شناسهٔ خبر: 52513 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

برادری در فیلم/ تاریخچه خشونت، ١٢ سال بعد

تاریخچه خشونت» از برخی جهات نسخه جدیدی از فیلم ژاک تورنور، «از دل گذشته‌ها» (١٩٤٧) است؛ فیلمی که در آن رابرت میچم به‌خاطر یک رابطه عاشقانه غلط و دینی که به کرک داگلاس دارد، در شهر کوچکی در کالیفرنیا مخفی می‌شود تا بالاخره محل اختفایش به طور اتفاقی کشف ‌شود.

فرهنگ امروز/ دیوید تامسن . ترجمه اردوان شکوهی*:

«تاریخچه خشونت» (با نام صحیح‌تر «سابقه خشونت») فیلمی است که مشتاقانه می‌خواهد یک جمع‌بندی از هزاران‌هزار فیلم ارائه کند و فیلمی است آکنده از لحظات خشن؛ البته متعلق به ژانری به‌مراتب متداول‌تر از آنچه کراننبرگ عادت به آن داشته است. او در چند دهه توانست گدازه‌های جسم و جامعه‌ای را ببیند که بسیاری از هنجارهای آناتومیکال را نقض ‌می‌کردند. دیوید کراننبرگ تا «اسپایدر»، همیشه در مرزهای علمی- ‌تخیلی و ترسناک فیلم ساخت و به‌نظر می‌رسد که توجهش را از آن پس به سمت‌وسویی دیگر سوق داده است.

شاید اینکه فیلم‌نامه «تاریخچه خشونت»‌ به وسیله شخص دیگری نوشته شده است (جاش اولسون فیلم‌نامه را بر اساس رمانی مصور نوشت) در تصمیم کراننبرگ برای کشف ژانرهای متعارف در فیلم‌سازی مؤثر بوده است. درواقع «تاریخچه خشونت» از برخی جهات نسخه جدیدی از فیلم ژاک تورنور، «از دل گذشته‌ها» (١٩٤٧) است؛ فیلمی که در آن رابرت میچم به‌خاطر یک رابطه عاشقانه غلط و دینی که به کرک داگلاس دارد، در شهر کوچکی در کالیفرنیا مخفی می‌شود تا بالاخره محل اختفایش به طور اتفاقی کشف ‌شود.
در فیلم کراننبرگ، تام استال (ویگو مورتنسن) در شهر خیالی دورافتاده‌ میل ‌بروک ایالت ایندیانا زندگی می‌کند که در آنجا مدیر رستورانی ارزان‌قیمت است. او همسر و دو فرزند دارد و در دنیایش فردی محترم و موجه است. تا اینکه گذشته فرامی‌خواندش و وادارش می‌کند به توسل دوباره به خشونتی که زمانی هستی‌اش، حرفه‌اش و ماهیتش در آن تعریف می‌شد. گنگسترها سعی می‌کنند از او دزدی کنند.
او خدمت‌شان می‌رسد و به قهرمانی محلی تبدیل می‌شود. بعد گردن‌کلفتی مسن‌تر و زیرک‌تر که زخمی در چهره دارد، به دیدنش می‌آید و می‌گوید تام درواقع جویی کیوزاک است که پیش‌ترها در فیلادلفیا گنگستر بوده. تام بارها این آدم‌های متعلق به گذشته را پس می‌زند، گرچه او و خانواده‌اش در این روند دستخوش تغییر می‌شوند؛ تغییری که در شیوه نزدیکی او با همسر و در به‌خشونت‌گرویدن پسر شاهدش هستیم. تام سرانجام متوجه می‌شود که باید نزد برادرش در فیلادلفیا برگردد تا حساب‌ها را تسویه کند.
لحظه تأثیرگذار فیلم همان‌جایی است که تام به همان شهری بازمی‌گردد که تجلی عشق برادرانه بوده است؛ به آن خانه بزرگ با دیوارهای تیره چوبی که نیمه ‌گمشده‌ تام، ریچی (ویلیام هارت) در آن زندگی می‌کند. این زورآزمایی نهایی است که یک طرف آن ریچی است؛ فصیح در بیان گلایه‌هایش از تام، که چگونه عمیقا آزرده و رنجیده‌خاطرش کرده. مطمئنا از من نخواهید خواست جزئیاتش را شرح دهم، هرچند اگر فقط هفت فیلم در زندگی دیده باشید، می‌توانید حدس بزنید چه اتفاقی می‌افتد (و این قسمتی از تاریخچه خشونت شماست). این صحنه را به این دلیل دوست دارم که بده‌بستان فوق‌العاده‌ای بین برادرهاست؛ به‌خاطر عشق زخم‌خورده‌ای که میان آنهاست و همین‌طور اطمینان از اینکه یکی از آنها خواهد مرد. هرگز نمی‌توانم فراموش کنم آن‌طوری که هارت با ناراحتی اسم «جویی» را صدا می‌زند و فکر می‌کنم باید به نمونه‌هایی شاخص– حتی به [شخصیت‌های] داستایوفسکی- بازگشت تا لایه‌های تنش، سرخوردگی و درعین‌حال نیاز حیاتی برادرها به یکدیگر را دریافت.
برادری موضوع مهمی در فیلم‌هاست. در «سلطان باغ‌های ماروین» (باب رافلسن، ١٩٧٢) به بهترین شکل هست و می‌توان «گاو خشمگین»، «وینچستر ٧٣» و فیلم‌های بسیار دیگری مثل «دو نیمه سیب» خود کراننبرگ را به این فهرست اضافه کرد که جرمی آیرونز در آن نقش برادرهای دوقلو– یکی سرکوب‌شده و دیگری مهارناپذیر- را بازی می‌کند. چرا برادرها در فیلم‌ها این‌قدر در جدال با همدیگر هستند؟ آیا این کشمکش در زندگی واقعی هم نمودی عینی دارد؟ یا برادری راهی برای دراماتیزه‌کردن وجه تمایز بین نیک و بد، بین کمدی و درام، در همه ماست؟ آیا برادری، نزدیک‌ترین رقابت و جنایت است؟
پاسخ هرچه باشد (و متوجه هستم خواهرها هم سهم خودشان را از این عذاب خوشایند دارند و باید امیدوار باشم همین‌طور باشد)، واقعا این دستاوردی‌ است که ویگو مورتنسن (هنرپیشه‌ای خوب) فیلمی را از آنِ خود کند و متعاقبا از سوی ویلیام هارت (هنرپیشه‌ای بزرگ، اما شاید مردی دشوار) به چالش کشیده شود. «تاریخچه خشونت» عنوانی است چندوجهی، اما فیلم استحقاق این عنوان را دارد و یکی از معدودفیلم‌هایی است که واقعا باید دنباله‌ای بر آن ساخته شود؛ به‌ویژه وقتی که بدانید «پدرخوانده» (پرتره‌ غایی از تفاوت‌های برادرانه) احتمالا به بسیاری از آن سؤالات پاسخ داده است.
اگر جلوی زندگی شاد و آرام تامیک‌بار گرفته شده است، شاید عنان این زندگی حالا گسیخته شده باشد.
* این متن برگرفته از کتاب «لحظاتی که سینما را ساختند» است

روزنامه شرق

نظر شما