شناسهٔ خبر: 55103 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

از شمار خرد هزاران بیش.../در رثای جامعه‌شناس بزرگ ایرانی  دکتر محمدامین قانعی راد

قانعی‌راد مرد میدان حوزه عمومی علم و جامعه بود. عزت نفس، از او دانشمندی مغرور (به معنای بلند کلمه) به بار آورْد. هرکس به این عالم آمده است تا بلکه کاری متفاوت بکند و قانعی‌راد آمده بود تا نقد کند و به ستم و سیاهی و نابکاری اخم کند و نهیب بزند.

فرهنگ امروز/ نازنین متین‌نیا: اگر خبر از راه نرسیده بود، بالاخره یک‌نفر از ما در عصر شنبه تعطیل شماره تلفنش را می‌گرفت و از او می‌خواست تا درباره «شادی» جمعه شب مردم ایران بنویسد؛ درباره پیروزی‌ای که کام ایرانی‌ها را شاد کرد و واکنش‌های اجتماعی‌ای که به خیابان‌های این سرزمین سرازیر شد و از یک نیاز واقعی اجتماعی گفت. اما خبر زودتر از واقعه شادمانی از راه رسیده بود و بیست و چهارساعت پیش از آن جماعتی را عزادار و غمگین کرد؛ جماعتی از اهالی جامعه‌شناسی و البته روزنامه‌نگاری که محمد امین قانعی‌راد را می‌شناختند و از حضور تاثیرگذار و پررنگش خبر داشتند. رییس انجمن جامعه‌شناسان ایران، خیلی زود و در سن ٦٣ سالگی از دنیا رفت. خبر درگذشت او پنجشنبه شب منتشر شد و بلافاصله هم اعلام شد که مراسم بدرقه او صبح روز یکشنبه و از مقابل انجمن جامعه‌شناسی ایران آغاز می‌شود. از شب پنجشنبه تا عصر روز شنبه، تلاش کردیم تا مجموعه‌ای از نوشته‌های دوستان و همکاران این جامعه‌شناس بزرگ ایرانی را گردآوری کنیم تا ادای دینی باشد به زحمات و تلاش‌های این دانشمند آگاه، دلسوز و دل‌نگران ایرانی. این مجموعه را با جملاتی کوتاه از یوسف اباذری آغاز می‌کنیم که درباره‌ محمدامین ‌قانعی‌راد به نیکی یاد کرد و گفت: «ایشان برای اعتلای انجمن جامعه‌شناسی ایران زحمات زیادی کشیدند و موفق شدند این انجمن را از هر حیث گسترش دهند.»

چه روز سختی بود که گذشت / مقصود فراستخواه

چه روز سختی بود که گذشت. این روزها همه دشوار؛ دیدن مردی بر تخت بیمارستان؛ افزون بر این تلخکامی‌ها. دردْ این‌بار بیرحمانه‌تر از همیشه با قامت بلند یک جامعه‌شناس منتقد و یک روشنفکر اجتماعی دست به گریبان شده بود. دکتر محمدامین قانعی‌راد، نفس‌نفس می‌کرد؛ به سختی. همچنان می‌جنگید تا بماند و باز برای ما بنویسد و سخن بگوید اما نه برای اینکه به انشاهای مطبوعاتی یا علمی (و رویم نمی‌شود بگویم به نشخوارها) بیفزاید بلکه شاید مرهمی برای زخم‌های‌مان بنهد. وقت عیادت تمام شد با دکتر خانیکی و همسرشان بیمارستان را ترک گفتیم به امید دیداری در زمان بعدی عیادت؛ صبح جمعه ساعت ٩. آن صدای کشیده سنگین هه... هه... هه... همچنان با من بود. اما نمی‌دانستم که وداع آخر نیز خواهد شد.

بیست و چند سال پیش با هم آشنا شدیم؛ اولین‌بار در حلقه کوچکی در کتابخانه موسسه پژوهش آموزش عالی برای تجدید ساختار وزارت علوم. دست به یکی شده بودیم برای تصمیم‌سازی و تدوین لایحه‌ای قانونی در جهت تمرکززدایی آموزش عالی و استقلال دانشگاه‌ها و آزادی آکادمیک و حق و حقوق دانشمندان و نهادهای علمی تا بلکه عقول منفصل این جامعه باشند و به عقلانیت اجتماعی یاری موثر برسانند. آن روزها در ساختمان وزارتی کسانی مثل دکتر معین و دکتر خانیکی و دکتر توفیقی از مطالعات مستقل علمی، از فکر مدیریت تغییر استقبال می‌کردند، در این میان خانیکی اصلی‌ترین «کنشگر مرزی» با پیشینه‌ای از مبارزه؛ پایی در دانشگاه و پایی در ساختمان وزارت. باری از آن حلقه کوچک بی‌نام ونشانی که برکنار از بروکراسی پژوهش و گفت‌وگو می‌کردیم، دکتر جاودانی بود که اکنون در فرصت مطالعاتی هست و درگیر کار تحقیق و دیگرانی مثل دکتر طلوعی و... اما خاطره دو تن از آن حلقه؛ بسیار سنگین؛ یکی دکتر مصطفی ایمانی و دومی دکتر محمدامین قانعی‌راد. ایمانی سال‌هاست با بیماری خویش نرد دوستی می‌بازد، با درد ورنج آشناست و به حضورش که می‌روی همچنان خنده‌ای بر لب بی‌هیچ شکایت. و قانعی‌راد که دیروز خانواده محترمش با اصرار و ناگزیر به بیمارستان آورده بودند. هردوی این مردان آزاده را همسران وفادارشان با یک دنیا فضیلتِ آرام تیمارداری می‌کنند؛ زهی فضیلت باشکوه که به زبان نمی‌آید و جرعه‌جرعه زیست می‌شود وتجربه می‌شود و روح وروان و دل وجان می‌شود ودر اعماق جاری می‌شود. با این سیستم‌های اجتماعی ناکارآمد و نهادهای توسعه نیافته و ساختارهای قدرت وثروتِ سخت جان و متصلب و متحجر، نهاد خانواده آخرین مامن انسان‌های بی‌پناه در ایران است.

قانعی‌راد مرد میدان حوزه عمومی علم و جامعه بود. عزت نفس، از او دانشمندی مغرور (به معنای بلند کلمه) به بار آورْد. هرکس به این عالم آمده است تا بلکه کاری متفاوت بکند و قانعی‌راد آمده بود تا نقد کند و به ستم و سیاهی و نابکاری اخم کند و نهیب بزند. محترم بود و حرمت می‌داشت ولی اهل تعارف و مجامله نبود، بی‌پروا سخن می‌گفت. یک عمر پربار در سنت انتقادی ایستاد و تکان نخورد، مصمم واستوار با قامتی بلند. خوش‌سخن با طنزهای گزنده، تلخ از جنس دارو. ما به قانعی‌راد نیاز داریم. این نژاد اصیل باید برای ایران بماند و همچنان نفس بکشد و بجنگد؛ نه با بدکاران و نابکاران که با بدکاری و نابکاری آنان.

قانعی راد را می‌توان از نحله جامعه‌شناسی درمانگر و سیاست‌ورز به حساب آورد و از اصحاب علم رهایی در مقایسه با علم ابزاری. پا به پای رویدادهای ایران و نگونبختی‌های یک ملت، می‌دوید و یکان به یکان در حد توان به سر وقت مساله‌های عنیف و دشوار این سرزمین می‌رفت و موضع می‌گرفت و حرف می‌زد تا بدانند که دانشمندان تنها برای تئوری‌پردازی ساخته نشده‌اند. این سرزمین، فرزندان دانشی خود را با خون جگر تربیت می‌کند و انتظار منشی‌گری دولتی یا تجمل‌گرایی تخصصی یا حتی برج عاج نشینی آکادمیک از آنها ندارد. علم اگر هست (ودر ایران تا بدین حد دست وپا شکسته) برای اینکه نوری برای زندگی بتاباند و در روشنی‌اش راهی برای تقلیل نگونبختی‌ها و مرارت‌های‌مان پیدا بشود.

فردایی که می‌خواستیم دوباره به عیادت برویم می‌آید اما دیگر قانعی‌راد نیست تا از او خواهش کنیم چشمانش را بگشاید و با فرزندانش، با همسر وفادارش، با ما و با خوانندگان روزنامه‌ها و کاربران شبکه‌ها حرف بزند و سخن از درد و درمان بگوید. آه‌ ای سرزمین پرمحنت، آه ‌ای چشمان دوخته شده به ادامه دشوار ایران در میانه بیم و امید، آه‌ای درد، ‌ای رنج، ‌ای روزگار مغموم، آه ای صبح... .

در صورت اندیشه ورزی / عباس منوچهری

در زمانه غلبه ثروت و قدرت بر عالم زندگی مردمان، قانعی‌راد جبهه توحید و عشق و مسوولیت را انتخاب کرده بود و تا آخرین روزهای زندگی خود در آن زندگی کرد و الگویی شد برای دوستان، دانشجویان و همه جویندگان راه و رسم زندگی خوب و درست. جامعه‌شناسی برای قانعی‌راد صورت اندیشه‌ورزی بود و عطف توجه به خیر و مصلحت مردم ایران جوهر اندیشه او. وی در انتخاب آنچه باید انجام دهد و اعراض از آنچه نباید، معیارهای اصیل خود را همیشه حتی در نامساعدترین شرایط، حفظ کرد.

امید با تلاش و نقد با تایید راستی و درستی در ذهن و دل قانعی‌راد عجین بود. دکتر قانعی‌راد روش‌مند می‌اندیشید و دلسوزانه سخن می‌گفت. او شخصیتی اصیل، اندیشه‌ورز و ناقد جدی صاحبان زر و زور و تزویر بود. وی از همفکران دکتر علی شریعتی بود و به قول خوش با شریعتی فکر می‌کرد تا او را نقد کند. او خود مصداقی از روشنفکر مسوول بود که نوع بارز و اصیل روشنفکری از نظر شریعتی بود. اخلاق، آگاهی و روشنگری دغدغه‌های بنیادین قانعی‌راد بودند. صراحت و صداقت او تحسین‌برانگیز بود و فقدان وی به آسانی جبران‌پذیر نیست. خدمات دکتر قانعی‌راد را نمی‌توان محدود به کلاس و کتاب دانست. حضور او میان دوستان و همکاران، حتی در زمانی که از بیماری جانکاه رنج می‌برد، برای همه ما درس‌آموز بود. خدایش قرین رحمت کند و خداوند ما را یاری دهد تا الگو بودن او را در آنچه از زندگی باقی مانده داریم پیوسته در نظر داشته باشیم.

سه قانعی‌راد / عباس کاظمی

قانعی‌راد را در سه سپهر متفاوت می‌توان درک کرد؛ قانعی‌راد به مثابه پژوهشگری که حیطه کار خود را در علم و حوزه دانش قرار داده بود. قانعی‌رادی که در دهه هشتاد در موقعیت رییس انجمن جامعه‌شناسی و تشکیلات سازمانی قرار گرفت و قانعی‌راد در دهه نود که به عنوان کنشگر فعال حوزه عمومی و روشنفکری عمل کرد. در این یادداشت کوتاه سعی می‌کنم این سه دوره فعالیت او را اندکی شرح دهم.

قانعی‌راد اول، قانعی‌راد پژوهشگر است که از اواخر دهه ٦٠ و در دهه ٧٠ فعالیت‌های علمی خود را به عنوان محقق در حوزه علم آغاز کرد. او را از دو دریچه به عنوان جامعه‌شناس علم می‌توان معرفی کرد: یکی به معنای کلی مطالعات جامعه‌شناسانه در حوزه علم و دیگری به معنای خاص آن یعنی مطالعه و تحقیق در زمینه جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی. در این دومی قانعی راد نه تنها به عنوان محقق بلکه به عنوان مومن به جامعه‌شناسی فعالیت می‌کرد. موضوعاتی که او در آن تحقیق کرد تنوعی از فعالیت‌ها در زمینه اجتماعات علمی، هنجارهای علمی، تغییرات فرهنگی در فضای دانشگاه، تعاملات دانشجو و استاد و مهاجرت نخبگان را در بر می‌گیرد.

قانعی‌راد دوم را می‌توان در دهه ٨٠ ملاقات کرد، فردی که بیشتر در قامت یک کنشگر سازمانی ظاهر شد. کسی که فعالیت انجمنی را سرلوحه کار خود قرار داده یا به عنوان رییس انجمن یا عضوی از آن کوشش‌های زیادی برای ارتقای سطح انجمن جامعه‌شناسی و همچنین دانش جامعه‌شناسی در کشور و خارج از آن کرده است. گسترش گروه‌های علمی داخل انجمن که از زمان دکتر عبدالهی شروع شده بود در زمان او به سرعت گسترش یافت و همین طور تقریبا در بسیاری از دانشگاه‌های کشور که دارای رشته علوم اجتماعی بوده‌اند انجمن دارای دفتر و شعبه شده است. فعالیت در سطح بین‌المللی و برگزاری کنفرانس‌های بین‌المللی توسط انجمن از دیگر فعالیت‌های او بود و در نهایت امکان گفت‌وگوی پایدار و سازگار با نهادهای حکومتی از دیگر زمینه‌هایی بود که در این دوره او موفق به انجامش شده است.

قانعی‌راد سوم یکسر متفاوت بود، مرد حوزه عمومی. او در دهه ٩٠ اگرچه دو شکل از فعالیت پیشین خود را ادامه داد اما بیشتر در نقش یک کنشگر مصلح اجتماعی ظاهر شد. او تمام وقت خود را به سخنرانی، شرکت در نشست‌ها، شرکت در جلسات متعدد و مصاحبه با روزنامه‌ها و مطبوعات اختصاص داده بود و تا اندازه زیادی از زبان سخت علمی جامعه‌شناسی فاصله گرفته بود و تلاش کرده بود با زبانی عامه فهم با مردم سخن بگوید. موضوعات متعددی چون شهر، صنعت پزشکی، دروغگویی و اخلاقیات جمعی، جوانان و زنان و فضای مجازی و نظایر آن مورد توجه او قرار گرفته بود. قانعی‌راد در سال‌های آخر ضمن آشنایی با افکار مایکل بوراوی (جامعه‌شناس امریکایی) به مفهوم جامعه‌شناسی مردم‌مدار علاقه‌مند شده بود و سعی می‌کرد این شکل از جامعه‌شناسی را توسعه دهد. او در نشست نقد کتاب زوال پدرسالاری در مشهد گفته بود که دیگر می‌خواهد برای مردم کتاب بنویسد و دست از نوشتن برای دانشگاه بردارد. شاید کتابی را که در ذهن داشت نتوانسته باشد بنویسد و مرگ مجالش نداده باشد اما رفتار، فعل و نوشتارهای مطبوعاتی وی در سال‌های اخیر چونان کتابی گشوده برای علاقه‌مندان به علوم اجتماعی به میراث باقی مانده است.

قانعی‌راد و مطبوعات / محسن آزموده

یکی از مصائب و دشواری‌های روزمره اهالی مطبوعات مستقل، ارتباط با دانشگاهیان است. در رویدادهای مختلف، اعم از وقایع سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی، شمار چهره‌های معتبر دانشگاهی که حاضر می‌شوند با مطبوعات همراهی کنند و بدون پروا و بی‌چشمداشت اظهارنظر ‌کنند، بسیار اندک است. محافظه‌کاری و ترس از دست دادن موقعیت دانشگاهی، کوچک‌شمردن مطبوعات تحت عناوین تحقیرآمیزی چون « ژورنالیسم سطی» و «روشنفکربازی»، وسواس‌های دانشگاهی یا بی‌جیره و مواجب بودن، سبب می‌شود، دانشگاهیان اندکی رسانه‌های مستقل را در تحلیل خبر و آگاهی‌بخشی به جامعه و به انجام ‌رساندن رسالت روشنفکری، همراهی کنند. استاد فقید، دکتر محمدامین قانعی‌راد، نه چنان بود و نه چنین. به گواهی آثار کثیرش یک دانشگاهی درجه یک بود، پژوهشگری که هیچگاه دغدغه علوم اجتماعی به نحو عام و مسائل نظام دانش به شکل خاص، ذهن و ضمیرش را آسوده نگذاشت. فراتر از آن دکتر قانعی‌راد یک مدیر دانشگاهی مدبر و موفق و جدی و پیگیر و فعال بود. سال‌های ریاست او بر انجمن جامعه‌شناسی، به عنوان یکی از موفق‌ترین انجمن‌های علمی و دانشگاهی کشور، شاهدی آشکار بر این ادعاست. درباره این ویژگی‌های کار علمی و دانشگاهی و مدیریتی دکتر قانعی‌راد، این روزها بسیار خواهند گفت و خواهیم خواند. درباره آن صلابت و استواری‌اش در برابر بیماری و آن امید سرشارش به زندگی و استقامتش در برابر رنج نیز سخنان بسیاری گفته شده است. اما آنچه مطمح نظر ما در این یادداشت است، چنان که در بدو سخن آمد، ارتباط مثبت و ارزشمند دکتر قانعی‌راد با ما اهالی مطبوعات بود. دکتر قانعی‌راد نه از بالا و تحقیرآمیز به مطبوعات می‌نگریست، نه از همکاری با آنها واهمه‌ای داشت، نه روزنامه‌نگاران را قلم‌به دستانی سطحی‌نگر و هوچی می‌دید و نه روشنفکری را کاری عبث و اتلاف وقت می‌دانست. او همچنین رسانه‌ها را ابزاری برای شهرت‌طلبی و بدل‌شدن به «سلبریتی» تلقی نمی‌کرد و روزنامه برایش نردبانی برای ارتقا در افکار عمومی نبود. نیازی به این کارها نداشت. قانعی‌راد، شأن حقیقی و واقعی مطبوعات را می‌دانست و ارج می‌گذاشت. رسانه برای او وسیله‌ای برای ارتقای فرهنگ عمومی جامعه، آگاهی‌بخشی و روشنگری بود، ابزاری برای گفتن حقیقت به مردم از سویی و به قدرت از سوی دیگر. او هراسی نداشت از اینکه حقیقتی را که با پژوهش ژرف دانشگاهی یا تامل اندیشمندانه، دریافته بود، با جامعه و حکومت در میان بگذارد. نگران پست دانشگاهی‌اش نبود، همچنان که نمی‌ترسید از اینکه همکاران محافظه‌کارش کار او را «ژورنالیستی» خطاب کنند. با صراحت و بدون مجامله و تعارف سخنش را می‌گفت و کاری نداشت که تریبونی که از آن حرف می‌زند، تلویزیون است یا روزنامه اعتماد. رابطه‌اش با روزنامه‌نگاران مستقل و حرفه‌ای نیز سرشار از احترام متقابل و اعتماد و مشارکت بود. هیچگاه احساس نمی‌کردی که می‌خواهد سوء ‌استفاده کند یا رسانه را وسیله‌ای برای بالا بردن خودش و نامش قرار دهد. در بیانش هیچ‌وقت احساس نگاه از بالا و تحقیرآمیز نسبت به مطبوعات و مطبوعاتچی‌ها احساس نمی‌شد. به خواسته‌های ما مطبوعاتی‌ها برای اظهارنظر نسبت به یک موضوع سیاسی یا اجتماعی یا روشنفکری، اگر راجع به آن تخصص داشت یا تاملی کرده بود، با مهر و محبت جواب می‌داد و فکرش را از ما و در نتیجه از مردم و جامعه دریغ نمی‌داشت. دکتر قانعی‌راد، یار و همراه و استاد رسانه‌های مستقل و آزاد بود. مطبوعات مستقل و آزاداندیش ایران، امروز یکی از همراهان اندیشمند و دلسوز و همراهش را از دست داده است؛ فقدانی که هیچگاه از یاد نخواهد رفت و همواره جای خالی‌اش احساس می‌شود. یادش گرامی باد.

آدم‌هایی که وقتی نیستند، بیشتر هستند / سارا شریعتی

حضور وزین و ورود باشکوهی داشت همیشه. راست‌قامت و سربلند و مقتدر. چهره یک «رییس» که احترام برمی‌انگیخت، بی‌اختیار. «رییس انجمن جامعه‌شناسی» و یکی از مسوولان «سیاستگذاری علمی کشور»، اما برخلاف ظاهر، مرد هیچ نهاد و «استبلیشمنتی» نبود، نه بروکراسی دولتی، نه نظام دانشگاهی، نه حتی اجتماع روشنفکری. «خودارجاعی» را در جامعه‌شناسی آکادمیک، «نوکرمآبی» را در جامعه‌شناسی سیاستگذار و «دگماتیسم» را در جامعه‌شناسی انتقادی، مورد نقد قرار می‌داد و زیست خستگی‌ناپذیر و نامطمئن «در مرز» را توصیه و بدان عمل می‌کرد: «به نظرم طرح مساله و گفتن از دغدغه‌ها اهمیت بیشتری از رعایت قالب‌های روش‌شناختی دارد. ما لازم است در مرز بین ژورنالیسم (به‌معنای درست کلمه) و کار علمی کار کنیم تا پیوند خود را با مردم و نسبت خود را با دانش فراموش نکنیم». پیوند با مردم و نسبت با دانش، دستور این زندگی بود. فشرده و مختصر.

مرگ، اجماع برمی‌انگیزد. با این توهم که آن «مرحوم» دیگر رفته است. اما «آدم‌هایی هستند که وقتی نیستند، بیشتر هستند»...؛ قانعی‌راد به جمع این آدم‌ها پیوست. مجلس «ختم» وی در ۲۹ خرداد، با سالگرد «ختم» شریعتی همزمان شد. این «ختم»‌ها اما فتح بابی دیگر است.

درباره خصیصه‌های دوست سی‌ساله / حمیدرضا جلایی‌پور

اولین‌بار قانعی‌راد را تقریبا سی ‌سال پیش در کلاس درس‌ نظریه‌های جامعه‌شناسی در دانشگاه تهران (که از سوی استاد غلامعباس توسلی ارایه می‌شد) دیدم و آشنایی و بعد دوستی و همکاری من تا روزهای پیش از مرگ ایستاده‌اش ادامه داشت. در این فرصت کوتاه به ١٠ خاطره و نکته کوتاه درباره این استاد فهیم، عمیق، شریف و پدیده جامعه‌شناسی ایران اشاره می‌کنم.

١- به یاد دارم در همان کلاس درس نظریه‌های جامعه‌شناسی توسلی او کار کلاسی‌اش را درباره نظریه پارسونز راجع به «ویژگی‌های جامعه‌مدرن» ارایه داد. در آن زمان در بازار کتاب و مقاله متن فارسی راجع به پارسونز خیلی کم بود و او سعی کرده بود محتوای بحثش را با جست‌وجو در متون انگلیسی فراهم کند- که چه عالی جمع‌بندی کرده بود. سخنانش در کلاس آنقدر شنیدنی بود که دکتر توسلی به او در دو نوبت و به مدت دو ساعت وقت داد تا بحثش را در وقت مناسب ارایه بدهد. او بحث پیچیده پارسونز را هم درباره موضوع مهم جوامع اخیر و مدرن روشن و فهمیدنی بیان کرد و هم تلاش کرد از پرتوافکنی بحثش استفاده کند و سخنی راجع به جامعه‌ایران بگوید. از همین تجربه می‌شد حدس زد «جمع» جامعه‌شناسان ایران با ورود یک جامعه‌شناس جدی، عمیق و حساس نسبت به جامعه‌ایران روبه‌رو شده است- که شد.

٢- او بعدا در دوره دکترا و بعد از آن درباره جامعه‌شناسی نهادهای‌علمی کار کرد و من روی جامعه‌شناسی سیاسی. به یاد دارم پس از اخذ دکترا مهم‌ترین بحث‌هایی که با هم می‌کردیم اینها بود: هر دوی ما روی‌ اهمیت مفهوم «جامعه» در حوزه عمومی تاکید داشتیم. قانعی‌راد روی چیزی تاکید می‌کرد که بعدا شد «ضرورت استقلال نهاد دانشگاه» و «اهمیت ارتباطات علمی». من هم روی اهمیت «تقویت جامعه‌مدنی» و «جنبش‌های اجتماعی» تکیه می‌کردم-در زمانه‌ای که صدا و سیما به جنبش دانشجویی می‌گفت غائله دانشگاه.

٣- قانعی‌راد در تقویت انجمن‌جامعه‌شناسی راسخ‌ بود و از جان مایه می‌گذاشت. او همیشه در انجمن بود و دو دوره هم رییس انجمن بود و من و دکتر سراج‌زاده در دو دوره در هیات‌مدیره انجمن با او همکار بودیم. من به یاد دارم او با چه علاقه‌ای به گسترش گروهای علمی‌ انجمن کمک می‌کرد و به‌شدت از گفت‌وگوهای بین رشته‌ای دفاع می‌کرد- گویی دارد همان دکترین ارتباطات علمی‌اش را در عمل پی‌می‌گیرد. جالب این بود که در شرایط سخت امنیتی دوره احمدی‌نژاد ضمن رعایت استانداردها قاطع از فعالیت آزاد گروهای‌ علمی انجمن دفاع می‌کرد و جا ‌نمی‌زد- انصافا من یک بار در مورد فعالیت یک گروه علمی جازدم اما او محکم ایستاد.

۴-وقتی من دنبال روزنامه جامعه (و بعد روزنامه‌های زنجیره‌ای) رفتم. از دو ناحیه به‌شدت تحت فشار قرار گرفتم. یکی دولت موازی به عاملیت سعید مرتضوی (مخالف قسم خورده و پرکار در ضدیت با نشریات جامعه مدنی)، دیگری طعنه بعضی از همکاران که می‌گفتند جلایی‌پور این همه تلاش کرده دکترای جامعه‌شناسی گرفته ولی خودش‌رو به ژورنالیسم سطحی در روزنامه‌ها مشغول کرده است. اما قانعی‌راد هر بار که من را می‌دید از فعالیت روزنامه‌نگاری من دفاع می‌کرد و تشویق تئوریک می‌کرد. می‌گفت این خیلی خوبه که مفاهیمی مثل جامعه، جامعه‌مدنی، اهمیت گفت‌وگو، نقد به جای نفی، توسعه سیاسی، جنبش‌های اجتماعی، جامعه‌محذوف، و... از طریق روزنامه‌ها به گفتار عمومی راه پیدا می‌کند-می‌گفت این راه را باید ادامه داد و تشویق خفن می‌کرد.

٥- چرا قانعی‌راد چنین عمل و چنین تشویق می‌کرد؟ در یک کلام چون او آگاهانه انتخاب کرده‌ بود که «جامعه‌شناس حوزه عمومی ایران» باشد و بحق صلاحیت این کار را هم داشت، زیرا:

٭ او جامعه‌شناسی را «سطحی» دنبال نکرده بود. او واقعا به ریشه‌های متنوع فکری و تاریخی این رشته آگاه بود؛ او به اهمیت مفاهیم در سطح نظری از یک طرف و اهمیت مطالعات تجربی از طرف دیگر اشراف داشت. او اشراف خوبی به گذشته ایران و جریان‌های فکری‌اش داشت و در بحث‌ها بی‌جهت به حاشیه نمی‌زد.

٭ او یک جامعه‌شناس صاحب‌سبک انتقادی بود. ذهنی نقاد، ترکیب‌گر و در عین حال پراگماتیستی داشت. واقعا یک جامعه‌شناس انتقادی غیرجنجالی، با پرنسیب و متواضع بود که راست‌کار ایران و مفید بود.

٭ او به لوازم و اهمیت جامعه‌شناسی آکادمیک واقف بود ولی در عین حال او جامعه‌شناسی را برای تحلیل عمده‌ترین مسائل جامعه ایران، مثل نظام معرفت و عقلانیت، زیست جهان ایرانی، زیست‌بوم ایرانی و حکمرانی و دموکراسی می‌خواست.

٭ او متفکر تفرقه‌افکن نبود به‌شدت به تعامل و گفت‌وگوی نخبگان دانش (دانشگاهیان، روحانیان و روشنفکران) علاقه داشت ولی هیچ وقت چاپلوسی کسی را نمی‌کرد. در انجمن جامعه‌شناسی چنین عمل می‌کرد.

٭ او اندیشه انتقادی- اصلاحی داشت و اساسا «تقابلی» نمی‌اندیشید. لذا در بحث و گفت‌وگو با همه نحله‌های فکری و با همه صاحبان نقش (اعم از دولتی و غیردولتی) همکاری نقادانه می‌کرد. بدینسان ویژگی‌های فوق از او یک جامعه‌شناس موفق در عرصه‌عمومی و یک شخصیت کم‌نظیر در انجمن جامعه‌شناسی ایران می‌ساخت.

٦- قانعی‌راد به نظر من برجسته‌ترین مدیر برگزاری نشست‌های علمی بود که ده‌ها کنفرانس ملی موفق درباره آسیب‌های اجتماعی ایران، تحول علوم اجتماعی در ایران، و... برگزار کرد. بحق او شایسته پست وزارت علوم بود- من شخصا به سهم کوچک خودم هم در سال ۸۸ و هم ۱۳۹۲ دنبال وزارت ایشان بودم. اما در ۱۳۹۶ مریضی به او امان نداد.

۷-قانعی‌راد در عین‌حال که یک جامعه‌شناس بود اما همیشه یک کنشگر صادق جریان اصلاحات نیز بود. او در تمام بزنگاه‌های اصلاحات در بیست سال گذشته حضور داشت (وقتی خودم و محمدرضا به زندان می‌رفتیم جزو اولین دیدارکنندگان بود). به عنوان مثال در مواقع بحران و شرایط نیمه‌امنیتی با علاقه در نشست‌های کارشناسی حزب مشارکت و اتحاد و ستادهای انتخاباتی اصلاح‌طلبان شرکت فعال و مسوولانه می‌کرد با علاقه و عمق مفهوم اطلاحات و اعتدال را پی‌می‌گرفت.

٨- علاقه او به بحث و گفت‌وگو در شرایط آزاد آنچنان بود که او را به شخصیتی بی‌بدیل در گروه تلگرامی همکاران جامعه‌شناس تبدیل کرده بود. او در این گروه از نظر همه اعضا قاضی عادل و در عین حال مدافع آزادی بحث بود.

٩- مطلقا حرص مال دنیا را نمی‌خورد. یادم هست یک روز از مرحوم پدرش می‌گفت که در ناصر خسروی تهران انتشاراتی داشته است. او از اینکه انتشارات پدرش تداوم نیافته تاسف می‌خورد ولی مطلقا از اینکه محل کسب پدرش که الان چقدر گران شده، ولی خانواده او زود آن محل را فروخته بودند، افسوس نمی‌خورد.

۱۰- او اراده پولادینی داشت و سرطانش را در دستانش به بازی گرفته بود. دو سال پیش در بیمارستان عرفان وقتی فهمید سرطان دارد و می‌دانست که ماهم می‌دانیم ولی یکبار هم از بیماری‌اش گلایه‌ نکرد و در همان تخت بیمارستان بعد از این خبر تا روز آخر نگذاشت این مریضی به کارش و برنامه‌هایش آسیب بزند. او در این اواخر و پس از اعتراضات دی‌ماه ۱۳۹۶ به قول خودش بیشتر نگران حال ایران بود لذا خودش بیشتر کار می‌کرد و در بحث‌ها بی‌دریغ مشارکت می‌کرد. هر وقت برای دیدنش به منزلش رفتیم ملاقات‌ها به بحث جدی راجع به ایران تبدیل می‌شد و صریح نظراتش را می‌داد. به اساتید جامعه‌شناسی خیلی احترام می‌گذاشت. یادم هست در همین نوروز با اینکه خودش مریض بود ولی با پیگیری و حضور او بود که دیدن جامعه‌شناسان با استاد توسلی انجام شد. او انصافا پدیده، نعمت و رحمت جامعه‌شناسی ایران بود. قامت ایستاده‌ای داشت، سرفراز کار کرد و ایستاده از بین ما رفت. از خدای مهربان برای همسر و فرزندان فرهیخته‌اش تقاضای صبر و شکیبایی دارم.

روحش ‌گرامی و راهش از سوی نسل جدید جامعه‌شناسان پررهرو باد.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر شما