شناسهٔ خبر: 55152 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بازخوانی مناقشه فکری مطهری و شریعتی/ روش‌شناسی شریعتی در فهم دین

قائمی نیا گفت: روش دکتر شریعتی را در فهم دین ترکیبی از سه مؤلفه می‌دانم؛ یک مولفه گونه‌ای اگزیستانسیالیسم است، دوم نگاه جامعه شناختی ایشان است و سوم «متافیزیکِ رازورزانه» است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ حجت الاسلام علیرضا قائمی‌نیا، سردبیر فصلنامه ذهن و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه جنبه‌ای از آثار مرحوم دکتر شریعتی که مغفول مانده و مناقشه بیشتری را هم برانگیخته مباحث دین‌شناسی است، گفت: بازخوانی شریعتی و روشی که در باب مفاهیم دینی و مفاهیم اسلامی دارد به نظرم بسیار می‌تواند مفید باشد؛ مخصوصاً در فضای امروز. یک تفاوتِ اساسی میان فضای امروز و عصری که دکتر شریعتی در آن زندگی می‌کرد وجود دارد. امروزه مباحث دین‌شناسی سرعت و دقت بیشتری پیدا کرده، مکاتب و روش‌های مختلفی مطرح، دیدگاه‌ها و نظرات جدیدی مطرح شده است. در عصر دکتر شریعتی این مکاتب و مبانی آنها چندان وضوح نداشته است. الان مکاتب بسیار مختلف و متنوعی را در حوزه دین‌شناسی ملاحظه می‌کنید، مکاتبی مانند نگاه‌های فلسفی، متافیزیکی به دین، مباحث پدیدارشناسی نسبت به دین، مباحث هرمنوتیک نسبت به دین، زبان‌شناسی نسبت به دین، هر کدام از روش‌های جدید که می‌تواند دریچه جدیدی را به فهم دین باز کند و با یکدیگر تفاوت دارند.

دکتر شریعتی روشی را ترتیب می‌دهد، اصلاً اساساً بحث ایشان به اعتقاد من نوعی دین‌شناسی بیرونی است یعنی با یک سری مبانی و روش‌های خاصی تلاش می‌کند فهم جدیدی از مفاهیم اسلامی و مفاهیم دینی ارائه دهد

وی با بیان اینکه منظور از دین‌شناسی که می‌خواهم مطرح کنم دین‌شناسی درونی نیست، اظهارکرد: دکتر شریعتی روشی را ترتیب می‌دهد، اصلاً اساساً بحث ایشان به اعتقاد من نوعی دین‌شناسی بیرونی است یعنی با یک سری مبانی و روش‌های خاصی تلاش می‌کند فهم جدیدی از مفاهیم اسلامی و مفاهیم دینی ارائه دهد، منظور از عنوان «جدید» این است که نسبت به فضای ایران جدید است، من ادعا نمی‌کنم در غرب چنین قرائت‌هایی سابقه ندارد، دست کم در پاره‌ای از موارد این قرائت‌ها سابقه دارد، برخی از موارد ابتکاراتی است که ایشان دارد.

وی تصریح کرد: اگر بخواهم خلاصه کنم که ایشان چه روشی دارد با آن تحلیلی که خودم در این فرصت اندک می‌خواهم خدمت شما ارائه بدهم، روش دکتر شریعتی را ترکیبی از سه مؤلفه می‌دانم یک مولفه یک نوع اگزیستانسیالیسم است و رویکرد اگزیستانسیالیسمی را که چهره جامعه‌شناختی هم دارد، در آثار ایشان شاهد هستیم که آن رویکرد جامعه‌شناختی دارد مولفۀ دوم روش ایشان می‌شود و سوم یک نوع متافیزیکی که من نامش را «متافیزیکِ رازورزانه» می‌گذارم.

این استاد حوزه و دانشگاه تأکید کرد: در واقع ما با سه عنصر مواجه هستیم: یک عنصر خوانشِ اگزیستانسیالیستی است، یک عنصر نگاهِ جامعه‌شناختی و عنصر دیگر یک نوع متافیزیکی که رازورزانه است و تعیّن ندارد، یعنی یک متافیزیکِ به بلوغ‌رسیده نیست، متافیزیکِ دانشگاهی نیست. نوعی متافیزیکی که از اندیشه‌های متافیزیک عرفی فاصله می‌گیرد، ولی متافیزیک تخصصی هم نیست. این سه عنصر درهم آمیخته شده است. این سه عنصر نه اینکه با هم روشِ واحدی را پدید آورده باشد یک متفکر می‌تواند عناصر اندیشه و روشهای مختلف را از جاهای مختلف بگیرد با هم ترکیب کند و به صورت یک روش دربیاورد. دکتر شریعتی این کار را انجام نمی‌دهد، بنا به تناسب بحثهای مختلف از اینها استفاده می‌کند، گاهی رویکرد اگزیستانسیالیستی، گاهی جامعه‌شناختی و گاهی متافیزیکی دارد.

وی با اشاره به اینکه طبیعی است که روش دکتر شریعتی یک روش نظام‌مند نیست، گفت: شما با یک بحث کاملاً آکادمیک مواجه نیستید. با نظریه شسته و رُفتۀ متافیزیکی یا اگزیستانسیالیستی یا امثال اینها که نظام‌مند و دارای روش واحد باشد مواجه نیستید. بنا به مباحث مختلف می‌بینیم روش‌های گوناگونی به کار گرفته شده است. تکثرِ روشی با این مسئله تفاوت دارد نمی‌خواهم بگویم دکتر شریعتی یک نوع تکثرِ روشی را پذیرفته است، نه ایشان بنا به مباحث مختلف و اقتضایی که مباحث مختلف دارد رویکردهای مختلفی را می‌پذیرد که گاهاً میان این رویکردها هم یک تعارض‌هایی پیدا می‌شود؛ من فقط بر دو عنصر که یکی اگزیستانسیالیسم  و یکی متافیزیک است می‌پردازم، دلیلش هم این است که به نظرم نزاعی که راجع به دین‌شناسیِ دکتر شریعتی در عصر خودش صورت گرفت و انتقادهایی که مرحوم شهید مطهری نسبت به آرا و اندیشه‌های دکتر شریعتی داشت با این نکته ارتباط دارد؛ نگاهی که شریعتی به متافیزیک داشت و تاثیر متافیزیک بر اندیشه‌های اسلامی و دینی و جایگاه و بازخوانی این اندیشه‌ها و رویکرد اگزیستانسیالیستی.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه اگزیستانسیالیسم همان طور که مشهور است یک نوع جریانِ فلسفی است که در واقع به یک معنا مقابل رویکردهای متافیزیکی قرار می‌گیرد، گفت: متافیزیک در طول تاریخ مباحث فلسفی‌ای را مطرح می‌کرد، مثلا اینکه آیا عالم خارج وجود دارد؟ آیا ما با عالم خارج معرفت داریم؟ اینها مباحثی است که فلاسفه و متافیزیک‌دانان به وفور مطرح کردند. در مقابل اگزیستانسیالیسم این مسئله را مطرح می‌کند که فلسفه که بیش از هزار سال است به عالم بیرون، به معرفت انسان، به تحلیلِ وجود اشیاء پرداخته و ماهیتِ اشیاء را تحلیل کرده است اما از مسالۀ اصلی بشر یعنی خود انسان غافل شده است، لذا فلسفه باید برگردد به خود انسان و دغدغه‌های اصلی انسان را تعقیب کند، دغدغه‌هایی مانند مرگ، زندگی، عشق، معنای زندگی، ترس، رنج‌های انسان، فیلسوفی که از تحلیل مسائل وجودی انسان باز بماند، چگونه می‌خواهد مسائل عالم را حل کند؟ اصلاً حلِ مسائل عالم به چه درد فیلسوف می‌خورد؟ مسائلی که همچنان پرونده‌اش غیرمختومه باقی مانده است. اگزیستانسیالیست ها در نقد تفکر متافیزیکی این مطلب را مطرح کردند.

این پژوهشگر و نویسنده کشورمان با بیان اینکه بسیاری از افراد، رویکردهای اگزیستانسیالیستی را با رویکردهای وجودی خلط می‌کنند؛ گفت: یک بار فیلسوف از دریچۀ تحلیلِ وجود انسان می‌خواهد به متافیزیک برسد، یعنی هدف اصلی فیلسوف رسیدن به یک نوع متافیزیک است می‌خواهد به این برسد که وجود چیست؟ ساختار وجود چیست؟ چه چیزهایی وجود دارند؟ اما از آنجایی که انسان قرابت نزدیکی با وجود دارد از تحلیل وجود انسان شروع می‌کند، این رویکرد اگزیستانسیالیستی نیست، رویکردهای اگزیستانسیالیستی آنهایی هستند که بر خود انسان متمرکز می‌شوند و مسائل انسان را تحلیل می‌کنند دنبال متافیزیک نیستند که بروند به یک متافیزیکی برسند و از دریچۀ انسان به متافیزیک بپردازند، تحلیل‌هایی که امروزه امثال هایدگر یا هایدگری‌ها مطرح می‌کنند تحلیل‌های وجودی هستند تحلیل‌های اگزیستانسیالیستی به معنای دقیق کلمه نیستند، اگر در آنها به وجود انسان، به درد و رنج انسان و مرگ انسان پرداخته می‌شود، به خاطر اینکه به یک متافیزیکِ متناسب با انسان برسند نه اینکه تحلیل اگزیستانسیالیستی داشته باشند.

وی افزود: تحلیل‌های اگزیستانسیالیستی را هم می توان به دو نوع مطرح کرد، چون الان اهمیت دارد در عصر ما هم تعدادی از اندیشمندان تلاش می‌کنند تحلیل‌های اگزیستانسیالیستی چه در دنیای عرب و چه در دنیای فارسی‌زبانان از مفاهیم اسلامی را مطرح کنند. من تفاوت شریعتی را با آنها خواهم گفت. بحث اگزیستانسیالیستی هم به دو نوع می‌تواند صورت گیرد؛ یکی اینکه ما مفاهیم اگزیستانسیالیسم و مفاهیم وجودی را از بیرون دین بگیریم و تحلیل کنیم مانند اینکه مفهوم درد را، مفهوم رنج و مرگ و غیره را از مباحثی که اگزیستانسیالیسم مطرح می‌کند بگیریم و آنها را ببریم به فضای دین. صورت دیگر این است که رویکرد اگزیستانسیالیسم به دین داشته باشیم این دو با هم تفاوت دارد. متفکرانی که امروزه اگزیستانسیالیسم را در دین مطرح می‌کنند چه در دنیای عرب و چه در کشور ما بحث‌های اگزیستانسیالیستی اینها مفاهیم اگزیستانسیالیسم را از فلسفه اگزیستانسیالیسم می‌گیرند، تحلیل‌های فلاسفه اگزیستانسیالیسم را می‌آورند و تلاش می‌کنند کتاب و سنت را در پرتو آنها بازخوانی کنند که به تعبیر من به یک معنا تحمیلِ مفاهیم اگزیستانسیالیسم بیرونی بر مفاهیم دینی می‌شود.

عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اضافه کرد: یکبار دیگر این است که مفاهیم اگزیستانسیالیسم در دین را از دین بیرون بکشید نه اینکه مفاهیم اگزیستانسیالیستی را که در فلسفه اگزیستانسیالیسم آمده بر دین تحمیل کنید، نه مفاهیمِ اگزیستانسیالیستی که در کتاب و سنت وجود دارد اینها را بیرون بکشید و دربارۀ آنها بحث کنید مثلاً مفهوم انتظار، مفهوم انتظار یک مفهومِ اگزیستانسیالیستی است، مفهوم حُب خدا، مفاهیمی که در خود دین آمده است، صبر، سختی‌های انسان با قرائت دینی. در آن تحلیل اول آن چیزی که بر تفکر محقق سیطره دارد نگاه‌های بیرونی است شما مفاهیم اگزیستانسیالیسم را از فلسفه‌های موجود می‌گیرید و می‌روید نهج‌البلاغه را براساس آن بازخوانی می‌کنید. این کار نهایتاً به یک نوع تحمیل می‌انجامد،  اما در نگاهِ دوم مفاهیم اگزیستانسیالیستی را از دلِ خود کتاب و سنت بیرون می‌آورید، ببینید در کتاب و سنت، در متون اصلی یک دین به طور کلی، چه مفاهیم اگزیستانسیالیستی مورد تاکید واقع شده است؟ و چه نوع راه‌حلی برای این مسائل ارائه شده است؟ راه‌حل‌ها هم خیلی مهم است.

خیلی از مفاهیمِ اگزیستانسیال در تاریخ فلسفه غرب ریشه‌اش در خود کتاب مقدس است و با آن نگاه‌های خاص خودش  بار فلسفی به آن دادند، یکی از آن مفاهیم مفهوم ازخودبیگانگی) الیناسیون) است که دکتر شریعتی هم در سخنرانی‌اش به آن پرداخته است

قائمی نیا در ادامه سخنانش تصریح کرد: این با نگاه اگزیستانسیالیسم تفاوت دارد، من دو نوع نگاه به مفاهیم اگزیستانسیالیسم و یک نگاه اگزیستانسیالیسم مطرح کردم، آن مفاهیم اگزیستانسیالیستی که دکتر شریعتی بیشتر به آن پرداخته به آنها اشاره کنم، مفهوم تنهایی، از خودبیگانگی، مفهوم از خودبیگانگی به شدت در مارکسیسم مطرح بود و در فلسفه قبل مارکسیسم از زمان هگل به این طرف مطرح بود، اصلاً اینها مفاهیمی بوده که از کتاب مقدس گرفته شد، خیلی از مفاهیمِ اگزیستانسیال در تاریخ فلسفه غرب ریشه‌اش در خود کتاب مقدس است و با آن نگاه‌های خاص خودش  بار فلسفی به آن دادند، یکی از آن مفاهیم مفهوم ازخودبیگانگی) الیناسیون) است که دکتر شریعتی هم در سخنرانی‌اش به آن پرداخته است. در کتاب مقدس، الیناسیون (از خودبیگانگی) در گناهِ انسان مطرح می‌شد وقتی انسان دچار گناه می‌شود، حالا در تعابیر اسلامی هم وجود دارد که انسان دچار نوعی انفجار درونی می‌شود، یک نوع بیگانگی از منِ حقیقی‌اش پیدا می‌کند که بعداً مارکسیست و فلسفه‌های بعدی به این مفهوم رنگ فلسفی دادند.

نویسنده کتاب معناشناسی شناختی قرآن با بیان اینکه مفهوم اصالت یکی از مفاهیم کلیدیِ فلسفه اگزیستانسیال در دورۀ اخیر است، گفت: رویکردهای بسیار متفاوتی وجود دارد که چگونه فلسفه اگزیستانسیال به اینها می‌پردازد. مفهوم انتظار که مفهومِ دینی است و مفاهیم رنج‌هایی که انسان دارد به اینها هم می‌پردازد، هبوط در کویر مخصوصا در سخنرانی‌ای که داشت، آنجا هم یک مفهوم اگزیستانسیال است. به معنای سنتی و دینی هبوط دقیقاً نیست که انسان از بهشت رانده می‌شود، نه یک نوع افکنده شدن انسان در برهوت است که به آن هم پرداخته می‌شود.

وی افزود: برای تکمیل این بحث، به عنصر دیگر در روش شریعتی؛ یعنی متافیزیک  می پردازم. بحث متافیزیکی و شواهدی را از دکتر شریعتی عرض می‌کنم؛ آن مطالعه موردی که من از آثار شریعتی انتخاب کردم خصوصاً از کتابی  اسلام‌شناسی ایشان، بحث توحید است، نگاهی که ایشان به توحید دارد چه نوع نگاهی است؟ متافیزیک اینجا چگونه می‌شود و اگزیستانسیالیسم اینجا چه سرنوشتی پیدا می‌کند؟ ایشان می‌گوید توحید یک عقیده می‌تواند باشد، یک اعتقادی است که خدا یکی است، یک نوع جهان‌بینی می‌تواند باشد منظور از توحید به عنوان جهان‌بینی حالا جهان‌بینی اصطلاحی که ایشان به کار می‌برد بیشتر، اگر بخواهیم دقیق‌تر شویم معادل یک نوع هستی‌شناسی و یک متافیزیک است، منظور از توحید به عنوان جهان بینی این است که جهان را به صورت واحد تلقی کنیم نه اینکه جهان را تقسیم کنیم به دنیا و آخرت، طبیعت و ماوراءطبیعت، ماده و معنا، روح و جسم، همه موجودات یک کل را تشکیل می‌دهند. تلقی جهان به عنوان مجموعه هماهنگ در مقابل شرک، تحلیل ایشان را عرض می‌کنم که تاکید می‌کند و می‌گوید: من توحید به این معنا را می‌پذیرم با آن توحید عقیدتی کار ندارم، ممکن است آن توحید عقیدتی هم از نتایج همین توحید در حوزه جهان‌بینی باشد، شرک در مقابل توحید تلقی جهان به عنوان مجموعه ناهماهنگ پر از تفرقه و تناقض است، یعنی مشرک، جهان را به عنوان مجموعه‌ای از عناصر می‌بیند که میان این عناصر هیچ نوع هماهنگی‌ای وجود ندارد عدم تجانس وجود دارد، توحید به این معنا یک نظریه مذهبی ـ فلسفی نیست ـ دقیقاً عبارات ایشان را می‌آورم ـ آن نظریه مذهبی ـ فلسفی که خدا یکی است.

سردبیر فصلنامه ذهن در ادامه سخنانش گفت: اگر از ایشان بپرسیم چه تفاوتی بین این دیدگاه با نچرآلیسم naturalismو ماتریالیسم وجود دارد؟ ایشان در جواب می‌گوید من جهان را برخلاف نچرآلیست‌ها و ماتریالیسم‌ها موجودی زنده می‌دانم، دارای اراده و شعور می‌دانم، خودآگاه است، دارای هدف است، یک غایتی دارد، همانند یک انسان بزرگ است، دوستان حتماً نظریه عالم کبیر به ذهن‌شان می‌آید که اینجا هم از آن نظریه عرفانی استفاده می‌کند که عالم صغیر داریم و عالم کبیر؛ البته معنایی که ایشان به این عبارت می‌دهد همان معنایی که در عرفان اسلامی است آن معنا نیست، در عرفان اسلامی از شعری هم که منصوب به امیرالمومنین(ع) است گرفته شده «اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر» انسان در واقع فشردشده عالم است، در عالم عوالم مختلف وجود دارد عالم ماده وجود دارد، عالم مثال وجود دارد، عالم عقل وجود دارد، همه اینها در وجود انسان جمع شده، مجمع الکُونین است، عالم آخرت و دنیا و همه عوامل در انسان جمع شده است به این معنا نمی‌گوید. منظور شریعتی این است همان طور که یک انسان با تشخص خاص دارای اعضایی است این اعضا و ارکان با هم روابطی دارند عالمی که انسان در آن زندگی می‌کند، عالم هم دقیقاً این طوری است یک عالمی است که متجانس‌الاجزاء است، اجزایش با هم ارتباط دارند و به نحو مرتبط اینها پیش می‌روند.

وی با بیان اینکه این نوع نگاه به هستی با وحدت وجود که در فلسفه غرب است ـ پانته‌ایسم ـ یکی نیست، گفت: وجود یکی است، تکثر است ولی میان این تکثر ارتباط وجود دارد، تثلیث هم نیست، نمی‌خواهد بگوید ما آن گونه که در جسم و بدن و خدا به این صورت نیست، دوگانه‌انگاری دوآلیسم هم نیست که شما بگویید ماده و جسم و طبیعت و آخرت نه همه اینها یک حقیقت مرتبط بهم هستند متجانس‌الاجزاء. تقسیماتی که در دین می‌بینیم مانند غیب و شهود و اینها، اینها تقسیماتِ اعتباری‌اند این یک نوع متافیزیک به تعبیر من متافیزیک رازورزانه است، یعنی متافیزیکی است که شما در متافیزیک‌های تخصصی، آکادمیک چنین چیزی را نمی‌بینید. این دیدگاه درون خودش تناقضات زیادی دارد که شما چگونه می‌توانید این را تبیین کنید؟ متافیزیک عرفی هم نیست، عرف مردم هم چنین متافیزیکی به ذهن‌شان نمی‌رسد. مطهری هم این ادعاهای متافیزیکی را سست و بی پایه می‌دانسته. ولی شریعتی تلاش می‌کند با این نگاهِ متافیزیکی به بعضی از بحث‌های اگزیستانسیالیستی وارد شود که آن را هم اشاره کنم.

پدیدارشناسی‌ای که دکتر شریعتی می‌گوید یک نوع پدیدارشناسی کانتی است نه پدیدارشناسی به معنای هوسرلی، چون پدیدارشناسی به معنای هوسرلی برعکس این است که شما می‌توانید به ذات اشیاء راه پیدا کنید یک نوع نگاه و متافیزیک کانتی است ـ

این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه شریعتی معتقد است «آیه» یکی از مفاهیم کلیدی اسلام است، گفت: ایشان می‌گوید این کلمه می‌خواهد همین را نشان می‌دهد موجوداتی که در عالم شهادت آیه نسبت به موجودات غیبی هستند. این را دقیقاً، مفهوم کلمه «آیه» در متن قرآن می‌خواهد نشان بدهد. ما هیچ گاه به متنِ واقعیت دسترسی نداریم، ما فقط در سطح آیات حرکت می‌کنیم و با آیات مواجهیم، یعنی یک نوع قرائت پدیدارشناسی، اصلاح «پدیدارشناسی» را هم دکتر شریعتی به کار می‌برد، تفکیکی که بین فنومن و نومن وجود دارد می‌گوید آیه به سطح فنومن برمی‌گردد. به اینکه حقیقت چگونه نزد ما ظاهر می‌شود و نومن آن واقعیتی که ورای این پدیده‌ها وجود دارد. ما همیشه در ساحت فنومن‌ها سیر می‌کنیم در ساحت آیات، ما به ذات اعلای جهان و ذات طبیعت و ماده هرگز شناخت نداریم ـ حالا پدیدارشناسی‌ای که دکتر شریعتی می‌گوید یک نوع پدیدارشناسی کانتی است نه پدیدارشناسی به معنای هوسرلی، چون پدیدارشناسی به معنای هوسرلی برعکس این است که شما می‌توانید به ذات اشیاء راه پیدا کنید یک نوع نگاه و متافیزیک کانتی است ـ قرائت کانتی از مفهوم آیه است.

نویسنده کتاب «بیولوژی نص: نشانه شناسی و تفسیر قرآن» افزود: باز تأکید کنم این قرائت امروزه در بعضی از آرای روشنفکران وجود دارد که به نظر من کاملاً نادرست است، مفهوم آیه در اسلام و قرآن کاملاً بارِ «نشانه‌شناختی» دارند؛ نه بارِ پدیدارشناختی، یعنی آیاتی که در جهان هستند نشانه‌هایی هستند که شما با کدخوانی آنها، با رمزگشایی آنها به عالم غیب دست پیدا می‌کنید، «آیات» در قرآن هرگز به این معنا نیستند که شما با پدیدارها مواجه می‌شوید، و با آن چیزهایی که اینها آیه نسبت به آنها هستند هیچ وقت نمی‌توانید مواجه شوید؛ نه آیات در قرآن معنای نشانه‌شناختی دارد؛ یعنی کل عالم را که شما درنظر می‌گیرید یک نظامِ کاملِ نشانه‌شناختی است که بر حق تعالی و ارادۀ حق تعالی و مراداتی که دارد، دلالت می‌کند. طبیعت نشانه عالم ماورای‌طبیعت است، شهادت نشانه غیب است. قرائت پدیدارشناختی؛ چه کانتی و چه غیرکانتی به نظر ما اینجا مقبول نیست. بنابراین دوگانگی که بین طبیعت و ماورای طبیعت روح و جسم، عقل و اشراق، علم و دین، الهیات و طبیعت است با این نگاه کنار می‌رود.

قائمی‌نیا اضافه کرد: دکتر شریعتی این را پلی قرار می‌دهد برای اینکه به بحث انسان وارد شود و آنجا حرف پاسکال را می‌آورد که می‌گوید: انسان یک ناچیزِ بی‌نهایت است، چون روح انسان در این جسم دمیده شده است. جسم ناچیز است اما آن روح بی‌نهایت است و انسان هر دو جنبه را با هم آفریده است و در واقع از این تز و آنتی‌تز یک سنتزی پیدا می‌شود، یک موجود بی‌نظیری پیدا می‌شود. متافیزیکی که اینجا مطرح کردم یک متافیزیک تمام‌عیار نیست نقدهایی بر این وارد است به احتمال قوی شهید مطهری با دیدن این نوع متافیزیک مشکل را مطرح می‌کند می‌گوید. شما چگونه می‌خواهید این دوگانگی را با این تعابیر حل کنید؟ چگونه می‌خواهید با معادلۀ تز، آنتی تز و سنتز که بارِ معنایی خاصی دارد وجود انسان را تحلیل کنید؟

وی تأکید کرد: اگر برگردم مسئله را خیلی عمیق‌تر کنم ببینید نزاع متافیزیک با اگزیستانسیالیسم در عالم اسلام به این صورت فیصله پیدا نمی‌کند. قرائت و بازخوانی که خودم از نزاع فکری شهید مطهری با مرحوم شریعتی دارم به این دوگانگی برمی‌گردد که نمی‌توانید از مفاهیم اسلامی بارِ متافیزیکی خاصش را بگیرید و آنها ببرید روی صحنۀ اجتماع، آن هم با یکسری قرائت‌هایی از مفاهیم اگزیستانسیالیسم که از بیرون می‌آورید؛ این را شهید مطهری نمی‌پذیرفت. بحث این نیست که شما متافیزیک را بگذارید کنار، خیلی از کسانی که امروزه ما می‌بینیم وقتی نزاعِ مطهری با شریعتی را بازخوانی می‌کنند می‌گوید نه آن تفکر از یونان وارد شده است، این مسئله نیست، مسئله تفکر یونانی نیست. مسئله این است که شما با دینی مواجه هستید که جنبه‌های متافیزیکی دارد، جنبه‌های اگزیستانسیالیسم هم دارد، شما آیا می‌توانید آن متافیزیک خاص اسلام را حذف کنید به توحید معنا و مفهوم جدیدی بدهید؟ توحید را دیگر به معنای وحدت خدا نگیرید، توحید در ذات و توحید در عبادت، توحید در صفات و امثال اینها نگیرید. یک نوع نگاهِ به جهان داشته باشید که مشخص نیست توحید خداوند هم از دلِ آن بیرون بیاید یا نه؟ این نوع بارِ متافیزیک را از ساحت اسلام بگیرید. تأکید می‌کنم اسلام، بارِ اگزیستانسیالیستی دارد ولی این بار باید با توجه به مفاهیمی که درون کتاب و سنت است با توجه به آنها استخراج شود و آن زمینه متافیزیکی خاص اسلام نادیده گرفته نشود.

نظر شما