شناسهٔ خبر: 53063 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

افشای واقعیت در سایه توهم!/ درباره نمایش «خشم و هیاهو»

نکته‌ای که با وجود تسلط هر سه بازیگر بر بیان و بدنشان، باید بیان کرد این است که نمی‌توان از درخشش چشمگیر علی سرابی در این نمایش به‌سادگی گذشت.

فرهنگ امروز/ عزیزالله حاجی‌مشهدی: نمایش خشم و هیاهو نام خود را از رمان معروف خشم و هیاهو (The Sound and the Fury) یکی از آثار درخشان ویلیام فاکنر، شاعر و رمان نویس برجسته قرن بیستم آمریکا، وام گرفته است که روایت آشکاری از فروپاشی یک خانواده سنتی (جیسون کامپسون سوم) را با هدف نمایش نمادهای ساده‌لوحی و حرکت به نوعی روشنگری، دستمایه کار خود قرار می‌دهد و با چهارمین فیلم سینمایی هومن سیدی(١٣٩٤) بازیگر و کارگردان جوان ایرانی نیز فقط در عنوان اثر مشابهت دارد. این نمایش آخرین لحظه‌های زندگی سه زندانی محکوم به اعدام را با یادآوری بریده‌بریده و گذرای برش‌هایی از زندگی آنان بازسازی می‌کند و به‌دلیل ایجاد فضایی شبه‌توهمی، می‌کوشد مخاطبان چنین نمایشی دغدغه چندانی برای واقع‌نمایی ماجراهایی که بر آنها گذشته است، در دل نداشته باشند. استفاده از بازیگرانی چون هانیه توسلی، علی سرابی و امیرحسین رستمی، با فضاسازی‌های مشابه و تکراری و همگون، در ایفای نقش خود، به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که چینش موازی و نزدیک به هم سرگذشت آنها و بازیابی و یادآوری خاطره‌های تلخشان از دوران کودکی تا امروز که به اعدام محکوم شده‌اند، به نوعی یادآور سرنوشت مشابه و دردهای مشترک آنان است. تماشاگر چنین نمایشی، اگرچه در نگاه اول با موضوعی اجتماعی سروکار پیدا می‌کند، با این همه به‌دلیل نوع طراحی صحنه و فضاسازی اثر، نباید توقع یک کار واقع‌گرایانه  (Realistic) را داشته باشد. در واقع، کارگردان نمایش آشکارا همه تلاش خود را به کار می‌گیرد تا با نگاه خاصی به مسائل و مواضع اجتماعی مورد نظرش در فضای شبه‌واقع‌نما یا بهتر است بگوییم در فضایی فراواقع‌نما
( Sur- real) به زبان نمایش و به روشی شیوه‌پردازی‌شده
 (Stylisation) در فضایی داستانی (Dramatic) یا نمایشی
(Theatrical) تجسم ببخشد. کاری که صد البته در هنر نمایش صحنه، هرگز به‌عنوان «هدف» در اجرای نمایش مطرح نیست، بلکه به‌عنوان یک روش و شیوه‌پردازی، مورد توجه کارگردان قرار می‌گیرد. به بیانی دیگر در نمایش خشم و هیاهو واقعیت در یک فرایند نمایشی بازنمایی می‌شود و شاید درست به‌همین‌دلیل باشد که از نگاه بسیاری از نظریه‌پردازان هنرهای نمایشی، تئاتر یا نمایش واقع‌گرا نیز هرگز تئاتری واقعی تلقی نمی‌شود. در چنین فرایندی واقعیت در قالب توهمی از یک واقعیت افشا می‌شود. اگر جرقه‌های فکری سه شخصیت محکوم به اعدام را به‌عنوان جرقه‌های خودجوش و خام فکری آنان – پیش از هرگونه تفکری - تلقی کنیم و حرف‌های خود به خودی و بی‌اختیار آنان را نیز محصول غرق‌شدن در نوعی رؤیاپردازی خیال‌بافانه به حساب آوریم، گویی همه مواد اولیه لازم برای ایجاد فضایی فراواقع گرایانه را آماده کرده‌ایم. شاید راز دلنشینی و شوخ‌وشنگی این سه شخصیت، با همه تبهکاری‌هایشان، در همان معصومیت آمیخته به ساده‌لوحی‌شان نهفته است. یعنی بی‌آنکه خود بخواهند، برای مثال فقط با فشاردادن گلوی کسی، بی‌آنکه قصد کشتن او را در سر داشته باشند، به یک قاتل و جنایتکار بدل شده‌اند و سر  از زندان درآورده‌اند! درحالی‌که به خیال خودشان اتفاق مهمی نیفتاده است و همه چیز به خیر گذشته است! طراحی صحنه و لباس نمایش (کار سپیده نظری‌پور) در ساده‌ترین و مناسب‌ترین شکل ممکن در خدمت نمایش قرار می‌گیرد و به‌ویژه استفاده از آینه‌هایی غیرمسطح در سه جهت راست، چپ و عمق صحنه موجب شده است که در صحنه‌های پرتحرک و بازیگوشی‌های شبه‌کودکانه آنها، نه‌تنها با تکثیر ناخواسته تصویر این سه نفر، فضایی بسیار شلوغ و پرتحرک القا شود بلکه به‌گونه‌ای تمثیلی، می‌توان آنها را نماینده شمار بسیار بیشتری از آدم‌های جامعه تصور کرد که چه‌بسا با آنها سرگذشت و سرنوشت مشابهی داشته باشند. نمایش اگرچه به شیوه رایج از موسیقی آهنگین خاصی سود نمی‌جوید، با این همه درست در لحظه‌های خاصی مثل پاشیده‌شدن لگن پر از پیشاب  به دست زندانبان به سر و صورت زندانی، با جلوه‌های شنیداری کوتاهی که از یک ساز کوبه‌ای تولید می‌شود، جای خالی موسیقی را نیز به همت بهرنگ قدرتی (آهنگ‌ساز) به‌خوبی پر می‌کند. یکی از اصلی‌ترین امتیازهای چنین نمایشی به بازی‌های قابل قبول بازیگران، در نتیجه تمرین کافی و تسلط یکایک آنان بر نقش‌هایشان مربوط می‌شود که برای مثال بازیگری مثل هانیه توسلی با ایفای نزدیک به ٧ یا ٨ نقش متفاوت (از نقش خودش به‌عنوان یک زندانی محکوم به اعدام گرفته تا نقش پیرزن بقچه‌به‌دست و راننده اتوبوس و زندانبان و روان‌پزشک و مدیر مدرسه و پدر و...) در یک فضا و القای همه تفاوت‌هایی که باید از سوی مخاطب نمایش احساس شود و تکرار همین وضعیت برای دو بازیگر دیگر را نمی‌توان کار چندان ساده‌ای به حساب آورد؛ به‌ویژه که می‌دانیم، وجود هرگونه تنش عصبی در بازیگری که روی صحنه به‌طور زنده به ایفای نقش می‌پردازد، می‌تواند در بیان و در حرکات بدنی او تأثیری آشکار برجای گذارد. نکته‌ای که با وجود تسلط هر سه بازیگر بر بیان و بدنشان، باید بیان کرد این است که نمی‌توان از درخشش چشمگیر علی سرابی در این نمایش به‌سادگی گذشت. به‌ویژه که در انتخاب نوع بیان و لحن گفت‌وگوهای او، نوعی ویژگی‌های خاص دیده می‌شد که در ایجاد فضایی شادی‌آور در یک نمایش به‌شدت واقع‌نما با درونمایه‌ای تلخ و دردناک، نقشی انکارناپذیر داشته است.

روزنامه شرق

نظر شما