شناسهٔ خبر: 52946 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

«آرش» بیضایی هشدار به ما

از نظر بیضایی آرش قهرمان نیست بلکه یک فرد عادی است که در دل شرایط سخت و موقعیت تبدیل به قهرمان می‌شود.

فرهنگ امروز/ دکتر قطب‌الدین صادقی. بازیگر:

بیضایی از نوجوانی مورد توجه و کشفم واقع شد. من آن زمان در نمایش پهلوان اکبر نمی‌میرد، نقش اصلی (پهلوان اکبر) را بازی کرده بودم و برایم شخصیت فرهنگی، تحلیلی و جدی پیدا کرد. بیضایی با یک شناخت جامع از فرهنگ دیروز و آیین‌ها و ارزش‌های فرهنگی در عرصه نمایش دوباره اینها را به جنبش درآورده و دستمایه قرار داده بود که از همان زمان بقیه آثارش را خواندم و خاطره وزین و جدی از شخصیت هنری و فرهنگی‌اش داشتم و این باعث شد که در دانشگاه و سال اول، نمایش میراث او را کار کنم و اتفاقا پایان‌نامه کارشناسی‌ام هم اجرای نمایش‌نامه فرمان بیضایی بود. از همان زمان احساس کردم احساس نزدیکی و تعریف درستی نسبت به او در زمینه زبان و ارزش‌های فرهنگی و نوع عملکردش در تئاتر و شیوه مواجهه‌اش با تماشاگران دارم.
در سال ٦٨ فرصتی دست داد که آرش را کار کنم و در آن زمان تحلیلی نسبت به آرش داشتم که حس می‌کردم خیلی متفاوت است با دیگر آثاری که از آرش اقتباس شده است. سلحشور یک نمایش به نام آرش شیواتیر نگاشته بود که تحت‌تأثیر تفکر پان‌ایرانیسم بعد از مشروطه و پهلوی اول بود که تفکر کاذبی بود که ما ایرانی‌ها را بسیار بافرهنگ و تمدن نشان می‌داد و بقیه دنیا را بی‌فرهنگ که داشتیم باافتخار به جنگ دشمنانش می‌رفتیم و در این جهانگیری‌ها، تمدن ایرانی را به همه‌جا می‌برد. همچنین سیاوش کسرایی هم یک آرش بر مبنای تفکر استالینیستی نوشته بود. مسئله کیش شخصیت در آن مطرح بود؛ در آن سال‌ها پلاخانوف یکی از منتقدان روس کتاب کیش شخصیت را نوشته بود و در آن استالین را در حد خدایان بالا برده بود و بقیه مردم و توده‌ها را در حد مرده‌هایی پایین آورده بود و چون کسرایی قرابتی به تفکر روسیه آن زمان داشت تحت‌تأثیر این تفکر آرش را طوری نوشته بود که او یک‌تنه و در حد اعلی و بقیه مردم چون مرده‌هایی فروافتاده تصویر می‌شدند. همچنین فردوس حاجیان هم تحت‌تأثیر جنگ ایران و عراق یک آرش دیگر نوشته بود و به نظرم بیضایی فراتر از نظرگاه اینان آرشی را نوشته بود که می‌توانستم آن را کار کنم.
از نظر بیضایی آرش قهرمان نیست بلکه یک فرد عادی است که در دل شرایط سخت و موقعیت تبدیل به قهرمان می‌شود. آرش مربوط به دوره منوچهرشاه است که به همین دلیل فردوسی نامی از آرش هم نمی‌برد چون در آن دوران ایران بارها از توران شکست خورده است و این دوره شرمگین تاریخ ماست و بیضایی طوری این شکست را نشان می‌دهد که در آن آرش بیشتر از دشمنان از دوستان ایرانی‌اش لطمه می‌خورد! او آرش را طوری نشان می‌دهد که تیرش را نه با بازو که با کینه می‌اندازد و قبل از اینکه با کینه بیندازد با ایزدمهر تحت عنوان پدر دیداری می‌کند و همه‌چیز بر او آشکار می‌شود و آرش بیضایی این لطمات از دوستان و دشمنان را به قله می‌برد.
بیضایی آرش را در آغاز دهه ٤٠ نوشته و دقیقا نمی‌دانم که تحت‌تأثیر شکست مصدق در کودتای ٣٢ این را نوشته باشد اما این هم شاید بتواند باشد. درواقع او می‌خواهد خیانت دوستان را در مقابل دشمنی دشمنان تصویر کند و به نظرم بیضایی به‌دور از شعار دارد یک حرکت تاریخی را نشان می‌دهد و بنابراین فلسفه خالص نیست و او خیلی تحلیل‌گرایانه است و ما را نسبت به این کنش‌های تاریخی آگاه می‌کند و هشدار هم می‌دهد.
در سال ٦٨ نه با اجرای من مخالفتی باشد بلکه بنابر مشکلی که با بیضایی داشتند نگذاشتند بیش از سه نوبت آن را در اداره تئاتر اجرا کنیم و بعدها در سال ٧٧ آقای وزیر وقت ارشاد از من خواست که دوباره آن را اجرا کنیم و خودش هم در کنار رکن‌الدین خسروی و علی رفیعی و خیلی‌های دیگر دیدند. من در آنجا از یک ماسک سبز همین‌طوری و به شکل تمرینی استفاده کرده بودم که بیضایی به من ایراد گرفت که این سبز می‌تواند تصورات اشتباهی به مردم بدهد که گفتم همین‌طوری است و درکل با اجرا موافقت کردند. در سال ٧٧ هم که اجرا کردیم با نقد و نظرهای مثبتی مواجه شد و ما در آن از معماری زورخانه که بازمانده فرهنگ مهری است استفاده کرده بودیم. بنابراین آنچه بیضایی نوشته فقط ربط به امروز ندارد بلکه ریشه در تاریخ دارد و همین تاریخیت و جغرافیای فرهنگی می‌تواند ارزش‌های کارش را بیشتر نمایان کند.

نظر شما