شناسهٔ خبر: 52887 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

فلسفه در عصر فردگرایی افسارگسیخته

 حسین مصباحیان استاد فلسفه در نشست فلسفه و آینده دانشگاه که روز دوشنبه ٢٧ آذرماه به همت پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شد، گفت: دوره‌های مهمی در قرن‌های اخیر داشته‌ایم که دانشگاه با آن مواجه بوده است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از اعتماد؛ حسین مصباحیان استاد فلسفه در نشست فلسفه و آینده دانشگاه که روز دوشنبه ٢٧ آذرماه به همت پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم برگزار شد، گفت: دوره‌های مهمی در قرن‌های اخیر داشته‌ایم که دانشگاه با آن مواجه بوده است. دوره اول عصر مسیحیت است که نماینده دانشگاهی آن دانشگاه پاریس است. اواخر قرن ۱۵ دانشگاه پاریس به علت غرور دکترهای آن و خود برتربینی دچار انحطاط می‌شود. در دوره دوم دانشگاه هاله برای خدمت به دولت و ملت و نه دین شکل می‌گیرد و طب و اجتماعیات نسبت به الهیات اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. 
وی افزود: مهم‌ترین دانشگاه در تاریخ فلسفه غرب دانشگاه برلین است. به آن دانشگاه آلمانی ما می‌گویند و جزو افتخارات‌شان است. این دانشگاه نیز به دلیل عصر ایده‌آلیسم تحت تاثیر این تفکر زمان خود است. همبولت می‌گوید دانشگاه باید دنبال حقیقت باشد. این هدف با دو بال تنهایی و آزادی محقق می‌شود. تنهایی به این دلیل که مجبور به باج دادن نباشند و درون‌شان آزاد باشد و آزادی به خاطر اینکه نتایج پژوهش‌ها را بتوانند آزادانه با جامعه در میان بگذارند. این نوع از دانشگاه بسیار موفق بوده و سرلوحه کارهایش زیستن با ایده‌ها بوده است. یعنی درگیر بودن و زندگی با ایده‌ها. 
این استاد دانشگاه سپس گفت: دانشگاه برلین با تغییر زمانه از رویکرد ایده‌آلیسم، تغییر رویکرد می‌دهد. ایده آلیست‌ها معتقد بودند از طریق بنیاد قرار دادن ذهن آدمی می‌توانند کتاب هستی را بنویسند که این مساله یک توهم بود. اما رویکرد دیگری پدید آمد که معتقد بود بین درک ما از هستی و خود هستی تفاوت وجود دارد. بعد از این دوره رویکردی مطرح شد با عنوان دانشگاه در حال آمدن. که معتقد است دانشگاه در حال اضمحلال است. در این دوره دانشگاه فینکس در امریکا شکل می‌گیرد. رویکرد این دانشگاه این است که من نهاد 
(institute) هستم و نه دانشگاه و به دنبال دانشجو نیستم بلکه به دنبال مشتری (costumer) هستم که برای بازار کار آماده‌اش کنم. در این دانشگاه اصلا رشته‌های علوم انسانی وجود ندارد. 
مصباحیان در ادامه عنوان کرد: عصر امروز را عصر فردگرایی عنان‌گسیخته نامیده‌اند. عصری که دانشگاه فقط قرار است به منِ انسان‌ها خدمت کند. منِ اتمیزه شده و نه به اجتماع و دین و... وقتی فرد در دانشگاه مرکزیت پیدا کند دانشگاه به سمت اضمحلال خواهد رفت. دانشگاه‌های ما نیز تابع همین سنت هستند و به هیچ‌وجه تفاوتی میان دانشگاه‌های ما و دیگر کشورها نیست. در نظام آموزش ما، نظام banking education حاکم است. یعنی استاد اطلاعاتی دارد ولی دانشجو هیچ ندارد و در نهایت موقع امتحان باید مانند پولی که از بانک بر می‌داریم به سوالات امتحانی با اطلاعاتی که در ذهن‌مان ذخیره کرده‌اند جواب بدهیم. این یعنی نظام بردگی در آموزش که حداقل ۱۰۰ سال است دیگر در دنیا وجود ندارد. این نشست زمانی شروع می‌شود که سخنرانی ما تمام شود. به این می‌گویند نظام مشارکتی که امروز در دنیا رایج است. حتی چیدمان میز و صندلی‌ها امروز در نشست‌ها تغییر کرده است. 
وی در ادامه با پرداختن به این سوال که در این شرایط چه باید کرد گفت: رویکرد دریدا در این زمینه برای من جالب است که می‌گوید دانشگاه در راه. یعنی دانشگاه راهی را آغاز کرده اما هنوز در میانه راه است. از طرفی می‌گوید دانشگاه نامشروط است. یعنی موجب می‌شود به صورت پیش‌بینی نشده چیزهایی را برای ما روشن کند که خودش می‌تواند مبدأ و شروعی برای ایفای نقش خود باشد. قطعا خواهید گفت این ایده نیز ایده‌آلیستی است و راه رسیدن به آن روشن نیست. این سوال از خود دریدا نیز پرسیده شد که پاسخ داد اگر قرار بود کارهایی که ممکن باشد را انجام دهیم هیچ کاری تاکنون انجام نمی‌شد. منطق تحولات تاریخ ممکن گردانیدن امور ناممکن است.  مصباحیان افزود: این رویکرد دو فایده دارد یکی اینکه نقش آن به جای اینکه برآمده از عصر باشد به این طریق است که عصر را تعیین و معرفی می‌کند و می‌سازد. عصری که دچار آسیب است نمی‌توان از آن انتظار داشت که خودش آسیب‌های خود را برطرف کند. دوم اینکه نامشروط است. در پژوهش وقتی با ایده‌ها داریم زندگی می‌کنیم به دنبال چیز مشخصی نیستیم که به آن برسیم. نمی‌دانیم به چه قرار است برسیم.  وی در انتها گفت: در تاریخ شاهد هستیم که برخی تمدن‌ها دچار فروپاشی شده‌اند و چیزی از آن باقی نمانده است. ما باید اعتراف کنیم که در مورد دانشگاه به معنای واقعی کلمه دچار این وضعیت هستیم. باید روح جدیدی به دانشگاه دمیده شود. اما چون دانشگاه چیزی جز همین اساتید و دانشجویان و کارمندان نیست این هدف محقق نمی‌شود. تا این طرز فکر برای خود افراد دست‌اندرکار و سیاستگذاران به وجود نیاید دانشگاه به صورت بی‌هدف و پراگماتیستی عمل خواهد کرد و عملکردش کاملا واکنشی و عکس‌العملی خواهد بود. این همه مقاله منتشر می‌شود اما به این فکر نمی‌شود که این مقالات چه فایده‌ای دارند؟ باید سازوکارهای فعلی دانشگاه و تاریخ دانشگاه را به بحث بگذاریم تا بدانیم اساسا دانشگاه قرار است چه بکند. 

نظر شما