شناسهٔ خبر: 55307 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

مبانی نظری خوشنویسی در تمدن اسلامی/ حسن بلخاری؛

ارتباط معنادار قدر و عدل

خوشنویسی از دید اخوان مبتنی بر افضلیت و زیبایی شکل دایره، که بنیادی‌ترین شکل در صورت‌بخشی عالم است، خوشنویسی با همان مفاهیم زیبایی‌شناسانه عالم شکل و نقش می‌گیرد؛ زیرا از دید اخوان تمامی حروف، ترکیب یافته از همان خط مستقیم (قطر دایره) و مقوس (محیط دایره)‌اند.

فرهنگ امروز/ حسن بلخاری: 

مقدمه: در مقاله «تجلی در هنر اسلامی و تجسد در هنر مسیحی و بودایی»۱ و نیز در کتاب نظریه تجلی، در باب شمایل‌گریزی هنر اسلامی۲ در حد توان روشن و اثبات کرده‌ام محوری‌ترین و بنیادی‌ترین اصل حاکم و مطرح در یک دین، شکل‌دهنده کلی مفهوم هنر در آن دین است؛ برای مثال اصل تجسد در الهیات مسیحی، نقش بسیار بارز و تعیین‌کننده‌ای در فرم و معنای هنر مسیحی دارد. کما اینکه چنین اصلی در مورد مشارب و مذاهبی چون بودیسم و هندوییسم نیز صادق است؛ اما در تمدن اسلامی بنا به آیه تجلی، هیچ‌گونه جسمانیتی از خدا ارائه نمی‌شود و حضرت موسی(ع) در طلب رؤیتی که لازمه‌اش ظهور حق در جسمانیت است، ناکام می‌ماند: «و لمّا جاء موسی لمیقاتنا و کلّمهُ ربهُ قال رب أرنی أنظُر الیک قال لن ترانی ولکن انظُر الی الجبل فإن استقرّ مکانهُ فسوف ترانی. فلمّا تجلّی ربهُ للجبل جعلهُ دکّا و خرّ موسی صعقا. فلمّا أفاق قال سُبحانک تُبتُ الیک و أنا أوّلُ المُؤمنین: چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: پروردگارا، خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم. فرمود: هرگز مرا نخواهی دید، لیکن به کوه بنگر. پس اگر بر جای خود قرار گرفت، به‌زودی مرا خواهی دید. چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریز ریز ساخت و موسی بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد، گفت: تو منزهی. به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم.»۳

همچنین در هیچ کجای دیگر قرآن نیز (به عنوان متن معیار) مفهومی دال بر این معنا وجود ندارد. تنها در یک مورد خداوند از ورای درختی با موسی سخن می‌گوید: «فلمّا أتاها نودی من شاطئ الوادی الأیمن فی البُقعه المُبارکه من الشّجره أن یا موسی إنّی أنا الله رب العالمین: چون به آن [آتش] رسید، از جانب راست وادی در آن جایگاه مبارک از آن درخت ندا آمد که: ای موسی، منم من، خداوند، پروردگار جهانیان.»۴ که شعله‌ور است: «فلمّا جاءها نودی أن بورک من فی النّار و من حولها و سبحان الله رب العالمین: چون نزد آن آمد، آوا رسید که: خجسته [و مبارک گردید] آن که در کنار این آتش و آن که پیرامون آن است و منزه است ‏خدا پروردگار جهانیان.»۵ و موسی(ع) جز کلماتی نمی‌شنود که البته این نوع ظهور، زمینه‌ساز مفهوم نماد در ایده و هنر اسلامی است که در جای دیگر به تفصیل به آن پرداخته‌ام.۶

البته در برخی از آیات قرآن، تشبیهاتی وجود دارد که مبنای ایده و عقیده فرقه گمراهی چون مشبّهه یا مجسمه۷ شده است تشبیهاتی که اگر نیک در آنها بنگریم، صفاتی تجسیمی از خدا در آنها ارائه می‌شود که کاملا مشابه با اجزای کالبدی انسان است؛ مثلا اصطلاحی چون دست خدا در آیه شریفه «یدالله فوق أیدیهم: دست ‏خدا بالای دستهای آنان است.»۸ که بالصراحه از دست خدا سخن می‌گوید و یا مسأله عرش و کرسی با آیاتی چون «و کان عرشُهُ علی الماء: عرش او بر آب بود»۹ و «وسع کُرسیُّهُ السّماوات و الأرض: کرسی [فرمانروایی] او آسمان‌ها و زمین را در بر گرفته است.»۱۰ که البته هیچ‌کدام از این آیات دال بر مشروعیت عقیده تجسد در تمدن اسلامی نیست؛ زیرا قاطبه متفکران و مفسران مسلمان، این تشبیهات را دارای ماهیتی کاملا تمثیلی می‌دانند. تمثیلی از نوع «فتمثّل لها بشرا سویّا: به [سیمای] بشری خوش‏اندام بر او تمثل یافت.»۱۱ در هفدهمین آیه از سوره مریم. جبرئیل به روایت این آیت، چون بشری بر حضرت مریم(س) تمثّل می‌یابد و هیچ مفسری این تمثّل را تحقق حضور جبرئیل در کالبد بشری نمی‌داند.

تمثیل و تمّثل به معنای صورت‌نمایی خاصی است که مخاطب، در ایجاد تصویری ذهنی در نفس خویش (برای ادراک معنایی مجرد) فاعلیت دارد و در اصل اوست که چنین تصور و ادراک می‌کند نه اینکه حقیقتا در جهان خارج اصل تمثیل تحقق یافته باشد؛ مثلا اگر بگوییم عیسی(ع) نور است، قطعا این سخن بدان معنا نیست که در عینیت، عیسی نور است، بلکه نور به عنوان یک امر محسوس، هادی روح، در ادراک شخصیتی است که چون نور عمل نموده و روح را روشنایی می‌بخشد؛ به عبارتی در تمثیل از مفاهیم مأنوس در ذهن و روح مخاطب استفاده می‌شود تا یک معنای مجرد مورد ادراک وی قرار گیرد، لیکن در عینیت آنچه به عنوان تمثیل و تشبیه از آن سخن می‌رود، واقعا محقق نمی‌شود؛ همچنان که جبرئیل در عینیت تبدیل به بشر نشد، بلکه مریم(س) او را به صورت بشری ادراک نمود.۱۲

بنابراین از تشبیه مطرح در آیات فوق‌الذکر نیز نمی‌توان تجسد یا تجسم خدا را اثبات کرد. اسلام در این عرصه بنا به آیه تجلی (اعراف،۱۴۳) معتقد به تجلی است و تجلی قوانین خاص خود را دارد. بر این اساس می‌گوییم تجسد، هیچ محوریتی در اسلام ندارد؛ اما به جای آن اصولی چون توحید که بدون تردید بنیادی‌ترین اصل اصیل و رکن رکین دین اسلام است، ماهیت هنر در این تمدن را رقم می‌زند. در مسیحیت بر بنیاد آیات اولیة «انجیل یوحنا»،۱۳ خداوند چون بشر می‌شود («در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خدا بود… و کلمه جسم گردید و میان ما ظاهر شد») و وظیفه هنر، ماندگار کردن این الوهیت بصری است؛ اما در اسلام خداوند تجسد نمی‌یابد، تجلی می‌گیرد و در تجلی اسما و صفات حضرت حق (و نه ذات) در عالم ظاهر می‌شوند و کلمه، رمز مطلق این ظهور است و کلمات، تجلیات ظهوری حضرت او در عالم. از دیدگاه عرفا و حتی حکمای متألّه، عالیترین نوع ظهور، همین ظهور است؛ ظهوری خاص که ذات مطلق هنری مقدس، چون خوشنویسی را در تمدن اسلامی شکل داده و هویت بخشیده است.

الف) کلمه، رمز ظهور هستی و خوشنویسی

بر بنیاد آیات قرآن و تاویل و تفسیر حکما و عرفای مسلمان، حق با «کُن» خلق را اظهار و هستی را آشکار نمود. او چون اراده ایجادی کند، می‌گوید باش، پس می‌شود: «اذا قضی أمرا فإنّما یقولُ لهُ کُن فیکون: چون کاری را اراده کند همین‌قدر به آن می‏گوید موجود شو پس بی‏درنگ موجود می‏شود.»۱۴ و این همان معناست که در اندیشه شیخ اکبر عرفان اسلامی (محیی‌الدین بن عربی) با مفهوم «سماع» هویت می‌یابد. از دیدگاه او که معتقد است هستی و تکوّن هر چیزی در عالم به سماع امر کُن صورت می‌پذیرد۱۵ هر موجودی از موجودات کلمه‌ای از کلمات‌الله است؛۱۶ زیرا مظهر خارجی کلمه تکوین است۱۷ و این معنا نیز البته متأثر از آیات قرآن است: «قل لو کان البحرُ مدادا لکلمات ربی، لنفد البحرُ قبل أن تنفد کلماتُ ربی و لو جئنا بمثله مددا: بگو اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد قطعا دریا پایان می‏یابد هر چند نظیرش را به مدد [آن] بیاوریم.»۱۸

این کلمات که به تعبیر عبدالرحمن جامی در شرحش بر فصوص‌الحکم سه گونه‌اند: «کلمه‌ای که حروف فعل و تأثیر، یعنی حقایق وجوب را در بر دارد؛ کلمه‌ای که در برگیرندة حروف انفعال یعنی حقایق امکان است، و کلمه‌ای که برزخی است؛ یعنی هم حروف حقایق وجوب را در بر دارد و هم حروف حقایق امکان را و در حد فاصل میان وجوب و امکان قرار دارد و این کلمه همان حقیقت انسان کامل است»۱۹ در رأس خویش کلمه الله را دارند که بسیار بلندمرتبه است: «و کلمه الله هی العُلیا: کلمه خداست که برتر است.»۲۰ و پیامبرانی که به نص صریح قرآن کلمات اویند: «إنّ الله یُبشّرُک بکلمه منهُ اسمُهُ المسیحُ عیسی ابن مریم وجیها فی الدنیا و الآخره و من المقرّبین: [یاد کن] هنگامی [را] که فرشتگان گفتند ای مریم، خداوند تو را به کلمه‏ای از جانب خود که نامش مسیح عیسی ‏بن ‏مریم است، مژده می‏دهد، در حالی که [او] در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خداست.»۲۱ و دقیقا از همین روست که ابن‌عربی در فصوص‌الحکم، تمامی پیامبران را کلمه خوانده (کلمه آدمیه، کلمه نوحیه، کلمه اسحاقیه و…) و در رأس تمامی آنها انسان کامل یا حقیقت محمدیه را قرار داده است. حقیقتی که تمامی صفات الهی در او تجلی کرده۲۲ و در تداوم تشبیهات حقایق عالم با کلمه و کتاب در حکمت و عرفان اسلامی، شگفت اینکه انسان کامل خود کتاب مختصری است از ام‌ّالکتاب.۲۳

مختصر اینکه عالم، کتاب مُبین حق و عرصه ظهور کلمات خداوند است کلماتی که در عالم خارج تحقق می‌یابند هرچند مجرمان و کافران را خوش نیاید: «و یُحق الله الحقّ بکلماته ولو کره المجرمون: خدا با کلمات خود حق را ثابت می‏گرداند هر چند بزهکاران را خوش نیاید.»۲۴ و البته کلماتی که پیامبران خدا نیز بدان‌ها امتحان می‌شوند: «و إذ ابتلی ابراهیم ربهُ بکلمات: چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی آزمود و وی آن همه را به انجام رسانید».۲۵

بنابر این کلمه در اسلام شرافتی یافت که منزلت و قابلیت نزول روح پاک حق در قالب خود را داشت و محتمل به همین دلیل، تنها یادگار حضرت حق در میان بشر، کلماتی آسمانی، موزون و آهنگین گردید به نام قرآن. قرآنی که بر بنیاد کلمه و در صورت کتاب ظاهر گردید، همان کلمه عیسویان در ابتدای انجیل یوحنا، اما نه در صورت پوست و گوشت و استخوان که در قالب کلمه. هنر اسلامی در گام نخستین خود عهده‌دار تزیین و تجلی جمالی این کلمه و کلمات منبعث از آن شد تا دلالتی باشد بر سرّ شرافت و قداست خوشنویسی در اسلام.

در این کتاب آسمانی که کتاب ملفوظ هستی یا کتاب مبین است نه تنها کلمه بل حتی ابزاری که کلمات را می‌نگارند، چنان شرافت می‌یابند که منزل سوگند حق واقع می‌شوند: «ن والقلم و ما یسطرون: نون، سوگند به قلم و آنچه می‏نویسند.»۲۶ و این معنا البته در احادیث و روایاتی که مرجع دوم اندیشه اسلامی پس از قرآن محسوب می‌شوند ظهوری گسترده‌تر دارد. اولین چیزی که حق تعالی خلق می‌کند، قلم است تا بنگارد آنچه بر موجودات و کائنات می‌رود تا به ابد۲۷ و جنس این قلم از نور است۲۸ و نگارندة همه موجودات عالم تا روز قیامت.۲۹

تعمق در فرهنگ اسلامی نشان می‌دهد تقدس فوق‌العاده مفاهیمی چون کلمه، کتاب، قلم و نیز شانیت قرآنی و عرفانی حروف که به عنوان مثال در این روایت از پیامبر اکرم(ص) ظهور دارد که به برخی از کاتبانشان می‌فرمود: «ألق الدّواه و حرّف القلم و انصب الباء و فرّق السّین و لا تُعوّر المیم و حسّن الله و مُدّ الرّحمن و جوّد الرّحیم و ضع قلمک علی أُذُنک الیُسری فإنّهُ أذکرُ لک»۳۰ و به‌ویژه این روایت: «یا محمد فأخبرنی أیُّ شئ مُبتدأُ القُرآن و أیُّ شئ مُؤخّرُه؟»‏ قال: «مُبتدؤُهُ بسم الله الرّحمن الرّحیم و مُؤخّرُهُ أبجد.» قال: «ما تفسیرُ أبجد؟» قال: «الألفُ آلاءُالله، و الباءُ بهاءُالله، و الجیمُ جمال‌الله، و الدّالُّ دینُ‌الله و إدلالُهُ علی الخیر، هوّز الهاویه، حُطّی حُطوطُ الخطایا و الذنوب، سعفص صاعا بصاع حقّا بحقّ فصّا بفصّ یعنی جورا بجور، قرشت سهمُ الله المُنزلُ فی کتابه المُحکم»۳۱ نگارش متن مقدس را از چنان عظمتی برخوردار نمود که نگارش جمیل و زیبای آن نخستین و مهمترین عرصه تجلی روح زیبایی‌شناسانه تمدن اسلامی گردید.

نگارش متن مقدس از چنان عظمتی برخوردار شد که نگارش جمیل و زیبای آن نخستین و مهمترین عرصه تجلی روح زیبایی‌شناسانه تمدن اسلامی گردید. این زیبایی چیزی نبود که صرفا محصول ذوق و این برداشت باشد، بلکه در متن روایات بر این زیبانگاری تأکید بسیار صورت گرفته بود. برای مثال در همین روایت اخیر با کاربرد تعبیر «حسن الله» بر زیبایی تأکید شده است. همچنین روایاتی که قاضی احمد قمی در یکی از نخستین تاریخ‌نگاری‌های هنری تمدن اسلامی ـ ایرانی یعنی «گلستان هنر» در قداست و شرافت خوشنویسی آورده است، مؤید مطلق نظر فوق است؛ همچون:

ـ هر که «بسم الله الرحمن الرحیم» را به زیبایی بنگارد، بدون حساب وارد بهشت می‌شود.۳۲

ـ خط خوش و زیبا شدت ظهور حق را افزون‌تر می‌سازد.۳۳

و سخنانی که ‌امیرالمؤمنین علی(ع) در این باب دارند:

ـ بر شما باد خط زیبا؛ زیرا کلیدی از کلیدهای رزق و برکت است.۳۴

ـ خط زیبا زبان دست و سرور دل است.۳۵

ـ حُسن خط پنهان است در تعلیم استاد. قوام و پختگی آن در زیادی مشق و ترکیب حروف مرکب است و بقای آن به ترک آنچه نهی شده و محافظت نماز است؛ و اصل خط در فهم مفردات آن است.۳۶

حکمت اسلامی که منبعث از روح قرآن و روایات، در لسان استدلال و برهان بود، این معانی را مورد توجه خاص قرار داد و به یک معنا بنیان‌های نظری خوشنویسی اسلامی را تدوین ساخت. در این میان اخوان‌الصفا که نگارندگان اولین دانشنامه در جهان اسلام هستند (الرسائل)، با رویکرد خاص خود که از یک سو مبتنی بر قرآن و روایات و از دیگر سو بر حکمت و فلسفه بود، نکات بسیار قابل تأملی در بنیان‌های نظری خوشنویسی عرضه کردند که کمتر مورد توجه واقع شده است.

بنیان‌های نظری خوشنویسی در حکمت اسلامی

در کتاب «هندسه خیال و زیبایی» (پژوهشی در آرای اخوان الصفا در باره حکمت هنر و زیبایی) بحث مستوفایی در نقش بی بدیل اخوان‌الصفا در تأملات نظری مفاهیمی چون صناعت و زیبایی آورده‌ام. اخوان با نگره‌ای حکمی و با رویکردی تأویلی بسیاری از معانی مستحدثه در اندیشه اسلامی را مورد شرح و بحث قرار داده و به‌ویژه در باب خوشنویسی نکات مهمی ایراد نمودند که قطعا در ادامه تاریخ زیبایی‌نگاری در تمدن اسلامی بسیار مؤثر واقع گردید.

از دید اخوان، صناعت کتابت و خوشنویسی، شریف‌ترین نوع از صناعات است؛ صناعتی که وزرا، کُتّاب و اهل ادب در مجالس شاهان بدان افتخار می‌کنند. هنری که دارای انواع فنون و فروع است و البته نوع نگارش آن در میان امتهای مختلف چون اعراب، ایرانی، سُریانی، یونانی، عبری و هندی متفاوت است. اخوان با توجه به همتی که در تدوین قواعد زیبایی‌شناسی صناعات سرلوحه کار خویش قرار داده بودند، تبیین و تدوین مبانی زیبایی‌شناسی حروف و خوشنویسی را با توجه به اصل حروف، کیفیت ترتیب، کمیّت مقدار و نسب تألیف مورد توجه قرار دادند. از دید آنان اصل و بنیاد تمامی حروف در هر لغت و امتی و نیز با هر قلم یا نقشی، یک خط مستقیم است۳۷ که قطر دایره محسوب می‌شود و نیز خط مقوسی۳۸ که محیط آن دایره است.

بنابراین از دید اخوان مبتنی بر افضلیت و زیبایی شکل دایره، که بنیادی‌ترین شکل در صورت‌بخشی عالم است، خوشنویسی با همان مفاهیم زیبایی‌شناسانه عالم شکل و نقش می‌گیرد؛ زیرا از دید اخوان تمامی حروف، ترکیب یافته از همان خط مستقیم (قطر دایره) و مقوس (محیط دایره)‌اند. شاهد مثال آنان بر این معنا کتابت حروف عربی است. از دید آنان تمامی حروف عربی متشکل از همان خط مستقیم و مقوّسند. برخی از این حروف مستقیم‌اند چون: «ا، ب، ت، ث» و برخی مقوس چون: «د، ذ، ر، ز» و نیز برخی ترکیب‌شده از فرم مقوس و مستقیم چون: «ج، ح، س، ط، ظ و…» از دید اخوان تمامی زبان‌های عالم بر این تمثیل تشکیل یافته و شکل گرفته‌اند.

اخوان سپس با تأکید بر این که اصل حروف در کتابت همان خط مستقیم و خط مقوس است، بیان می‌دارند: «قصد داریم که نیکوترین خطوط، صحیح‌ترین کتابت‌ها و زیباترین ترکیب‌ها را با ابتنای بر نسبت افضل شرح و توضیح دهیم. پس در ابتدا بر قول صناعتگران [=خوشنویسان] این صناعت تأکید می‌کنیم که خود حجتی اقوی و اصّح و نیز بیانی روشن و هادی به‌سوی قاعده و قانون است. مهندس [=خوشنویس] ماهر استاد در عمل خویش می‌گوید: «پس هر که می‌خواهد خطی زیبا و کتابتی صحیح داشته باشد، باید که اصلی را محور قرار دهد که خود بنیان تمامی حروف است و نیز قانونی که خطوط بر آن قیاس می‌شوند و مثال در این معنا نوع نگارش عربی است که بر اساس آن الف هر مقدار که بخواهیم کشیده می‌شود، لکن ضخامت نگارش آن متناسب با طول الف می‌باشد که آن هشت [نقطه] است و پایین ‌آن دقیق‌تر از بالای آن. سپس الف قطر دایره محسوب شده و مبتنی بر آن سایر حروف، متناسب با طول الف و محیط دایره‌ای که الف قطر آن است [نگاشته می‌شود]. به‌عنوان مثال طول با، تا و ثا هر کدام مساوی با طول الف است و رئوس آنها به سوی بالا، هشت نقطه می‌باشد. مانند: ا، ب، ت، ث. پس خوشنویس می‌بایست هرکدام از حروف جیم، حا، خا را به‌اندازه نصف الف نگاشته و به‌اندازه نصف محیط دایره‌ای که طول الف، قطر آن است قوس دهد مانند: ج، ح، خ. سپس هرکدام از حروف دال و ذال را همچون طول الف قوس داده مانند د، ذ و آنگاه هرکدام از حروف را و زا را به‌اندازه ربع محیط دایره مذکور بنگارد و نیز سین و شین را و…»

اخوان بر اساس طول الفی که به اندازه قطر یک دایره است و نیز محیط این دایره، اندازه تمامی حروف عربی را شرح می‌دهند و سپس متذکر می‌گردند: «آنچه از نسب این حروف و کمیت طول و عرض آنها گفتیم چیزی است که قوانین هندسه و نسب فاضله، آن را ایجاب می‌کند. و اما آنچه مردم به‌واسطه آن خوشنویسی را می‌شناسند و کاتبان را تحسین می‌کنند، اگر غیر آن باشد که ما ذکر کردیم، به دلیل موضوعات، مرضیات و انتخاب‌های مردم و به دلیل عادتی است که در نظر خود به اشیا و خطوط دارند.»۳۹

اخوان سپس با تمایز میان عادات اجتماعی و قوانین هندسی بحث مهمی را طرح می‌سازند: «پس بدان ای برادر من، که خدا تو و ما را به روح خویش مؤید گرداند، صور نگارش حروف کتابت از نظر فن نگارش بسیار و از نظر نوع نگارش مختلف است؛ همچنان‌که ذکر کردیم، و این به‌واسطه آن است که حکمای کاتب، اختیارات، دلایل و علت آن را شرح داده‌اند و ما در اینجا به قول مجمل مختصری در سه کلمه، براساس مفروضات قوانین هندسی و قیاسات فلسفی اکتفا می‌کنیم آن‌گونه که نویسنده مهندس ماهر تأکید نموده است:

اول) فرض در نگارش هر خط از هر امت و هر لغت و به هر قلمی که نگاشته می‌شود، قوس و انحنای الفی است که در کتابت عربی وجود دارد.

دوم) غلظت نگارش حروف به ‌سوی انحراط الف باشد.

سوم) به هنگام ترکیب، تمامی زوایا باید حاده و در جهت شکل دورانی باشد. و این همان چیزی است که اهل این صناعت در اندازه‌گیری این حروف و تناسب آنها تأکید دارند. البته ممکن است که به هنگام ترکیب و تألیف حروف چه‌بسا به دلایلی که گفتیم نگارش متغیر و مختلف شود، لکن ضروری است نویسنده به هنگام تعلیم خط آنها را در نظر گیرد.»۴۰

اخوان سپس با تمایز میان عادات اجتماعی و قوانین هندسی بحث مهمی را طرح می‌سازند: «پس بدان ای برادر من، که خدا تو و ما را به روح خویش مؤید گرداند، صور نگارش حروف کتابت از نظر فن نگارش بسیار و از نظر نوع نگارش مختلف است؛ همچنان‌که ذکر کردیم، و این به‌واسطه آن است که حکمای کاتب، اختیارات، دلایل و علت آن را شرح داده‌اند و ما در اینجا به قول مجمل مختصری در سه کلمه، براساس مفروضات قوانین هندسی و قیاسات فلسفی اکتفا می‌کنیم آن‌گونه که نویسنده مهندس ماهر تأکید نموده است:

اول) فرض در نگارش هر خط از هر امت و هر لغت و به هر قلمی که نگاشته می‌شود، قوس و انحنای الفی است که در کتابت عربی وجود دارد.

دوم) غلظت نگارش حروف به ‌سوی انحراط الف باشد.

سوم) به هنگام ترکیب، تمامی زوایا باید حاده و در جهت شکل دورانی باشد. و این همان چیزی است که اهل این صناعت در اندازه‌گیری این حروف و تناسب آنها تأکید دارند. البته ممکن است که به هنگام ترکیب و تألیف حروف چه‌بسا به دلایلی که گفتیم نگارش متغیر و مختلف شود، لکن ضروری است نویسنده به هنگام تعلیم خط آنها را در نظر گیرد.»۴۰

استنتاج اخوان از این قواعد، راهنمای آنان در تعریف زیبایی بر اساس قوانین هندسی است. از دیدگاه اخوان بنیادی‌ترین مبنای زیبایی، تناسبات افضل مطرح در هندسه و عدد است. البته در اینکه اخوان در تعریف زیبایی متأثر از آرای فیثاغوریان و نوافلاطونیان هستند، شکی نیست؛ اما بنا به رویکردی که در مباحث نخستین این نوشتار بدان اشاره کردیم، مبنای تمامی مواضع خود را آیات قرآنی و روایات قرار داده‌اند. در مبحث تناسبات و زیبایی نیز اخوان دو آیه قرآنی را محور اصلی این نظریه قرار داده‌اند؛ آیاتی که نسبت میان زیبایی (حُسن) و تناسب (اعتدال و توازن) را بیان کرده‌اند: «لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم: به‌راستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.»۴۱ و نیز آیه «الذی خلقَک فسوّاک فعدلک فی أیّ صوره مّا شاء رکّبک: همان کس که تو را آفرید و [اندام] تو را درست کرد و [آنگاه] تو را سامان بخشید و به هر صورتی که خواست، تو را ترکیب کرد.»۴۲ این آیات در کنار آیاتی چون: «انّا کُلّ شئ خلقناهُ بقدر: ماییم که هر چیزی را به اندازه آفریده‏ایم»،۴۳ «الذی أحسن کُلّ شئ خلقهُ و بدأ خلق الانسان من طین: همان کسی که هر چیزی را که آفریده است، نیکو آفریده و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد»،۴۴نسبتی وسیع میان حُسن (زیبایی)، قدر (هندسه)، اعتدال (عدل)، تسویه (فسوئک)، و توازن (تقویم) برقرار می‌سازد که شاه‌بیت تعریف زیبایی در تمدن اسلامی به‌ویژه آرای اخوان‌الصفاست.۴۵

به نظر می‌رسد اخوان نیز ارتباط میان این معانی و به‌ویژه میان قدر و حُسن را، مد نظر داشته‌اند ؛زیرا در فصل «فی معرفه القضا و القدر» رساله جامعه،‌ قدر را تقدیر اشیا توسط حق تعالی بر صورتی که هستند، و باید باشند، معنا نموده‌اند. از دید آنان این تقدیر که بنیانی قدسی چون آیه شریفه «انا کل شئ خلقناه بقدر» را با خود دارد؛ به معنای آن است که شئ در موضع ذاتی خویش، که بدان تعلق دارد، قرار گیرد و جالب این که این تعریف، تعریف عدل و اعتدال در حکمت اسلامی نیز هست. به تعبیر مولانا:

عدل چبود وضع اندر موضعش

ظلم چبود؟ وضع در ناموضعش۴۶

بدین صورت ارتباطی معنادار میان قدر (هندسه) و عدل (اعتدال و توازن) ایجاد گشته و به استناد به آیات فوق، بنیاد مفهوم زیبایی در قرآن می‌گردد. به تعبیر اخوان آنگاه که اشیا از عدم پا به دار وجود می‌گذارند، به صورت سلسله‌مراتب در مکان خویش آرام گرفته و این سکونت چنان است که در بطن اجزای خویش، تعدی و تجاوزی نسبت به یکدیگر ندارند. بر این اساس «تقدیر حق، مساوی انتظام حکمت حق بر اساس صحت تألیف و ترکیب نظامی است که هیچ جزئی بر جزء دیگر سبقت نگرفته و همه در نظامی متوازن در جایگاه حقیقی خود قرار گرفته‌اند.»۴۷

بنابراین اگر تقدیر حق، خلق نظامی متوازن و متعادل باشد، کاربرد وسیع زیبایی برای این نظام با کلماتی چون «احسن تقویم» و «احسن کل شئ» زیبایی را همان تقدیر قرار خواهد داد. شاهد مثال این معنا چنین قولی از اخوان است: «روشن گردید که احکم مصنوعات، اتقن ترکیبات و زیباترین تألیفات آن است که ترکیب مبانی و تألیف اجزای آن بر نسب افضل باشد و نسب فاضله چنین است: المثل و نصف آن، مثل و ثلث آن، مثل و ربع آن، مثل و ثمن آن…»۴۸

پس از آن با مبنا قرار دادن این حکم که احکم مصنوعات و اتقن مرکبات و احسن مؤلفات، حاصل تناسب در تألیف اعضا و اجزای خویش‌اند و تناسب اعضا، اصل گوهرین عالم است، سراغ بدن انسان رفته و بحث بسیار مهمی را در ارتباط با تناسبات طلایی بدن انسان طرح می‌کنند. این بحث چنین آغاز می‌شود: «خداوند طول قامت انسان را متناسب با عرض پیکر او قرار داد و عرض پیکر او را متناسب با جوف شکم او و طول آرنج را متناسب با ساق او و طول بازوی او را متناسب با طول ران او…»

این بحث در فصل پسین با ذکر تناسبات دقیق بدن انسان پس از خروج از زهدان ادامه می‌یابد؛ بدین صورت که طول قامت انسان هشت وجب است؛ هشت وجب مساوی، از سر زانو تا پاها دو وجب، از زانوها تا کشاله ران دو وجب و از کشاله تا سینه دو وجب و از سینه تا پیشانی دو وجب و اگر انسان دو دست خویش را بدان صورتی که یک پرنده بالهای خویش را می‌گشاید باز کند، از سر انگشت دست راست تا سر انگشت دست چپ دقیقا هشت وجب است. [به عبارتی طول و عرض انسان، در صورت گشوده بودن دستها، دقیقا یکی است]. این بحث از دیدگاه اخوان چنان که گفتیم تفسیر آیه «لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم» و نیز آیه «الذی خلقک فسوّاک فعدلک فی أیّ صوره مّا شاء رکّبک» است. این بحث از این رو با خوشنویسی و مبانی زیبایی‌شناسی آن در تمدن اسلامی تقریب دارد که به جایگاه «الف» در اندیشه عرفانی و نیز ساختاری آن در رساله‌ای چون رساله راحه‌السرور و آیه‌الصدور۴۹ که در بیان قواعد خوشنویسی نسبت «الف» با قامت انسان تمثیل می‌شود: «در آن [حرف الف] سخن بسیار است و بزرگان گفته‌اند قد آن چو مردی باید که راست بایستد و اندک‌مایه در پشت پای خود می‌نگرد و گفته‌اند که خطی مستوی می‌باید که بالای آن ده نقطه باشد از هر قلمی که ده عقدی کامل است: تلک عشره کامله».

نیست بر لوح دلم جز الف۵۰ قامت دوست

چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم۵۱

و البته ذکر این نکته نیز بسیار ضروری و مهم است که هنر خوشنویسی با هنرهای بسیار دیگری مرتبط و به یک معنا روح اصلی آن هنرها بوده است و از همین روست که خوشنویسی نه تنها اشرف هنرها در تمدن اسلامی، که به یک معنا مادر هنرها نیز محسوب می‌شود: «نخست باید بدین نکته متوجه بود که با هنر خوشنویسی و حسن خط چندین هنر دیگر مانند تذهیب و طلاکاری و زرافشانی و حاشیه‌سازی و رنگ‌آمیزی و جدول‌کشی و کمندسازی و ستون‌بندی و قطع و تصویر و نقاشی و مجلس‌سازی و آرایش نسخه‌ها و مرکب‌سازی و تهیه رنگها و کاغذسازی و متن و حاشیه‌کردن و دولایه کردن و آهاردادن کاغذ و تجلید و صحافی و تهیه جلدهای روغنی و سوخت و ضربی و رنگ‌آمیزی و آرایش جلدها و جز اینها همراه بوده ‌است. بسیاری از خوشنویسان به بیشتر این هنرها آشنایی داشته‌اند، این است که در کتاب‌های خوشنویسی و خط، گذشته از بحث در طرز نوشتن حروف و پیدایش آنها از نقطه و دایره و اندازه آنها، از پاره‌ای از این هنرها هم سخن به میان آمده است و خوشنویسان می‌بایست در کتاب‌های خط به پاره‌ای از هنرهای وابسته به فن خود هم بپردازند.»۵۲

فی کلام بعضهم: إنّ الحقائق العلمیه إن کانت معتبره لا بأحوالها، تسمّی «حروفا غیبیه»، و مع أحوالها، «کلمات غیبیه» و الحقائق الوجودیهإن کانت معتبره لا بأحوالها، تسمّی «حروفا وجودیّه»، و مع أحوالها، «کلمات وجودیه.»

پی‌نوشت‌ها:

۱- ر.ک به نشریه سروش اندیشه، سال اول شماره دوم بهار ۱۳۸۱ صص۱۶۸ـ ۱۷۸

۲- نظریه تجلی، در باب شمایل‌گریزی هنر اسلامی، حسن بلخاری، نشر دفتر فرهنگ اسلامی ۱۳۹۴

۳- اعراف، ۱۴۳

 4-  قصص،۳۰

 ۵- نمل، ۸

۶- در کتاب در حال انتشار «نظریه تجلی در تبیین ماهیت هنر اسلامی».

۷- نویسندگان ملل و نحل از گروهی از مسلمانان به عنوان مشبّهه و مجسّمه یاد کرده‏اند. این گروه و فرقه خداوند را به موجودات جسمانی، تشبیه می‏کنند و برایش دست و پا و دیگر اعضای موجودات جسمانی را قرار می‏دهند. مجمسه به معنای اعتقاد به جسمانی بودن خداوند است. رک: فصل هشتم از کتاب الفرق بین الفرق، اثر ابومنصور عبدالقاهر بغدادی، به اهتمام دکتر محمدجواد مشکور، انتشارات اشراقی، چاپ سوم: ۱۳۵۸٫

۸- فتح،۱۰٫

۹- هود، ۷٫

۱۰- بقره، ۲۵۵

 ۱۱- مریم، ۱۷٫

۱۲- نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، عبدالرحمن جامی، ص۵۵ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش

۱۳- «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت. در او حیات بود و حیات نور انسان بود… او آن نور حقیقی بود که هر انسان را منور می‌گرداند و در جهان آمدنی بود. او در جهان بود و جهان به وسیله او آفریده شد و جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصّانش او را نپذیرفتند؛ و اما به آن کسانی که او را قبول کردند، قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد، که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولد یافتند. و کلمه جسم گردید و میان ما ظاهر شد، پر از فیض و راستی؛ و جلال او را دیدیم؛ جلالی شایسته پسر یگانه پدر.» انجیل یوحنا، باب اول

۱۴- مریم، ۳۵٫

۱۵- الفتوحات المکیه (۱۴ جلدی)، محیی الدین ابن عربی، ج۳، ص۱۹۴، چاپ دوم، مصر، ۱۴۰۵ق

۱۶- همان (۴ جلدی)، ج۴، ص۱۶۷، دار صادر، بیروت.

۱۷- إن کان کل موجود من الموجودات کلمه من کلمات‌الله لأنه المظهر الخارجی لکلمه التکوین. فصوص الحکم، محی‌الدین ابن عربی، تعلیقات ابوالعلاء عفیفی انتشارات الزهرا، چاپ دوم، ۱۳۷۰ش، ص۴ همچنین تفسیر عبدالرحمان جامی نیز در این باب جالب توجه است: موجودات را از آن سبب «کلمات» خوانند که مشابهتی دارد به کلمات لفظیه انسانیه؛ چه، اعیان موجوده عبارت است از تعیّنات واقعه در نفس رحمانی ـ که عبارت از انبساط وجود و امتداد اوست به سبب مرور او بر مراتب چنان‌که کلمات لفظیه عبارت است از تعیّنات واقعه در نفس انسانی به واسطه مرور او بر مخارج. نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص۸۴، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ دوم: ۱۳۷۰ش.

۱۸- کهف، ۱۰۹.

۱۹- شرح فصوص الحکم، عبدالرحمن جامی ص۲۴ افست از روی چاپ سنگی، مطبع دخانی: بلده فیروز پور شهر ۱۹۰۷ به نقل از حکمت و هنر در عرفان ابن عربی نصرالله حکمت، ص۲۱۶، نشر فرهنگستان هنر ۱۳۸۴

۲۰- توبه،۴۰٫

۲۱- آل‌عمران، ۴۵

۲۲- فصوص الحکم، التعلیقه، ص۴٫

۲۳- نقدالنصوص، متن، ص۹۸

۲۴- یونس، ۸۲٫

25- بقره، ۱۲۴

26- قلم، ۱.

۲۷- و عن عُباده بن الصّامت قال سمعتُ رسول‌الله(ص) یقولُ: انّ أوّل ما خلق الله القلمُ فقال لهُ اکتُب فجری بما هو کائنٌ الی الأبد. بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج‏۵۴، ص۳۷۵

۲۸- عن معاویه بن قُرّه عن ابیه قال قال رسول‌الله(ص): ن والقلم و ما یسطُرون قال لوحٌ من نورٍ و قلمٌ من نورٍ یجری بما هو کائنٌ الی یوم القیامه. همان

۲۹- و عن ابن عباسٍ قال انّ الله خلق النّون و هی الدّواه و خلق القلم فقال اکتُب قال و ما اکتُبُ قال اکتُب ما هو کائنٌ إلی یوم القیامه و از نور ساطع: و عنهُ قال قال رسول‌الله(ص) النّونُ اللوحُ المحفوظُ و القلمُ من نورٍ ساطع٫ همان

۳۰- بحارالانوار، ج‏۹، ص۳۳۸

۳۲- قال رسول‌الله(ص): «من کتب بحسن الخط بسم‌الله الرحمن الرحیم دخل الجنه بغیر حساب». گلستان هنر، قاضی احمد قمی،به اهتمام احمد سهیلی خوانساری، ص۱۰، نشرمنوچهری چاپ چهارم۱۳۸۳

۳۳- قال رسول‌الله(ص): «الخط الحسن یزید الحق‌ّ و ضحا: خط نیکو شدت ظهور حق را روشن‌تر می‌سازد.» تحفه الخطاطین، مستقیم‌زاده سعدالدین سلیمان افندی پسر عبدالرحمن پسر محمد رومی (۱۱۳۱ ـ ۱۲۰۲) ص۱۰، چاپ ۱۹۲۸ استانبول. مستقیم‌زاده،

۳۴- قال علی(ع): علیکم بحسن الخط فانه من مفاتیح الرزق. گلستان هنر، ص۱۰

۳۵- قال علی(ع): حسن الخط‌ّ لسان الیدّ و بهجه‌الض‍ّمیر. همان، ص۱۱

۳۶- همان

۳۷- اخوان در رساله دوم رسائل خط را سه نوع می‌دانند: مستقیم، مقوس و منحنی. از خطوط مستقیم زوایا و اشکال مستقیم‌الخطی چون مثلث، مربع، مخمس، مسدس و… ساخته می‌شود. الرسائل ج اول

۳۸- انواع خطوط مقوس در همان رساله فوق‌الذکر عبارتند از: محیط دایره، نصف دایره، اکثر از نصف دایره و اقل از نصف دایره.

۳۹- رسائل، ج۱، ص۱۸۸٫

۴۰- همان.

۴۰- رسائل، ج۱، ص۱۸۸٫ ۴۱٫ تین، ۴٫

۴۲- انفطار، ۷ـ ۸٫ ۴۳٫ قمر، ۴۹٫ ۴۴٫ سجده، ۷٫

۴۵- رک: کتاب قدر؛ نظریه بنیادی هنر، معماری و زیبایی در تمدن اسلامی، از نگارنده.

۴۶- مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت۲۵۹۶٫

۴۷- رساله جامعه، ص۴۶٫

۴۸- رسائل، ج ۱، ص۱۸۹٫

۴۹- راحه الصدور و آیه السرور، محمدبن‌علی‌بن سلیمان‌راوندی.

۵۰- اخوان نیز در رساله جامعه، نسبت احدیت را با الف مورد تأمل قرار می‌دهد: فهذالذی هو بمنزله واحد العدد هو الابداع الاول و الاحد باثبات الالف هو المبدع سبحانه… جامعه، ص۲۰٫

۵۱- دیوان حافظ.

۵۲- دانش‌پژوه، محمدتقی، «سرگذشت‌نامه‌های خوشنویسان و هنرمندان»، دوره۸، ش۸۶ و۸۷ (آذر و دی ۱۳۴۸)، ص۳۱ـ۴۳٫

روزنامه اطلاعات

نظر شما