شناسهٔ خبر: 53005 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

لباس شبح بر تن سینمای مستقل/ درباره ساخته تازه پل تامس آندرسون و آخرین فیلم دانیل دی لوئیس

انجمن منتقدان بوستون جوایز بهترین فیلم و کارگردان خود را به «لباس فانتوم» داد. اکثر انجمن‌های منتقدان، موسیقی متن آن را تحسین کرده و جایزه بهترین موسیقی متن سال را به جانی گرینوود دادند.

فرهنگ امروز/ کیکاوس زیاری:

تازه‌ترین ساخته سینمایی پل تامس آندرسون تمام آن چیزهایی را در خود دارد که یک فیلم منتقد پسند باید در خود داشته باشد. فضای تاریخی، داستان جذاب، بازیگران قوی، موسیقی عالی و یک کارگردانی دقیق. منتقدان سخت‌پسند، از این درام تاریخی به عنوان یکی از ١٠ فیلم برتر سال ٢٠١٧ اسم می‌برند. انجمن منتقدان بوستون جوایز بهترین فیلم و کارگردان خود را به «لباس فانتوم» داد. اکثر انجمن‌های منتقدان، موسیقی متن آن را تحسین کرده و جایزه بهترین موسیقی متن سال را به جانی گرینوود دادند. بازی دانیل دی لوئیس به‌شدت تحسین شد و دو اتحادیه منتقدان فیلم تورنتو و ونکوور، او را به عنوان بهترین بازیگر سال انتخاب کردند. دی لوئیس همین جایزه را از انجمن منتقدان فیلم سیاتل هم گرفت. در بین نام نامزدهای جوایز دو مراسم عمده هالیوود یعنی اسکار و گلدن گلوب هم نام فیلم و سازندگانش مثل نگینی درخشان می‌درخشد.

فیلمنامه آندرسن در لندن دهه پنجاه میلادی و در دنیای مد و لباس رخ می‌دهد. زمان آغاز فیلمبرداری این درام تاریخی اعلام شد. دانیل دی لوئیس با این فیلم برای همیشه از دنیای سینما و بازیگری خداحافظی می‌کند. طبیعتا برای تماشاگران سینما بسیار جذاب بود که آخرین شاه گل بازیگری این هنرمند شصت‌ساله را در پایان کارنامه درخشان چهار دهه‌ای‌اش تماشا کنند. «لباس فانتوم» نخستین اثر سینمایی آندرسن است که درجایی خارج و دور از خاک امریکا ساخته و فیلمبرداری شد. درعین‌حال، این فیلم دومین همکاری آندرسن و دی لوئیس بعد از درام تحسین‌شده «خون به پا خواهد شد» (٢٠٠٧) به‌حساب می‌آید.

آنچه بیش از هر چیز در این فیلم موردتوجه و پسند منتقدان قرار گرفت، بازی دی لوئیس و فیلمنامه و کارگردانی آندرسن بوده است. کاراکتر محوری داستان فیلم رینولدز وودکاک با بازی دی لوئیس، خیاطی ماهر است که قدم به دنیای باشکوه مد و لباس لندن دهه پنجاه میلادی می‌گذارد. او و خواهرش سیریل (لزلی منویل) از اعضای دوخت لباس و خیاط‌خانه خانواده سلطنتی، هنرمندان و ستارگان سینما و شخصیت‌های صاحب‌نام جامعه هستند. برند خانه وودکاک اعتبار و شهرت فراوانی در سطح جامعه و انظار عمومی دارد. مشتریان و زنان زیادی وارد زندگی وودکاک شده و از خیاط‌خانه او گذر می‌کنند. وودکاک مجرد، منبع الهام بسیاری از آنان است و کمک می‌کند تا بهتر و زیباتر جلوه کنند. دیدار با آلما (ویکی کریپس) شرایط روتین و عادی زندگی وودکاک را به هم می‌ریزد. این زن قوی و مصمم تاثیر شگرفی بر زندگی خیاط گذاشته و به‌صورت منبع الهام او درمی‌آید. وودکاک که همیشه احساس می‌کرده نیازی به عشق و همراه ندارد، حالا خودش را درگیر کسی می‌بیند که زندگی بدون حضورش بی‌معنا به نظر می‌رسد. مردی که زمانی از او به عنوان بهترین و خلاق‌ترین خیاط شهر اسم برده می‌شد، به‌واسطه عشق تازه در معرض نابودی قرار می‌گیرد. عشق، کارنامه موفق کاری وودکاک را در مرحله تخریب و نابودی قرار می‌دهد.

یک کاراکتر واقعی

شرکت مستقل فیلمسازی فوکوس پیکچرز «لباس فانتوم» را با هزینه‌ای ٣٥ میلیون دلاری تهیه کرد و پخش آن را به دست کمپانی یونیورسال سپرد. آندرسن که تا قبل از ساخت فیلم آشنایی چندانی با دنیای مد و لباس نداشت، پس از خواندن مطالبی درباره کریستوبال بالنسیاگا، طراح معروف به فکر کارگردانی فیلمی دراین‌ارتباط افتاد. جالب اینکه در زمان فیلمبرداری و به دلیل غیبت پیش‌بینی‌نشده رابرت السویت مدیر فیلمبرداری، خود فیلمساز مجبور شد پشت دوربین رفته و سکانس‌هایی را فیلمبرداری کند! او بعدها حاضر نشد در گفت‌وگوهایش در این باره صحبت کند و از آن کار به عنوان یک همکاری مشترک خوب یادکرد. آندرسن که از سال ٢٠١٤ و بعد از «خیانت ذاتی» کار تازه‌ای را جلوی دوربین نبرده بود، تولید «لباس فانتوم» را در سکوت خبری شروع کرد. در ابتدای امر، کسی اطلاعی از مضمون داستان و چندوچون آن نداشت. این نکته هاله‌ای از ابهام دور فیلم پیچید و باعث کنجکاوی بیشتر منتقدان و دوستداران سینمای مولف شد. در نخستین اخباری که از فیلم منتشر شد، نام کاراکتر دی لوئیس چارلز جیمز بود. واقعیت امر این است که چارلز جیمز نه یک شخصیت خیالی که آدمی واقعی بوده است. این طراح لباس در سال ١٩٠٦ و در خانواده‌ای متمول و نظامی به دنیا آمد. او بعدها لقب نخستین طراح مد را گرفت و با این عنوان شناخته می‌شد. جیمز در انگلستان چندان آدم شناخته‌شده‌ای نیست؛ اما تاثیر او بر کار طراحان مد این کشور هم پیداست. جیمز برای بسیاری از چهره‌های شاخص دوران خود لباس طراحی کرد. در بین این افراد می‌توان به مارلین دیتریش ستاره کلاسیک سینما اشاره کرد که به‌شدت ضد نازی و ضد فاشیست بود. رسانه‌های گروهی می‌گویند باوجود مقررات سخت خانوادگی و حضور یک پدر نظامی و خشن، جیمز هیچ‌وقت دیدگاه‌ها و گرایش‌های غیرمتعارف خود را پنهان نمی‌کرد. بااین‌حال، او در سال ١٩٥٤ با نانسی لی جورجی ازدواج کرد، زنی اهل کانزاس و تاثیرگذار که برای بیش از ٢٠ سال منبع الهام او بود. این دو حدود هفت سال زندگی مشترک داشتند. ازجمله چیزهایی که اعتبار آن به نام جیمز ثبت‌شده، می‌توان به الهام بخشی او به کریستین دیور برای خلق سبک نگاه تازه اشاره کرد. این سبک در اواخر دهه چهل میلادی به‌صورت مد روز درآمد و انقلابی در دنیای مد به راه انداخت.

پیشرفت کار

تقریبا پنج سال بعدازآن که دانیل دی لوئیس با دریافت سومین اسکار بازیگری خود در این رشته تاریخ‌ساز شد، جلوی دوربین «لباس فانتوم» قرار گرفت. این بازیگر مولف بعد از «لینکلن» استیون اسپیلبرگ در سال ٢٠١٢ و پذیرش سومین اسکار خود، جلوی دوربین فیلم دیگری قرار نگرفته بود. برای او حضور در یک منطقه روستایی که بیش از چهارصد مایل با زندگی شهری فاصله داشت، از جذابیت خاصی برخوردار بود. دوری از فضای واقعی شهری، به او و بقیه بازیگران فیلم کمک می‌کرد تا راحت‌تر در قالب شخصیت‌های داستان قرار گیرند. این هنرمند دانش اندوخته در مکتب استانیسلاوسکی و متد اکتینگ، در زمان کار فیلمبرداری هیچ‌وقت به شهر سفر نکرد و در همان محیط روستایی ماند. بی‌دلیل نیست که جایی در ارتباط با کار فیلمبرداری گفت: «همه‌چیز خیلی خوب و طبیعی برگزار شد.»

برای بازیگری که باوجود سابقه کاری پنج دهه‌ای کم‌کار و گزیده کار به نظر می‌رسد، همکاری دوباره با آندرسن بسیار لذت‌بخش بوده است. همکاری قبلی در خون به پا خواهد شد، برایش جایزه اسکار را به ارمغان آورد؛ اما او در دهه گذشته به‌جز این فیلم و لینکلن، فقط در «نه» (٢٠٠٩) بازی داشته است. آنچه صحنه فیلمبرداری «لباس فانتوم» را جنجالی‌تر کرد، اعلام خبر بازنشستگی دی لوئیس از حرفه بازیگری بود. او در گفت‌وگویی رسما گفت که این فیلم آخرین کار و حضور سینمایی‌اش روی پرده سینما خواهد بود. حرکت و اقدام بازیگر در نقطه مقابل حرکت دیگر هنرمندان و بازنشستگی‌های رسمی و معمول بود. معمولا رسم براین است که هنرمندان زمانی که در قله شهرت و محبوبیت خود قرار دارند، با بازیگری و سینما وداع می‌کنند. اهل‌فن عقیده دارد دی لوئیس با این کار خواست خارج از قواعد و سبک‌کاری معمول رفتار کند. شش بار نامزدی دریافت جایزه اسکار و کسب سه‌تای آنها، دی لوئیس را در جایگاه ویژه‌ای در بین ستارگان سینما قرار داده است. اعلام بازنشستگی بازیگر، با واکنش‌های متفاوت همکاران قدیمی و جدیدش روبه‌رو شد. آنها متفق‌القول گفتند صنعت سینما با کناره‌گیری او، یکی از بهترین‌ها و مستعدترین چهره‌های خود را از دست می‌دهد. رسانه‌های گروهی پر شد از اظهارنظرهای محبت‌آمیز و ستایش‌برانگیز از این بازیگر کهنه‌کار. درحالی که بازیگر در مصاحبه‌ای اعلام کرد «آخرین فیلمم مرا بسیار غمگین کرده و از پا انداخته است»، روزنامه‌ها از تصادف شدید او با یک موتوسیکلت خبر دادند. این تصادف باعث شد تا او تا آستانه از دست دادن یکی از دست‌هایش پیش برود. درعین‌حال، او به خبرنگار مجله دبلیو گفت زمانی که کار بازی در «لباس فانتوم» را آغاز کرد، اصلا پیش‌بینی‌اش را نیز نمی‌کرد این فیلم قرار است آخرین حضورش جلوی دوربین باشد. دی لوئیس با اشاره به‌ اینکه او و آندرسن تحت تاثیر این موضوع قرارگرفته بودند، ادامه می‌دهد: «من و پل قبل از شروع کار کلی خندیدیم؛ اما به دلیل یک حس غمگین و ناراحت‌کننده که هردوی ما را از توان انداخته بود، خندیدن را قطع کردیم. شوکه شده بودیم و نمی‌دانستیم قرار است چه چیزی را خلق کرده و متولد کنیم. زندگی کردن در این فیلم سخت بود و هنوز هم سخت است. در تمام سال‌های فعالیتم، به این فکر می‌کردم که چگونه باید بازیگری را رها کنم و نمی‌دانم که چرا این‌بار، این کار اینقدر متفاوت بود. برای یک‌لحظه فکر کردم زمان لازم فرارسیده و باید این کار را بکنم. آیا احساس می‌کنم بهترم؟ هنوز نه! خیلی غمگینم و این همان حس طبیعی است که باید در چنین وضعیتی داشته باشم. دارم وارد یک زندگی جدید می‌شوم که نمی‌دانم چطور خواهد بود. »

ظاهرا علت انتخاب «لباس فانتوم» برای بازی هم بی‌دلیل نبوده است. دی لوئیس که سال‌هاست همراه همسرش ربکا میلر در شهر نیویورک زندگی می‌کند، خودش را یک انگلیسی می‌داند و نه یک امریکایی. هنوز هم از شهر زادگاهش گرینویچ لندن با لبخند و خشنودی یاد می‌کند. او پسر یک شاعر موفق محلی سیسیل دی لوئیس بود که راه پدر را نرفت و ترجیح داد کلمات را بازی کند تا بسراید. به گفته این بازیگر: «نمی‌دانم چرا، اما ناگهان یک حس قوی به من گفت یک داستان انگلیسی را کارکنم. انگلستان عمیقا در درونم وجود دارد. برای مدت‌زمانی طولانی فیلمی که داستانش در انگلستان اتفاق بیفتد، آنقدر نزدیک و سهل‌الوصول بود که من از بازی در آن فرار می‌کردم؛ اما همیشه آن کلاسیک‌های شکسپیری و آن طراحی‌های صحنه باشکوه قدیمی انگلیسی، مرا جذب خود می‌کردند. بعد از جنگ جهانی دوم بیشتر از گذشته مفتون لندن شدم. والدینم داستان‌هایی از شهر را برایم تعریف می‌کردند و من خودم را در آنها می‌دیدم. نسبت به آن دنیا یک حس سانتی‌مانتالیستی دارم. پدرم شباهت خیلی زیادی به رینولدز وودکاک داشت.»

دی لوئیس تصادف خود را هم نوعی تقدیر می‌داند و با خنده ادامه می‌دهد: «مثل صحنه فیلمبرداری یک فیلم سینمایی بود. سفری است که هزاران بار آن را انجام داده‌ام: یک ماشین آمبولانس با نور قرمز و آژیر بلند. من هم هیچ کاری نمی‌توانستم انجام دهم. تا حالا از هزاران تصادف فرار کرده‌ام، اما انگار این یکی چیزی بود که نمی‌توانستم جلویش را بگیرم. موتور که به من زد، به زمین افتادم. خودش هم به سمت دیگری سر خورد. روی زمین نگاهی به حال و روز خودم انداختم و فکر کردم اگر دست چپم را از دست بدهم، نباید زیاد نگران باشم. آن یکی دستم را دارم و ضمنا دیگر قرار نیست در فیلمی بازی کنم! پس زیاد جای نگرانی نبود! دکترها گفتند چیز خیلی مهمی نیست و خوب می‌شود. خیالم راحت شد. حالا بعد از بازنشستگی، می‌خواهم دنیا را از زاویه‌ای تازه و متفاوت کشف کنم.»

همه افتخارات فیلم

چهارمین همکاری آندرسن با جانی گرینوود، موفقیت زیادی برای گرینوود آهنگساز به همراه آورده است. تعدادی از انجمن‌های منتقدان امریکا و کانادا و انگلستان، جایزه بهترین آهنگ خود را به او داده‌اند. مراسم گلدن گلوب هم در کنار نامزد کردن دی لوئیس به عنوان بهترین بازیگر مرد رشته درام، گرینوود را در رشته بهترین موسیقی متن نامزد دریافت جایزه کرده است. آندرسن برای خون به پا خواهد شد نامزد دریافت جایزه اسکار در رشته‌های بهترین فیلم، کارگردان و فیلمنامه‌نویس شد.

اهل‌فن می‌گویند او برای فیلم تازه‌اش هم همین موفقیت‌ها را تکرار خواهد کرد. منتقدان به این نکته جالب اشاره می‌کنند که او از دی لوئیس درخواست کرد برای این فیلم، با لهجه متداول انگلیسی صحبت کند. این بازیگر قبل از این در سال ١٩٨٨ و در فیلم «ستارگان و ریسمان‌ها» این کار را انجام داده بود. هزینه ٣٥ میلیون دلاری تولید فیلم هم موردتوجه منتقدان و تحلیل گران اقتصادی سینما قرارگرفته است. بعد از «ماگنولیا» با بازی تام کروز در سال ١٩٩٩، این درام تاریخی گران‌ترین فیلم سازنده‌اش به‌حساب می‌آید. ماگنولیا با هزینه‌ای ٣٧ میلیون دلاری تولید شد و کروز به خاطر همکاری با آندرسون، دستمزد کلان همیشگی‌اش را نگرفت. این ستاره هالیوودی که طرفدار «شب‌های بوگی» آندرسن بود، با او تماس گرفته و پیشنهاد همکاری مشترک داد. آندرسون سر صحنه فیلمبرداری «چشمان تمام بسته» کوبریک رفته و با کروز مذاکره می‌کند. کروز از او می‌خواهد برای فیلم بعدی‌اش او را در نظر داشته باشد. آندرسون فیلمنامه «ماگنولیا» را برای کروز می‌فرستد و بازیگر نسبت به نوع نقش خود، ابراز تردید می‌کند؛ اما فیلمساز در دیدار با کروز او را متقاعد به بازی در نقش می‌کند. ماگنولیا موفق به فروش جهانی بالای ٤٨ میلیون دلار می‌شود. سهم سینماهای امریکا از این رقم، چیزی بالای ٢٢ میلیون دلار بود. این رقم فروش، یک موفقیت برای یک محصول غیرمتعارف به‌حساب می‌آید. بعد از «استاد» در سال ٢٠١٢، «لباس فانتوم» دومین فیلم آندرسون است که داستان و ماجراهایش در دهه پنجاه میلادی اتفاق می‌افتد. همچنین این فیلم، پنجمین درام دوره‌ای تاریخی او به‌حساب می‌آید. گروه سازنده فیلم نام آن را روی ون‌هایی که گروه را به صحنه فیلمبرداری می‌برد، حک کرده بودند. این کار در زمان فیلمبرداری، توجه مردم عادی و اهالی محل را به خود جلب کرده بود و نوعی تبلیغات زودهنگام برای آن ارزیابی شد. برخی رسانه‌ها به شباهت‌های زیاد بین کاراکتر رینولدز وودکاک و کریستوبال بالنسیاگا، طراح معروف اسپانیایی اشاره کردند. به همین دلیل، پیش‌بینی شد این نکته باعث یک دعوای حقوقی بین سازندگان فیلم و اقوام این طراح اسپانیایی شود.

روزنامه اعتماد

نظر شما