شناسهٔ خبر: 53998 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

چرا تفکر هایدگر مستعد تفسیرهای سیاسی است؟

اندیشه هایدگر، نظر به بنیادی بودن آن، تا اطلاع ثانوی که عهدی دیگری با هستی بیابیم، تاریخ مصرف ندارد، از این منظر، می توان مدعی شد که فلسفه او، دست کم تاکنون، سیاسی ترین اندیشه ممکن است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛  متن زیر یادداشتی است با عنوان تفکر و سیاستِ هایدگری که توسط سید مجید کمالی، استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه نوشته شده است:

چگونه است که تفکر هایدگر، از پس این همه سال از طرح شان، هنوز مستعد تفسیرهای سیاسی است؟ یک پاسخ ساده، اما دردسرآفرین این است که اندیشه او بسیار رادیکال است و تا آنجا که توانسته، خود را دور از دسترس عملِ سیاسی و تصمیم های سیاسیون قرار داده است! اندیشه او، خود را مخاطب هستی می داند و تنها موضوعِ شایسته تفکر را، هستی. سیاست که در دوره جدید اندیشه غربی، قصد تصرف در همه ساحات زندگی و تفکر را داشته و فی الواقع، چنین هم کرده است، تمام هم خود را برای تصرف فکر هایدگر به کار بسته و صورتی سیاسی از آن نشان داده است.

تنها تفکری رادیکال، همچون تفکر هایدگر است که می تواند اینچنین سیاسی تفسیر شود و این توان را دارد که هر بار از منظری دیگر تن به تفسیری چنین بدهد. باری، این سیاسی تفسیر شدنِ بی وقفه، ربطی به بنیادی بودن اندیشه هایدگر دارد؛ در مقام قیاس می توان به فلسفه کسانی همچون سارتر رجوع کرد که گرچه در زمانه ای تن به قرائت های سیاسی می دادند، اما دیگر چنین توانی ندارند و به قولی، تاریخ مصرف اش به پایان رسیده است. اندیشه هایدگر، نظر به بنیادی بودن (بخوانید، بی-بنیاد بودن) اش، تا اطلاع ثانوی که عهدی دیگری با هستی بیابیم، تاریخ مصرف ندارد! از این منظر، می توان مدعی شد که فلسفه او، دست کم تاکنون، سیاسی ترین اندیشه ممکن است.

از طرفی دیگر، سیاستِ چیره دوران ما که خود را در قامت دموکراسی و لیبرالیسم جهانی خود را آشکاره می کند، اگرچه به لحاظ توان فلسفی اش، راهی برای تصرف فلسفه هایدگر نیافته، کنش و تصمیم سیاسیِ او را – آن هم به شکلی عوام فریبانه – آماج حملات خود قرار داده و هر بار به طریقی، در بی ارج کردنِ اعتبار فکری هایدگر می کوشد؛ بهره برداری سیاسی از دفترچه های سیاه هایدگر، آخرین نمونه این تلاش است. این همه تلاش از سوی این جریان سیاسی، بی وجه هم نیست؛ چه اینکه هایدگر در مواجهه‌های فیلسوفانه خود با تکنولوژی و متافیزیک غربی، به نحوی بنیادی با هرگونه ایسم غربی درافتاده بود؛ خاصه با شعارها و سویه های فکری همسان ساز و توده سازِ لیبرالیسمِ آمریکایی و حتی پس از چندی با خود نازیسم!

در این ماجرای جهانی، البته که روشنفکرانِ ایرانی هم بی نصیب نمی مانند و بخشی از ترش رویی های آنها با تفکر مارتین هایدگر از همین روست. فکر رادیکال هایدگر، جایی از مبانی اندیشه های روشنفکری و حتی فلسفی متعارف دوران ما را نشانه می گیرد که مجالی برای رهایی و تجدید قوا برای آنها نمی گذارد جز آنکه در ساحتی روانشناختی، ژست بی تفاوتی به خود بگیرند. اما در پس همه این مواجهه ها، این واقعیت هم هست که اندیشمندان و روشنفکران، در نهایت، گریز و گزیری از واکنش به تفکر هایدگری ندارند؛ به بیانی ساده، باید تکلیف خود را با آن روشن کنند، آن هم در ساحت اندیشه و نه از طریق انگ زنیِ سیاسی.

در واقع، گذر از اندیشه های هایدگر، که ضروریِ صیروت اندیشه است، تنها در بازخوانیِ پرسش ها و به عبارتی درست تر، پرسشِ بنیادی اصیلی است که او طرح کرده: پرسش از معنای هستی. اگر از دایره نومید کننده تفسیرهای سیاست زده، خود را رها کنیم، این پرسش را به نحوی اصیل طرح توانیم کرد که چه نسبتی است میان تفکر و سیاست؟ طرح این پرسشِ بنیادی، در فضای سیاست زده امروز که عارضه ای جهانی است، از همان آغاز ابتر می ماند، چه رسد به اینکه بخواهد به پاسخی برسد. دوره ما، دوره باژگونی هاست و همه چیز در نهایت به تصرف امر ناصیل در می آید.

راهی که به نظر می رسد، این است که هربار که این پرسش بنیادی نسبت تفکر و سیاست را طرح می کنیم، پاسخ را دائما به تعویق بیندازیم؛ یا دست کم به مرور پاسخ هایی بپردازیم که پیش از این، در تاریخ اندیشه ها از همان آغاز فلسفه یونانی تا دوره جدید به این پرسش داده شده؛ از این طریق، شاید یک پاسخ موقتی، این باشد که، آری، تفکر و سیاست همزاد و هم آغازند؛ بازگشت هر دو، از ورای حجاب های نظری، به پراکسیس و عمل است؛ این عمل، عمل در برابر نظر نیست، عملی است که شرط هر نظر و عملی است. از این منظر، می توان اندیشه هایدگر را از آغاز سیاسی دانست؛ سیاستی که زمانی و جایی خود در دام سیاستِ سیاست زدگیِ دوران افتاده است؛ چنین درافتادنی، بر اساس تفسیری از آنچه خود او گفته، بر وفق زندگی و بودن روزمره ماست؛ ما دازاین هستیم و البته متناهی!  

نظر شما