شناسهٔ خبر: 52717 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

اخلاق سرمایه‌داری و حساسیت‌زدایی از راه تولید احساس دلسوزی

هایدگر برای تحلیل شیوه‌های بیمارگون رابطه با دیگری به دو نوع رابطه اشاره می‌کند. اولی، گونه‌ای از رابطه است که در آن شخص با انسانی دیگر به نحو «در دستی» رابطه برقرار می‌کند، رابطه‌ای از سنخ رابطه‌ با اشیا، رابطه‌ای که ویژگی اصلی‌اش ایجاد امکان «تسلط» و سلطه بر ابژه/دیگری است. دومی، رابطه «تیمارداشت» (در معنای منفی کلمه) است، تیمار داشت دیگری، رابطه‌ای که در آن شخص با سلب مسوولیت از دیگری، از دیگری به منزله موجودی ناتوان پرستاری و مراقبت می‌کند.

فرهنگ امروز/ داود معظمی:

در مواجهه درست با «وضعیت فرودستان»، در مواجهه با رنج بازنمایی نشده فرودستان، احساسی برآشوبنده شکل می‌گیرد که ادامه فعلیت رابطه موجود میان فرادستان و فرودستان را دچار وقفه می‌کند. اما برای تضمین تداوم این رابطه راهکاری که تکنولوژی‌های قدرت جست‌وجو می‌کنند نه بی‌تفاوت کردن کامل فرادستان نسبت به فرودستان (به نحوی که فعلیت منطق انسان گرگ انسان است آشکار شود) بلکه تولید احساسی «واقعی» در فرادستان نسبت به فرودستان است، احساسی که در نتیجه‌اش همبستگی و ائتلاف تولید شود. آن احساس «واقعی» که چنین نقشی را ایفا می‌کند احساس «دلسوزی» است. یعنی از طریق تولید احساس دلسوزی دو کار ویژه حیاتی انجام می‌شود: (یک) با تبدیل فرودستان به ابژه دلسوزی و ترحم فرادستان در جایی که حقیقتا شکافی برناگذشتنی وجود دارد تصور ائتلاف و همبستگی ایجاد می‌شود. استحاله شکاف و دشمنی حقیقی به همبستگی و علقه ساختگی. (دو) احساس برآشوبنده‌ای که در نتیجه مواجهه با «وضعیت فرودستان» به وجود می‌آید منحرف و کانالیزه می‌شود، یعنی تقلیل می‌یابد به احساس رام و خنثای دلسوزی.
برای درک بهتر بیمارگون بودن این سنخ احساس دلسوزی رجوعی به هایدگر کنیم. هایدگر برای تحلیل شیوه‌های بیمارگون رابطه با دیگری به دو نوع رابطه اشاره می‌کند. اولی، گونه‌ای از رابطه است که در آن شخص با انسانی دیگر به نحو «در دستی» رابطه برقرار می‌کند، رابطه‌ای از سنخ رابطه‌ با اشیا، رابطه‌ای که ویژگی اصلی‌اش ایجاد امکان «تسلط» و سلطه بر ابژه/دیگری است. دومی، رابطه «تیمارداشت» (در معنای منفی کلمه) است، تیمار داشت دیگری، رابطه‌ای که در آن شخص با سلب مسوولیت از دیگری، از دیگری به منزله موجودی ناتوان پرستاری و مراقبت می‌کند. دلسوزی (در اخلاق سرمایه‌دارانه) چیزی نیست جز ترکیب این دو شیوه بیمارگون رابطه‌ با دیگری. کودک کارِ بازنمایی شده (کودکی معصوم با چشمان غمگین و صورتی زیبا و البته کمی کثیف) تا آنجا ابژه دلسوزی فلان سلبریتی می‌ماند که هم «تسلط» سلبریتی بر ابژه دلسوزی‌اش حفظ شود و هم ابژه دلسوزی کاملا ناتوان (غیر مسوول)، تنها تیمار شود؛ تا آنجا که رابطه و نسبت حاکم بر رابطه موجود میان فرادست و فرودست برقرار بماند و البته تحکیم شود. مصادیق فراوانند. از سوپراستارها و استارهای امریکایی گرفته که کودکان آفریقایی را به‌ فرزندخواندگی می‌گیرند، تا «هنرمندان» و ورزشکاران وطنی که در برنامه‌های مختلف و به بهانه‌های مختلف با هدایایی به سراغ کودکان کار و غیره می‌روند.
یخچال مهربانی، دیوار مهربانی،...  این سناریویی است که در جاهای دیگر نیز فعلیت دارد. شاید برجسته‌تر از هرجا در میل و دغدغه جدیدی که طی چند سال اخیر در طیف گسترده‌ای از طبقه متوسط و مرفه تولید شده، یعنی دل‌سوزاندن برای حیوانات خانگی، برای گربه‌ها، برای سختی به دست آوردن غذا و سرپناه و امنیت توسط آن‌ها. همان رابطه بیمارگونِ دلسوزی، این‌بار میان فرادستان و حیوانات خانگی فعلیت یافته، با همان هدف و کارکرد استراتژیک. در اینجا فقط بچه‌ گربه‌ها جای کودکان کار را گرفته‌اند. ابژه‌های دلسوزی در اینجا شده‌اند گربه‌ها و بچه‌گربه‌های آواره‌ای که باید برای‌شان دل‌سوزاند و تیمارشان کرد؛ و در این نگاه، فرودستان صرفا کاهلانی‌اند که خود مقصر وضع فعلی‌شان هستند. در اینجا نیز هدف و کارکرد استراتژیک همان پیشگیری از مواجهه راستین است. انجمن‌های فراوان حمایت از حیوانات، حمایت از «گربه‌های بی‌سرپرست و بچه گربه‌های خیابانی» و بی‌شمار انجمن دیگر صرفا شکل دیگرِ- هرچند معوج‌ترِ- پیشگیری از مواجهه حقیقی با «وضعیت فرودستان» است.
اما اگر بازنمایی رنج‌(های) حقیقی، که از طریق احساس‌هایی نظیر احساس دلسوزی انجام می‌شود، از کار بیفتد چه روی می‌دهد؟ مدتی پیش برنامه‌ای دیدم درباره حاشیه‌نشینان. یکی از فعالین حقوق کودکان با خشم و بغض و غیض از فلاکت کودکانِ کار گفت، از محله‌های هراس‌انگیز زندگی‌شان گفت، از تجاوزهای در کمین‌شان، از اینکه همواره از ترس این تهدیدات با خود چاقویی حمل می‌کنند که ناخواسته و از سر ترس گاهی در مشاجره‌ای کوچک از این کودکان قاتلینی ساخته و... یا خانواده‌ای حاشیه‌نشین را نشان داد که در یک بیابان در یک پلاستیک بزرگ زندگی می‌کردند و هیچ چیز برای خوردن نداشتند، هیچ‌چیز. مواجهه با رنج و فلاکت بی‌هیچ بزک و بازنمایی. آنچه در این مواجهات تولید می‌شود نه احساس دلسوزی بلکه میلی خواهان تغییر است، میلی که خواهان از میان رفتن نسبتی است که رابطه موجود میان فرادستان و فرودستان را ساخته. خواستِ از میان رفتن نسبت حاضر، حتی اگر در این رابطه، خود در جانب فرادستان باشیم.

روزنامه اعتماد

نظر شما