من از صحبت های آقای طباطبایی و طرفدارانشان، احساس خطر می کنم. گاهی این صحبت ها بوی خون می دهند، می بایست با جِدیت در راه تنش زدایی و هم نوایی گام برداریم.

بازخوانی روایت ایرانشهری سیدجواد طباطبائی

در ادامه این نشست و بعد از سخنان مرادی، سید جواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در مقام ناقد اندیشه ایرانشهری گفت: آقای طباطبایی در آخرین سخنرانی خود در باب اندیشه ایرانشهری، بیان داشته اند که سخنان من را تحریف می نمایند و بحث ایرانشهری بنده، یک بحث فاشیستی نیست، بلکه یک بحث کاملاً علمی است. بنده نیز معتقدم بحث در باب تمدن و اندیشه ایرانشهری، یک بحث کاملاً علمی است.

میری ادامه داد: نکته بنده این است که خود آگاهی در گفتار آقای طباطبایی مغفول است. یکی از نکاتی که می بایست به آن توجه نماییم این است که طباطبایی تقریباً حدود ۷۰ الی ۸۰ سال، مسائل بسیاری را که در حوزه تفسیر متون و تأویل علوم انسانی شکل گرفته اند را نادیده گرفته اند و سپس می گوید: امروزه هر کس با اندیشه ایرانشهری مخالف است، با ایران مخالف است.

وی اظهار کرد: نکته مهم دیگر در سخنان آقای طباطبایی این است که ایشان می گوید: نژاد پرستی در شاهنامه وجود ندارد. این بحث دارای سه اشکال مهم است؛ اول اینکه نژاد پرستی فقط در معنای بیولوژیکی معنا نمی شود و ما نژاد پرستیِ دینی و سیاسی و مذهبی نیز داریم. نکته دیگر این است که بگوییم نژاد در شاهنامه یک معنا دارد، این معنا نیز، خیلی ساده اندیشانه مطرح شده است و نیازمند مفهوم سازی دقیقی است.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: دومین اشکال صحبت های آقای طباطبایی این است که گویی ایشان در دهه ۴۰ میلادی قرن بیستم قرار دارند و متن شاهنامه نیز صامت نشسته است. اینکه فردوسی از مفهوم نژاد چه برداشتی داشته است و این برداشت در حال حاضر چه خوانشی در مفهوم ایرانی دارد جای تأمل و بررسی دارد.

این محقق و پژوهشگر ادامه داد: این مطلب درست نیست که ۷۰ سال تلاطم های بشری را در باب فهم متون نادیده بگیریم.

میری گفت: سومین اشکال بحث آقای طباطبایی، خوانشی است که از فردوسی در دوران معاصر شده است؛ اینکه فردوسی را مدافع ایرانیان نسبت به سایر اقوام بدانیم و معتقد باشیم که اگر کسی بر ضد او سخن بگوید در واقع بر ضد ایرانیت سخن گفته است.

وی ادامه داد: نقطه قوت روایت ایشان بحث تفکیک بین شریعت نامه ها و سیاست نامه ها است. طباطبایی با این بحث، مسئله اش زمان گذشته و ایام ماضی نیست، بلکه این بحث در اندیشه ایرانشهری برمی گردد به امروز و آینده ایران و اینکه ایرانشهری در آینده چگونه فکر می کند.

میری ادامه داد: طباطبایی در واقع با طرح موضوع جدایی سیاست نامه ها از شریعت نامه ها، می خواهد بیان نماید که چگونه می شود دیدگاه و نظریه ولایت فقیه را از مسیر شریعت نامه به مسیر سیاست نامه وارد کرد.

وی گفت: اگر تمدن ایرانی توانسته است ماندگار شود به این علت بوده است که در این تمدن هیج ردپایی از شریعت نامه ها نمی بینیم و به همین دلیل نیز بوده است که خلافت در ایران شکل نگرفته است.

این استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه بیان کرد: طباطبایی معتقد است که اگر ولایت فقیه می خواهد در ایران به مثابه یک ایده سیاسی دوام داشته باشد و استمرار یابد، می بایست در قالب سیاست نامه ادامه یابد و ایده اش را از شریعت نامه، به سیاست نامه تغییر دهد. باید گفت که این مطلب دقیقاً همان مسئله ای است که تضادهای اتفاق افتاده در این چهار دهه از عمر انقلاب؛ از همین آبشخور نشأت گرفته است.

میری با اشاره به این نکته که طباطبایی در عرصه عمومی به بحث ایرانشهری می پردازد؛ بیان کرد: می بایست در این باب از پیکارهای سیاسی فاصله بگیریم و به مفهوم سازی بپردازیم.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی در ادامه ابراز کرد: نکته دیگر مورد مناقشه در بحث ایرانشهری آقای طباطبایی این است که، ایشان در سخنانشان گفته است که هِگل می گوید: تاریخ جهان با ایران شروع می شود. حال سؤال اینجا است که، آیا واقعاً این سخن را هِگل گفته است یا خیر؟

میری خاطر نشان کرد: مقؤله عجیب دیگر در سخنان سید جواد طباطبایی این است که وی بیان می دارد: بین ایده شهروندی و رعیت در نظام فکری هِگل تفاوتی وجود ندارد. این در حالی است که پیش از دوران مدرن مفهوم سوژه وجود نداشته است و شهروند نیز زائیده مفهوم سوژه است.

نظر شما