شناسهٔ خبر: 54234 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

آنچه مفسران ماکیاولی می گویند؛

ماکیاوللی: اخلاق، دین و سیاست

ماکیاولی این سه سنگ‎بنای اساسی اندیشۀ ماکیاوللی [اخلاق، دین، سیاست] مجادلات بسیاری را میان خوانندگان او پدید آورده‎اند؛ مجادلاتی که آغاز آن‌ها به سدۀ شانزدهم میلادی و آن هنگام برمی‎گردند که او به پیروی از شیطان متهم شد، اما در همان حال نویسندگان (و سیاستمداران) ضمن همدلی با ماکیاوللی، وی را مبیِّن نظریۀ «مصلحت دولت» شناختند و پذیرفتند.

فرهنگ امروز/ کری جِی. نِدِرمن[1] ترجمه: عدنان فلاحی:

مترجم: نیکولو ماکیاوللی[2] یکی از مناقشهبرانگیزترین متفکران اروپایی است که قرنهاست جدال حول آرا و نظرات وی ادامه دارد. نوشتار مختصری که در ادامه میآید، ترجمۀ بندی از مدخل ماکیاوللی از دانشنامۀ فلسفی استنفورد[3] است که در ۹ بند به وی پرداخته است.[4] در این نوشتار کوتاه، نویسنده -که خود از زمرۀ ماکیاوللیپژوهان سرشناس غربی است- صرفاً به گزارش اهم تفاسیر گوناگونی که از آرای ماکیاوللی در سه حوزۀ اخلاق، دین و سیاست شده است، میپردازد. گفتنی است مترجم در انتهای نوشتار، تمام منابع مورد استفادۀ نویسندۀ مدخل را آورده است تا مفید فایدۀ مخاطبان علاقهمند افتد؛ نیز پانوشتهایی را به متن افزوده است که به جامعتر شدن این گزارش کمک خواهد کرد.

***

این سه سنگبنای اساسی اندیشۀ ماکیاوللی [اخلاق، دین، سیاست] مجادلات بسیاری را میان خوانندگان او پدید آوردهاند؛ مجادلاتی که آغاز آن‌ها به سدۀ شانزدهم میلادی و آن هنگام برمیگردند که او به پیروی از شیطان متهم شد، اما در همان حال نویسندگان (و سیاستمداران) ضمن همدلی با ماکیاوللی، وی را مبیِّن نظریۀ «مصلحت دولت»[۵] شناختند و پذیرفتند (Meinecke ۱۹۵۷). ریشۀ اصلی این نزاع -خاصه دربارۀ [کتاب] شهریار[۶]- به رویکرد ماکیاوللی دربارۀ معیارهای اخلاق عرفی و دین رسمی که ناظر به رفتار انسانند، برمیگشت. از نگاه بسیاری افراد، آموزههای ماکیاوللی موضع اخلاقستیزی[۷] یا دست‌کم نااخلاقگرایی[۸] را اتخاذ میکنند. افراطیترین نمونۀ این برداشت، تعبیر مشهور لئو اشتراوس[۹] است که ماکیاوللی را -بر این اساس که به حاکمان توصیه میکند که با ترجیح استفاده از خشونت، وحشت و فریبکاری، ارزشهای همگانی عدالت، بخشش، میانهروی، حکمت و دیگردوستی را زیر پا گذارند- «آموزگار شر» میداند[۱۰] (Strauss, pp.۹-۱۰).

یک مسلک فکری میانهروتر -که با نام بندیتو کروچه[۱۱] (۱۹۲۵) گره خورده است- ماکیاوللی را فقط یک «واقعگرا» یا «پراگماتیست» میداند که هوادار تعلیق قواعد اخلاقی در موضوع سیاست است. ارزشهای اخلاقی هیچ جایی در انواع تصمیماتی که حاکمان باید اتخاذ کنند، ندارند و جز این اندیشیدن، بدترین نوع خلط مبحث است.

سستترین برداشت ادعایی است که همچنان ارنست کاسیرر[۱۲] (۱۹۴۶) پیش‌گام آن است. کاسیرر مدعی است که ماکیاوللی با جداسازی بین «واقعیات» زندگی سیاسی و «ارزشهای» داوری اخلاقی، فقط موضع یک دانشمند -نوعی «گالیلۀ سیاست»- را اتخاذ میکند؛ بنابراین ماکیاوللی خود را صاحب عنوان بنیان‌گذار علم سیاست «مدرن» -در برابر تصور کلاسیک گرانبار از هنجارِ[۱۳] ارسطو دربارۀ علم سیاست مبتنی بر فضیلت[۱۴]- میخواند. شاید میانهروترین برداشت مبتنی بر فرضیۀ نااخلاقگرا را کوئنتین اسکینر[۱۵] مطرح کرده (۱۹۷۸) که مدعی است ارتکاب اعمالی از سوی حاکمان که عرفاً شریرانه محسوب میشوند، «بهترین» گزینهای است که میتوان در «انتها» اتخاذ کرد.[۱۶] اسکینر با تمرکز روی این ادعا که بر مبنای شهریار، رئیس دولت در صورت امکان باید به نیکی رفتار کند اما اگر لازم شد، میبایست برای ارتکاب شر نیز آماده باشد، استدلال میکند که ماکیاوللی در شرایط معمول، پیروی از فضیلت اخلاقی را ترجیح میدهد (Machiavelli ۱۹۶۵, p.۵۸).

در طرف مقابل، بعضی مفسران ماکیاوللی مطلقاً هیچ اثر سوءِ مبتنی بر اخلاقستیزی در اندیشۀ وی نیافتهاند. بسیار پیشتر از این، ژان ژاک روسو[۱۷] معتقد بود که درس حقیقی شهریار، آموختن این حقیقت به مردم است که شهریاران چگونه رفتار میکنند و بدین‌ترتیب ماکیاوللی به جای ستایش اخلاقستیزی [موجود در] هستۀ حکومت یکنفره، آن را افشا میکند.[۱۸] انواع مختلفی از این برداشت، همین اواخر منتشر شدهاند. بعضی از پژوهشگران مانند گرِت متینگلی[۱۹] (۱۹۵۸)، ماکیاوللی را برجستهترین هجویهنویس معرفی کردهاند که به نقاط ضعف شهریاران و مشاوران آنان اشاره میکند.[۲۰] این واقعیت که ماکیاوللی بعدها طنزهای نمایشی نیشداری نوشت، به‌مثابه شاهدی برای استعداد هجویِ سرشار او مورد استناد قرار میگیرد. بدین‌ترتیب، ما نباید معنای ظاهری آنچه ماکیاوللی دربارۀ رفتار اخلاقی میگوید، جدی بگیریم، بلکه به جای آن میبایست اشارات او به‌مثابه تفسیر فکاهی کنایهآمیز ناظر به مسائل اجتماعی فهمیده شود. در سوی دیگر، مِری دیتز[۲۱] (۱۹۸۶) تأکید میکند که برنامۀ ماکیاوللی برآمده از میل به «فریفتن» شهریار -با توسل به پیشکش کردن توصیۀ به طرز ماهرانه ساختگی (مانند مسلح کردن مردم)- بود؛ توصیهای که بدین منظور طراحی شده است که اگر جدی یا قابل پیروی فرض شود، حاکم را ساقط میکند.[۲۲]

گسترۀ مشابهی از دیدگاهها دربارۀ رهیافت ماکیاوللی عموماً نسبت به دین و خاصه نسبت به مسیحیت وجود دارد. ماکیاوللی هوادار کلیسای کاتولیک تثبیتشدهای که میشناخت، نبود. کتاب گفتارها[۲۳] روشن میکند که مسیحیت رسمی توان مورد نیاز حیات مدنی فعالانه را از انسانها سلب میکند (Machiavelli ۱۹۶۵, ۲۲۸–۲۲۹, ۳۳۰–۳۳۱). اما شهریار به همان اندازه که با لحن دون‎‎انگارانه دربارۀ شرایط معاصر کلیسا و پاپ سخن میگوید، لحن ستایشآمیز را نیز به کار میبرد (Machiavelli ۱۹۶۵, ۲۹, ۴۴–۴۶, ۶۵, ۹۱–۹۱). بسیاری از پژوهشگران چنین شواهدی را به‌مثابه دلیلی بر این نکته پذیرفتهاند که خود ماکیاوللی عمیقاً ضدمسیحی بود و ادیان مدنی شرکآمیز[۲۴] جوامع کهن مانند روم را ترجیح میداد، ادیانی که ماکیاوللی آن‌ها را برای شهرِ بهرهمند از ویرتو[۲۵] مناسبتر میدانست. آنتونی پرل[۲۶] (۱۹۹۲) استدلال میکند که جهان ماکیاوللی -که حرکات ستارهها و تعادل مزاجها آن را اداره میکنند- حالتی اساساً شرکآمیز و پیشامسیحی به خود میگیرد. از نگاه دیگران بهتر است ماکیاوللی را مردی [ظاهراً] پیرو رسوم (ولو بیاشتیاق به رسوم)، دیندار و آمادۀ سر خم کردن برای ظواهر عبادت وصف کنیم، جز اینکه او نه از منظر روحی و نه ذهنی عمیقاً شیفتۀ مسیحیت نبود.

از میان اندک صداهای متفاوت، قابل ذکرتر از همه سباستین دِ گراتسیا[۲۷] (۱۹۸۹) و مائوریتسیو ویرولی[۲۸] (۲۰۱۰) کوشیدهاند نام و نشان ماکیاوللی را از چنگ کسانی که او را به دید دشمن مسیحیت یا بیتفاوت نسبت به مسیحیت میبینند، نجات دهند. گراتسیا ضمن دریافت مفهوم منسجمی از خداییمحوری و جهان منظم در نوشتههای ماکیاوللی -که بر اساس آن نیروهای دیگر (آسمان، بخت و شبیه به آن‌ها) مشمول میل و طرحی خدایی هستند- آشکار میکند که چگونه بنمایههای اساسی کتاب مقدس در سراسر نوشتههای او حضور دارند. کری ندرمن (۱۹۹۹) با نشان دادن اینکه چگونه آموزههای محوری کلام مسیحی نظیر لطف و اختیار، عناصر مهم ساختار مفهومی ماکیاوللی را شکل میدهند، بینشهای گراتسیا را بسط و سامان میدهد. ویرولی برخلاف این، به رهیافتهای تاریخی ناظر بر مسیحیت -آنگونه که در جمهوری فلورانس دوران ماکیاوللی متجلی شده است- توجه میکند.

ارجاعات:

[1]. کری ندرمن (Cary J. Nederman) استاد علوم سیاسی و دانشیار دانشگاه آریزونا و نویسندۀ کتابهایی چون:

Machiavelli: A Beginner's Guide

Niccolò Machiavelli's The Prince on the Art of Power

[2]. Niccolò Machiavelli

[3]. Stanford Encyclopedia of Philosophy

[4]. برای مطالعۀ آنلاین این مدخل نک:

https://plato.stanford.edu/entries/machiavelli/

[۵]. خاستگاه این اصطلاح «reason of state» (به ایتالیایی: Ragion di Stato) به عصر رنسانس برمیگردد. گفتنی است این اصطلاح را در انگلیسی به National interest (منافع ملی) نیز ترجمه میکنند (مترجم).

[۶]. The Prince

[۷]. immoralism

[۸]. amoralism

[توضیح مترجم: فرد immoral را نباید با amoral اشتباه گرفت: « amoralism معادل با فقدان کامل باورهای اخلاقی و/یا باور صریح به غیرمادی بودن نظریۀ اخلاق است (و ازاینرو حتی وجود اخلاق را ناموجه به‌حساب میآورد)؛ از سوی دیگر immoralism نظام فکریای است که اصول اخلاقی را نمیپذیرد و صراحتاً با اخلاقیات معارضه میکند... به دیگر سخن، amoralism  وجود اخلاقیات را منکر است اما immoralism  با اخلاقیات معارضه میکند.» (Peter Baofu, Beyond ethics to post-ethics, p.۲۲)]

[۹]. Leo Strauss

[۱۰]. آیزایا برلین (Isaiah Berlin) در مقالۀ ابتکار ماکیاوللی (The Originality of Machiavelli) مینویسد: «برتراند راسل، کتاب شهریار را "راهنمای گنگسترها" میخواند... این برداشت از ماکیاوللی، مشترک بین پروتستانها و کاتولیکها، [اینوسو] ژاتیه (Innocent Gentillet) و فرانسوا اوتمان (François Hotman) ، کاردینال پُل، [ژان] بُدَن و فریدریش کبیر است که تمام نویسندگان ضد ماکیاوللی -و از میان جدیدترین آن‌ها ژاک ماریتان و لئو اشتراوس- از آن پیروی میکنند.» (Isaiah Berlin, Against the current, p.۴۴, P r i n c e t o n U n i v e r s i t y P r e s s) ـ مترجم

[۱۱]. Benedetto Croce

[۱۲]. Ernst Cassirer

[۱۳]. norm-laden

[۱۴]. virtue

[۱۵]. Quentin Skinner

[۱۶]. کوئنتین اسکینر در این باره مینویسد: «این دیدگاه که اهداف خوب میتوانند دستاویز توجیه وسایل پلید قرار گیرند، یکی از جنبههای اصلی نظریۀ سیاسی ماکیاوللی بود.» (Skinner, The Foundations of Modern Political Thought, v.۱, p.۲۴۸) ـ مترجم.

[۱۷]. Jean-Jacques Rousseau

[۱۸]. اسپینوزا نیز به‌مانند روسو معتقد است که شهریار ماکیاوللی یک داستان هشداردهنده است. اسپینوزا تصریح میکند که شهریار به‌منظور انذار مردم نسبت به آنچه که جباران میتوانند اجرا کنند، نوشته شده است. (نک: Isaiah Berlin, Against the current, pp.۳۵,۳۶, P r i n c e t o n U n i v e r s i t y P r e s s) ـ مترجم.

[۱۹]. Garrett Mattingly

[۲۰]. آلبریکو جنتیلی (Alberico Gentili) -متوفای ۱۶۰۸ م- حقوق‌دان بزرگ ایتالیایی و یکی از بنیان‌گذاران حقوق بینالملل نیز همین برداشت را دارد. (نک: Isaiah Berlin, Against the current, p.۳۵, P r i n c e t o n U n i v e r s i t y P r e s s) ـ مترجم.

[۲۱]. Mary Dietz

[۲۲]. گفتنی است ماکیاوللی مورد توجه مهمترین نظریهپردازان و فیلسوفان فاشیسم نیز بوده است؛ مثلا جووانی جنتیله (Giovanni Gentile) فیلسوف نوهگلی و از تئوریسینهای اصلی فاشیسم، ماکیاوللی را بنیان‌گذار دولت ایتالیا (State of Italy) میداند (Gentile, Origins and Doctrine of Fascism, p.۸۰, Transaction Publishers۲۰۰۲). موسولینی نیز کتاب شهریار را «راهنمای دم‌دستی دولتمردان» میخواند (نک: Isaiah Berlin, Against the current, p.۴۴, P r i n c e t o n U n i v e r s i t y P r e s s).

و یا آلفردو روکو (Alfredo Rocco) حقوق‌دان ایتالیایی و وزیر دادگستری دولت موسولینی (بین سالهای: ۱۹۳۲ـ۱۹۲۵)، بندی از رسالۀ مشهورش دکترین سیاسی فاشیسم را به ماکیاوللی اختصاص داده است. روکو، ماکیاوللی را کسی میداند که دانش سیاست را از چنگ فرمالیسم فیلسوفان مدرسی نجات داد و آن را به واقعیت عینی نزدیک گردانید، او نه تنها ماکیاوللی را یکی از بزرگترین نویسندگان سیاست مدرن میخواند بلکه وی را بزرگترین ایتالیایی واجد کاملترین [خود] آگاهی ملی مینامد. روکو ادامه میدهد که ماکیاوللی برای آزاد کردن و قدرتمندتر کردن ایتالیا از هر وسیلهای استفاده میکرد. روکو در انتها مینویسد: «فاشیسم، نه تنها آموزههای خود بلکه اعمالش را نیز از ماکیاوللی میآموزد.» (Rocco, The Political Doctrine of Fascism, Translated by Professor Bigongiari of Columbia University, fascism-archive.org) ـ مترجم

[۲۳]. The Discourses

[۲۴]. pagan

[۲۵]. Virtù

[توضیح مترجم: برای شرحی از این مفهوم نک: Skinner, The Foundations of Modern Political Thought, ۱/۸۸-]

[۲۶]. Anthony Parel

[۲۷]. Sebastian de Grazia

[۲۸]. Maurizio Viroli

منابع دسته اول:

Atkinson, J.B. and D. Sices (eds.), ۱۹۹۶, Machiavelli and His Friends: Their Personal Coorespondence, DeKalb: Northeastern Illinois University Press.

Machiavelli, N. ۱۹۶۵, The Chief Works and Others, A. Gilbert (trans.), ۳ vols. Durham: Duke University Press.

Machiavelli, N. ۱۹۸۸, The Prince, Q. Skinner and R. Price (eds.), Cambridge: Cambridge University Press.

منابع دسته دوم:

Anglo, S. ۲۰۰۵, Machiavelli: The First Century, Oxford: Oxford University Press.

Benner, E. ۲۰۱۳, Machiavelli's Prince: A New Reading, Oxford: Oxford University Press.

–––, ۲۰۰۹, Machiavelli's Ethics, Princeton: Princeton University Press.

Cassirer, E. ۱۹۴۶, The Myth of the State, New Haven: Yale University Press.

Capponi, N. ۲۰۱۰, An Unlikely Prince: The Life and Times of Machiavelli, Cambridge, MA: Da Capo Press.

Coleman, J. ۱۹۹۵, “Machiavelli's Via Moderna: Medieval and Renaissance Attitudes to History,” Niccolò Machiavelli's The Prince: New Interdisciplinary Essays, Manchester: Manchester University Press.

Croce, B. ۱۹۲۵, Elementi di politica, Bari: Laterza & Figli.

Deitz, M. ۱۹۸۶, “Trapping the Prince: Machiavelli and the Politics of Deception,” American Political Science Review, ۸۰: ۷۷۷–۷۹۹.

Femia, J.V. ۲۰۰۴, Machiavelli Revisited, Cardiff: University of Wales Press.

Fischer, M. ۲۰۰۰, Well-Ordered License: On the Unity of Machiavelli's Thought, Lanham, MD: Lexington Books.

Grazia, S. de, ۱۹۸۹, Machiavelli in Hell, Princeton: Princeton University Press.

Hornqvist, M. ۲۰۰۴, Machiavelli and Empire, Cambridge: Cambridge University Press.

Hulliung, M. ۱۹۸۳, Citizen Machiavelli, Princeton: Princeton University Press.

Mansfield, H.C. ۱۹۹۶, Machiavelli's Virtue, Chicago: University of Chicago Press.

Mattingly, G. ۱۹۵۸, “Machiavelli's Prince: Political Science or Political Satire?”, The American Scholar, ۲۸: ۴۸۲–۴۹۱.

McCormick, J. ۲۰۱۱, Machiavellian Democracy Chicago: University of Chicago Press.

Meinecke, F. ۱۹۵۷, The Doctrine of Raison d'Etat and Its Place in Modern History, D. Scott (trans.), New Haven: Yale University Press.

Najemy, J.M. (ed.), ۲۰۱۰, The Cambridge Companion to Machiavelli, Cambridge: Cambridge University Press.

Nederman, C.J. ۲۰۰۹, Machiavelli, Oxford: Oneworld.

Parel, A. ۱۹۹۲, The Machiavellian Cosmos, New Haven: Yale University Press.

Patapan, H. ۲۰۰۶, Machiavelli in Love: The Modern Politics of Love and Fear, Landham, MD: Lexington Books.

Pitkin, H.F. ۱۹۸۴, Fortune is a Woman: Gender and Politics in the Thought of Niccolò Machiavelli, Berkeley: University of California Press.

Pocock, J. ۱۹۷۵, The Machiavellian Moment: Florentine Political Thought and the Atlantic Republican Tradition, Princeton: Princeton University Press.

Rahe, P.A. ۲۰۰۸, Against Throne and Altar: Machiavelli and Political Theory under the English Republic, Cambridge: Cambridge University Press.

Skinner, Q. ۲۰۰۲, Visions of Politics, Volume II: Renaissance Virtues, Cambridge: Cambridge University Press.

–––, ۱۹۷۸, The Foundations of Modern Political Thought, (Volume I: The Renaissance), Cambridge: Cambridge University Press.

Sorensen, K.A. ۲۰۰۶, Discourses on Strauss: Revelation and Reason in Leo Strauss and His Critical Study of Machiavelli, Notre Dame, IN: University of Notre Dame Press.

Strauss, L. ۱۹۵۸, Thoughts on Machiavelli, Glencoe, IL: The Free Press.

Vatter, M.E. ۲۰۱۴, Between Form and Event: Machiavelli's Theory of Political Freedom, ۲nd ed. New York: Fordham University Press

–––, ۲۰۱۳, Machiavelli's The Prince, London: Bloomsbury.

Viroli, M. ۲۰۱۴, Redeeming the Prince: The Meaning of Machiavelli's Masterpiece, Princeton: Princeton University Press.

–––, ۲۰۱۰, Machiavelli's God, Princeton: Princeton University Press.

–––, ۱۹۹۸, Machiavelli, Oxford: Oxford University Press.

Vivanti, C. ۲۰۱۳ Niccolòo Machiavelli: An Intellectual Biography, Princeton: Princeton University Press.

Von Vacano, D.A. ۲۰۰۷, The Art of Power: Machiavelli, Nietzsche, and the Making of Aesthetic Political Theory, Lanham, MD: Lexington Books

 

نظر شما