شناسهٔ خبر: 52913 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

نفرت از تاریخ

در باب استراتژی رمان‌نویسی اسدی

فرهنگ امروز / شیما بهره‌مند:

«تاریخ همان مکان نام‌هاست.»                               والتر بنیامین
«قارقارِ‌کلاغ. درِ خانه را که بست میخکوبش کرد. انگار به دنیای دیگری آمده بود و سر از یک فضای دیگر درآورده بود.» کورش اسدی در همان سطر نخست «کوچه‌ ابرهای گمشده»١ استراتژی رمانش را رو می‌کند. مخاطب حین خواندن و پیش‌رفتن در رمان مدام با همین حس راوی مواجه می‌شود: انگار به دنیای دیگری آمده اما سر از یک فضای دیگر درآورده است. راوی‌گنگ چند صفحه بعد، می‌رسد به کیسه‌ای پُراز کاغذپاره و بریده‌روزنامه، و از همین‌جا قصه دیگری آغاز می‌شود... استراتژی رمان‌نویسی اسدی اما، بیش از هرچیز در رویکرد او به زبان پدیدار می‌شود در جمله‌ای که انگار زیر ذره‌بینی کش می‌آید و از صفحه کاغذ بیرون می‌زند با حروفی ایتالیک: «ادبیات عرصه وهم است - هرج‌ومرجِ موجوداتِ ذهن که دنبال زبانند. می‌گردند تا بیایند، تا به زبان بیایند -‌برسند به صدا و صوت.» و همین‌طور مانیفست درباب زبان ادامه می‌یابد تا چند صفحه بعد: «ولی صدا را چه‌کسی می‌دهد به حروف تا زبان شکلی شود ربطی برای رابطه؟ وقتی من نمی‌دانم این‌ها چی هستند و کیست توی ذهنم این صداهای چیست؟ زبان را چه‌کسی تعریف می‌کند؟ وقتی که من به توضیح همه‌چیز شک کرده‌ام. شک کرده‌ام که چرا به درخت گفتیم درخت و...» یک‌چیزی هست تو ذهن که به زبان نمی‌آید هی می‌گردد اما نمی‌آید به زبان. کم دارد برای صوتْ. برای آن مصوتِ نیست در با و الف. که نمی‌آید به زبان از ازل تا امروز... اسدی از عنکبوت‌های زبان سخن می‌گوید، از شکلِ مستعار. وضعیتی که به‌تعبیر والتر بنیامین در «عروسک و کوتوله»٢ برخاسته از آشفتگی بابلی زبان‌هاست و او، برای شرح آن استعاره «کوزه» را به‌کار می‌گیرد. کوزه‌ای که شکسته و تکه‌های آن در همه‌جا پراکنده شده‌ است. «جهان کثرت معانی و دلالت‌ها، جایی که زبان دیگر به چیزها اشاره نمی‌کند، بلکه در آن تمام دال‌ها طی روندی بی‌پایان، با دورزدنِ خود چیزها، صرفا به دال‌های دیگر ارجاع می‌دهند و معنا را مرتب به‌تأخیر می‌اندازند. و این دقیقا ساختار قانون هم است.» کورش اسدی نیز با چنین تلقی از زبان گویا، به مصافِ تاریخ رفته‌ است. در یک خوانش سردستی از «کوچه ابرهای گمشده» می‌توان دو سطح داستانی را در آن بازشناخت. یکی، روایت کارون -راوی اصلی رمان- که در گذر روزگارش ازقضا به نقاط‌عطفِ تاریخ معاصر ما برخورد کرده ‌است و دیگری، بازخوانی کاغذپاره‌هایی که در آغاز روز از دستِ رفتگری گرفته ‌است و تمام گذشته‌ او را احضار می‌کند. «چشمش به کاغذ بود به‌دست کسی که انگار روی کاغذ گیر کرده بود: من توی گذشته گیر کرده‌ام... از بالا تا پایین چندبار نوشته بود: من توی گذشته گیر کرده‌ام... کی گیر نکرده؟» و گذشته کارون احضار شده بود. او که کارش خریدوفروش گذشته مردم شده بود. «کتابخانه شخصی شما را خریداریم.» و گذشته می‌آید تا آخر رمان و تاریخ، که در نظر کارون -کورش اسدی، انبوهی از وقایع و داده‌ها نیست که پیوستاری بی‌شکاف به‌دست دهد. رویدادهای تاریخی با ردشدن از ذهنِ درهم‌ریخته کارون، آنگونه که واقعا بوده‌اند، شناخته نمی‌شوند و جای درخوری در پیوستار تاریخ نمی‌یابند. آنچه برای کارون مانده ‌است تکه‌تصاویری است که بی‌هیچ تقدم‌وتأخری سر می‌رسند. در تلقی بنیامین تاریخ نه مجموعه‌روایت‌ها بلکه انبوهی از تصاویر است، «تصاویری گذرا و فرار که فقط در اکنون شناخت‌پذیری‌شان به‌چنگ می‌آیند» و این لحظه، به مقتضیات و مناسبات سیاسی اکنون گره خورده ‌است. تقریب میان مقوله زبان و تاریخ، و مضامینِ زبان و تاریخ، در تمام حیات فکری بنیامین درهم‌تنیده شده‌اند. شاید بتوان گفت که رمان «کوچه ابرهای گمشده» هم متضمن نوعی درهم‌تنیدگی مقولات زبان و تاریخ است در دو سطح داستانی که همزمان در رمان پیش می‌رود. بنیامین جز مقالات مهم‌اش، در مکاتبات خود با لئو لوونتال نیز مقوله تاریخ را در نسبت با رمان دنبال می‌کند و معتقد است رمان دیگر فرمی است که به‌شکل مورخ هنرمند پدیدار می‌شود. رمان‌هایی از سنخِ «کوچه ابرهای گمشده» را نیز می‌توان در ردیفِ مورخ هنرمندی خواند که بنا دارد تاریخ را از شَر نیروهای صلب و هیئت تقویمی‌اش برهاند. در میان کاغذپاره‌ها، سررسیدی هم هست که تاریخ ندارد: «محتویات این دفتر کمترین ربطی به داستان ندارد. این دفتر، اولش سررسید بود. من یکی‌یکی تاریخ‌های سرِ صفحه را زدم چیدم. زشت‌ترین کار این است که بخواهم در یک سررسید داستان بنویسم. سررسیدی که بالا تا پایینش را تاریخ گرفته ‌است.» و بعد در خطوط منقطع که شاید حکایت از تأکید دارد یا همان نشان‌دارکردنِ خطوط و گذاشتن زیر ذره‌بین، آمده است: «و  من  از  تاریخ نفرت  دارم.» نوبتِ انتقام از تاریخ است. زمانِ مغلوب‌شدن تاریخ به‌دست داستان. انتقامِ احساسی که به‌دست تاریخ خفه شد. و بعد نفرت از تاریخ، «از چیزی که نگذاشت خودم باشم.» درواقع نویسنده از ثبت تاریخ، متنفر است. از این‌رو تکه‌هایی از گذشته را می‌آورد بی‌جا و درمانده تا در چینشی آن‌ها را در معرض «منظومه‌ای آکنده از تنش با لحظه حال» قرار دهد. همان لحظه شناخت‌پذیری تاریخ که «وابسته به لحظه‌ای بحرانی است، لحظه‌ای آکنده از خطر که در آن وضعیت برای سوژه تاریخی بحرانی می‌شود.» یا همان «حضور ذهن در تاریخ» که نزد بنیامین در حکم «سیاست» است. بیرون‌کشیدن لحظات ازدست‌رفته گذشته که بتواند روی تمام گذشته نور بتاباند و این لحظات در رمان انقلاب است و جنگ، و خلاء سیاست اکنون. «پس هنر چیزی نیست مگر شکلی از سرکوب. وگرنه از واقعیت سرراست نوشتن چیزی است در این حدود که...» و داستان ادامه پیدا می‌کند. مسئله، رد تاریخی است که در رمان‌های یکی دو دهه اخیر به‌شکل «ژرف‌اندیش» به دوران انحطاط و زوال فروکاسته می‌شود و در حوزه معرفتِ تاریخی صرف و وقایع‌نگاری می‌ماند تا از اکنونِ ما وضعیتی کشدار و مطلوب بسازد در ستایش وضع موجود، که به‌نفعِ کسب‌وکار دکان ادبی اخیر است. و پرتره کورش اسدی که ازقضا این فضا، این زندگی را، تاب نمی‌آورد، مطرود و روی دست‌مانده، نمک روی زخمی که دیری است سر باز کرده و از این‌روست که کورش اسدی سوژه این روزهای ادبیات ما است و حامل امکانی برای روشدن دستِ بساط‌فروشان بازار ادبیات و بستن دکان ادبی.  
١.  کوچه ابرهای گمشده، کورش اسدی، نشر نیماژ
٢.  عروسک و کوتوله، والتر بنیامین، مراد فرهادپور و امید مهرگان، نشر گام نو

روزنامه شرق

نظر شما