شناسهٔ خبر: 52753 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ماکیاولی از نظر لویی آلتوسر: بزرگ‌ترین فیلسوف ماتریالیست تاریخ

در آثار آلتوسر نام ماکیاولی به اندازه فیلسوفانی همچون اسپینوزا و مارکس نیامده، ولی از میزان ارجاعات او به ماکیاولی نمی‌توان نتیجه گرفت که این متفکر چه جایگاهی در آرای او داشته است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از شرق؛ ماکیاولی از جمله نام‌های خاصی است که در گفتارهای عمومی بسیار کاربرد دارد. آنچه همگان عمدتاً به او ارجاع می‌دهند مربوط است به عمده بحث‌های او در کتاب «شهریار» که نظریه‌ای بود برای زمامداری و حکومت بر مردم. نظریه‌ای که او بنیاد آن را حول روش و هدف در سیاست تعریف کرد: هدف عمل سیاسی دستیابی به قدرت است و بنابراین محدود به هیچ حکم اخلاقی نیست و استفاده از هر وسیله‌ای در سیاست برای پیشبرد اهداف آن مجاز است. با استناد به متن «شهریار» در گفتارهای عمومی این‌طور جاافتاده که ماکیاولی سیاست را به‌کل از اخلاق جدا می‌دانست، در زمینه سیاست سکولار بود و تکنسین کلبی‌مسلکِ قدرت. اما نتیجه‌گیری از نظریه ماکیاولی و تعیین‌تکلیف در برابر آن به این راحتی‌ها نیست. چنان‌که دست‌کم دو دسته تفسیر عمده و رایج از ماکیاولی وجود دارد: دسته اول، تفسیر عامیانه و مبتذل معروف به «ماکیاولیسم» است که ماکیاولی را نظریه‌پرداز واقع‌گرا و بی‌اعتنا به اخلاق می‌داند که می‌خواهد به هر قیمتی قدرت را کسب و حفظ کند. دسته دوم، تفسیر دموکراتیک و جمهوری‌خواهانه است که از یک طرف با ماکیاولی مردم را ترغیب به محکومیت اخلاقی سیاست شهریاران می‌کند و از سوی دیگر، مردم را با اسرار اعمال غیراخلاقی شهریاران آشنا و آنها را ترغیب به مبارزه علیه آنان می‌کند. از این دسته تفاسیر می‌توان به آرای فوسکولو و روسو اشاره کرد، همچنین به متفکرانی چون فرانسیس بیکن که می‌نویسد: «ما به کسانی همچون ماکیاولی مدیونیم، که جهان سیاست و رهبران آن را آن‌طوری که هست به ما نشان می‌دهند، نه آن‌طوری‌که باید باشد»، یا دی سانتیس در قرن نوزدهم که می‌گوید: «او ما را غرق شگفتی می‌کند و اندیشناک رهایمان می‌سازد». تفسیر آثار و نظریه ماکیاولی طی قرون گذشته متناوباً ادامه داشته و صرفاً مساله‌ای نظری و محدود به دانشگاه نبوده، بلکه ارتباط گسترده‌ای با حوزه‌های مختلف و جدال‌هایی داشته که ماکیاولی به عمد و آگاهانه حضور خود را در همه آنها ضروری ساخته است. از جمله متفکران معاصر و چپ‌گرایی که به ماکیاولی پرداخته لویی آلتوسر، فیلسوف ساختارگرای فرانسوی، است. او در کتاب «ماکیاولی و ما»، که اخیراً به همت نشر اختران به فارسی ترجمه و منتشر شده، در کنار گرامشی می‌ایستد و هیچ‌یک از دو تفسیر عمده درباره ماکیاولی را نمی‌پذیرد. ردپای جدایی تفسیر آلتوسر از دو تفسیر عمده را می‌توان در متن کتاب جست: به این اعتبار که دو تفسیر عمده و رایج استوار بر کل کتاب منهای فصل آخر است و تفسیر آلتوسر و گرامشی صرفاً متکی بر فصل آخر.
کتاب «ماکیاولی و ما» برگرفته از دوره سخنرانی آلتوسر از سال ١٩٧٢ تا میانه دهه ١٩٨٠ است که در سال ١٩٩٥، سال‌ها پس از مرگ او، در بی‌اعتنایی و سکوت محافل دانشگاهی منتشر شد. در آثار آلتوسر نام ماکیاولی به اندازه فیلسوفانی همچون اسپینوزا و مارکس نیامده، ولی از میزان ارجاعات او به ماکیاولی نمی‌توان نتیجه گرفت که این متفکر چه جایگاهی در آرای او داشته است. آلتوسر طی دو دوره سراغ ماکیاولی می‌رود. مواجهه اول او به سال ١٩٦١ برمی‌گردد که ماکیاولی را در ایتالیا کشف می‌کند. در این زمان آلتوسر دچار افسردگی حادی شده بود. سال بعد تصمیم می‌گیرد دوره‌ای درباب ماکیاولی ارائه کند. دوره آلتوسر شروع می‌شود و کمی بیش از دو هفته بعد از پایان دوره، برای سه ماه در بیمارستان بستری می‌شود. آلتوسر دیگر سراغ ماکیاولی نمی‌رود تا یک دهه بعد. آلتوسر کار خود را در بررسی ماکیاولی در دوره دوم برای داوطلبان رشته فلسفه در اکول نرمال سوپریر شروع می‌کند و تا آخر عمرش در تخت بیمارستان ادامه می‌دهد. جالب است بدانیم مقاله «ماکیاولی و فیلسوف» آخرین نوشته فلسفی آلتوسر است که در تابستان ١٩٨٦ در بیمارستان نوشت. آلتوسر در درسگفتارهای مربوط به ماکیاولی، او را بزرگ‌ترین فیلسوف ماتریالیست تاریخ معرفی می‌کند و در مقاله «جریانی زیرزمینی از ماتریالیسم مواجهه» ماکیاولی را متعلق به یک سنت ماتریالیستی می‌داند که تقریباً بالکل در تاریخ فلسفه نادیده گرفته شده است، سنتی که از اپیکور به‌بعد در جریان است. مشهور است که مسیرهای جانبی آلتوسر به سوی مارکس از مجرای بنیان‌گذاران ماتریالیسم تاریخی می‌گذرد، اما مسیر او به سوی ماکیاولی از این راه نیست. همچنین این مسیر هیچ دینی به حزب متبوع او، حزب کمونیست فرانسه، نیز ندارد. وانگهی در آن زمان، فلسفه دانشگاهی فرانسوی هم به‌هیچ‌وجه اقبالی به ماکیاولی نشان نمی‌داد. درواقع آلتوسر پس از بحران ١٩٨٠ که از حوزه عمومی طرد شد، بیش از پیش شیفته ماکیاولی شد. او قصد داشت با مرکزیت چهره ماکیاولی از قسمی ماتریالیسم ناشناخته به‌نام «ماتریالیسم مواجهه» یا به تعبیری «ماتریالیسم تصادفی» بگوید. آلتوسر در این کتاب با نگاه ویژه‌ای که به ماکیاولی دارد علاوه بر تاکید بر اهمیت نظریه‌پردازی در باب دولت ملی، در بازشناسی خصلت مانیفست‌وار شهریار در کنار گرامشی می‌ایستد. هر دوی آنها با تاکید بر فصل ٢٦ شهریار زیر پای تمام تحلیل‌های آکادمیک و علمی‌ای را خالی می‌کنند که قصد دارند ماکیاولی را به قالب تنگ دانشمند علوم سیاسی تقلیل دهند. ماکیاولی در این فصل از «شهریار» به‌منظور جمع‌بندی تمامی مباحث پیشین، به زبانی صریح و تکان‌دهنده شهریار را دعوت به خیزش می‌کند و با لحن و سبکی شبیه به شعرهای حماسی، او را ترغیب به پذیرش رسالتی می‌کند که بر زمین مانده است: وحدت ایتالیا و اعاده عظمت آن. آلتوسر در این باب با هانا آرنت هم‌رای است که در کتاب «انقلاب» برخلاف دانشمندان علوم سیاسی با لحنی انتقادی گفته بود: «ماکیاولی پدر علوم سیاسی یا نظریه سیاسی نیست، بلکه پدر معنوی انقلاب است». به همین اعتبار، آلتوسر در این کتاب تاکید دارد اگر «شهریار» «به دستورالعمل‌هایی برای خودکامگی و شرارت تقلیل یابد، مخاطب همراه با خطابه ناپدید می‌شود». از کتاب آلتوسر چنین برمی‌آید که سوژه مبارزه رهایی‌بخش او در اواخر عمرش، برخلاف اسپینوزا یا مارکس، (که بیشتر عمر خود را با آنها سپری کرد) نه انبوه خلق و مردمِ مردم بلکه شهریاری است که در مبارزه علیه اشراف و دولت‌های ناتوان و فاسد موجود جانب مردمی را می‌گیرد که مهم‌ترین ویژگی‌شان این است: «نمی‌خواهند تحت ستم باشند».

نظر شما