شناسهٔ خبر: 52091 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

هر ورقی از کتاب، پری است برای پرواز ما/ اندیشیدن میزان دارد

دینانی گفت: ورق های کتاب، پرهای شماست برای پرواز، انسان پر و بال پرندگی ندارد، هر ورقی از کتاب پری است برای پرواز ما. وقتی که اندیشه پرواز کند راه درست را از نادرست تشخیص می دهد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ غلامحسین ابراهیمی دینانی، عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران و چهره ماندگار فلسفه عصر روز گذشته پنجم آبان ماه در برنامه معرفت که از شبکه چهار سیما پخش می شد در تفسیر قسمت هایی از کتاب خود با عنوان «پرسش از هستی و هستی پرسش» اظهار کرد: انسان یک موجود پیچیده و شگفت انگیزی است که خصوصیات زیادی دارد، یکنواخت نیست، گاهی رحمانی و عقلانی است، گاهی هم شیطانی و نفسانی است، یک مجموعه است و در عین وحدت، نیروها و تقاضاهای بسیار زیادی دارد.

وی افزود: تردیدی نیست که راه حق راه خداوند است، اما برای پیدا کردن راه حق اندیشیدن و تعقل لازم است. راهی بهتر از تعقل و فکر کردن درست نداریم. کسی که دارای تعقل است دارای تقوا هم هست.

چهره ماندگار فلسفه با طرح این سوال که چگونه تعقل کنیم، تأکید کرد: باید در اندیشیدن مواظب بود و اندیشیدن را تقویت کرد. اندیشیدن یعنی تعقل کردن. یکی از راهها کتاب خواندن است. ما امروز کتابخوان کم داریم، متأسفانه کتاب خوب هم کم نوشته می شود و کم خوانده می شود.

دینانی تصریح کرد: ورق های کتاب، پرهای شماست برای پرواز، انسان پر و بال پرندگی ندارد، هر ورقی از کتاب پری است برای پرواز ما. وقتی که اندیشه پرواز کند راه درست را از نادرست تشخیص می دهد.

عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران با بیان اینکه هیچ وقت انسان از اندیشیدن ضرر نمی کند، خاطرنشان کرد: هر آدمی ممکن است مرتکب خطا شود، اندیشیدن تنها راهی است که اگر اشتباه بروی وقتی که برمی گردی و متوجه اشتباهت می شوی خود بازگشت از اشتباه یک پیشرفت است.

وی گفت: اندیشیدن هر مرحله اش پیشرفت است، پس ما باید به اندیشیدن بیش از حد بها بدهیم و بیندیشیم، اندیشیدن موازین دارد، موازین اندیشیدن منطق است.

این استاد دانشگاه در ادامه ابراز داشت: هر انسانی به ذات، منطقی است ولو اینکه منطق نخوانده باشد. انسان بر حسب ذات، منطقی آفریده شده است مگر اینکه منحرف شده باشد. اندیشیدن میزان دارد و بر اساس موازین باید اندیشید.

وی خاطرنشان کرد: همه انسانها هر چه که دارند را می بینند اما آیا هر چه که هستند هم می بینند؟ انسان دارایی هایش را می بیند اما آنچه که هست را نمی بیند. اگر آنچه که هستم را ببینم پس آنچه که دارم را هم می بینم اما اگر آنچه دارم را ببینم و آنچه هستم را نبینم به جای اینکه دارایی داشته باشیم مملوک هستیم. من وقتی دارایی دارم که آنچه که هستم را ببینم.

وی در ادامه گفت: اول ببینیم چه هستیم، در چه موقعیتی هستیم و چه می توانیم بشویم. اگر من هستی خود را ببینم چند چیز را می بینم چه هستم، چه بوده ام، چه اکنون هستم و اکنون که هستم چه می توانم بشوم. تنها موجودی که می تواند گذشته خود را ببیند و به گذشته خود بیندیشد و گذشته دارد انسان است.

دینانی افزود: انسان گذشته را دارد و حال را هم با گذشته اش دارد ولی آینده را نمی داند که دارد یا ندارد. انسان حال خود را می داند گذشته خود را نیز دارد و به آینده خود نیز باید بیندیشد، اما از اینکه آینده چه خواهد شد اطمینان کامل وجود ندارد.

وی تصریح کرد: ما برای اینکه بتوانیم خداوند و خود را بشناسیم باید به گذشته فکر کنیم و بدانیم که بوده ایم. وقتی به گذشته می اندیشیم تا ازل می توانیم برویم اما ما با این شرایط در این دنیا از ازل نبوده ایم، اگر به گذشته خودم بیندیشم و به اکنون خودم بیندیشم و بدانم از کجا به کجا آمده ام، هم از خودم رها می شوم و هم مردم را نجات می دهم و دیگر کسی از من احساس خطر نمی کند.

عضو انجمن حکمت و فلسفه ایران افزود: هر موجودی که در این جهان زندگی می کند، برای کره زمین خطرناک نیست، اما انسان تنها موجودی است که می تواند برای کره زمین خطرناک باشد. از جماد و نبات و حیوان برای زمین خطرناک نیست، ولی انسان که از منابع کره زمین استفاده می کند، می تواند کره زمین را نابود کند و ما امروز در آستانه این خطر هستیم.

این استاد دانشگاه ادامه داد: انسان برای اینکه از این خطر رهایی یابد به جای اینکه دارایی هایش را ببیند باید خودش را ببیند، بدنش را نبیند، خودش را ببیند.

وی تأکید کرد: مادامی که پُری از هواها و هوس ها ندایی که به گوش شما می رسد و گوش شما را کر می کند، ندای خواسته های رنگارنگ است، اما اگر یک مقداری جلوی این نداهای رنگارنگ را بتوانی بگیری، ندای هستی طنین افکن است و آن ندای حقیقت است و آن صدای وجود است. ندای حقیقت است.

دینانی در پایان خاطرنشان کرد: ظاهر انسان باید در خدمت باطنش باشد، ظاهر باید کار خودش را به اندازه انجام دهد و نباید کاری کند که انسان از باطن خویش غافل شود. باید یک ارتباطی معقول برقرار باشد، از باطن به ظاهر بیاید و از ظاهر به باطن برود و مرتب این ارتباط وجود داشته باشد. وقتی که این ارتباط برقرار شد، راه راه مستقیم است.

نظر شما