شناسهٔ خبر: 52629 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

اسپنسر چه نقشی در بسط داروینیسم داشت؟

عطا کالیراد، پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی پژوهشگاه دانش‌های بنیادی به مناسبت سالمرگ هربرت اسپنسر، فیلسوف و جامعه‌شناس یادداشتی را در اختیار خبرگزاری کتاب ایران قرار داده است.

اسپنسر چه نقشی در بسط داروینیسم داشت؟

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ عطا کالیراد، پژوهشگر زیست‌شناسی تکاملی پژوهشگاه دانش‌های بنیادی (IPM) در یادداشتی نوشت: در ابتد می‌خواهم نشان دهم که قانون تکامل آلی تمامی اقسام تکامل را توصیف می‌کند. چه موضوع بحث دگرگونی کره زمین باشد، چه دگرگونی حیات بر سطح این کره، و چه تشکیل جامعه، دولت، تولید، تجارت، زبان، ادبیات، علم و هنر. پیشرفت از اشکال ساده به پیچیده به واسطه تمایز دائمی در تمامی این موارد به صورتی یکسان صدق می‌کند.» (اصول نخستین، ۱۸۶۲، ص ۱۴۸)
 
از نخستین اسامی که در بحث پیرامون داروینیسم و تکامل برده می‌شود نام فیلسوف انگلیسی هِربرت اِسپِنسر است. شاید تنها نام توماس هاکسلی باشد که بیش از او در میانه این بحث‌ها جای داشته باشد. توصیف عقاید هاکسی آسان است: این سگ‌ باوفای داروین در مباحثات و جدال‌های عمومی حاضر می‌شد و در جایگاه داورین، که خود از چنین بحث‌هایی گریزان بود، به تبیین و دفاع از نظریه‌ای می‌پرداخت که با انتشار منشأ گونهها (۱۸۵۹) به بحثی داغ در جامعه مبدل گشته بود. او ایده‌های موجه در خصوص رابطه پرندگان و دایناسورها داشت و سخنرانی‌های جالب توجه در خصوص پرسش‌های که تکامل به آن‌ها پاسخ می‌دهد و پرسش‌های که در پرتوی فهم اواخر قرن نوزدهم از تکامل و زیست‌شناسی بی‌پاسخ می‌ماندند ایراد می‌کرد.
 


اسپنسر اما بیش‌تر به واسطه وضع عبارت «بقای اصلح» به عنوان جایگزینی برای عبارت «انتخاب طبیعی» است؛ عبارتی که داروین را نیز خوش آمد و او از آن در آثار خود نیز سود جست اما تکامل‌دانان امروزه چندان تمایلی به استفاده از این عبارت ندارند چراکه بقاء تنها یکی از اشکال ممکن انتخابی را توصیف می‌کند در حالی که انتخاب طبیعی می‌توانند در طی چرخه زندگی جاندار در صور مختلفی چون انتخاب جنسی، انتخاب گامتی و امثالم بروز پیدا کند. از سوی دیگر همواره بهترین موجودات در یک جمعیت موفق به تولیدمثل نمی‌شوند و در بسیاری از اوقات تنها ناسازگارترین اشکال زیستی از میان می‌روند اما تعریفی که اسپنسر از تکامل ارائه می‌دهد از جهاتی تفاوتی بنیادین با دیدگاه داروین از تکامل دارد.

در جهان‌بینی اسپنسر تکامل به گذار از اشکال ساده به اشکال پیچیده می‌انجامد، نظری که در ظاهر بیشتر با دیدگاه لامارک از تکامل، که در آن موجودات کنونی هر یک نقطه‌ آغاز جدا داشته و هر نقطه آغازین با پیش‌رفت به موجود پیچیده کنونی مبدل می‌شود، دارد اما در جای جای بحث اسپنسر در اصول نخستین، تکامل فرآیندی است که مواد را از حالتی همگن به حالتی متنوع و ناهمگن می‌کشاند و به نظر نمی‌آید که او  دیدی ساده‌انگارانه از تکامل را در سر داشته باشد که در آن شاهد پیشرفت خطی موجودات باشیم.
 
اسپنسر تکامل پدیده‌هایی چون شکل‌گیری زمین و دگرگونی زبان را نیز حاصل عمل تکامل می‌داند. این استنباط اسپنسر درکی الگوریتمی از انتخاب طبیعی را به ذهن متبادر می‌کند (با توجه به اینکه سازوکارهای تصادفی دخیل در تکامل زیستی، مانند رانش ژنی که می‌توان آن را به اثر حوادث بر موفقیت تولیدمثلی تعبیر کرد، با ابداع ژنتیک جمعیت در میانه قرن بیستم پررنگ شدند، اسپنسر و داروینیست‌های هم‌عصرانش تکامل را مترادف با انتخاب طبیعی می‌دانستند) خوانش الگوریتمی از منشأ گونه‌ها ممکن است، چراکه داروین نیز اشاره به قوانینی می‌کند که فرآیند انتخاب طبیعی را سبب می‌شوند: «این قوانین در معنای بسیط، رشد و تولیدمثل، وراثت که در دل تولیدمثل است و تنوع به سبب عملکرد شرایط بیرونی حیات و استفاده یا عدم استفاده [از اندام‌ها] و نسبت تولیدمثلی چنان که موجب تنازع برای بقاء می‌شود و در نتیجه انتخاب رخ می‌دهد. انتخابی که واگرایی صفات و انتقراض اشکالی که بهبود کمی یافته‌اند را شامل می‌شود» (منشأ گونه‌ها، ۱۸۵۹: ۴۸۹ - ۴۹۰).

اگر پدیده‌ای غیرزیستی از همین «قوانین» مورد اشاره داروین پیروی کند، آنگاه انتخاب طبیعی رخ خواهد داد. از این منظر، بسط تکامل به همه‌چیز توسط اسپنسر بی‌شباهت به کارهای لی اِسمولین، فیزیکدان آمریکایی، که در حیات کیهان انتخاب طبیعی کیهانی را راهی برای توضیح چگونگی پیدایش کیهانی مناسب پدید آمدن موجودات زیستی می‌داند و دیدگان دَن دِنِت، فیلسوف آمریکایی، در خصوص تکامل زبان و افکار در قالب میم‌هایی که تحت اثر انتخاب هستند نیست. شاید بیش از آنکه اسپنسر انتخاب طبیعی را بد فهمیده باشد، او هسته نظریه داروین را دریافت: توصیف الگوریتمی فاقد ادراک که تحت شرایط مناسب مصنوعاتی شگفت پدید می‌آورد.

نظر شما