شناسهٔ خبر: 55277 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

هانس کریستین گونتر: پرداختن به متون فلسفی جهان اسلام در اروپا امری حاشیه‌ای است

هانس کریستین گونتر، استاد فلسفه و دین‌پژوه آلمانی می‌گوید: پرداختن به متون فلسفی جهان اسلام در اروپا و ترجمه آن‌ها برای آشنایی غربیان صورت پذیرفته اما بسیار حاشیه‌ای است و نیاز به فعالیت بیشتری در این حوزه است.

پرداختن به متون فلسفی جهان اسلام در اروپا امری حاشیه‌ای است

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ هانس کریستین گونتر از استادان فلسفه و دین‌پژوه سال‌هاست در آلمان و سایر کشورها مشغول به تحقیق و پژوهش است. او که برای نخستین‌بار به ایران سفر کرده فلسفه را منظری برای گفت‌وگوهای فرهنگی می‌داند. گونتر معتقد است که اصولاً فرهنگ‌هایی که به یکدیگر نزدیک‌تر هستند با هم بیشتر مفاهمه دارند هر چند ممکن است این مساله در مقام عمل اتفاق نیفتد. اما سوال این است که آیا تمایل نسبت به برقراری این تعامل از سوی فرهنگ‌ها یکسان است؟ اکنون مشخص نیست که جهان اسلام چقدر می‌خواهد از دنیای غرب بداند. از سوی دیگر بین اسلام و اروپا یک نوع امتناع گفت‌وگوی فکری وجود دارد. همواره در جلسات کشورهای غربی می‌شنویم که اسلام با اروپا سازگار نیست و یک نوع نادیده‌گرفتن اسلام از سوی اروپا وجود دارد.
 
با استاد فلسفه و دین‌پژوه آلمانی گفت‌وگویی درباره این موضوع داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:
 
از زمانی که محمدعلی فروغی کتاب «سیر حکمت در اروپا» را نوشت و کوشید تا با فهم دیگری بتواند از فلسفه غرب برای پاسخگویی به نیازهای جامعه ایرانی استفاده کند تاکنون همواره تلاش‌ برای گفت‌وگو با فلسفه غرب در ایران وجود داشته است به گونه‌ای که امروز سنت‌های مختلفی از ایرانیان در حوزه هایدگرخوانی، نیچه‌خوانی و... ادامه دارد. آیا این ترجمه‌های فرهنگی از متون جهان اسلام در غرب هم وجود دارد؟
 
پرداختن به متون فلسفی جهان اسلام در اروپا و ترجمه آن‌ها برای آشنایی غربیان صورت پذیرفته اما این مساله بسیار حاشیه‌ای است و نیاز به فعالیت بیشتری در این حوزه است از سوی دیگر شرق‌شناسانی مانند هانری کربن و... روی فرهنگ و فلسفه جهان اسلام کار کردند اما این‌گونه تلاش‌ها پراکنده و جزیره‌ای است و فاصله زیادی با متن اصلی دارد. اگر بخواهم درباره مواجهه آلمان با این موضوع صحبت کنم هم باید بگویم که این اتفاق در سطح کاملا متفاوتی صورت گرفته است. اسلام با فرهنگ آلمان عجین شده است به‌طور مثال ما می‌بینیم که گوته به‌عنوان یک شاعر در برخورد با اسلام از شعرایی مانند حافظ تاسی گرفته و جالب است که این تاثر او از روی ترجمه به زبان فرانسه بوده که بعضا نثر هم بوده و حتی شعر نبوده است. از آن سو شاعران دیگری مانند کرت ترجمه اشعار مولانا را چاپ کرده است و نگاهی هم به حافظ دارد. بنابراین در حوزه هنر قدم‌هایی برداشته شده اما همه این‌ها مربوط به گذشته است. امروز کمتر کسی است که گوته بخواند و حتی به این بخش از اشعار گوته علاقه نشان دهد.
 
اما درباره اسلام مواجهه جدی بین اسلام و اروپا وجود دارد چرا که پس از فروپاشی شوروی در غرب نیاز به چهره‌ای بود که در مقابل مغرب‌زمین علم شود از همین جهت اسلام به عنوان یک دشمن ابداع شد تا در مقابل غرب قرار گیرد. پس در این مواجهه خوش‌نیتی دیده نمی‌شود. سخن‌گفتن درباره این مواجهه حتی از سوی متفکران غربی هم با استقبال مواجه نمی‌شود به‌گونه‌ای که امروز در سخنرانی‌های متفکران و صاحبنظران غربی به همان تندی‌ای که درباره یهودی‌های آلمان سخن گفته می‌شود درباره اسلام نیز همین تعابیر وجود دارد. خاطرم هست یکی از دوستانی که علاقه‌مند به اسلام بود و درباره آن در آکادمی‌های آلمان سخن می‌گفت تعریف می‌کرد که چگونه بعد از سخنرانی‌هایش و تلاش برای تبیین دین اسلام همواره با این سئوال مواجه می‌شود که پس چرا پیروان این دین این‌قدر متعصب هستند.


 
گویی امتناع اروپا از گفت‌وگو با اسلام منجر به شکل‌گیری حرکت‌های افراطی و داعشی از سوی بخشی از جهان اسلام شده به اعتقاد شما اروپا چه راهی را باید برای حل این بن‌بست پیدا کند؟
 
البته من معتقد هستم حرکت‌های خشونت‌آمیز ربطی به جهان اسلام ندارد و در اروپا نیز جوانان مورد تبعیض‌های مختلف قرار گرفته‌اند و برای رویارویی با این تبعیض‌ها حرکت می‌کند. اسلام‌هراسی در اروپا به گونه‌ای است که وقتی دو بازیکن ترک تبعه آلمان در سفرشان با اردوغان عکس گرفتند از سوی جامعه آلمانی به شدت با برخورد روبه‌رو شدند در حالی که ما حق نداریم بنابر دموکراسی گرایش سیاسی و عمومی خودمان را به افراط تحمیل کنیم. نکته دیگری که درباره آن لازم است سخن بگویم حذف استراتژیک مسلمانان در جهان است. به ویژه در کشور چین هیچ‌کس به این موضوع توجه ندارد که امروز چگونه مسلمانان به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شوند و حتی در آنجا شکنجه و کشته می‌شوند این نوعی از حذف سیستماتیک اسلام از جهان است. من درباره چین اطلاعات بسیار خوبی دارم چرا که زمان زیادی در آنجا اقامت داشتم باید بگویم چین به دلیل جمعیت بزرگ خود به تدریج این کار را انجام می‌دهد به طور مثال در سال 2018 در سین کیانگ عمل به احکام اسلامی منع شد و حتی با خانه‌گردی مسلمانان از داشتن قرآن پرهیز داده شدند و هرکسی که خلاف این موضوع عمل می‌کرد سرپرست خانواده دستگیر شده و اردوگاه‌های اجباری فرستاده می‌شد حتی گاهی به بهانه اینکه فرد خوب چینی حرف نمی‌زند به خوردن الکل، گوشت و توهین به قرآن واداشته می‌شد.
 
همچنین زنان به ازدواج با آتئیست‌ها وادار می‌شدند. درباره مسلمانان یکی دیگر از بخش‌های چین نیز وضعیت به همین گونه است البته در آنجا افراد از تربیت اسلامی در مدارس منع شدند و هرگونه علامت هلالی که نشان‌دهنده اسلام باشد حرف شده است و پاسپورت‌های مسلمانان چینی یا از آن‌ها گرفته می‌شود یا با محدودیت‌های مختلفی مواجه می‌شوند اکنون یک میلیون نفر در اردوگاه‌های اجباری کار می‌کنند و قرار است که اسلام به صورت سیستماتیک حذف شود. این برخورد حذفی به اسلام محدود نخواهد شد و به سایر ادیان و حتی بودیست‌ها نیز خواهد رسید. در مکان‌هایی مانند سین کیانگ افراد وادار می‌شوند که به جای خواندن قرآن، ادبیات کلاسیک چین و حزب کمونیست را بخوانند. جمله‌ای از امام خمینی(ره) درباره آمریکا به یادگار مانده و از آمریکا به‌عنوان شیطان بزرگ یاد کرده است. باید به این مساله اشاره کنم که چین هم یک ابرشیطان بزرگ است. با این وجود و با همه فشارهایی که روی افرادی چون من در اروپا وجود دارد اما همواره تلاش می‌کنم که سخنانم و نوشته‌هایم را منتشر کنم و حرفم را بزنم.
 
محدودیت گفت‌وگو میان اسلام و اروپا به گونه‌ای رقم خورده که افرادی که تلاش می‌کنند در این حوزه فعالیت کنند قادر به انتشار آثار خود نیستند. از سوی دیگر یک نوع امتیازدهی به افراد موجب می‌شود که از گفت‌وگو صرفنظر کنند و جایگاه خود را به خطر نیندازند.
 
آیا در غرب علاقه‌ای نسبت به شناخت فیلسوفان اسلامی مانند ملاصدرا، سهروردی و ... وجود دارد دارد؟
 
به صورت کلی شناختی نسبت به فلاسفه اسلامی وجود ندارد دانشجویان و اساتید هم آشنایی چندانی با فلسفه اسلامی ندارند و تنها فلسفه‌ای که می‌شناسند فلسفه قرون وسطی است. در این دوره فارابی، ابن سینا و ابن رشد شناخته‌تر شده‌اند. بنابراین درباره فلسفه اسلامی هیچ شناختی وجود ندارد و حتی اسم آن‌ها را نشنیدند و ترجمه هم نشده است. اگر بخواهید این کار را کنید وظیفه خودتان است.
 
این بی علاقگی غربی‌ها به فلیسوفان اسلامی آیا به این موضوع برمی‌گردد که فلسفه اسلامی چیزی برای ارائه ندارد یا اینکه فلاسفه و فعالان ما تلاش کافی ندارند؟
 
فقط فلسفه اسلامی نیست که به آن بی علاقگی وجود داشته باشد بلکه اساسا مردم ما به فلسفه علاقه‌ای ندارند و اگر می‌بینید این اواخر به فلسفه‌های هندی، چینی، ژاپنی و ... علاقه‌ای به وجود آمده است به این دلیل است که یکی از دوستان من به اسم رام وجود دارد که هندی است و در فرهنگ ژاپنی مطالعه کرده است و فلسفه هندی را به آن‌ها شناسانده شده و آلمانی‌ها نیز به تبع این کار او با فلسفه ژاپنی و چینی آشنا شدند. درباره اسلام این مانع وجود دارد که اگر بخواهیم فلسفه اسلامی را معرفی کنیم به خاطر دشمنی گسترده‌ای که اکنون با اسلام وجود دارد و دید خوبی به آن نیست کسی هم علاقه‌ای به خواندن مطالعه فلسفه اسلامی نیست.
 
سوال من این است که چرا کشورهای اسلامی وقتی می‌بینند این قدر اسلام کوبیده می‌شود و یا اسلام در حال دفع است چرا کشورهای اسلامی یکجا جمع نمی‌شوند؟
 
آیا خودتان آشنایی با فلسفه اسلامی دارید و از کدام فیلسوف متاثر هستید؟
 
من زیاد فلسفه اسلامی را دوست ندارم بلکه اسلام، قرآن، حدیث و ... را دوست دارم. البته با ابن‌سینا و ملاصدرا در طول مطالعاتم آشنا شدم اما بیشترین علاقه‌ من به متونی مانند قرآن است. من شعرهای مولوی را خیلی مطالعه کردم و در آلمان ترجمه‌های زیادی از مولانا شده است. من گوته را خیلی دوست دارم و از آثار آن استفاده کردم. گوته از این‌ها تاثیر گرفته است و من از این طریق با این استادان آشنا شدم.
 
من در خانواده مذهبی به دنیا آمدم که پروتستان است نه کاتولیک! به همین دلیل از کودکی بایبل می‌خواندم و علاقه من بیشتر روی فلسفه نیست بلکه روی دین و کلام خداست. بیشتر افراد مذهبی همین گونه هستند و گفته می‌شود که دین‌ها بسیار به هم شباهت دارند.
 
نسبت به فلسفه ایران باستان هم آیا وضعیت به همین منوال است؟
 
کسی آنجا شناختی ندارد و اگر کسی بخواهد فلسفه ایران باستان را بشناسد باید اهورامزدا را بشناسد و در این زمینه مطالعه کند و زبانشناسی خاص آن را بخواند. همچنین باید این متن‌ها ترجمه شود.
 
آیا در آلمان به ادبیات کلاسیک ایران هم علاقه وجود دارد؟
 
مردم متاسفانه نسبت به کشور چین که جمعیت زیادی هم دارد شناختی ندارند و متاسفانه شناختی نسبت به ایران نیست حتی شخصیت‌های قدیمی را نمی‌شناسند.
 
جدیدترین کتابی که از شما منتشر شده چیست؟
 
دو کتاب جدید از من منتشر شده است که یکی مجموعه‌ای از یادداشت‌ها و مقاله‌های من است و دیگری نیز کتابی است درباره یک شاعر لاتین به اسم تیبولوس.
 
وضعیت کتابخوانی در آلمان چگونه است؟
بیشتر مردم کتاب نمی‌خوانند و شمارگان کتاب‌ها بستگی به انتشاراتی دارد که در رده انتشارات سطح بالا یا پایین محسوب می‌شوند.

نظر شما