فرهنگ امروز/ یزدان سلحشور: شعر در روزگار مدرن، تحولات بسیاری را تجربه کرده است و اغلب هم متأثر بوده از وقایعی که ذاتی مدرنیته است مثل انقلابها؛ انقلابها، گرچه ارتباط مستقیمی با شعر هرگز نداشتهاند [انقلاب امریکا، انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه] اما شعر را دچار دگرگونی کردهاند و این دگرگونی برروند انقلاب تأثیرگذار بوده چون بر جامعهای اثر گذاشته که خود وظیفه تداوم انقلاب را برعهده داشته. انقلاب اسلامی 57 نیز از این روند جدا نبوده و نیست؛ اینکه پس از گذشت حدود چهل سال از این انقلاب، هنوز طیفی از جریان شعر انقلاب، آن را معادل خود انقلاب میدانند حاصل چنین رویکردیست اما به هر حال، چه ما شعر انقلاب را بخشی از انقلاب بدانیم و چه آن را گونهای ادبی، در بررسی آن بهعنوان یک پدیده تأثیرگذار، درنگ جایز نیست. هر پدیده تأثیرگذاری، ثمراتی دارد و نقصانهایی و شعر انقلاب، که طیف مخاطبانش را از جامعه ایرانی به جامعه پارسیزبان و از جامعه پارسیزبان به مسلمانان جهان گسترش داده، پیروزیها و شکستهایش نیز در بازخورد این طیف گسترده قابل بررسیست.
زایش گونه ادبی «شعر انقلاب اسلامی»
در سال 56، اعتراضات اجتماعی همراه شد با گشایش درهای ممیزی و تا حدی زندانهای سیاسی و حاصلش، شکلگیری و دستهبندی ایدئولوژیکی شاعران و نویسندگانی بود که تا آن سال، چندان در بند «دگراندیشی دیگران» نبودند و حداکثر، معترضه و نقدی بود بر افکار آلاحمد و شریعتی توسط باقر مؤمنی اما استثنا بود و در نهایت هم مقابل حکومت پادشاهی و ممیزی گسترده و محاکمات تلویزیونی و اعترافگیری گسترده جلوی دوربین تلویزیون ملی، موضعگیریها از مشابهتها خبر میداد نه درگیریها و جبههگیریهای ایدئولوژیک.
اسفند 56، نقطه عطفی در این جریان بود چرا که گویا الهام شده بود که تحولاتی در پیش است و چه این تحولات، اصلاحی بودند و چه انقلابی و بنیانکن، نیاز به «رویکرد گروهی خاص خود» داشت و از آنجا که «شعر»، معادل اندیشه و سیاست و فلسفه و... حتی فراتر از آن در جامعه کاربرد داشت، جبههبندیها شروع به شکلگیری کرد که آغازش از کانون نویسندگان ایران بود و اعلام حضور علی موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده، بهعنوان «شاعران مسلمان».
به یاد داشته باشیم که هنوز مشخص نبود که انقلابی در پیش است یا اصلاحات قرار است روح انقلاب مشروطه را به سلطنت مشروطه برگرداند و از سویی دیگر، گروههای داخل زندان نیز که توسط حکومت پادشاهی به مارکسیستها و مسلمانها دستهبندی شده بودند و در بندهای جدا نگهداری میشدند، هنوز به جبههبندی «حکومتنگرانه»ای دست نیافته بودند و تصورشان از تحولات آن روزها، بیشتر تحولات زینتی و تغییر دکوراسیون نظام سیاسی بود نه خراب شدن بنای کلنگی و دوبارهسازی نظام سیاسی و از این نظر، باز هم شعر جلوتر از سیاست عمل کرد.
تا 17 شهریور سال 57، هنوز گمان بر اصلاح امور بود، گرچه شعارهای معترضان خبر از خواستههای دیگری میداد با این همه روشنفکران و شاعران -که سخنگوی آنان بودند- پایه و مایهای برای اثبات وقوع یک انقلاب در دست نداشتند گرچه در دل این آرزو را داشتند اما استدلال این بود که حکومت پهلوی با جنبش چریکی سرنگون نشد چطور میشود با حضور چندصد یا چندهزار نفر در خیابانها و آن هم با شعارهایی اغلب مصالحهجویانه[گاه و گداری نیز رادیکال] از هم بپاشد؟ وقایع 17شهریور که منجر به کشته شدن تعداد قابل توجهی از تظاهرکنندگان شد این جریان را عوض کرد و حتی مخالفان اصلاحگرای حکومت هم همچون دکتر امینی، به ارائه ارقام کشتهشدگان افزودند و آن را تا 2000نفر افزایش دادند. جامعه ایرانی که در عین احساس آرامش نسبی در کشور، در نهان رؤیای تغییر نظام حکومتی را نیز داشت، شوکه شد و به خیابانها ریخت.
دیگر مهم نبود که آمار واقعی کشتهشدگان[چنانکه بعدها و در زمان استقرار حکومت اسلامی اعلام شد] زیر 100 نفر باشد، احساس آرامش جامعه از بین رفته بود و انقلاب جای اصلاحگرایی را گرفته بود و هر کس که تفکر دیگری داشت، از این قطار، مجبور به پیاده شدن بود. شعر که تا این زمان، وجه اعتراضیاش به وجه چریکی بدل شده بود اما همچنان «شعر» بود دیگر رفته رفته به مرز شعار نزدیک شد چون بنا بر این بود که بر جامعه، تأثیر آنی بگذارد و همچنانکه رفته رفته شعارهای تظاهرکنندگان مارکسیست از تظاهرکنندگان مسلمان متمایز میشد، شعر شاعران مارکسیست هم از شعر شاعران مسلمان قابل تشخیص بود اما این، آغاز شعر انقلاب اسلامی بود نه خود شعر انقلاب اسلامی چرا که هنوز حکومت تازهای شکل نگرفته بود تا پشتیبان انقلابی باشد که مردم، یکپارچه خواهان آن بودند اما یکپارچه به «نوع نظام حکومتی پس از پیروزیاش» نمیاندیشیدند و حتی گروههای مسلمان مخالف حکومت پادشاهی نیز در مورد چگونگی آن، اتفاق نظر نداشتند.
بنیانها، چهرهها، رویکردها
تحولات چنان سریع شکل گرفت که هم مخالفان حکومت پادشاهی و هم کارگزاران این حکومت را دچار شگفتی کرد و در نتیجه، جبههبندیها و آرایش ساختاری برای وضعیت جدید، به بعد از پیروزی انقلاب موکول شد تا نوع حکومت پشتیبان این انقلاب نیز، در فاصلهای کوتاه از پیروزیاش، با آرای مردمی مشخص شود. از این لحظه به بعد، «انقلاب ایران»، در رسانههای جهانی به «انقلاب اسلامی ایران» بدل شد و حکومت مشروطه نیز به جمهوری اسلامی، که هر دو نام، مخالفانی هم از انقلابیون پیش از 57 و هم از میان طرفداران سلطنت مشروطه داشت اما انقلاب، پایان نیافته بود تا اعتراضات مدنی متوجه شکل و نوع حکومت تازه شود، انقلاب توسط مردمی که به مبانی اسلام و مذهب شیعه التزام عملی داشتند هنوز ادامه داشت و در نتیجه، هر مانعی-ولو کوچک- اگر در جریان سیل قرار میگرفت از میان برداشته میشد.
اینکه پیاده شدن بسیاری از گروههای مخالف نظام پادشاهی از قطار انقلاب اسلامی، سه سالی بهطول انجامید نه فقط بهدلیل ضعف حکومت نوپا که بهدلیل قوت مردمی بود که پشتیبان این حکومت نوپا بودند و هر اعتراضی را با قهر انقلابی پاسخ میگفتند و این شد، که بسیاری از شاعران مارکسیست هم، سرودههای انقلابی با رویکردهای اسلامی سرودند و کار به جایی رسید که احسان طبری، چهره جهانی مارکسیسم در ایران، کلاسهای تفسیر قرآن دایر کرد! جهان، چنان مفتون وقوع یک انقلاب مذهبی شده بود که روشنفکران چپگرای فرانسوی نیز به مدح آن زبان گشودند و موضعگیریهای حکومت اسلامی را ستودند؛ پس طبیعی بود که شاعرانی در این میان، به پل ارتباطی میان مردم و حکومت بدل شوند شاعرانی که عمیقاً خود را مسلمان و شیعی انقلابی حس میکردند و فاصلهشان را، حتی پیش از تحولات سال 57، با مارکسیستها و اهل فرهنگ مدافع حکومت پیشین حفظ کرده بودند.
دو گروه عمده از شاعران پیش از انقلاب، داوطلب شکلدهی بهساز و کار شعری شدند که بنا بود به زبان گویای مردم و حکومت انتخابیشان بدل شود: اول شاعران نشستهای ادبی سنتی که دلمشغول آثار کلاسیکشان بودند و هم توسط کارگزاران حکومت پهلوی و هم نوگرایان مخالف این حکومت، از لحاظ رسانهای حذف شده بودند و گروه دوم نیز، شاعران جوانی بودند که از دل شعر کلاسیک و نشستهای سنتی - اغلب در شهرستانها - برآمده بودند و طی دهه 50، تنها رسانهشان مجله جوانان و صفحه شعر علیرضا طبایی بود؛ ایشان هم بهدلیل رویکردهای مذهبی و در نتیجه تمایل به «آیینیسرایی» و بری بودن از ایدئولوژیهای مدرن، نه توسط کارگزاران فرهنگی حکومت پهلوی پذیرفته شده بودند و نه روشنفکران، ایشان را مورد حمایت رسانهای خود قرار داده بودند؛ بخشی از این طیف البته، دغدغه نوگرایی نیز داشتند، اما از لحاظ عقیدتی –و نه مشی ادبی- به سنتگرایان مخالف نیما نزدیکتر بودند تا به پیروان دینگریز او؛ گروه دوم البته، در ابتدا با حمایت دو روشنفکر دینی انسجام یافتند: علی موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده با این همه، به فاصله کوتاهی از شکلگیری، تحت حمایت اجتماعی-سیاسی گروه اول، بدل به طیف جوان شعر حوزه هنری شدند. طیف سنتگرایان، در پیشگاه جامعه، چهرههای شناختهشدهتری داشتند یا به زبان سادهتر، مردم ایشان را چه از لحاظ سن و سال[که هنوز هم در دهه 90، ملاکی برای ارزیابی جایگاه ادبی یک شاعر است چه از نظر کیفیت کار و چه میزان تجربه] و چه از لحاظ خلق آثاری که ورد زبانها باشد، شاعرتر میدانستند و به همین دلیل، تا نیمه نخست دهه شصت به پایان برسد، مسیر را همین طیف مشخص میکرد مسیری که گاه به ضدیت تمامعیار با دستاوردهای نیما بدل میشد و مورد مخالفت جدی طیف جوان هم قرار میگرفت اما بهدلیل قدرت اجتماعی-سیاسی بیشتر طیف نخست، در نهایت، به حذف کامل شعر نو از رسانه ملی منجر شد تا علی موسوی گرمارودی با «خط خون»، نجاتبخش شعر نو در سالهایی شد که در گزارش دیداری با شهریار [مندرج در کیهان فرهنگی] از زبان او به عامل خارجی بودن نیما و اجبار او به ارائه شعر نو -به خاطر تحت فشار بودنش- اشاره مستقیم شده بود و این گزارش، با توجه به اینکه نزد عموم مردم آن روزگار، شعر معادل شهریار و شهریار معادل شعر بود، در حکم تیر خلاصی بود بر شعر نو. [سه سال بعد، هنگامی که از چند و چون آن دیدار از مشفق کاشانی پرسیدم، دستهایش را به نشانه بری بودن از این قصه بالا برد و گفت که اوستا هم مخالف چنین رویکردی بود و عدهای از نقصان در حافظه شهریار، جهت حمله به نیما استفاده کردند.]
ثمرات و نقصانها
«شعر انقلاب اسلامی» بهعنوان یک گونه ادبی[فارغ از آنکه در چارچوب بیان کلاسیک باشد یا نوکلاسیک یا نو] براساس تفاهم شاعرانش بر چند اصل شکل گرفت:
الف. این شعر، در هر زمان و مکان، مدافع انقلاب اسلامی باشد و اگر هم وجه منتقدانه بیابد، ارکان برآمده از این انقلاب را هدف بیان انتقادی قرار ندهد و تنها به نقد فروع حکومت بپردازد نه اصول آن.
ب.حافظ شریعت اسلام باشد و از ورود دیگرایدئولوژیها به حیطه خود بپرهیزد خواه ایدئولوژیهای فلسفی باشند خواه اجتماعی خواه سیاسی و میزان، قرآن و کلام پیامبر(ص) و ائمه شیعه(ع) باشد.
ج.تغزل، حیطهای مکروه و بلکه ممنوع برای ورود شاعران این گونه ادبیست و باید جای خود را به حماسه بدهد. [چنانکه پس از شکلگیری این گونه ادبی، تغزلسرایانی همچون مشفق و اوستا نیز، از تغزلگویی پرهیز کردند و شاعران جوان حوزه نیز بر همین منوال گام برداشتند و این نگرش تا انتشار نخستین شعرهای بنیانگذار جمهوری اسلامی ادامه داشت و بعد بهدلیل بیان تغزلی این شعرها، بخش کوچکی از شعر انقلاب در ابتدا و در دهههای بعد، بخش وسیعتری به سوی بیان تغزلی متمایل شدند.]
د.شعر انقلاب اسلامی برای عموم مردمی سروده میشود که حافظان انقلابند بنابراین از پیچیدهگویی و آوانگاردیسم و بازیهای زبانی باید پرهیز کرد چون از تأثیر آنی و اجتماعی این شعرها میکاهد ولو این شعرها دارای اهداف والایی باشند از اقبال مردمیشان پیشگیری میکند.
ه.تحزبگرایی در این شعرها جایی ندارد و تنها حزب شاعران این گونه ادبی، حزب خداست که در بیان مردم انقلابی متشرع و مدافع حکومت اسلامی، همان «حزبالله» است.
پس از آغاز تهاجم حکومت بعث عراق به ایران و آغاز جنگی که بدل به طولانیترین جنگ کلاسیک قرن بیستم شد، شعر دفاع مقدس هم به شاخهای از این گونه ادبی بدل شد و با افزودن یک اصل پنجم به حیات خود ادامه داد: پرهیز از بدل شدن شعر به شعار، در زمان آرامش و صلح، امری پذیرفتنیست اما هنگامی که جامعه اسلامی مورد تهاجم است، بیان شعاری بهرهمند از استحکام زبانی، که به تهییج عمومی برای دفاع از شریعت بینجامد، نه تنها جایز که واجب است.
شعر آیینی با بیانی امروزین نیز، در فاصلهای اندک از تولد شعر دفاع مقدس به بازوی دیگر شعر انقلاب بدل شد که تکیهاش بر رکن ولایی بودن انقلاب و ترویج اندیشه ولایتمداری در ایران و جهان اسلام بود. این رویکردها، بهعنوان اساس گونه ادبی شعر انقلاب اسلامی، تاکنون دچار خدشه نشده و در چند نسل از سرایندگانش تداوم یافته است. بیان ساده شعر انقلاب بر شعر چند دهه اخیر، سخت تأثیرگذار بوده و حتی گویش شعر آوانگارد این دههها نیز تأثیری غیر قابل انکار نهاده و آن را از پیچیدگی در «شکلگیری ارکان جمله»، به سمت پیچیدهگویی در «شکلگیری پاراگراف» کشانده؛ به دیگرسخن، تفاوت شعر آوانگارد چهار دهه اخیر با پیش از خود، در ساده شدن درک جملات شعر، بهشکل مستقل و متمایز از باقی متن است. با این همه، اصرار بر ساده شدن بیان شاعرانه و پرهیز از مفاهیم پیچیده[جدا از بیان پیچیده]، اغلب آثار این ژانر را به سوی «سهلگویی» و نه «سهل و ممتنعگویی» پیش برده و تولیدات ادبی حاصل را نه تنها دارای تاریخ تولید که مشمول تاریخ انقضا کرده است نقصانی که نامآوران این گونه ادبی نیز، از آن بهعنوان نقصان عمومی این ژانر یاد کرده و نسل نو را از آن برحذر داشتهاند.
نیمنگاه
اسفند 56، با اوجگیری اعتراضات مردمی در خیابانها، گویا الهام شده بود که تحولاتی در پیش است و چه این تحولات، اصلاحی بودند و چه انقلابی و بنیانکن، نیاز به «رویکرد گروهی خاص خود» داشت، جبههبندیها شروع به شکلگیری کرد که آغازش از کانون نویسندگان ایران بود و اعلام حضور علی موسوی گرمارودی و طاهره صفارزاده، بهعنوان «شاعران مسلمان».
پس از 17 شهریور 57، شعر که تا این زمان، وجه اعتراضیاش به وجه چریکی بدل شده بود اما همچنان «شعر» بود دیگر رفته رفته به مرز شعار نزدیک شد چون بنا بر این بود که بر جامعه، تأثیر آنی بگذارد و همچنانکه رفتهرفته شعارهای تظاهرکنندگان مارکسیست از تظاهرکنندگان مسلمان متمایز میشد، شعر شاعران مارکسیست هم از شعر شاعران مسلمان قابل تشخیص بود.
دو گروه عمده از شاعران پیش از انقلاب، داوطلب شکلدهی به ساز و کار شعری شدند که بنا بود به زبان گویای مردم و حکومت انتخابیشان بدل شود: اول شاعران نشستهای ادبی سنتی که دلمشغول آثار کلاسیکشان بودند و هم توسط کارگزاران حکومت پهلوی و هم نوگرایان مخالف این حکومت، از لحاظ رسانهای حذف شده بودند و گروه دوم نیز، شاعران جوانی بودند که از دل شعر کلاسیک و نشستهای سنتی-اغلب در شهرستانها- برآمده بودند و طی دهه 50، تنها رسانهشان مجله جوانان و صفحه شعر علیرضا طبایی بود.
پس از آغاز تهاجم حکومت بعث عراق به ایران و آغاز جنگی که بدل به طولانیترین جنگ کلاسیک قرن بیستم شد، شعر دفاع مقدس هم به شاخهای از این گونه ادبی بدل شد. شعر آیینی با بیانی امروزین نیز، در فاصلهای اندک از تولد شعر دفاع مقدس به بازوی دیگر شعر انقلاب بدل شد که تکیهاش بر رکن ولایی بودن انقلاب و ترویج اندیشه ولایتمداری در ایران و جهان اسلام بود.
اصرار بر ساده شدن بیان شاعرانه و پرهیز از مفاهیم پیچیده[جدا از بیان پیچیده]، اغلب آثار این ژانر را به سوی «سهلگویی» و نه «سهل و ممتنعگویی» پیش برده است.
منبع: ایران
نظر شما