شناسهٔ خبر: 53265 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

هجوم بی‌رحمانه حقایق یک تابو/ به بهانه اجرای نمایش «آبی مایل به صورتی»، به کارگردانی ساناز بیان

ما با نمایشی اجتماعی و واقع‌گرا روبه‌رو هستیم. داستان‌های عنوان‌شده در آن یا به صورت کامل یا تا حدود زیادی واقعی هستند. به‌همین‌خاطر «آبی مایل به صورتی» نمایشی مستندگونه با قالب عمده تک‌گویی بازیگران است.

فرهنگ امروز/ علی علیخانی: تفاوت جنس و جنسیت در این است که جنس، آن چیزی است که می‌بینید و جنسیت آن چیزی است که شما احساس می‌کنید. هماهنگی بین این دو یک اصل مهم در آرامش انسان‌هاست.
(هری بنجامین - غددشناس و سکسولوژیست آلمانی)‌
مقدمه:
موضوع نمایش «آبی مایل به صورتی» به کارگردانی ساناز بیان به موضوعاتی می‌پردازد که شامل موارد زیر است:
تراجنسی (Transsexual): به افرادی گفته می‌شود که دارای هویت جنسیتی متناقض هستند (نقش‌های شهرزاد، امیر، مریم ملک‌آرا و... در نمایش).
دگرجنس‌پوشی (Transvestism): به افرادی اطلاق می‌شود که در لباس جنسی مخالف زندگی می‌کنند و رفتار جنس مخالف را تقلید می‌کنند. (در نمایش شخصیت مجید این رفتار را از خود بروز می‌دهد).
خارج از جنسیت یا جنسیت عجیب
(Genderqueer): به افرادی گفته می‌شود که جنسیت عادی ندارند (نقشی که بهنام شرفی به زیبایی در قامت آن ظاهر شد).
دوجنسی (Androgyny): ترکیبی از خصوصیات نرینگی و زنانگی در یک فرد است.
دوجنسیتی (Bigender): افرادی را توصیف می‌کند که رفتار اجتماعی بین زنانه و مردانه دارند.
تفاوت دوجنسیتی‌ها و آندروجینی در این است که دوجنسیتی‌ها بین رفتار مردانه و زنانه حرکت می‌کنند؛ یعنی گاهی رفتار مردانه و گاهی رفتار زنانه انجام می‌دهند، گاهی با صدای زنانه و گاهی با صدای مردانه صحبت می‌کنند و... ، اما در آندروجینی فرد رفتار زنانه و مردانه را هم‌زمان با هم انجام می‌دهد. درواقع دوجنسیتی‌ها در یک لحظه به‌طور کامل زنانه یا مردانه رفتار می‌کنند، اما یک آندروجینی در یک لحظه ترکیبی از رفتار مردانه یا زنانه را دارد.همان‌طور که مشاهده شد، نمایش به قسمتی از جامعه دگرباشی اشاره دارد و پوشش‌دادن تمامی این جامعه مجالی بزرگ‌تر از یک نمایش را می‌طلبد.
ماهیت و خاستگاه اجتماعی موضوع نمایش:
با توجه به مقدمه ذکرشده، پرداختن به موضوعی که به مشکلات اقلیت‌های جامعه می‌پردازد، جسارت زیادی می‌طلبد و قابل‌تقدیر است. اقلیت‌ها همیشه در انزوا قرار گرفته و تریبونی برای بیان مشکلات و مسائل پیچیده زندگی خود ندارند. چه تریبونی بهتر و تأثیرگذارتر از هنر و چه میکروفونی رساتر از بیان نمایشی موضوع.
خارج از شهامت نویسنده و کارگردان اثر در پرداخت موضوع نابی مانند مشکلات تراجنسیتی‌ها، نکته دیگری نیز در این نمایش قابل‌تأمل است. اینکه خود ما قبل از این نمایش چه نگاهی به تراجنسیتی‌ها داشتیم؟ چقدر آنها را قضاوت کردیم؟ چقدر آنها را مورد تمسخر و استهزا قرار دادیم؟ چقدر دغدغه‌ها و مشکلات این قشر را دیده و رنج آنها را لمس کرده بودیم؟ غافل از اینکه فرزند هرکدام از ما می‌تواند تراجنسیتی باشد، ما حتی به این موضوع فکر کرده بودیم؟
در تحلیل جامعه‌شناختی، موضوع تراجنسیتی از موارد معدودی است که فقه شیعی از بدنه فرهنگی، اجتماعی پیشروتر بوده و توانسته موضوعی را که کماکان، تابوهای اجتماعی و مگوهای جامعه است، به صورتی منطقی تبیین کند، بنابراین شاهد آن هستیم که تراجنسیت به موضوعی بدل می‌شود که باوجود مشروعیت، از عدم مقبولیت آزار دیده و رنجور است.
امید است این نمایش و پرداخت‌های دیگر هنری به موضوع دگرجنسیت‌ها، این تابوی اجتماعی را شکسته و درک جامعه را درخصوص نحوه برخورد با این اقلیت اجتماعی بالا ببرد.
تحلیل و بررسی نمایش:
با مطالب عنوان‌شده، ما با نمایشی اجتماعی و واقع‌گرا روبه‌رو هستیم. داستان‌های عنوان‌شده در آن یا به صورت کامل یا تا حدود زیادی واقعی هستند. به‌همین‌خاطر «آبی مایل به صورتی» نمایشی مستندگونه با قالب عمده تک‌گویی بازیگران است. عنصر تک‌گویی و مستند به جنبه‌های مینی‌مال نمایش کمک کرده و با دکوری فوق‌العاده ساده مواجه هستیم. پلکانی که بازیگران روی آن مونولوگ‌های خود را ادا می‌کنند، جنبه تمثیلی به خود گرفته و به مخاطب یادآور می‌شود اقلیت تراجنسیتی در طبقات مختلف جامعه و مناطق مختلف جغرافیایی حضور داشته و اختصاص به بخش یا حوزه خاصی ندارند.
در نمایش «آبی مایل به صورتی» ما با شهرزادی روبه‌رو هستیم که قصه‌گوی آشنای ما نیست. خود شهرزاد قصه‌گو نیست و اطرافیان راوی داستان‌ها هستند، چون خود شهرزاد اصلا در نمایش نیست و قصه‌ها، قصه‌های آشنا و خواب‌آور همیشه شنیده‌شده تاریخ اجتماعی ما نیستند.
 نمایش هرچند در تحریک احساسات بیننده موفق عمل می‌کند و مخاطب را با خود همراه می‌کند، اما گاهی بی‌رحمانه تلخ‌کامی و ناراحتی از اوضاع ناخوشایند موضوع را به تماشاچی تزریق می‌کند. روال بی‌توقف و هجوم همه‌جانبه داستان‌های تأسف‌آور و غمگین بعد از مدتی دریچه تعقل و تأمل را در مخاطب بسته و فقط شور احساسات همذات‌پندارانه را طلب می‌کند؛ عنصری که در حالت مطلوب موجب همراهی بیننده با اثر شده و در مواقعی باعث پس‌زدن اثر و عقب‌نشینی بیننده از رویارویی با حقایق می‌شود.
بنابراین به نظر می‌رسد عدم رعایت اعتدال در نمایش بی‌وقفه تلخ‌کامی‌ها و مصیبت‌ها، راه را برای بروز احساسات دیگر از قبیل خنده، هیجان و کنجکاوی، عصبانیت یا ترس، بسته و در طول نمایش کسالت‌بار می‌شود.
ازهمین‌رو تماشاگران به مونولوگ‌های کم‌اثر و غیرکمیک هم در جهت فرار از موقعیت بیش از حد تراژیک داستان می‌خندند. بنابراین به‌لحاظ ساختاری شاید بهتر بود کارگردان (ساناز بیان) از بیان متوالی حوادث تلخ خودداری کرده و پس از هر ترسیم تراژیکی، یک موقعیت آرام‌تر و ملیح‌تر را قرار می‌داد تا علاوه‌بر خشونت‌زدایی از اثر تراژیک، جا برای تعقل به موقعیت‌های تلخ نمایش در فضاهای آرام‌تر و ساده‌تر برای مخاطب ایجاد شود.
موضوع جامعه تراجنسیتی به خودی‌خود دارای اهمیت و جذابیت بالایی است، بنابراین افزودن موقعیت‌های داستانی دیگر از قبیل تن‌فروشی، کودکان کار، خیانت‌های زناشویی و... نه‌تنها باعث عمق‌بخشیدن به داستان اصلی نمی‌شود، بلکه موضوعات دیگر را هم سطحی کرده و در حد کلیشه نگه می‌دارد.
یک اثر هنری تعهدی ندارد که در دو ساعت تمامی مشکلات جامعه را بیان کند که اگر به این دام بیفتد، جز شعاری‌بودن و سطحی‌نگری به هیچ‌چیز دیگری معنا و مفهوم نبخشیده است. حضور سرد و جداافتاده از حس خانم بیان، جز تأکید بر مستندبودن داستان‌ها که خود نمایش مؤید آن است هیچ کمکی به اثر نمی‌کند و کالبدشکافی بیشتر این حضور، شاید خاطر مخاطب را بیش از پیش از ژست مددکار اجتماعی کارگردان مکدر کند.

روزنامه شرق

نظر شما