شناسهٔ خبر: 53510 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تاریخ فلسفه، جزئی از فلسفه است نه رشته ای از تاریخ

اگر صحبت از رویکرد تاریخی به اندیشه های فلسفی می کنیم به این معنا نیست که ما کاری جدای از اندیشیدن فلسفی انجام می دهیم. تاریخ فلسفه جزو فلسفه است ولی جزو تاریخ و از رشته های تاریخ نیست.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛  اولین نشست از سلسله نشست های کمیته روش شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با عنوان «رهیافت تاریخی به اندیشه های فلسفی» عصر روز گذشته در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. سخنران این نشست محمدرضا بهشتی دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران بود.

خلاصه ای از سخنان محمدرضا بهشتی در این نشست در ادامه می آید.

رهیافت تاریخی به جانب اندیشه ها و مفاهیم فلسفی یکی از رهیافت های چندگانه به موضوعات فلسفی است. این رهیافت صرفاً از روی علاقه تاریخی به این موضوعات صورت نمی گیرد چرا که تاریخ فلسفه نه رشته ای برون فلسفی بلکه جزو فلسفه و برای فهم اندیشه های فلسفی ضروری است.

این رهیافت که سابقه ای چند سده ای دارد فراز و نشیب هایی را پشت سر گذاشته و در طی این مدت علاوه بر دستاوردهای ارزشمندی که برای فهم فلفسی به همراه داشته به وقوفی روشن تر نسبت به نحوه عمل خود دست یافته است.

بنده از حدود ۲۰ و چند سال پیش با اهمیت تحول مفاهیم فلسفی آشنا شدم و از آن زمان تا الان مطالب زیادی بدست آورده ام که هنوز فرصت جمع بندی اش پیدا نشده است. به عقیده من برای این موضوع انتخاب کلمه متد یا روش مناسب نیست. بنابراین بنده از کلمه رهیافت برای طرح موضوع استفاده کردم.

در دوران معاصر تقریباً ۱۴ رهیافت در عرصه فلسفه مطرح است. بعضی ها مهمترند و بعضی دیگر ذیل این رهیافت های مهمتر قرار می گیرند.

من می خواهم بحثم را با این سئوال که پرداختن به اندیشه های فلسفی چه ضرورتی دارد آغاز کنم. در پاسخ به این سئوال برخی رویرد سیستماتیک و برخی رویکرد تاریخی را برای پاسخ به این سئوال انتخاب می کنند. به بیان دیگر این دو رویکرد را از هم جدا می کنند ولی آنچه که ما در داستان معرفت شناسی با آن آشنا شدیم نشان می دهد که تفکیک رویکرد سیستماتیک از رویکرد تاریخی امکانپذیر نیست.

اگر صحبت از رویکرد تاریخی به اندیشه های فلسفی می کنیم به این معنا نیست که ما کاری جدای از اندیشیدن فلسفی انجام می دهیم. تاریخ فلسفه جزو فلسفه است ولی جزو تاریخ و از رشته های تاریخ نیست. اگر ما وارد فضای اندیشیدن فلسفی شدیم به دو نحوه می توانیم رویکرد تاریخی به اندیشه های فلسفی داشته باشیم. نحوه اول نگاه ایستا یا استاتیک به اندیشه فلسفی است که در این نوع نگاه ما قصدمان تعریف موضوع است و با این نگاه سراغ تاریخ فلسفه می رویم.

در مقابل این طرز نگاه نوع دیگری نگاه وجود دارد که دینامیک یا پویا است. در این نوع نگاه ما با تحول مفاهیم روبرو هستیم. مفهوم یکی از بخش های مهم تحقیق من بود که وقتی به این مرحله رسیدم حدود شش ماه سر آن ماندم. چرا که مسئله نسبت مفهوم با معنا و شیئی یا موضوع بسیار مهم است. در نهایت تصمیمی که گرفتم این بود که مفاهیم تحقیقم را معنا کنم و تا پایان تحقیقم به آنها پایبند بمانم. ما معمولا یک واژه داریم که از طریق آن سراغ یک شیئی یا موضوع می رویم. واژه با موضوع یا شیئی نسبت مستقیم دارد و ما از طریق یک مفهوم به یک شیئی یا موضوع منتقل می شویم. مفهوم در نسبت با مفاهیم دیگر قرار می گیرد و معنای دیگری پیدا می کند. مثلا برخی از مفاهیم با هم مترادفند، بعضی متضادند، بعضی مکمل اند و بعضی هم با هم در تعارض هستند. همه این نسبت ها در فهم ما از مفهوم موثر است.

نکته قابل توجه اینکه مفاهیم وقتی در نسبت با مفاهیم دیگر قرار می گیرند تبدیل به تصور می شوند و نوعی دگرگونی در آنها پدید می آید.دوران بندی های تاریخی یکی دیگر از مباحث مهم در تحقیق من است.اینکه آیا تاریخ باید دوران داشته باشد یا نه و قابل دوران بندی است یا خیر، یک موضوع قابل سئوال است که جای بحث دارد. در همین راستا ما شاهد آن هستیم که در مقاطع مختلف با دگرگونی مفاهیم مواجه هستیم.

وقتی ما تاریخ تحول مفاهیم را دنبال می کنیم باید حواسمان به (history of generation of ideas ) تاریخ پیدایش مفاهیم و  (history of reception of ideas) تاریخ اخذ و اقتباس آنها باشد. عوامل درون مفهومی و برون مفهومی هم در تحول مفاهیم بسیار تاثیرگذار است. متاسفانه گاهی از مواقع ما توجهمان به عوامل برون فهمی کم است.

یکی از موضوعاتی که در بحث رهیافت تاریخی و اندیشه های فلسفی مطرح است موضوع «علت» است. ما در عرصه فلسفه علت را یک چیز می دانیم اما در عرصه علوم، آن را چیز دیگری. علت در فلسفه شرط لازم و کافی برای پدید آمدن چیزی با ضرورت است اما علت در علوم یعنی تعاقب و توالی ضروری برگشت ناپذیر. بنده مدتی است که مشغول بازبینی و ترجمه کتابی با عنوان «بر ساخت گذشته» هستم که قرار است آن را سازمان سمت منتشر کند.

بنده در این کتاب متوجه شدم که ما با یک برساخت روبرو هستیم و کسانی که فکر می کنند می توانند به حاق اندیشه های تاریخی و فلسفی دست پیدا کنند باید بدانند که این یک آرمان است و معلوم نیست که برآورده شود یا خیر. در این مسیر باید هم توانمندی ها و هم کمبودها در نظر گرفته شود. بهتر است که در این مسیر ادعای بازسازی نکنیم و به همین برساخت بسنده کنیم.

نظر شما