شناسهٔ خبر: 52520 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

این قلب دو نبض دارد/ به بهانه حضور هنرمندان تئاتر ایران در غربت

گزارش پیش رو در حد مقدور نیم‌نگاهی گذرا به اسامی چهره‌های غربت نشین تئاتر ایران در چند دهه اخیر داشته است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از روزنامه اعتماد؛  مدتی است که خبرهایی از کوچ‌ هنرمندان به کشورهای دیگر به گوش می‌رسد. نیم‌نگاهی به اسامی هنرمندان غربت‌نشین تئاتر ایران در سال‌های بعد از انقلاب نشان‌دهنده این مساله است که حقیقتا نیروی عظیمی از فکر، تجربه، توانایی هنری و استعداد را خارج از مرزها می‌بینیم، به طوری که بازگشت این هنرمندان به کشور و فعالیت‌ همه آنها که در قید حیات هستند نور امید را در دل هر هنردوستی روشن می‌کند. گزارش پیش رو در حد مقدور نیم‌نگاهی گذرا به اسامی چهره‌های غربت نشین تئاتر ایران در چند دهه اخیر داشته است. گرچه تعدد اسامی و معذوریت حجمی روزنامه قطعا موجب از قلم افتادن اسامی شناخته شده و تاثیرگذار نیز شده است. آنچه روشن به نظر می‌رسد این است که قلب تئاتر ایران دو نبض دارد؛ یکی در داخل مرزها می‌تپد و دیگری در غربت.

سرو در غربت

بهرام بیضایی، نمایشنامه‌نویس، پژوهشگر و کارگردان شناخته تئاتر و سینمای ایران که به دلیل مشکلات موجود بر سر خلق آثارش حالا چندسالی است عطای کار فرهنگی وهنری در ایران را به لقایش بخشیده و از سال ۱۳۸۹ به دعوت دانشگاه استنفورد امریکا به عنوان استاد در بخش ایران‌شناسی این دانشگاه مشغول به تدریس است و در ایالات متحده به سر می‌برد. این هنرمند سال ١٣٧٦ در آخرین تجربه داخل کشور نمایش «افرا، یا روز می‌گذرد» را زمستان ۱۳۸۶ در تالار وحدت تهران روی صحنه برد و البته مانند تجربه‌های گذشته‌اش با حواشی ناخواسته مواجه شد. چنانچه پیش از آن نیز اجرای «مجلس شبیه در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین (۱۳۸۴)» با مشکلاتی مواجه شد؛ روندی که در مسیر فیلمسازی این کارگردن صاحب‌نام نیز وجود داشت.

بیضایی بعد از مهاجرت از ایران سایه‌بازی «جانا و بلادور» را تیرماه ۱۳۹۱ در مرکز اجتماعات محلی کابرلی به صحنه برد و کتاب پژوهشی «هزار افسان کجاست؟» را منتشر کرد. واپسین نمایشِ بیضایی نیز «طرب‌نامه» سال ۱۳۹۵ در کالج دی انزا به نمایش درآمد. هنرمند صاحب‌نام ایرانی در سال ۱۳۹۵ دکترای افتخاری دانشگاه سنت اندروز را به خاطر مشغله تمرین نمایش طرب‌نامه نپذیرفت؛ ولی سال بعد در سنت اندروز حاضر شد و در مراسمی از رییس آن دانشگاه، دکترای افتخاری عالی ادبیات دریافت کرد. پس از مراسم نیز سمپوزیومی چندروزه در بررسی آثار این هنرمند در دانشگاه سنت اندروز برپا شد. بیضایی پس از حضور در امریکا نیز با جدیت به فعالیت‌های پژوهشی‌ ادامه می‌دهد و همچنان به زبان فارسی می‌نویسد. با شروع کار دولت یازدهم حجت‌الله ایوبی، رییس سابق سازمان سینمایی تا حدی برای بازگشت بیضایی به کشور و ساخت فیلم تلاش کرد اما شواهد نشان می‌دهد در این زمینه نتوانست نظر این کارگردان را جلب کند. با توجه به رفتار حواشی که از سوی برخی رسانه‌ها پیش آمد، به نظر می‌رسد که بیضایی با شناخت از فضای سینمایی و تئاتری داخلی تصمیم آگاهانه‌ای گرفته است.

چند دهه سکوت

محسن یلفانی یکی دیگر از هنرمندان تئاتر ایران بود که چند سال بعد از انقلاب به خارج از کشور مهاجرت کرد. یلفانی پیش از انقلاب به واسطه دیدگاه‌های سیاسی‌اش مورد غضب حکومت قرار گرفت. او در سال ۱۳۴۹ نمایشنامه «آموزگاران» را نوشت که به کارگردانی دوست و همکارش سعید سلطانپور در تهران روی صحنه رفت اما بعد از ده شب با دخالت ساواک متوقف شد و سلطانپور و یلفانی دستگیر شدند و سه ماه در زندان ماندند. بعد از این دوران نوشته‌های یلفانی با ممنوعیت مواجه شد و دیگر امکان انتشار یا اجرای آثار معدود خود را به دست نیاورد. او سال ۱۳۵۱ در اجرای نمایشنامه چهره‌های «سیمون ماشار» نوشته برتولت برشت با سلطانپور همکاری داشت و یک سال بعد به مدت شش ماه به انگلستان سفر کرد. پس از بازگشت به ایران بود که برای بار دوم توسط ساواک دستگیر و روانه زندان اوین شد. نمایشنامه تک‌پرده‌ای «در ساحل» و ترجمه کتاب «پرورش صدا و بیان هنرپیشه» از سیسیلی بری حاصل این دوران است. یلفانی آبان ماه ۱۳۵۷ به همراه بیش از هزار نفر از زندانیان سیاسی آزاد شد، برای مدتی با کانون نویسندگان ایران و نشریات داخلی به همکاری پرداخت و در سال ٦١ به فرانسه مهاجرت کرد. در تمام این دوران اطلاع چندانی از وضعیت این هنرمند در غربت منتشر نشد و جز انگشت ‌شمار دوستان و نزدیکانش از اوضاع او خبر نداشتند. بر همین اساس اخبار چندانی در اختیار رسانه‌ها قرار نگرفت. چندی قبل یکی از تلویزیون‌های فارسی زبان مستندی کوتاه ساخته تینوش نظم‌جو از زندگی محسن یلفانی به نمایش گذاشت.

سفر غم‌انگیز رکنی به انگلستان

رکن‌الدین خسروی از جمله مدرسان و کارگردانان شناخته شده ایرانی از سال ۱۳۴۲ با گروه تئاتر دانشگاه تهران به همکاری پرداخت و سال ١٣٤٩ از سوی اداره هنرهای دراماتیک برای شرکت در دوره‌های آموزشی بازیگری و کارگردانی کانون تئاتر انگلیس به لندن سفر کرد و در رشته کارگردانی تئاتر در مدرسه دراماسنتر با ریاست افتخاری پیتر بروک به تحصیل مشغول شد. این هنرمند صاحب سبک سال ۱۳۵۲ به تهران بازگشت و «لبخند باشکوه آقای گیل» نوشته اکبر رادی را به روی صحنه برد.

بعضی منابع موجود از نمایش «جایی که صلیب گذاشته شد» در اداره هنرهای دراماتیک به عنوان نخستین اجرای رکن‌الدین خسروی یاد می‌کنند. نمایشی براساس نمایشنامه‌ای نوشته یوجین اونیل با ترجمه «ایرج پزشک‌نیا» که با ایفای «جمشید مشایخی» و «پرویز فنی‌زاده» روی صحنه رفت. این مدرس دانشگاه سال ۱۳۶۰ به پذیرش استعفا و بازنشستگی از دانشگاه دعوت شد اما بعد از آن به کارگردانی در سالن‌های تئاتری ادامه داد. علی منتظری از جمله مدیران خوش‌نام تئاتری است که تلاش‌های زیادی برای جلوگیری از انزوای خسروی به کار برد.

خسروی تا پایان سال ۱۳۷۱ نیز در آموزشکده هنر (فرهنگسرای نیاوران) به تدریس «بازیگری»، «کارگردانی» و «تاریخ نمایش در ایران» پرداخت و در همین سال یکی از معروف‌ترین نمایش‌هایش، «باغ آلبالو» را در سالن چهارسوی مجموعه تئاترشهر به صحنه برد. بعد از آن به دانشگاه سوره رفت و با دانشجویان تئاتری به تمرین تئاتر مشغول شد. گرچه او سال ۱۳۷۵ ایران را به مقصد لندن ترک کرد اما برپایه اطلاعاتی که همکاران سابق و همسر این هنرمند در اختیار خبرنگار اعتماد گذاشته‌اند، خسروی همواره برای ماندن در کشور و اجرای نمایش در تلاش بود و مانند بسیاری از هنرمندان هم‌نسل خود هیچگاه علاقه‌ای به اقامت بلندمدت در خارج از کشور نداشت.

تسلیم‌ناپذیر

بی شک نام سوسن تسلیمی در میان هنرمندان شناخته‌شده تئاتر که به دلایل مختلف از کشور مهاجرت کردند و در دیار غربت به سر می‌برند، از جمله اسامی‌ای است که قطعا نمی‌توان به سادگی از کنارش گذشت. بازیگر صاحب سبک و مستعد تئاتر و سینمای ایران که با حضور در هر یک از آثار نمایشی و سینمایی‌اش امضایی فراموش نشدنی از هنر خود به یادگار گذاشته و هنرمندان و کارشناسان همواره از او با عنوان بهترین یا یکی از بهترین بازیگران تئاتر و سینمای ایران یاد می‌کنند. تسلیمی پیش از سینما با جدیت در زمینه تئاتر فعالیت داشت و با گروه «بازیگران شهر»، «تئاتر پیاده» و تئاتر «چهارسو» و کارگردانانی مانند داریوش فرهنگ، هرمز هدایت، مهدی هاشمی، بیژن مفید و بهرام بیضایی همکاری ‌کرد. ایفای نقش‌های متفاوت و به نمایش گذاشتن سیمایی متفاوت از زن ایرانی یکی از مولفه‌های بارز هنر تسلیمی به شمار می‌رود که با مرور آثاری مانند «مرگ یزدگرد»، «چریکه تارا»، «باشو غریبه کوچک»، «مادیان»، «شاید وقتی دیگر» و غیره به راحتی قابل مشاهده است.

تسلیمی در سال ٦٦ تصمیم به مهاجرت از ایران گرفت و به کشور سوئد مهاجرت کرد، اما این تغییر اثرگذار نیز چندان سد راه ارایه توانایی و نبوغش نشد. این هنرمند بعدها در گفت‌وگویی با تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی به لغو دستوری قراردادش با تئاتر شهر اشاره کرد که در پی نگارش نامه‌ای به مدیریت تاتر شهر صورت گرفته بود. گرچه این اظهارات بی‌پاسخ نماند و فخرالدین انوار با انتشار جوابیه‌ای با تایید قطع رابطه استخدامی سوسن تسلیمی بیان کرد: «قطع رابطه استخدامی ایشان به منزله عدم امکان فعالیت در عرصه سینما و تاتر کشور نبود. برای ساخت سریال سربداران، اینجانب شخصا از خانم تسلیمی جهت بازی در این سریال دعوت کردم و به این ترتیب به آقای محمدعلی نجفی، کارگردان سریال معرفی شدند. دستمزد پرداختی به ایشان بالاترین دستمزد در میان کلیه اعضای گروه سازنده سریال بود.»

البته تسلیمی همچنین در بخش‌ دیگری از اظهاراتش به محدودیت‌هایی که برای بازیگری‌اش در آثار سینمایی ایجاد شده بود نیز اشاره کرد.

این هنرمند سال ١٣٧٠ نمایش «مده‌آ» را در سوئد به صحنه برد و چند سالی است دیگر به عنوان بازیگر ایفای نقش نداشته و مشغول تدریس بازیگری بوده است. تسلیمی از سال ۱۹۹۹ میلادی تا ۲۰۰۲ میلادی جزو هیات‌مدیره انستیتوی فیلم سوئد که مهم‌ترین مرکز تصمیم‌گیرنده فیلم سوئد است فعالیت می‌کند و هیچگاه تسلیم شرایط نشد.

«نرگس سیاه» گیاه همیشه غریب

با عبور از دهه پر تنش٦٠ و رسیدن به دهه‌های٧٠ و ٨٠ روند مهاجرت و غربت گزینی بعضی چهره‌های شناخته شده تئاتر وارد مرحله‌ای تازه شد. از اینجا به بعد است که کار به نسل‌های اول پس از انقلاب می‌رسد و در این میان نام حامد محمدطاهری بیش از هر هنرمند دیگری در خاطره‌ها باقی مانده است. سرپرست گروه تئاتر «نرگس سیاه» با کارگردانی نمایش‌هایی مانند «خانه در گذشته ماست» و «سیاها» در نیمه دوم دهه ٧٠ جایگاه مختص به خود را در میان اهالی تئاتر به دست آورد. به طور ویژه از اجرای نمایش «سیاها» با عنوان یکی از مهم‌ترین اتفاق‌های تئاتری سال‌های پایانی دهه هفتاد یاد می‌شود. محمد طاهری اصول کاری‌اش را بر پایه آموزه‌های آنچه تئاتر فیزیکال خوانده می‌شود بنا کرد و در این مسیر از اندیشه‌های یرژی گروتوفسکی، کارگردان و نظریه‌پرداز شهیر لهستانی بسیار بهره گرفت. تمرین‌های سخت و طولانی مدت جسمی درشرایط دشوار و گام برداشتن در مسیر تئاتر آزمایشگاهی از جمله ویژگی‌های اساسی فعالیت این گروه است. محمدطاهری در سال‌های نخستین دهه ٨٠ به کشور آلمان مهاجرت کرد، مدتی به کارگردانی تئاتر پرداخت و حالا سال‌هاست که از این حرفه کناره گرفته و بیشتر به مطالعه مشغول است. عاطفه تهرانی، بابک حمیدیان، پانته‌آ پناهی‌ها، مجید بهرامی و مهدی پاکدل بازیگران گروه «نرگس سیاه» بودند که مهدی پاکدل مدتی بعد، از این جمع جدا شد. حسین پاکدل که آن سال‌ها مدیریت مجموعه تئاترشهر را برعهده داشت در مراسمی به بهانه غیبت بعضی هنرمندان از جمله «حامد محمدطاهری» چنین عنوان کرد: «ما دچار حسد شده‌ایم. در زمان اجرای نمایش محمدطاهری نامه‌های متعددی از هنرمندان به دستم رسید که خواستار اجرا نشدن اثر این کارگردان تئاتر شده بودند. منِ مدیر، حامد محمدطاهری را از تئاتر ایران حذف نکردم. تلاشم این بود که جلوی اتفاقاتی را بگیرم که باعث کنار رفتن اجرای نمایش حامد محمدطاهری می‌شد. این در حالی است که این کارگردان جوان تئاتر بودجه نمی‌خواست و در یک بیغوله کار می‌کرد. تلاش کردم تا اجرای او ادامه پیدا کند.»

دو کارگردان معترض

با عبور از دوران دوم خرداد و شروع فعالیت دولت‌های نهم و دهم بعضی هنرمندان تئاتر در اعتراض به سانسور آثار خود، دست از فعالیت کشیدند. محمد رضایی راد و حمید امجد در طول ٨ سال، نمایشی روی صحنه نیاوردند اما در مقابل حاضر به مهاجرت از کشور نشدند. اما هنرمندان دیگری در این بین حضور داشتند که با وجود اعتراض به شرایط پیش آمده، تصمیم گرفتند گلایه خود را با اجرای نمایش به گوش مسوولان برسانند اما در ادامه مسائلی رخ داد که موجب سفر مقطعی هر یک شد. ابتدا اجرای نمایش «روز حسین» به کارگردانی محمد رحمانیان با مشکلات و حواشی متعدد مواجه شد که در نهایت به تعطیلی نشر چشمه منجر شد. رحمانیان در سال ۱۳۸۹ پس از اینکه اجرای چند نمایش‌اش با مشکل مواجه شد به کشور کانادا مهاجرت کرد و در آنجا چند نمایش به صحنه برد و نهایتا با اجرای نمایش «آرش ساد» به نویسندگی «بهرام بیضایی» در ۱۳۹۲ به ایران بازگشت. او در این مدت بیشتر روی کارهای موزیکالی همچون «ترانه‌های قدیمی»، «ترانه محلی»، «آدامس‌خوانی» و «روزهای آخر اسفند» متمرکز است. گویی او نبض تماشاگر و گیشه را به خوبی شناخته است.

اما محمد یعقوبی، دیگر نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتری بود که در همین سال‌ها با دشواری‌هایی دست و پنجه نرم کرد و در نهایت تصمیم به مهاجرت گرفت. در این رابطه می‌توان به اجرای نمایش‌های «خشکسالی و دروغ» و «دل سگ» توسط گروه نمایش «این روزها» اشاره کرد که حواشی رسانه‌ای متعددی برای این هنرمند در پی داشت. یعقوبی گرچه برای بازتولید بعضی نمایش‌هایش به ایران سفر کرده ولی فعلا در کشور کانادا به سر می‌برد و در ایران بیشتر بر بازتولید کارهایش مصر است اما در این میان نمایش «هیولاخوانی» را به روی صحنه برد.

در این میان تنها حسرتی از کارهای جدی این دو کارگردان بر دل مخاطبان قدیمی و حرفه‌ای تئاتر و نسل جدید تئاتری باقی‌ مانده است.

نظر شما