شناسهٔ خبر: 53145 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

رضا مختاری: کشف حجاب؛ سیاست تجددخواهی غربی یا پُز روشنفکری

رضا مختاری اصفهانی، پژوهشگر تاریخ به مناسبت هفدهم دی‌ماه برابر با سالروز واقعه کشف حجاب گفت: «محمدعلی فروغی» هم از جمله مخالفان کشف حجاب به شیوه اجباری بود. گویا یکی از دلایل کنار گذاشتن او اختلاف سلیقه در این موضوع بود.

کشف حجاب؛ سیاست تجددخواهی غربی یا پُز روشنفکری

فرهنگ امروز/ مریم منصوری: هفدهم دی‌ماه برابر با سالروز واقعه کشف حجاب است. کشف حجاب یکی از پر مجادله‌ترین مساله‌های دوره پهلوی اول است. اتفاقی که در همان زمان هم موافقان و مخالفان بسیاری داشت و کسانی چون محمدعلی فروغی کارگزاران را به اعتدال به رفتار در این زمینه و احترام به عرف و شرع دعوت می‌کردند. با «رضا مختاری اصفهانی» که کتابی تالیفی در حوزه تاریخ پهلوی با عنوان «پهلوی اول، از کودتا تا سقوط» دارد و در کتابی دیگر به یکی از رجل عهد پهلوی پرداخته که با عنوان «حکایت حکمت؛ زندگی و زمانه علی‌اصغر حکمت شیرازی» منتشر شده است، درباره واقعه تاریخی کشف حجاب توسط رضا خان پهلوی به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در پی می‌آید:

آیا مساله کشف حجاب را می‌توانیم در راستای سیاست‌های تجددخواهی غربی رضاشاه بدانیم؟
یکی از امور نسبتاً مغفول در حوزه تجددخواهی که نخبگان و کارگزاران دولتی به آن توجه شایسته نداشتند، مسئله زنان بود. این در هر حالی‌ است که ما پیش از کشف حجاب مؤسسه‌های فرهنگی و اجتماعی مخصوص زنان داشتیم که غیردولتی بودند. اما در بخش دولتی، چندان به مسأله زنان توجه نمی‌شد. حتی در اوایل سلطنت رضاشاه، وقتی پیشنهاد شد که زنان بتوانند ناظر و تماشاچی مذاکرات مجلس باشند، رضاشاه مخالفت می‌کند. افرادی مانند تیمورتاش، حسن وثوق و علی‎اکبر داور که در حوزه اصلاحات مملکتی پیشنهادهایی به رضاشاه می‌دهند، مساله زنان جزء امور مغفول پیشنهادهایشان است. این در حالی‌ است که مؤسسات غیردولتی فعال در حوزه زنان مانند «جمعیت نسوان وطن‌خواه» به ریاست مستوره افشار ویا «انجمن نسوان تمدن‌خواه» را داشته‌ایم اما در بخش دولتی به مساله زنان توجه چندانی نشده بود.

یکی از مسائلی که توسط انجمن‌های غیردولتی زنان یا برخی از روشنفکران در کنار آموزش زنان و دختران مطرح شده بود، مساله آزادی زنان یا رفع پوشش آنان بود. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید آنچه که قبل از کشف حجاب در میان برخی از دولتی‎ها مطرح می‎شد، «رفع روپوشیدن» بود. به این معنا که زنان آنچه به عنوان پوشش چهره استفاده می‎کردند، کنار بگذارند. همچنین برخی از روشنفکران مخالف سلطنت رضاشاه هم بودند که به مساله تعلیم و تربیت زنان توجه داشتند که از آن جمله ملک‌الشعرای بهار بود. اینان در این موضوع با سیاست‎های متجددانه  این دوره موافقت داشتند.
 

عده‌ای مسئله کشف حجاب را تحت تاثیر اصلاحات متجددانه در افغانستان و ترکیه می‌دانند. دیدگاه شما چیست؟
در سال 1307 امان‌الله خان، شاه افغانستان، به همراه ملکه ثریا که بی‌حجاب بود، به ایران آمدند و این مساله با واکنش‌های متفاوتی مواجه شد و حتی رجلی مانند «مهدی قلی‌خان هدایت» که رئیس‎الوزرا بود، آن را تقبیح کرد اما نکته‌ای که در رابطه با ترکیه این است که از گذشته‌های دور، یعنی از زمان صفویه رقابتی بین ایران و عثمانی وجود داشت و این رقابت‌، بعدها بین دولت ترکیه و ایران ادامه یافت و تجدد یکی از موضوعات رقابت در دوره جدید است. رضاشاه وقتی به ترکیه می‌رود و می‌بیند که زنان در ترکیه هم حجاب ندارند و در مجامع حاضر می‌شوند، به شکل جدی‌تری مساله کشف حجاب را دنبال کرد. سیاستی که از جانب برخی از نخبگان و کارگزاران دولتی حمایت می‎شد. یعنی سفر ترکیه به اجرای سیاست کشف حجاب سرعت بخشید. یک نکته را هم در نظر داشته باشید که خود رضاشاه هم با میل و رغبت، سراغ این مساله نمی‌رود. از همسر رضاشاه، تاج‌الملوک، نقل شده که رضاشاه وقتی می‌خواست او را به مجلس کشف حجاب در دانشسرای عالی ببرد، می‎گوید «امروز مرگ را بر این زندگی ترجیح می‎دهم ولی چه کنم کاری است که برای کشور لازم است، وگرنه ما را وحشی و عقب‎افتاده می‎دانند.»

برخورد دیگر رجال پهلوی با این مساله چطور بود؟
درباره این مساله، بین رجال پهلوی اختلاف نظر وجود داشت. در سال 1309 وقتی عده‌ای از زنان در رشت کشف حجاب کردند، تیمورتاش، وزیر دربار، به حاکم آنجا می‌نویسد که مأموران حکومتی نباید در این زمینه دخالت کنند و این امور باید به صورت تدریجی انجام شود. بنابراین فردی مثل تیمورتاش متوجه فراهم‎آوردن زمینه‎های فرهنگی و اجتماعی برای اجرای چنین سیاستی بود. «محمدعلی فروغی» هم از جمله مخالفان این مساله به شیوة اجباری بود. کما این که پسرش نقل کرده که پدر من معتقد بود اگر جامعه، آموزش و فرهنگ چنین کاری را نداشته باشد، جامعه دچار هرج و مرج اخلاقی می‌شود و نباید این امور اجباری و حکومتی باشد. گویا یکی از دلایل کنارگذاشتن او اختلاف سلیقه در این موضوع بود.

نکته دیگری که باید توجه شود، این است که در اولین بخش‌نامه کشف حجاب که در دوره رئیس‌الوزرایی محمدعلی فروغی بود، اشاره به رفع روپوشیدن است. در این بخشنامه گفته می‌شود این همان چیزی است که در ایران قبل از اسلام و شرع اسلام هم هست که وجه (صورت)، کفین (دو کف دست) و قدمین(کف پاها تا مچ) می‌توانند بدون پوشش باشند. در حج هم باید پوشش احرام زنان به این صورت باشد. اما انچه که بعدا اجرا شد، با آنچه که در ذهن برخی رجال و در بخش‌نامه دوره فروغی آمده بود که رفع روپوشیدن است، تفاوت دارد.

امکان دارد نمونه‌ای از نوع پوشش بعد از کشف حجاب را توصیف کنید؟
آن پوششی که بعد از کشف حجاب هم  باب شد، کلاهی بود که موها را زیرش می‎پوشاندند و کت‌ و دامنی که تا زیر زانو می‌آمد  و پاها تا زانو با جوراب پوشانده شده بود. یعنی باز هم نوعی پوشیدگی وجود داشت و آن ولنگاری که بعد از کشف حجاب به وجود آمد، دست کم با آنچه در ذهن بانیانش بود، مغایرت داشت. علی‌اصغر حکمت شیرازی، وزیر فرهنگ وقت، گفته است: «آنچه که اجرا می‌شود با انچه که در نظر ما بود، متفاوت است.» ضمن این که در یکی از بخش‌نامه‎‎ها آمده بود؛ «زنان بدنام، حق حضور در مجالس کشف حجاب ندارند تا این سیاست را در انظار عمومی ملکوک نکنند.» در گزارش‌های شهربانی هم آمده است که در برخی از نقاط، کارمندان وزارت فرهنگ از کشف حجاب تمرد می‌کنند و این کار را با توجه به حکم علی اصغر حکمت انجام می‌دهند که توصیه به نهایت متانت و حسن تدبیر کرده بود.

اما این حرکت، با مخالفت‌ها و نارضایتی‌هایی هم همراه بود.
در این حرکت، افراط‌هایی صورت گرفت و نارضایتی‌های زیادی هم به همراه داشت. در برخی جاها، برداشتن روسری با خشونت همراه بود.  علی اصغر حکمت شیرازی در خاطراتش می‌گوید: جوان‌هایی وارد این قضیه شدند که ماجرا را به سوی فساد بردند. برخی از کارگزاران دوره پهلوی، اعمال قبیحی در این زمینه انجام دادند که خارج از عرف و شرع بود. از آن جمله می‌توان به حضور خانواده‌ها در مراسم کشف حجاب اشاره کرد که یک مساله تحمیلی بود.

از محسن صدرالاشراف، وزیر عدلیه رضاشاه، نقل شده که همسرش بعد از مراسم کشف حجاب، با چنان حال زاری به خانه بازگشت که بعد از آن بیمار شد و در نتیجه همان بیماری هم جانش را از دست داد. این نکته نشان می‌دهد که در درون خود حکومت هم مقاومت‌هایی نسبت به این سیاست وجود داشت. نهایت بر اثر توصیه‎ها و مقاومت‎ها در سال 1317، بخش‌نامه‌ای از طرف نظمیه داریم که مجریان کشف حجاب را توصیه به اعتدال می‌کند.



مخالفان جریان کشف حجاب بیشتر متعلق به کدام نواحی بودند؟
بیشترین مقاومتی که وجود داشت در مناطق شهری بود، روستاییان پوشش‌های آزادتری داشتند. خانواده‌های متمول دارای حرم بودند و زنان در اندرونی بودند. در مناطق روستایی و ایلات و عشایر، زنان در عرصه اجتماع و تامین معاش حضور داشتند.
به طور کلی پیوند با روحانیت و اهل شریعت در شهرها بیشتر بود. به همین دلیل هم مخالفت با کشف حجاب در شهرهای اصفهان، قم، کاشان، مشهد و تهران بیشتر بود. شاید به همین خاطر است که در بخش‌نامه‌ای در سال 1317، به توجه به تفاوت اقلیم‌ها اشاره شده است.

اشاره کردید که پیش از کشف حجاب هم گروه‌های مستقل جنبش زنان وجود داشته است. این فعالیت‌ها در چه حدی بود؟
ما روزنامه زنان داشته‌ایم یا انجمن‎هایی به جز جمعیت زنان داشتیم که شاخه یا کمیتة زنان داشتند. به عنوان نمونه انجمن دانشوران که از مؤسسات فرهنگی در دوره رضاشاه بود که دارای چنین ویژگی بود. البته قبل از کودتای سوم اسفند 1299 هم روزنامه‌هایی در حوزه زنان وجود داشتند که بیشتر به موضوع تعلیم و تربیت زنان و دختران می‎پرداختند. روزنامه‌هایی که عمر خیلی کوتاهی داشتند. همچنین گروه‌ها و انجمن‎های زنان که فعال بودند، با برگزاری کنسرت و اجرای نمایش سعی در انتقال مفاهیم مدرن به زنان داشتند. به عنوان مثال «جمعیت نسوان  تمدن خواه» با اجرای نمایش برای چنین هدفی می‎کوشید. از جمله در اعلانی اعلام کرده بودند که نمایشی برای خواتین(خانم‌ها) اجرا می‌شود. اما با وجود اجرای انحصاری برای خانم‎ها، کسانی چون آیت‌االله فیروزآبادی و سیدحسن مدرس با اجرای آن مخالفت می‌کنند. حتی شهید مدرس در مجلس سوم با اعتبارنامه ملک‌الشعرای بهار به دلیل حمایت بهار از تعلیم و تربیت نسوان در روزنامه‎اش مخالفت می‌کند.

بنابراین سفر رضا شاه به ترکیه را به عنوان کاتالیزور و تسریع‎کننده جریان کشف می‎توان دانست. چرا که این موضوع در بخش‎هایی از جامعه روشنفکری زمینه داشت. وقتی که رضاشاه دستور ایجاد مقدمات کشف حجاب را می‌دهد، کانون بانوان ایران تشکیل می‎شود. هرچند در رأس کانون بانوان ایران، خانواده سلطنتی بودند، اما زنانی مثل صدیقه دولت‎آبادی، هاجر تربیت، بدرالملوک بامداد، پری حسام‎شهیدی و... با سابقه فعالیت در حوزه زنان از موسسان کانون بانوان  ایران بودند. همین نکته نشان می‌دهد که ما پیش از این واقعه هم زنان فعالی داشته‌ایم و حضور بانوان ایرانی در جامعه، یک‎دفعه و قارچ‎گونه نبوده است. پیش از آن هم ما حتی زنان روزنامه‌نگار داشته‌ایم. یا در دوره ناصری، تاج‎السلطنه، یکی از دختران ناصرالدین‌شاه را داریم که کتابی دربارة زنان نوشته است. همه این‌ها نشان از پیشینه حضور فعال زنان دارد.در چنین فضای بسته‌ای، گروه‌هایی هستند که گام‌هایی برمی‌دارند، اما بخش غیردولتی در این که بتواند ایدئولوژی و اندیشه خودش را عمومی کند، ناکام بود. چرا که از قدرت سیاسی و تمکن مالی برخوردار نبود.

آیا در میان رجل سیاسی کسانی بودند که با خشونت در اعمال سیاست کشف حجاب مخالف بودند؟
ازسوی دیگر، افرادی نظیر فروغی و تیمورتاش معتقد بودند  این امور بایستی تدریجی صورت بگیرند و دولت نباید در این امر دخالت داشته باشد تا جامعه به مرحله‌ای از تعالی فرهنگی برسد که آن را بپذیرد یا نپذیرد. اما از نیمه دوم سلطنت رضاشاه، حکومت در مسائل فرهنگی قائل به تحکم و دولتی شدن شد. این نکته در کار فرهنگستان هم دیده می‌شود که می‌کوشیدند تا زبان فارسی از لغات عربی پالایش شود. هرچند ابتدا مسئولیت فرهنگستان را فروغی به عهده داشت اما بعد از مدتی بعضی از اعضای جمعیتی  ایران جوان  که قائل به یک سری رفتارهای افراطی و تندرو بودند، بر فرهنگستان سیطره یافتند. آنها معتقد به نوسازی در حوزه فرهنگ با نگاه به تجدد غربی  و ناسیونالیسم باستان‌گرای بودند.



چرا چنین نگاهی در جامعه ایران شکل می‌گیرد؟
چون عده‌ای از نخبگان سیاسی معتقد بودند ناکامی مشروطه به خاطر عدم نوسازی فرهنگی بود. آنها معتقد بودند که ظاهر و ابزار مدرن، به نوعی منجر به تجددگرایی در جامعه می‌شود. به همین خاطر هم لباس مردها به لباس متحدالشکل و کلاه پهلوی تغییر پیدا کرد و پوشش زن‌ها را هم تغییر دادند که کشف حجاب در همین راستا است. چون یک دولت مقتدر توتالیتر تمامیت‌خواه به دنبال یکدست‌کردن جامعه است. به تعددها و تکثرها توجه نمی‌کند و جامعه تک‌صدایی می‌خواهد. بعدها وقتی که سازمان پرورش افکار به وجود می‌آید یک سازمان دولتی در جهت ایجاد هویت ملی است که به وسیله آن می‌خواهند فردیت  ایرانی تبدیل به جمع و ما بشود که نهایت در خدمت یک فرد یعنی شاه باشند. آنها سه‌گانه«خدا- شاه- میهن» را مطرح می‌کنند که حتی در معنا شاه  از خدا و میهن هم برتر است و نوعی کیش شخصیت تبلیغ می‎شود.
این ویژگی یک حکومت توتالیتر است که سعی می‌کند برای ساختن یک جامعه جدید، هویت ملی جدیدی هم بسازد. « تخت قاپو» یا سیاست یکجانشین‌کردن عشایر هم در راستای همین یکدست‎کردن جامعه است. در چنینی شرایطی ست که جامعه حیثیت خودش را از دست رفته می‌بیند و به همین دلیل وقتی ایران در شهریور 1320 توسط متفقین اشغال می‌شود، جامعه نسبت به آن بی‌تفاوت می‎ماند.

ایبنا

نظر شما