شناسهٔ خبر: 54052 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

دانشگاه برای مواجهه با مسئله امر اجتماعی باید استقلال داشته باشد

ماحوزی، استادیار دانشگاه گفت:دانشگاه باید در یکجا استقلال خودش را بیان کندو تا زمانی که آزادی بیان نداشته باشد، نمی‌تواند در مواجهه با مسئله امر اجتماعی جسارت این را داشته باشد که حرف‌ بزند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نشست «مسئولیت اجتماعی دانشگاه» با حضور زهرا پارسا پور مدیر کل دفتر سیاستگذاری و برنامه‌ریزی فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم و کارشناسان این دفتر رضا ماحوزی،  ناصرالدین علی تقویان، محمدرضا کلاهی از اعضای هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد.

ناصرالدین علی تقویان با اشاره به شکاف بین عینیت و ذهنیت گفت: شکافی که بین  ذهنیت و عینت، یعنی دانشگاه یا وزارت علوم ذهنیتی دارد  فکر می کند که همه چیز باید خوب سنجیده شود، اما عینیتی که خودش هم در آن دخیل است بسیار  با آن عینیت فاصله دارد. این انتقادات ظاهراً ابتدا به خودمان وارد است. این نکته مهم است که به هر حال ما در ذهنیت فکر می‌کنم اما در عینیت ارتباطی حاصل نمی‌شود، گویا که ما شکست خوردیم و دانشگاه باید این شکست را موضوع اندیشه خود قرار بدهد. چرا شکست خوردیم و چرا مدام شکست می‌خوریم؟

وی افزود: مباحثی اخیراً در پژوهشکده با محوریت مفهوم «خود» صورت گرفته است. به نظر می‌رسد که این «خود» است که دچار شکاف شده است. یعنی ما در موقعیت‌های مختلف «خود»های مختلفی داریم و این «خودهای» مختلف ما را کلاً  بی‌خود کرده است. پرسش این است که دانشگاه در این بی‌خودسازی چه نقشی دارد؟ ظاهراً هیج برنامه منسجمی برای خود واحدی وجود ندارد. ظاهراً نظام آموزش به طور کل باید این خودها را پرورش دهد.  اما عملاً  می‌بینیم که شکست خورده است و ما دچار بحران در خود هستیم.

وی با  اشاره به چند نمونه از این بحران‌ها گفت: اخیراً پژوهش زیست فرهنگی استادان در این پژوهشکده انجام شده است.، این پژوهش نشان می‌دهد که استادان ما هم «خود» ندارند و فقط به دنبال این هستند که امتیازهای ارتقایشان را پر کنند. یعنی موجودی به عنوان استاد می‌رود تا وظیفه خودسازی یا پرورش خود را در دانشگاه انجام دهد، وقتی او خودش «خود»ندارد، چگونه می‌خواهد این کار را بکند؟ اما چرا به این صورت است؟

تقویان در ادامه گفت: این را در مقابل واقعیت دیگری بگیرید که حداقل در نظام آموزش پیش از انقلاب یعنی از دهه ۳۰ به بعد اتفاقاتی در نظام آموزش رخ می‌دهد که انگار دارد خودهایی شکل می‌گیرد. شما خود این افراد را در نحوه صحبت کردنشان می‌توانید ببینید. درصورتی‌که الان بسیاری از استادان را می‌بنیم که نحوه صحیت کردنشان فرقی با آدم‌ها عادی ندارد. این نشانه دیگری از شکست یا شکافی که در خود بوجود آمده است که می گویم. این خودها خودهای شکسته، پاره‌پاره، تحقیر شده و تحقیر شونده است. فرهیختگی را به شکل‌های مختلف تحقیر می‌کنند.

عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی افزود: بحران موجود حاصل شکست نظام آموزشی ماست. از اینجا من به مسئله ارزش می‌رسم. اما چرا دانشگاه ما نمی‌تواند فرهیخته تولید کند؟ اساساً دو مفهوم ارزش و فرهیختگی، چه ربطی به هم دارند؟ چگونه می‌شود ارزش‌ها تولید و مصرف شوند؟ ظاهراً تنها ارزش‌هایی که در دانشگاه‌های ما وجود دارد و گردش می‌کند، ارزش‌های کمی، مادی است. به تعبیری ارزش‌های تولید امتیاز و ثروت است. آیا فقط ارزش از همین سنخ است؟ طبیعتاً جواب منفی است.  اما چرا ما همواره به سمت این ارزش‌ها یعنی اقتصادی پیش می‌رویم؟  چرا فقط این ارزش مسلط می‌شود؟ ما درباره خود ارزش هیج فکری نکردیم و خود ارزش ارزشش را برایمان از دست داده است.  نیچه می‌گوید مسئله اصلی فلسفه نه هستی و نه شناخت است، بلکه ارزش است. باز مفهومی هم با عنوان واژگونی ارزش‌ها دارد و می‌گوید که از این پس تمامی علوم می‌باید راه وظیفه آینده فیلسوف را هموار کنند و این وظیفه را چنین دریافته‌ایم که کار فیلسوف حل مسئله ارزش‌هاست و رده‌بندی آنهاست. یعنی به نظر می‌رسد که ما ارزش‌هایی از سنخ‌های مختلفی داریم. اینکه ما باید درباره رده‌بندی و نسبت این ارزش‌ها باید فکر کنیم،  این کار نشده است و دانشگاه هم به این نپرداخه است.

تقویان یادآور شد: شبکه پیوند و ربط ارزش‌ها به هم دچار اختلال است که «خود» نمی‌تواند شکل بگیرد. «خود» یعنی کانونی که نظام ارزش‌ها را متعادل می‌کند. یعنی می‌تواند تشخیص بدهد که ارزش زیبایی، عدالت و حقیقت چیست و  ربطشان با هم چیست؟ یعنی «خود» مجموع توانایی تشخیص این سه نوع ارزش است. اگر این «خود» شکل نگرفته باشد، باید دید که یک فرد چگونه نتوانسته است که این سه  ارزش را در کنار هم در یک وجود جسمانی یا ذهن متعادل کند و نسبتش را با همدیگر روشن کند. در این پژوهش زیست فرهنگی استادان، نشان می‌دهد که استادان معیار مشخصی برای درک زیبایی ندارند. درک زیبایی یکی از عناصر پرورش «خود» است، وقتی استادی نتواند این عنصر را پرورش دهد، جایی از پرورش می‌لنگد. تنها چیزی که باقی می‌ماند ارزش‌های اقتصادی است و این ارزش‌ها برحقیقت سایه می‌افکند.

وی در پایان گفت: اما خود مسئولان دانشگاه در این زمینه چه‌کار کرده‌اند. مدام گفته می‌شود که برای دانشگاه نهادهای دیگر تصمیم می‌گیرند. اما اگر این را کنار بگذاریم، جاهایی که دست خود ما مسئولان دانشگاه است، نشان می‌دهد که بد عمل کرده‌ایم. به طور مثال نظام ارتقا و رتبه‌بندی دانشگاهی دست خود ما بود. به نظرم این طرح‌ها زائیده همان «خود» است. نظام رتبه‌بندی یک گرته‌برداری بسیار بد از جاهای دیگر است. این طرح، استادان را در چرخه معیوب و نامطلوبی قرار می‌دهد که دوباره فرایند حاکمیت ارزش‌های اقتصادی را بر ارزش‌های دیگر ادامه می‌دهد. آیا دانشگاه مسئولیت خودش را در مقابل خودش انجام داده است؟ که بتواند به مسولیت اجتماعی بپردازد.نقش معاونت فرهنگی وزارت علوم در نظام رتبه‌بندی چه بوده است؟

در ادامه رضا ماحوزی با بیان اینکه بحث مسئولیت اجتماعی موضوعی مهمی است که از زاویه‌های مختلف می‌توان بدان پرداخت، از زاویه رساله نزاع دانشکده‌های کانت این موضوع را مورد تحلیل قرار داد. به گفته وی: برای کانت این پرسش مطرح است که چرا دانشگاه باید باشد؟ و اگر نباشد چه اتفاقی می‌افتد؟ هرچند برخی از بحث‌های کانت بی‌ارتباط با زمانه ما است اما برخی از سخنان وی امروزه هم به کار ما می‌آیند. بنابراین بازخوانی این رساله برای ما ایرانی‌ها خالی از وجه نخواهد بود. شاید به همین دلیل هم بود که به ترجمه آن پرداختم و در مقدمه آن گفته‌ام که چرا ما ایرانی‌ها باید این رساله را بخوانیم؟

وی افزود: کانت به سبک نقد عقل محض، از جامعه به سمت دانشگاه رفته و می‌پرسد برای داشتن یک جامعه خوب و موافق عقل و اخلاق و صلح و پیشرفت، چگونه دانشگاهی باید داشته باشیم. کانت برای پاسخ به این پرسش سه حالت را برای آینده جوامع درنظر گرفته است بدین نحو که جوامع، یا رو به سوی پیشرفت دارند و یا رو به سوی پسرفت و یا در جا می‌زنند. او با تحلیل هر سه وضعیت و توابع و عواقب هر کدام، در نهایت مدعی است جوامع روبه سوی ‌پیشرفت دارند اما در این راه موانع بسیاری است که باید با شناسایی و برنامه‌ریزی دقیق از آنها رد شد. به این معنا ایشان متوجه است  که این جامعه رو به جلو دائماً به موانع برمی‌خورد و نظام آموزش باید به شناسایی و برداشتن این موانع کمک کند. این طرح کلی کانت است.

ماحوزی تاکید کرد: کانت هم در رساله آموزش و پرورش و هم در رساله نزاع دانشکده‌ها سعی می‌کند از زاویه دید یک فیلسوف مانع‌شناسی کند و متناسب با آن موانع، مسئولیت اجتماعی دانشگاه را بیان کند. لذا مسأله این است مسئولیت اجتماعی دانشگاه در ارتباط با حذف این موانع چیست و اقدام عملی این نهاد قدیمی که باید تغییر رویه دهد چگونه باید باشد؟ کانت متوجه است که سه حوزه دیانت، قوانین و سلامت، عهده‌دار حیات عملی مردم است و حکومت از طریق یه دانشکده متولی این سه شاخه، بر مردم حکومت می‌کند. بدین ترتیب دانشکده الهیات و حوزه دیانت افکار مردم و نبض عمومی مردم را تحت تأثیر قرار می‌دهد. دانشکده حقوق و حوزه قوانین عمومی و وکالت به تدوین قوانین در جامعه اهتمام دارد و مقررات حوزه عمومی و خصوصی مردم و ازادی‌های آن‌ها را معین می‌دارد و دانشکده پزشکی سلامت جسمی و تندرستی و نشاطی که جامعه باید از آن برخوردار باشد را تأمین می‌کند. به عقیده کانت در وضعیت موجود هر این سه حوزه متخصصان و شاغلین را حسب خواست حکومت تربیت می‌کنند و حاکمیت هم در بهترین وضعیت حفظ وضع موجود را می‌خواهد و نه تغییر آن را. به این معنا، خود خواست حکومت مبنی بر حفظ وضع موجود و مقاومت در برابر ابداع و تغییر و در نتیجه تربیت انسان هایی برای حفظ وضعیت فعلی، مانع اصلی تغییر و حرکت به سمت جامعه عقلانی و اخلاقی و آزاد است. بر همین اساس هم حکومت به سیاست اداری و آموزشی دانشگاه ورود کرده و خواست خود را بر دانشگاه تحمیل می‌کند و به تدوین مرامنامه و اساس‌نامه دانشگاه اقدام می‌ورزد.

وی افزود: کانت در مقابل این وابستگی و عدم استقلال، خواهان تغییر مناسبات دانشگاه و جامعه است. وی در این پیشنهاد، به جامعه دیگرگونی می‌اندیشد که در آن افراد ذیل تعهد و شخصیت شهروندیشان، مشارکتی عام در تأمین رفاه و صلح دارند و با نظر به خیر اعلا به‌عنوان عالی‌ترین مقصدی که بشریت باید بدان توجه داشته باشد، به تدریج به سمت آزادی عقلانی و عقل عملی محض قدم برمی‌دارند. برای رسیدن به چنین جامعه‌ای کانت خواستار آن است که نظام آموزش تغییر رویه دهد. باری این کار لازم است در گام اول دانشگاه با حکومت وارد گفتگو شود تا به ازادی دانشگاه تن دهد و این آزادی را در نفع خود بداند. گفتگویی که به حکومت می‌گوید برای کسب بیشترین تسلط بر اتباع خود، بهتر است کدامین سیاست عقلانی را در پیش گیرد و در مواجهه با هر یک از این سه حوزه عملی، چگونه رفتار کند. اگر خیر جامعه در رفتن به سمت عقلانیت، مشارکت و اخلاقیت و آزادی است، قاعدتاً حکومت باید این خیر را بپذیرد و همچون مانعی در راه خیر عمومی جلوه نکند. به‌عقیده کانت، طرح کلی این گفتگو و سیاستی که حکومت و دانشگاه باید اتخاذ کنند بر عهده دانشکده‌ای در دانشگاه است که باید بطورکلی از حکومت مستقل باشد و آزادانه چه در بیان و چه در نشر دیدگاه‌های خود در چارچوب دانشگاه اقدام کند. این دانشکده، دانشکده فلسفه است.

وی در ادامه یادآور شد: در شرایط فعلی دانشکده فلسفه، اتاق‌های فکر انتقادی در دانشگاه‌ها و نهادهای تصمیم گیرنده وزارت علوم و دانشگاه‌ها است. کار این دانشکده و اتاق‌های فکر، رصد و شناسایی موانع عقلانیت و رفاه و صلح و اخلاقیت در سطح جامعه و نقش و کارکرد دانشگاه در رفع موانع مذکور است. این اتاق‌های منتقد باید چشم‌انداز تغییر را جلو پای دانشگاه‌ها بگذارند و بگویند که هرکدام از این دانشکده‌ها برای این تغییر چگونه مجاهدتی باید داشته باشند. لازمه این امر هم مستقل بودن دانشگاه است. به این معنا، اگر نظام‌نامه دانشگاه‌ها توسط حکومت و مراجع برون دانشگاهی نوشته شود و دانشگاه‌ها در اعلام نظر خود ترس و لرز داشته باشند و فاقد استقلال و خودآیینی لازم باشند، نمی‌توانند آینده مطلوب و لوازم آن را با شجاعت ترسیم کنند و از نهادهای تصمیم گیرنده نوع خاصی از سیاست و رفتار را طلب کنند.

ماحوزی در ادامه افزود: این اتفاقی است که کانت به آن خود اندیشی دانشگاه می‌گوید. به این معنا که بجای آنکه دانشگاه از بیرون مورد تأمل قرار بگیرد و موضوع سیاستگذاری باشد، از درون مورد تأمل قرار گرفته و خود به خود بیندیشد و بگوید من کیستم و چه نسبتی با آینده، جامعه، حکومت و علم دارم.

ماحوزی در تطبیق این شاکله کانتی بر دانشگاه‌های معاصر ایران بیان داشت: ما از دهه چهل به بعد دو بار در دانشگاه‌هایمان خواهان تغییر بوده‌ایم؛ یک‌بار در جریان انقلاب سفید و یکبار در جریان انقلاب فرهنگی. در هر دو بار خواست تغییر از بیرون بوده و لذا دانشگاه‌های ما علیرغم توجه به تغییرات اجتماعی، از درون به موضوع تغییر نیندیشیده و لذا ابزار حکومت و حاکمیت بوده‌اند. به این معنا، در هر دو مقطع دانشگاه‌های ما فاقد استقلال و خودآیینی لازم بوده و لذا نتوانسته اند در قبال عواقب و پیامدهای تغییرات بزرگ اجتماعی در هر دو مقطع موضعی انتقادی و سازنده داشته باشند و خود را به مثابه یک نهاد مستقل، از گزند مطالبات مراجع بیرونی برکنار دارند.

این پژوهشگر تصریح کرد: این طرح کانتی درباب دانشگاه خواهان استقلال و آماده ساختن اذهان فارغالتحصیلان برای تغییراتی گشوده و باز است و نه صرفاً تغییراتی در چارچوب‌های تعیین شده. لذا اگر دانشگاه می‌خواهد درباره تغییر جامعه حرف بزند باید مستقل باشد و از زاویه خودش به مسئولیت اجتماعی نگاه کند. اگرچه برخی بر این باورند که هرگونه مرز کشیدن میان دانشگاه و غیر دانشگاه سر از یک نوع ذات‌گرایی و در نتیجه تفکرات ایدئولوژیک درمی‌آورد و لذا برای دفع تفکرات ایدئولوژیک و چارچوب‌دارد باید از این مرزگذاری‌ها احتراز ورزید و اجازه داد دانش و دانشگاه در ارتباط با امر اجتماعی، خود را بازسازی کند اما باید توجه داشت که در جامعه‌ای که هنوز درگیر بسیاری از مناسبات بسته فکری و رفتاری است و رهایی آرمانی حاصل نیامده برای آن است، و لذا این جامعه هنوز یک جامعه آزاد نیست، مناسبات آزاد دانشگاه با چنین جامعه‌ای ممکن است سر از کژکارکردی درآورد و در نتیجه به همان موانعی برخورد که سعی در احتراز از آن‌ها داشت.

معاون اداری- مالی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی گفت: بنابراین من برای دانشگاه‌های خودمان ادعای کانتی مبنی‌بر استقلال دانشگاه به نیت خوداندیشی را خالی از وجه نمی‌بینم. دانشگاه باید یکجا استقلال خود را بیان کند و تا زمانی که آزادی بیان نداشته باشد، نمی‌تواند در مواجهه با امر اجتماعی جسورانه حرف‌هایی بزند که تعیین‌کننده خط‌مشی‌های آینده باشد. لذا اگر دانشگاه بخواهد این گام را بردارد، باید با حکومت و حوزه عمومی وارد گفتگو شود و آن‌ها را متقاعد سازد که استقلال دانشگاه به نفع خود آن‌ها هم خواهد بود زیرا اهتمام جدی دانشگاه به علم و حقیقت و اخلاق و عقلانیت، روشن کننده چراغی است که در پرتو آن همگان می‌توانند در روشنایی گام بردارند. در گام بعد است که این دانشگاه مستقل می‌تواند آزادانه درباره امر اجتماعی داوری کند و با آن مرتبط شود. در وضعیت فعلی، دانشگاه‌های ما قوت داوری ندارد.

وی اضافه کرد: بازخوانی نزاع دانشکده‌ها، به ما کمک می‌کند اندکی جدی تر درباره دانشگاه بیندیشیم و راهکارهای تغییر را از زوایه‌ای دیگر مورد تأمل قرار دهیم. تصمیم برای تغییر مستلزم خوداندیشی است. و این خود اندیشی تا زمانی که دانشگاه‌های ما وابسته به نهادهای بیرون از دانشگاه باشند محقق نمی‌شود. مسلماً ما به مراکزی برای اندیشیدن نیاز داریم تا درباره سه حوزه مورد اشاره کانت و دیگر حوزه هایی که حیات عملی مردم را تمشیت می‌کنند، فارغ‌التحصیلانی را تربیت کنیم که در مقابل موانع پیش روی ارزش‌های عقلانی به راه حل بیندیشند و در مقابل تغییر خود مانعی نباشند و بپذیرند که فرانید تغییر تدریجی، آرام و بی توقف است. جامعه‌ای که ظرفیت پذیرش تغییر را نداشته باشد در مقابل هر تغییری واکنش‌ نشان می‌دهد. بنابراین یکی از مسئولیت‌های بزرگ دانشگاه آماده کردن اذهان برای امر تغییر است.

پس از ماحوزی، پارساپور با اشاره به تاریخچه مسئولیت اجتماعی دانشگاه‌ها در جهان گفت: چه می‌شود که در خود آلمان که نگاه به دانشگاه که مبتنی بر آموزش‌وپرورش دانشجو است به نگاهی که در انگلیس که تکیه‌بر اخلاق است سوق داده می‌شود و فکر دانشجو پرورش پیدا کند تا بعدها بتواند با جامعه خودش ارتباط سالمی داشته باشد. به آن سیستم آمریکایی کشیده می‌شود  که درواقع دانشگاه موظف می‌شود که خودش را نسبت به نیازهای جامعه متعهد بداند. حقیقت چند عامل است که فکر می‌کنم به همین دلایل هم در کشور ما این اتفاق می‌افتد و حتی اگر سازمانی متولی آن نباشد دانشگاه خودشان به این سمت حرکت می‌کنند. من در بعضی از دانشگاه‌ها می‌بینم که خودشان این کار را عملاً انجام می‌دهند اما چون سازمان‌دهی نشده و پشتیبان ندارند و ازلحاظ حقوقی مسئله حل‌نشده کار ناقص و ناتمام می‌ماند اما واقعیت است که با هرکدام که صحبت می‌کنید می ببنید که به این نتیجه رسیده‌اند.

وی افزود: بحث دیگر بحث افزایش دانشجو است که در کشور اتفاق افتاده و در غرب هم این مسئله را می‌بینیم. این حجم دانشجو در آینده باید وارد جامعه شود و طبیعی است که سازمان‌های دولتی گنجایش این‌همه را برای کار نخواهند داشت. درنتیجه دانشجو باید در جامعه کارش را تعریف کند. بیل گیتس می‌گوید که در آینده ۵۷ درصد از مشاغل افراد مشاغل مستقل بدون وابستگی به هیچ نهادی هستند. به همین خاطر تأکید می‌کند که در دانشگاه باید افراد مستقلی را بار بیاوریم که این افراد وقتی در جامعه رها شدند بتوانند بافکرشان نیازها را پیدا کنند و خدمت ارائه کنند. تا در دانشگاه ما این اتفاق نیفتد و چنین پروسه‌ای را دانشجو در خود دانشگاه تجربه نکند و با نیازهای جامعه آشنا نشود و یاد نگیرد که چگونه به این نیازها پاسخ بدهد مطمئناً وقتی وارد جامعه می‌شود دچار  سردرگمی می‌شود یعنی همین اتفاقی که در جامعه افتاده است.

پارساپور گفت: برکت دیگر این شبکه‌ها این است که دانشگاه محل تلاقی جامعه و دولت قرار می‌دهد و سالم است. بنابراین وقتی‌که دانشگاه مرکزیت پیدا کند ناخودآگاه شرکت‌ها و ارگان‌هایی که در دانشگاه حضور می‌یابند  و گزارش می‌خواهند علمی‌تر و اخلاقی‌تر عمل می‌کنند و سالم‌تر می‌شود. این تجربه را دوستان هم داشتند و می‌گفتند که وقتی مسئولین وقتی به‌پای میز گفتگو می‌نشینند ناخودآگاه به سمت جبران اشتباه‌ها و احتمالاً بی‌اخلاقی‌هایی که انجام‌شده می‌روند بنابراین این محل تلاقی شدن برای دانشگاه نعمت است و به دانشگاه مرجعیت می‌بخشد یعنی همان چیزی که امروزه کم شده است. در کاهش آسیب‌های اجتماعی این ارتباط بسیار مؤثر خواهد بود تجربه کشورهای دیگر نشان می‌دهد که ناخودآگاه این شبکه‌ها به سمت معضلات و آسیب‌های اجتماعی پیش می‌روند.  اساساً برخی از این‌ها برای کاهش این آسیب‌ها طراحی  می‌شود.

مدیر کل دفتر سیاستگذاری و برنامه‌ریزی فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم تاکید کرد: جامعه روزبه‌روز به سمت تخصصی شدن پیش می‌رود است و نیازهایش به مشاوره بیشتر می‌شود. درنتیجه دانشگاه‌ها را به سمتی می‌کشاند که نسبت به این نیازها بی‌اعتنا نباشند. دانشگاه‌ها باید نسبت به این نیازها بی‌توجه نباشند و خودشان را برای پاسخ به آن‌ها آماده کنند.

وی یادآور شد: دانشکده‌ها و پژوهشکده‌هایی که نتوانند این نیازها را پاسخگو باشند و تنها در ارائه مدرک فعالیت داشته باشند نقششان در آینده بسیار کم خواهد شد. این اتفاقی‌ است که دیر یا زود می‌افتد. فایده این دانشگاه‌ها برای عموم مردم که مالیات پرداخت می‌کنند و درواقع هزینه این دانشگاه را می‌پردازند چیست؟ از طرفی بودجه‌هایی را که به خودشان اختصاص می‌دهند با پرسش‌های بسیار مواجهه می‌شود و همان اتفاقی که در غرب و درنهایت پیش‌بینی می‌شود که رشته‌های دانشگاهی بیشتر گسترش پیدا کنند مانند رشته‌های مهندسی، اقتصاد آینده درخشان‌تری دارند  و برعکس رشته‌هایی مانند فلسفه که نگاه کلاسیکی که در این رشته‌هاست این رشته‌ها را به سمت تحقیقات بنیادی می‌کشاند که معمولاً فارغ از مسائل جامعه است و بیشتر انتزاعی هستند. هرچند من وجود آن رشته‌ها و تحقیقات را بسیار برای جامعه ضروری می‌بینم.  و دولت باید کمک‌های بلاعوض به آن‌ها پرداخت کند. تا آن بخش از علم هم مغفول نماند.

وی در پایان افزود: این شبکه یک ضرورت تاریخ است که دیر یا زود تعریف دانشگاه‌های ما تغییر می‌کند و متحول می‌شوند پس چه‌بهتر که این دگرگونی در نقش و این تغییرات آگاهانه باشد تا بسترسازی‌های علمی انجام شود.

نظر شما