شناسهٔ خبر: 53486 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

دُمل التیام نیافته روان سوژه/ نگاهی به اثر کریم نصر

در این نوشتار، اثری از کریم نصر تحت عنوان «خزان» از مجموعه «میراث متروک» مورد بررسی قرارگرفته است.

فرهنگ امروز/ احمدرضا دالوند:

اول:

از دیدگاه صرفا بصری و در نگاه به طبیعت، نکته ظریفی نهفته است: از فاصله معینی کمتر و از فاصله معینی بیشتر، آنچه به رویت درمی‌آید به تجرید می‌ماند تا به طبیعت.

در این اثر بی‌آنکه با پردازشی - نیمه آبستراکت / نیمه ناتورال ١* - مواجه باشیم با ساختاری پارادوکسیکال رودرروییم؛ یعنی چه؟ یعنی اگر یک سوم بالایی تابلو را در دید خود نداشته باشیم و خط افق و نفوذ اتمسفر طبیعی جوّ را (آسمان خاکستری) از تیررس نگاه‌مان حذف کنیم؛ بی‌تردید با تابلویی آبستراکت از نوع اکسپرسیونیستی مواجه می‌شویم؛ اما به‌هیچ‌روی با اثری «تلفیقی» مواجه نیستیم و درعین‌حال کاملا با اثری یکپارچه و منسجم رودرروییم. پارادوکس موجود در این اثر، درست در این نکته نهفته است که نقاش دو تفسیر متفاوت را درهم‌آمیخته است: تجریدپردازی و طبیعت‌پردازی.

کریم نصر با توان بالقوه در لحن‌پردازی نقاشانه‌اش به بیانی از نوع «سهل ِ ممتنع» بر روی پرده‌اش نائل می‌گردد. به طوری‌که اغلب نقاشی‌های او همواره از «سهل» به «ممتنع» می‌گرایند و این نکته به ذهن پیچیده کریم نصر مربوط می‌شود. اگر بسیاری از آثار کریم نصر، در شمار آثار سهل ِ ممتنع محسوب می‌شوند، به آن سبب است که او قادر است تمایز و گسست میان ذهنیت و واقعیت را در «رتوریک ٢*» تصویری‌اش با تردستی کنار زند؛ و بااین‌همه، نقاشی‌های نصر معاصر هستند، زیرا چنین آثاری در هر دورانی پدید آیند، همواره معاصر هستند.

آنچه با شورمندی و توان نقاشانه رخ‌داده است تصویر زمینی متروک است که در آن نه نشانی از بارقه الهی حس می‌شود (آن چنا نکه در رمانتیک‌ها بود) و نه چشم‌اندازی ململی از نوازش نسیم و بافه‌های طلایی گندم (آن چنان که در ناتورالیست‌ها بود) و نه چیزی از بازی‌های درخشان نور و لحظه‌های گذرنده زمان (آن چنانکه در امپرسیونیست‌ها بود) ... او دُمل التیام نیافته روان سوژه را بر پرده‌اش نشانده است. خیال‌پردازی در نزد کریم نصر این گونه است. بگذارید این‌طور بگویم: این ژانر از خیال و نگاه، تنها در ادبیات معاصر ممتاز جهان و هنرمندان نمره یک جهان‌دیده می‌شود.

دوم:

در این تابلو، با تصویری از زمین مواجهیم که برای فهم آنکه دریابیم هنرمندی از جنس کریم نصر چگونه به این پردازش نقاشانه بی‌سابقه در پارادایم هنری خودش در بالای شصت‌سالگی دست‌یافته است، باید بارها و بارها رد پای هنرمند را در مواجهه با مضمون در سی سال گذشته پیمود تا به بطن موضوع آگاه شویم. از تصویرگری حرفه‌ای تا نقاشی‌های فراوان کریم نصر که همواره بر اساس محور انسان و به‌نوعی با تمایلات مضمون‌گرایانه شکل‌گرفته‌اند...

از ابتدایی‌ترین آثار تا آخرین آثار کریم نصر تا قبل از این اثر، چیزی در زیرپوسته تابلوهایش در کار است، چیزی که به موازین ناب نقاشی بیش از جذابیت‌های سوژه متمایل است.

در اغلب آثار کریم نصر بیننده ابتدا یک واقعه بصری را بر سطح صفحه می‌بیند، آنگاه هر چیز دیگری را.

یعنی اول یک نقاشی می‌بیند آنگاه یک درخت، آدم یا هر شکل دیگری را. در ملتقای چنین دیدگاهی است که می‌توان گفت اغلب آثار کریم نصر، آثاری «ممتنع» هستند، زیرا او توانسته با مدیای نقاشی تمایز و گسست ذهنیت و واقعیت را برای لمحه‌ای بر سطح بوم کنار بزند. آنچنان که ابتدا همه آنچه به رویت درمی‌آید «سهل» انکاشته می‌شود. به همین سبب اغلب نقاشی‌های کریم نصر از «سهل» به «ممتنع» می‌گرایند و این نکته به ذهن پیچیده و به شیوه تاویل و روش‌های «رتوریک بصری» کریم نصر مربوط می‌شود؛ و بااین‌همه آثار کریم نصر معاصر هستند زیرا چنین آثاری در هر دورانی پدید آیند، همواره معاصر هستند.

او تا اینجای کار قدم‌هایش را سنجیده و آگاهانه برداشته از این روست که این باور را در ذهن بیننده حک می‌کند که تنها با بخشی از توان بالقوه‌ای که در نهاد ناآرام نقاش پنهان است رودرروست و نقاش با هر چرخشی تنها گوشه‌ای از آن را مریی می‌سازد و باور می‌کنی آنچه می‌بینی شاید تنها بخش کوچکی از جهانی است که در کالبد رنگ و قید سطح و چارچوب تابلو به انقیاد درآمدهاست.

سوم:

آنچه می‌بینم گوشه‌ای از زمین است؛ زمینی که در تعاریف و مرزبندی‌های مرسوم نمی‌گنجد. به جغرافیای خاصی تعلق ندارد. اینجا زمین است... زمینی که مهرورزی در آن رخ نمی‌دهد.

وقتی‌که چشم هنرمند نه به‌قصد تلطیف نگاه ما که بر ضربان و تپش هستی که در میدان‌های خاکستری ذهن قابل‌فهم هستند، خیره شود چیزی رخ می‌دهد، چیزی که به وصف درنمی‌آید. بر زمینی که با تهمیدات فنی و بافت‌های درهم‌تنیده سویه‌های آبستراکت را در ذات چشم‌انداز مرئی می‌سازد تا با دیدن اشاراتی از اتمسفر طبیعت در یک‌سوم بالایی اثر، غوغای انتزاع گونه شاید گندمزاری متروک را به نمایش بگذارد؛ یا به نقل از منوچهر آتشی «این ابرهای سوخته سوگوار تابوت آفتاب را به کجا می‌برند... .»

چهارم:

آنچه دیده‌ایم تجربه‌ای کاملا بصری است و آنچه در این باره نوشته‌ایم حرف‌های آدمی شگفت‌زده است که با ساحت واژگان می‌خواهد ساحت ذهن و ساحت ناب تصویر را بازگو کند. دو ساحت کاملا متفاوت! اگر این کلمات حریم ناب تصویر را مخدوش نکنند.

از قدرت تجریدی این نقاش چه شگفتی دیگری سر برمی‌آورد؟

١- Semi Abstract

٢-Rhetoric

رتوریک را می‌توان به عنوان کشف ذهنی ابزارهای اقناعی در دسترس درباره هر موضوع معین تعریف کرد. (ارسطو)و

کریم نصر در سال ۱۳۳۱ در رشت متولد شد و لیسانس معماری را از انگلستان و فوق‌لیسانس گرافیک را از دانشگاه تهران دریافت کرده است. او عضویت در هیات داوران ششمین دوسالانه نقاشی ایران و چهار دوره داور دوسالانه تصویرگری ایران را در کارنامه هنری خود دارد. همچنین کتاب تاریخ هنر برای کودکان (نشر نظر) و ده‌ها یادداشت و مقاله درباره هنر معاصر ایران را در نشریات تالیف و منتشر کرده است.

نظر شما