شناسهٔ خبر: 54716 - سرویس کتاب و نشر
نسخه قابل چاپ

مروری بر کتاب رضا ضیاء ابراهیمی درباره ناسیونالیسم ایرانی؛

علیه ملی‌گرایی

ملی گرایی کتاب از منظر محتوایی جای بحث بسیاری دارد و نه تنها انتقادهای ریز و درشتی را می‌توان در مورد آن صادق دانست، بلکه نظریه عمومی به کار برده شده در کتاب و پیش‌فرض‌های ظاهرا غیرایدئولوژیک آن می‌تواند از اساس مورد تردید قرار گیرد. کار به زیر سوال بردن اساس این تحقیق را باید موکول به مطرح شدن کتاب در حوزه عمومی و نقد آن توسط آکادمیسین‌های علوم انسانی کنیم. آنچه اینجا انجام می‌دهیم مرور و ارائه گزارشی از تحقیقی است که الزاما با مفردات آن نیز می‌توان همدل و همراه نبود.

فرهنگ امروز/ حامد زارع:

همین ابتدا باید اذعان کرد که کتاب از لحاظ شکلی بی‌نقص و حرفه‌ای است. از طرح جلد و حروفچینی گرفته تا ویراستاری و چاپ، نمونه‌ای درخشان از نشر کتاب‌های علوم انسانی در ایران معاصر است. به همه این موارد باید ترجمه دقیق و منزه حسن افشار را نیز افزود که کتابی راحت‌خوان را با به استخدام درآوردن کلمات ساده برای برگرداندن عباراتی دشوار برای مخاطب فارسی‌زبان فراهم آورده است. اما کتاب از منظر محتوایی جای بحث بسیاری دارد و نه تنها انتقادهای ریز و درشتی را می‌توان در مورد آن صادق دانست، بلکه نظریه عمومی به کار برده شده در کتاب و پیش‌فرض‌های ظاهرا غیرایدئولوژیک آن می‌تواند از اساس مورد تردید قرار گیرد. کار به زیر سوال بردن اساس این تحقیق را باید موکول به مطرح شدن کتاب در حوزه عمومی و نقد آن توسط آکادمیسین‌های علوم انسانی کنیم. آنچه اینجا انجام می‌دهیم مرور و ارائه گزارشی از تحقیقی است که الزاما با مفردات آن نیز می‌توان همدل و همراه نبود. «پیدایش ناسیونالیسم ایرانی: نژاد و سیاست بی‌جاسازی» عنوان پژوهشی نسبتا مفصل و دراز دامن است که در فضای دانشگاهی اروپا به بار نشسته و با نفقه بنیاد ملی علوم سوئیس و صندوق بانو ایزابل تورنلی فقید در دانشگاه لندن به زیور طبع آراسته شده است. آنطور که نویسنده در سپاس‌نامه خود می‌نویسد، برای به ثمر نشستن کتاب به صورت مداوم از محمدعلی همایون‌کاتوزیان و فرد هالیدی بهره برده و از مشاوره‌های نیکی کدی، علی قیصری، مازیار بهروز، تورج دریایی و هوشنگ شهابی نیز در موارد مختلف استفاده کرده است. نویسنده در پیشگفتار خویش با صراحت و مداومت درباره آنچه پیش روی خواننده در سیصد صفحه آتی است تذکر می‌دهد. اینکه دربند رعایت زمانمند وقایع تاریخی نبوده و یا وسواسی در فهم و درک پرده‌های مهمی از تاریخ اندیشه در اروپا به خرج نداده است. او در پی اثبات این نکته است که هر تصویری از عظمت و گذشته ایران دارید باید تا اطلاع ثانوی به دست فراموشی بسپارید. چه اینکه مواد و مصالحی که این دیدگاه را برای ایرانیان جا انداخته‌اند، هیچ کدام مبتنی بر اصالت سنتی و یا روایت بومی نیستند، بلکه همه مشروب شده از نژادپژوهی و شرق‌شناسی قرن نوزدهم اروپایی‌اند. به عبارت دیگر ایران‌زمین، آنطور که در دوران پهلوی‌ها می‌گفتند و در سال‌های اخیر نیز تکرار می‌شود، نه قدمتی بی‌وقفه دارد و نه پیش از حمله اعراب داری عظمت و شکوه خاصی بوده است. از سوی دیگر انتساب ایرانیان به نژاد آریایی و انداختن تقصیر انحطاط ایران بر گردن اسلام نیز بدون اعتبار است. نویسنده ایده‌هایی را به چالش می‌کشد که از نظر او مولفه‌های یک ایدئولوژی ناسیونالیستی است که از آن با عنوان «Dislocative Nationalism» یا «ناسیونالیسم بی‌جاساز» یاد می‌کند و معتقد است که تکامل‌یافته‌ترین گفتمان ایدئولوژیک ایرانیان است که از تاسیس فرهنگستان برای پالایش زبان فارسی از لغات عربی گرفته تا کشف حجاب اسلامی از صورت زنان ایرانی را باید از نتایج آن دید. نکته جالب آنکه ناسیونالیسم بی‌جاساز به مثابه یک مفهوم‌پردازی نامانوس توسط نویسنده به عنوان نمونه اصیل بی‌جاسازی خیالی نیز معرفی می‌شود. به عبارت دیگر خیال‌پردازی ناسیونالیستی به مثابه مصداقی از بی‌جاسازی که خودش جریانی خیالی ارزیابی می‌شود، تئوری کانونی نویسنده در کتاب است. بر اساس این تئوری که در نهایت خشکی و بی انعطافی نیز تبیین می‌شود، نویسنده دو مدعای محوری را در رد آگاهی عمومی ایرانیان عرضه می‌کند. یکی اینکه تمام باورهای ایرانیان درباره خودشان مبتنی بر ناسیونالیسم بی‌جاساز است که خودش یک ایدئولوژی بی‌قدمت و جدید است و دیگری اینکه برکشیدن تقابل محوری آریایی/ ایرانی در برابر سامی/عربی ریشه در شرق‌شناسی جدید دارد و نه سنت قدمایی. در نهایت نویسنده با تجمیع این دو مدعا، که احتمالا متاثر از پذیرش نگرشی التقاطی است که هم مشروب از دیدگاه اروپامحورانه و مدرنیستی است و هم تاثیر پذیرفته از نگرش‌های انتقادی و پست مدرنیستی، چنین استدلال می‌کند که« ناسیونالیسم بی‌جاساز پیکره‌ی فکریشناسایی‌پذیری است که با دستگاه ایدئولوژیکی پیچیده‌ای بر اساس متون عقیدتی و جزم‌های تثبیت‌شده‌ای که آنها را ایدئولوگ‌های آشنایی پدید آورده‌اند.» (صفحه ۹) اما این ایدئولوگ‌ها چه کسانی هستند؟ نویسنده بر آن است که بین سال‌های ۱۲۴۰ تا ۱۲۷۰ خورشیدی و در رویارویی روشنفکران دوره قاجار با معضل جهان‌خواران روسی و انگلیسی از یکسو و درخشش تجدد اروپایی از سوی دیگر، آرایی نضج یافت که توسط میرزا فتحعلی آخوندزاده گردآوری و ساماندهی شد و سپس به دست میرزا آقاخان کرمانی از قالب‌بندی و استحکام برخوردار شد. این دو روشنفکر درصدد برآمدند تا وضع بغرنج ایران در پایان قرن نوزدهم را با ارجاع به گذشته پرقدرت و پررونق فلات ایران با زبانی ساده توضیح دهند.«سادگی آثار این نویسندگان لزوما ناشی از محدودیت‌های فکری ذاتی آنها نیست، بلکه صرفا نتیجه‌ی قصد آنها از تولید ایدئولوژی‌ای دقیقا به همین معنا است. این متن‌ها اصولا بنا بوده که رساله‌های ایدئولوژیکی باشند. به عبارت دیگر، قرار بوده که آرای جذابی را درباره‌ی گذشته‌ی ایران برای حل معمایی در جامعه (عقب‌افتادگی آشکار ایران از اروپا) به زبان ساده بیان کنند.» (صفحه ۲۰) نویسنده ثبات ایدئولوژیکی ناسیونالیسم آخوندزاده و کرمانی را خیره‌کننده می‌نامد و آنان را پدران بنیانگذار لقب می‌دهد، البته همزمان آثار آنان را سرشار از جعلیات مفتضحانه توصیف می‌کند. او سپس در فصل نخست به دیرینه‌شناسی ناسیونالیسم ایرانی می‌پردازد و مقدمتا به بحث درباره نحوه آشنایی دردناک ایرانیان با تجدد اروپایی و زاده شدن تجدد ایرانی از طریق کوشش‌های روشنفکران و کارگزاران اشاره می‌کند. سپس به پیدایش ایران‌مداری تاریخی بازمی‌گردد و به رساله‌های ناظر بر تاریخ ملی ایران نظیر شاهنامه فردوسی، تایخ طبری و تاریخ بیهقی اشاره‌های کوتاهی می‌کند و از تاریخ جهانگشای جوینی به نیکی و از تاریخ عالم آرای عباسی به بدی یاد می‌کند. سپس پیشتر می‌آید و با گذار از تاریخ‌نویسی‌های سنتی ایران، اشاراتی به رساله‌های تاریخی قجری می‌کند و بحث خود را با ذکر نمونه‌هایی نظیر تاریخ انقلاب مشروطیت ایران و تاریخ بیداری ایرانیان می‌بندد تا در فصل دوم به تولد ناسیونالیسم بی‌جاساز در آراء و اندیشه‌های آخوندزاده و کرمانی بپردازد. نویسنده در این فصل به تفصیل آثار این دو روشنفکر را مورد بررسی قرار می‌دهد و تکوین آنچه که ناسیونالیسم بی‌جاساز را تشریح می‌کند. او در فصل سوم به باستان‌گرایی، در فصل چهارم به عرب‌ستیزی و در فصل پنج به رابطه بغرنج ایرانیان با تجدد می‌پردازد تا سه مولفه اصلی ناسیونالیسم بی‌جاساز را مورد کنکاش قرار داده باشد. به بیان دیگر می‌توان گفت که از نظر نویسنده باستان‌گرایی، عرب‌ستیزی و رویکرد التقاطی-استبدادی به اروپایی شدن، سه وجه ایدئولوژیکی است که شالوده فکری ناسیونالیسم بی‌جاساز را تشکیل می‌دهد و همچنان تداوم دارد. نویسنده در فقراتی طعنه‌آمیز می‌نویسد: «در دهه‌های بعد، و شاید تا به امروز نیز، این دستگاه ایدئولوژیکی ثابت و جذاب، بی‌آنکه چندان بدان افزوده و یا از آن کاسته شود، با کامیابی شگفت‌آوری هدفش را برآورده کرده است. با تکیه بر علم مقدس «فرنگیان» و دمیدن در بادکنک دستاوردهای ایران باستان و با شناسایی یک «دیگری» که مقصر سیر قهقرایی مفروض ایران وانمود شود، دارویی ترکیبی برای درد «عقب‌ماندگی» از اروپا پیدا کرده‌اند.» (صفحه ۲۱۶) فصل ششم کتاب به بی‌جاسازی اختصاص دارد و نویسنده در آن به شاهد آوردن برای اثبات اینکه گفتمان آرایی یک جنس اروپایی جدید وارداتی است اهتمام می‌ورزد. او در همین فصل با ذکر جمله‌ای نامعتبر از آخرین پادشاه ایران که در ملاقاتی خصوصی به سفیر بریتانیا در تهران گفته بوده ایران همزاد اروپا است و یک اتفاق جغرافیایی ایران را در خاورمیانه جای داده و از اروپا دور کرده است، درصدد نشان دادن این نکته برمی‌آید که گفتمان آریایی یک نیست خاص را در راهبرد بی‌جاسازی برآورده می‌کند. نویسنده باز هم به طعنه رو می‌آورد با ابتناء به جمله‌ای که آنتونی پارسونز از قول محمدرضاشاه برای همایون کاتوزیان نقل کرده و او هم برای نویسنده بازگو کرده می‌نویسد: «ایرانیان ملتی شناورند و عضوی گم‌شده‌ای از خانواده‌ی اروپایی» (صفحه ۲۱۷) نویسنده در پایان فصل، درخواست ایران از مجامع جهانی برای جایگزینی نام ایران به جای پرشیا را نیز در چارچوب بی‌جاسازی تحلیل می‌کند و می‌نویسد: «نام ایران برای آریایی نمایاندن ملت ایران، پسرعموی اروپای قبله‌ی آمالش برازنده‌تر می‌نمود.» (صفحه ۲۴۶) او در فصل هفتم با عنوان «به سوی رسمیت» به پیدایش دولت ناسیونالیسم در ایران می‌پردازد و اقدامات رضاشاه در دوره زمامداری‌اش را به مثابه دوران جامه عمل پوشاندن بر ایده‌های آخوندزاده و کرمانی ارزیابی می‌کند. در نگاه نویسنده رضاشاه اگر چه حقیر و سرشار از عقده، اما نخستین کسی است که توانست مبتنی بر ناسیونالیسم بی‌جاساز به تاسیس دولت دست زند و به حکمرانی بپردازد. فصل هشتم با عنوان «پیروزی» متکفل پرداختن به اقدمات محمدرضاشاه به مثابه اوج فعالیت‌های معطوف به ناسیونالیسم بی‌جاساز است. نویسنده در این فصل نویسنده برای سومین بار به نقل قول نامعتبر سفیر برتانیا از شاه اشاره می‌کند و «تصادف جغرافیایی» حضور ایران آریایی در خاورمیانه عربی را در کنار ملقب شدن پادشاه کشور به لقب «آریامهر» می‌نهند و با اضافه کردن «جشن‌های دوهزاروپانصدساله» از آنها به عنوان نمودهای آشکار ناسیونالیسم بی‌جاساز یاد می‌کند. نمودهایی که طبق نظر نویسنده باید بلندپروازی آخرین پادشاه ایران برای فرار از جغرافیای خاورمیانه و پرتاب کشور به نقشه اروپای قاره‌ای بدانیم. نویسنده کتاب معتقد است اگر کوشش‌های رضاشاه معطوف به این امر بود که ایرانیان را برابر با اروپائیان نشان دهد، تلاش‌های جانشینش تنها یک مقصد داشت و آن هم اینکه ثابت کند ایرانیان از اروپائیان برتراند. بدیهی است که لازمه‌ی این مقصود، هم‌آوایی بخشی از نویسندگان و روشنفکران با خواست سیاسی است. نویسنده با اشاره به کتاب «دو قرن سکوت» آن را پرطرفدارترین یادمان ناسیونالیسم بی‌جاساز می‌نامد و می‌نویسد: «هر چند این اثر –دستکم در ظاهر- بی‌نهایت متین‌تر و محققانه‌تر از آثار آخوندزاده و کرمانی است، نیست ایدئولوژیک زرین‌کوب دقیقا همان نیت اسلاف اوست: تعمیم ثنویت نژادی به تاریخ ایران برای جدا کردن حساب ایران از اسلام و اعراب را دشمنان قسم‌خورده‎‌ی هویت و تمدن ایران نشان دادن.» (صفحه ۳۰۵) داوری نویسنده درباره مرتضی مطهری نیز جالب است که او را نویسنده‌ای باهوش معرفی می‌کند که در مقام ردیه‌نویس کتاب عبدالحسین زرین‌کوب، ناسیونالیسم را ایدئولوژی تفرقه‌افکنی با خاستگاه اروپایی معرفی می‌کند. او همچنین کتاب شجاع‌الدین شفا را جامع‌ترین نمونه از مهملات نخ‌نما شده توصیف می‌کند که تنها قصدش فرار نژادپرستانه از واقعیت است. نویسنده در فرجام سخن خویش از قامت نویسندگی به موقعیت کنشگری نقل مکان می‌کند و علاقمندی خود را به جایگزینی ناسیونالیسم مدنی که احتمالا سرشار از نیکی و خیر است با ناسیونالیسم بی‌جاساز که اکنون بر ما معلوم شد سرشار از حقارت و خودبزرگ‌بینی است نشان می‌دهد. نویسنده در این کتاب تلاش می‌کند تا نژادی‌سازی تاریخ ایران، تعریف ایرانیت در تقابل با عربیت و بهره‌برداری از گفتمان آریایی را به عنوان سه آسیب اصلی ناسیونالیسم بی‌جاساز را که خود گفتمانی تکوین یافته در خیال است تبیین کند. اما به نظر می‌رسد تلاش او بیش از اندازه سلبی است و برای وجوه ایجابی نظریه‌اش سخن چندانی ندارد.

مشخصات کتاب: پیدایش ناسیونالیسم ایرانی: نژاد و سیاست بی‌جاسازی، رضا ضیاء ابراهیمی، ترجمه حسن افشار، ۳۵۶ صفحه، ۳۸۵۰۰ تومان، نشر مرکز، ۱۳۹۷

منبع: سازندگی

نظر شما