شناسهٔ خبر: 54043 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

پند حکیمانه در برابر نثر مسجع/ دستاورد مناقشه هایدگری-پوپری

جدال هایدگریان انقلابی مسلمان با پوپریان انقلابی مسلمان اکنون بعد از نزدیک به سی سال انباشت خاصی نداشته است. ما ناگزیریم تا راهی دیگر بیابیم.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نامه دکتر رضا داوری اردکانی در پاسخ به دعوت «نشست علم دینی» در باب امکان و امتناع علم دینی، واکنش‌های بسیاری در پی داشت. از جمله، یادداشت دکتر عبدالکریم سروش با عنوان «خطی زشت است که به آب زر نبشته است» که ادبیات و محتوای همیشگی وی در مناقشه با چهره‌های منتسب به جریان فردیدی را دربرداشت. محمدعلی مرادی، دانش‌آموخته فلسفه و علوم اجتماعی از برلین، پیش از این در یادداشتی به نقد تئوریک این مناقشه پرداخته بود که اینک متن کامل آن را با ویراست مجدد در اختیار قرار داده است.

هنگامی که التهاب‌های سیاسی ناشی از انقلاب در سال‌های بعد از شصت‌ فروکش کرد و برخی از نیروهای دخیل در انقلاب که سویه اسلامی نداشتند از جنبه فیزیکی از دور خارج شدند، مناقشه به درون طیف نیروهای جمهوری اسلامی کشیده شد. این مناقشه نخست در فرم فکری خود را نشان داد که در هیبت «مسلمانان انقلابی پوپری» و «مسلمانان انقلابی هایدگری» فرصت ظهور یافت؛ عبدالکریم سروش چهره شاخص مسلمانان انقلابی پوپری و رضا داوری اردکانی چهره شاخص مسلمانان انقلابی هایدگری شدند.‌ در واقع، این دو جبهه فکری بازتابی بود از دو نحله آموزش که یکی بیشتر در سنت فضای زبانی انگلیسی و دیگری در سنت زبانی فرانسوی آموزش یافته و با مختصات ایرانی‌ برخورد می‌کرد. اما آنچه در آنها مشترک می‌نمود، عدم برخورد درون‌ماندگار (immanente Kritik) با منطق اندیشه‌ بود و اینکه هر یک‌ دیگری را به مسائلی جز سازوکار اندیشه ارجاع می‌داد.‌ مسلمانان انقلابی پوپری طرف مقابل را به پیروی از فاشیسم و مسلمانان انقلابی هایدگری طرف مقابل را به همراهی با جهان‌گشایی امریکا و بریتانیا متهم می‌کرد.

 اگرچه هر دو چهره شاخص آنها یعنی سروش و داوری در مقام نظر مدعی بودند که طرف دیگر انگیزه را به جای انگیخته می‌گذارد و به منطق اندیشه و تفکر بی‌توجه است، اما هر دو از رویکرد مشابه پیروی می‌کردند، اما این رویکرد مشابه در هر دو علی‌رغم تنازع و مناقشه چگونه رویکردی است؟ این رویکرد خاص هیچکدام نبود، بلکه این رویکرد ادامه سنت روشنفکری از آغاز مشروطیت بود، رویکردی که به مبانی نمی‌اندیشید و نمی‌کوشید بر پایه مبانی دستگاه یا منظومه در یک درهم‌تنیدگی مفهومی‌ اندیشه خود را طراحی کند و افق‌های ذهنی خود را با توجه به دستاوردهای دیگری و دانش جهانی گسترش دهد.‌ از این رو، گرچه‌ در عرصه نظر ایستاده است، اما همواره نگاه به عمل دارد و می‌کوشد در گستره عمومی نه شاگرد، بلکه هوادار و حواری پرورش دهد. این رویکرد را که می‌توان گونه‌ای عدول از «تفکر مفهومی» نام نهاد، رویکرد غالب روشنفکری ایران از مشروطیت تا اکنون‌ بوده است‌ و مناقشه پوپریان مسلمان و هایدگریان مسلمان چیزی بیرون از این رویه‌ی روشنفکری نیست.

در واقع پوپر و هایدگر متعلق به دو سنت تناورده جدی در فلسفه غربی هستند که از آنجا که ما بی‌توجه به سنت‌های فکری آنها هستیم، در میان ما این‌گونه ظهور پیدا می‌کند. پوپر در سنت فلسفه تحلیلی است که گرایش‌های متنوع و متفاوت دارد، سنتی بسیار جدی که تحولات و فراز و فرودهای فراوانی را به خود دیده است. این شاخه که پوزتیویسم‌ منطقی را پشت سر گذاشت، در نهایت با توجه به‌ دستاوردهای پیرس‌ کوشید در کنار قیاس و استقرا مفهوم استنباط حدسی (Abduktion) را بپروراند، به فلسفه پراگماتیسمی و آنگاه، سنت نشانه‌شناسی و فلسفه تحلیل زبانی و چرخش زبانی و در نهایت، به منطق علم فرهنگ برسد که پوپر در وسع خود یک شاخه آن را گسترش داده است. این‌ها هر کدام جلوهایی از عرق‌ریزان روح در قلمرو اندیشه و فلسفه بشری‌ است که هیچ فلسفه‌خوان جدی نمی‌تواند به دستاوردهای آنها بی‌توجه باشد. بنابراین، بدون توجه به این سنت تناورده در شاخه‌های متنوع و متکثر آن‌ نمی‌توان پوپر را فهمید.

در سوی دیگر، هایدگر نیز در سنت دیگری از فلسفه غربی یعنی ایده‌آلیسم آلمانی شکل گرفته است تا عبور از این سنت ایده‌آلیستی و متافیزیک‌ خود را بارور و تناورده‌ کند. این هم‌ داستان دل‌انگیزی دیگری از عرق‌ریزان روح بشری است که از مسیر کانت، یاکوبی، شلینگ، فیشته، هگل و اصحاب مکتب بازل - نیچه، دیلتای، ریکرت، درویسن، ویندلباند و... - و نحله‌هایی چون‌پدیده‌شناسی، هرمنوتیک و انسان‌شناسی تاریخی و فرهنگی‌ گذر کرده است تا هایدگر یکی از مهم‌ترین کتاب‌های تاریخ فلسفه را به نام «هستی و زمان» بنویسد.

اینها دو نحله و گرایش بزرگ از سنت تناورده و پویای فلسفه و تفکر غربی هستند که‌ بر شانه‌های آنان مسائل جاری جوامع انسانی با طرح پرسش‌های نو بازبینی می‌شود تا نخست با مفهوم سازی تنازع‌ها و تنش‌های اجتماعی را جهت داده تا از درگیری خشونت‌آمیز امتناع شود. در ثانی، مسائل در وسیع‌ترین سطح با خردی گسترده‌تر حل شوند. به طور مثال، کانت می‌کوشد دو سنت فکری تجربی و عقلی در در یک سیستم عرضه کند، یا هایدگر در تلاش است که پدیده‌شناسی و هرمنوتیک را به کار گیرد تا پروژه خود را تحقق دهد که نقد علوم بر پایه متافیزیک است‌. همچنان که فیلسوف معاصر آلمانی، کارل-اتو اپل، سنت فلسفه ترافزازنده‌ را با پراگماتیسم پیرس تلفیق کرده است تا پراگماتیسم ترافرازنده (Transzendentalpragmatik) را برسازد..

در گذشته‌ی فکری ما، یعنی متفکرانی چون فارابی، ابن‌سینا، ابن‌رشد و... از سنت یونانی مدد می‌گرفتند تا آموزه‌های دینی خود را سامان دهند و مستدل سازند. اما اینک باید توجه کنیم به اصحاب آکادمی و روشنفکری ایران و از جمله چهره‌هایی چون داوری و سروش که هر دو عضو هیئت‌های‌ علمی مهمترین دانشگاه‌ها بوده‌اند. آقای سروش مقداری زیادی خطابه، شعر و نثر مسجع بجا گذاشته و از آقای داوری هم جز حجم زیادی پند و اندرز و توصیه‌های حکیمانه و پدرانه‌ چیز زیادی نمی‌بینیم‌. اما در مقام مقایسه، باید به کار عظیم فلسفی نگریست که در مکتب نئوکانتی‌های ماربورگ از سوی یهودیان اشکنازی صورت گرفت؛ هرمان کوهن که کانت را در سنت یهودی خوانش کرد یا فرانتس روزنتسوایک که هگل را در سنت یهودی می‌خواند. اینها با رجوع به موسی مندلسون نحله‌ی جدی و جدیدی در فلسفه اروپایی پدید آوردند تا بستری باشد برای کسانی چون آدرنو، هورکهایمر و والتر بنیامین تا دلوز و دریدا که گرایش سنت یهودی در تمدن اروپایی است.

بر این اساس، می‌توان گفت جدال هایدگریان انقلابی مسلمان با پوپریان انقلابی مسلمان اکنون بعد از نزدیک به سی سال انباشت خاصی نداشته است. ما ناگزیریم تا راهی را که‌ روشنفکری ایران به شکل آخوندزاده، طالب‌اف و کرمانی تا ارانی، طبری، دوستدار، شایگان و طباطبایی در سنت روشنفکری غیردینی رفته‌اند یا راهی که سیدجمال، نخشب، بازرگان، شریعتی، داوری اردکانی و سروش در سنت روشفکر دینی دنبال کردند،‌ رها کنیم و راهی دیگر بیابیم؛ با تأکید بر این‌ که در جهان نویی با مسائل دوران جدید مثل شهر، تکنیک، آپارتمان، روابط جدید زن و مرد، پارلمان، محیط زیست و هزاران مسئله ریز و درشت دیگر زندگی می‌کنیم‌ که حل اینها نیاز به دانش بنیادین‌ دارد و دانش پایه فلسفه است.

پس باید بدانیم فلسفه چه کمکی در این مسیر می‌تواند به ما بکند و از این رو، باید فیلسوف‌های کلاسیک‌ دوران جدید مثل کانت، هگل، نیچه، هوسرل، هایدگر، پیرس و... را با سنت فلسفی و پرسش‌های جامعه و فرهنگ خودمان درگیر کنیم‌، بدین شکل که کانت، هگل و دیگر کلاسیک‌ها را در سنت اسلامی به گونه‌ای مفهومی‌ خوانش کنیم و پرسش‌های اساسی آنها را از ابن‌سینا، فارابی، سهرودی، صدرالدین دشتکی، خواجه نصیر، ابن‌رشد و... دوباره بپرسیم.

این کار مستلزم تغییر رویکرد در خوانش و پژوهش فلسفی است که چگونه خوانش فلسفه، آموزش فلسفه و مراکز تحقیق و پژوهش فلسفه در ایران می‌توانند در عرصه متفاوت و متنوع زندگی فنی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی حضور جدی و فعال داشته باشند و چگونه دانشجوی فلسفه می‌تواند با ذهن زنده متن را شکافته و آنها را به صدا درآورد. این البته و صد البته با خطابه نثر مسجع‌ و نصایح و پند و اندرز و ازدیاد هوادار و مرید و حواری متفاوت است.‌

نظر شما