شناسهٔ خبر: 52243 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

اقبال در میان صاحب‌نظران

ادبا هم نسبت به شخصیت و نگاه اقبال بی‌تفاوت نبودند و درباره او موضع‌گیری می‌کردند. از شاخص‌ترین اظهارنظرها درباره اقبال می‌توان به مطهری، ‌شریعتی و مینوی اشاره کرد.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از اعتماد؛ وقتی اندیشه‌های اقبال به فارسی منتشر شد، دیدگاه‌های وی مورد توجه صاحب‌نظران و روشنفکران ایران قرار گرفت. شریعتی چند باری درباره او سخنرانی کرد و شهید مطهری هم از او هم تعریف کرد و هم نقدهایی نسبت به او بیان کرد. در نهایت ادبا هم نسبت به شخصیت و نگاه اقبال بی‌تفاوت نبودند و درباره او موضع‌گیری می‌کردند. از شاخص‌ترین اظهارنظرها درباره اقبال می‌توان به مطهری، ‌شریعتی و مینوی اشاره کرد.

مطهری و اقبال؛ ‌مساله‌ واحد، راه‌حل‌ متفاوت
مرتضی مطهری و اقبال لاهوری هر دو مساله احیای تفکر دینی داشتند؛ اقبال لاهوری در کتاب «احیای تفکر دینی در اسلام» باور دارد که مساله جهان اسلام نخوت است. توصیه اقبال برای خروج جهان اسلام از رکود و نخوت، «اجتهاد» است. اما در مقابل مرتضی مطهری به عنوان متفکری شیعی درد کنونی جهان اسلام را خرافه تشخیص می‌دهد و راه دوای آن را تعلیم اصولی مبانی دین تجویز می‌کند.
مطهری در همین رابطه می‌گوید: «روحانیون بزرگ ما باید به این نکته توجه کنند که بقا و دوام روحانیت و موجودیت اسلام به این است که زعمای دین، ابتکار و اصلاحات عمیقی که امروز ضروری تشخیص داده می‌شود در دست بگیرند. آنها امروز در مقابل ملتی نیمه‌بیدار قرار گرفته‌اند که روز به روز بیدارتر می‌شود.»
مطهری در اندیشه احیاگری خود به دنبال قرائتی از دین و فقه است تا بتواند در زندگی اجتماعی انسان معاصر موثر واقع شود. از نظر مطهری علما می‌توانند با ابزار اجتهاد چنین فرصتی را در اختیار جهان معاصر بگذارند.
مرتضی مطهری در کتاب «بررسی اجمالی نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر» به اقبال لاهوری هم توجه نشان داده است. مطهری نقدهایی جدی به اقبال دارد. از نظر او نگاه اقبال به معارف و بالاخص فلسفه اسلامی سطحی است. مطهری نقدی جدی به ایده‌های مهدویت و خاتمیت اقبال دارد و معتقد است به دلیل نگاهی سطحی که به این مقوله دینی در اسلام دارد، اقبال به هدفش نخواهد رسید. مطهری همچنین معتقد است اقبال در گرایشات عرفانی‌اش بیشتر متاثر از عرفان هندوییان بوده و شناخت عمیقی نسبت به عرفان اسلامی نداشته است.
 مطهری در این کتاب اقبال را اندیشمندی معرفی می‌کند که افکارش در سایر ملل اسلامی هم مورد استقبال قرار گرفته است. از نظر مطهری، مزیت نگاه اقبال تجویز راه‌حلی درون دینی برای خروج از بن‌بست‌های زمانه خودش است. راه‌حلی مانند اجتهاد. مطهری یادآور می‌شود که اقبال اشراف قابل قبولی به فلسفه غرب داشته است. اقبال تنها تئوری‌پرداز نبود و کنش و عمل سیاسی هم داشته است. این ویژگی اقبال مورد توجه مطهری که خودش نیز متفکری انقلابی و عمل‌گرا بوده، ‌قرارگرفته است.
مینوی و اقبال
مجتبی مینوی در کتابی که درباره اندیشه‌ و آثار اقبال در سال ١٣٢٧ نوشته است، حسرت می‌خورد که چرا پیش از این با اقبال آشنا نشده است و روشنفکران زمانه را سرزنش می‌کند که چطور نسبت به هند بی‌توجه بوده‌اند. وی در همان صفحات آغازین کتابش می‌نویسد: «من تا وقتی که تالیفات و تصنیفات محمد اقبال را نخوانده بودم، ‌نمی‌دانستم که چرا مسلمین هند درباره او این اندازه غلو و مبالغه می‌کنند اما اکنون که با زادگان طبع او آشنا شده‌ام عقیده ایشان را موجه می‌بینم.» از نظر مینوی «محمد اقبال یک شاعر بزرگ عادی نبود؛ شاعری بود که علوم و فضایل عصر خود را فراگرفته بود و هم به زبان خود و هم به زبان بیگانه‌ به خوبی شعر می‌گفت و هم به زبانی از زبان‌های اروپایی که انگلیسی باشد، کتب دقیق علمی و فلسفی می‌نوشت.»مینوی در نقد اقبال می‌نویسد: «نمی‌خواهم از این مرد فهیم و شاعر قادر عیب‌جویی کنم ولی ناچارم بگویم که از بس فریفته اندیشه خود بوده است نمی‌دیده است که آنچه را بر ماکیاولی و دیگران می‌گیرد بر خود او نیز وارد است، ‌آنها رنگ یا نژاد یا نسب یا مملکت را معبود خود ساخته‌اند.»
شریعتی ستایشگر اقبال
علی شریعتی از جمله کسانی است که به اندیشه اقبال توجه نشان داده است. علی شریعتی به اقبال لقب «انسان علی‌وار» را می‌دهد. آنچه توجه شریعتی را در منش و نگرش اقبال به خود جلب کرده، ‌عملگرایی وی است.
 «ما و اقبال» سخنرانی‌های شریعتی درباره اقبال است. در این سخنرانی‌ها شریعتی بیشتر به دنبال تشریح شخصیت روشنفکری اقبال بوده است. شریعتی در یکی از سخنرانی‌هایش می‌گوید: ‌«من وقتی به اقبال می‌اندیشم،«علی گونه‌ای» را می‌بینم: انسانی را بر گونه علی، ‌اما بر اندازه‌های کمی و کیفی متناسب با استعدادهای بشری قرن بیستم. چرا؟ زیرا علی کسی است که، ‌نه تنها با اندیشه و سخنش، بلکه با وجود و زندگی‌اش، به همه دردها و نیازها و همه احتیاج‌های چندگونه بشری، ‌در همه دوره‌ها، پاسخ می‌دهد.» شریعتی در بخش دیگری می‌گوید، محمد اقبال نه یک عارف مسلمان است، اقبال علم را یگانه راه نجات بشری نمی‌داند و مانند برخی فلاسفه، اقتصاد را مبنای تمامی نیازهای بشر نمی‌دانست و نه مجذوب عرفان‌های هندویی بود و «اقبال با مکتب خویش اساسا با هستی خود نشان‌ می‌دهد که اندیشه‌ای که به آن وابستگی دارد، یعنی اسلام، اندیشه‌ای است که در عین حال که به دنیا و نیازهای مادی بشر سخت توجه کرده است، ‌اما باز دلی به آدمی می‌بخشد.»از نظر شریعتی «اقبال همه منزل‌های فلسفی و روحی این عصر را با بینش و جهت یابی ایمان و عرفان اسلامی خویش پیموده است و می‌توان گفت وی یک «مهاجر» مسلمان است که از اعماق اقیانوس پر اسرار هند سر زد و تا بلندترین قله‌های کوهستان پراقتدار اروپا بالا رفت.»

نظر شما