شناسهٔ خبر: 55748 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

همراه با دکتر کاوه بصیری استاد ادبیات و سینمای ایران در دانشگاه آرکانزاس: می‌خواهم پل بین دو فرهنگ باشم

کتاب‌های پیشتاز ایرانی مانند «ترس و لرز» از غلامحسین ساعدی، «چشم‌هایش» از بزرگ علوی، «مدیر مدرسه» از جلال آل احمد، «ثریا در اغما» از اسماعیل فصیح و «یکی بود یکی نبود» از محمدعلی جمال‌زاده پیش از این ترجمه شده‌اند اما چاپ آنها ادامه نیافته است چون تعداد کمی از کتاب‌های ترجمه شده توسط ناشران مطرح امریکایی چاپ و پخش می‌شوند.

فرهنگ امروز/ رسول آبادیان:​ کاوه بصیری در ایران بیشتر به خاطر شعرها و ترجمه‌هایش از ادبیات معاصر ایران برای مخاطبان امریکایی و تحقیقات آکادمیک ادبی معروف است. این فعال‌فرهنگی ایرانی- امریکایی تاکنون به خاطر سروده‌ها و ترجمه‌هایش که بیشترآنها در مجلات امریکا چاپ شده‌اند، موفق به دریافت جایزه‌های مختلفی نیزشده است. کاوه بصیری در جوانی به امریکا رفت و در آنجا بزرگ شد. وی کارشناسی ارشد MFA خود را در نویسندگی خلاق از دانشگاه سرا لورانس
Sarah Lawrence College گرفت و مدرک دکترای خود را در ادبیات تطبیقی از دانشگاه آرکانزاس University of Arkansas اخذ کرد. او هم‌اکنون در دانشگاه آرکانزاس، مشغول تدریس ادبیات و سینمای ایران است. گفت‌وگوی حاضر بیشتر به دلیل گزینش و ترجمه شعرهای مدرن ایرانی‌است که بصیری در پی انتشارشان به صورت کتاب درامریکاست.

درآغاز می‌خواهم کمی از حال و هوای استقبال از ادبیات ایران در کشور امریکا بدانم.تا آنجا که می‌دانم، ارتباط شما با هر دو طرف خوب است و در محیط‌های دانشگاهی هم فعالیت‌هایی در این زمینه دارید. برای‌مان بگویید که درکشور امریکا چه گرایشی از ادبیات ما بیشتر نمود دارد؟

با تشکر از پرسش شما. در امریکا، کشوری که من می‌شناسم، ادبیات کلاسیک ایران با شاعرانی مانند مولوی و حافظ، شناخته شده است. در ابتدا، ادبیات ایران، محبوبیت خود را از طریق ترجمه‌های اشعار خیام توسط ادوارد فیتزجرالد به دست آورد اما خیام دیگر آن محبوبیت قبل را ندارد. اشعار می‌گسارانه و فلسفه زندگی کردن در لحظه خیام، نقش بسیار مهمی را در زمان ملکه ویکتوریا (the Victorian era) در انگلیس ایفا کرد اما اینها، چیزهایی نیست که اکنون خوانندگان غرب در ادبیات خاورمیانه جست‌وجو می‌کنند. تصویر خاورمیانه در میان خوانندگان عامه و حتی خاص تغییر کرده است.

همان‌طور که همه می‌دانند، ادبیات تصوف، بیشترین محبوبیت را درمیان ادبیات فارسی در امریکا دارد. دربین نویسندگان ایرانی، اشعار مولوی بیشترین طرفدار را دارد. محبوبیت مولوی از طریق ترجمه‌های کولمن بارکسColeman Barks، که در برنامه‌های تلویزیونی با بیل مویرز Bill Moyers و گاریسون کیلر Garrison Keillor معرفی شد به دست آمد.

بیشتر خوانندگان در غرب به دنبال مطالبی هستند که در ادبیات خودشان پیدا نمی‌کنند. البته چنین انتظاری غیرمعمول نیست. ایرانی‌ها هم دنبال ادبیاتی متفاوت از ادبیات خود در غرب هستند. عرفان همان چیزی است که غربی‌ها هنوز در شرق به دنبال آن می‌گردند. علاوه بر این، تعدادی از خوانندگان متخصص یا علاقه‌مند به شرق، به دنبال تصویری متفاوت از آنچه رسانه‌ها و تلویزیون نشان می‌دهند هستند، یعنی چیز دیگری غیراز تصویر خشونت یا هرج و مرج در خاورمیانه و اسلام هراسی که رواج یافته است.

اشعار حافظ هم بیشتر به واسطه اشعار لادینسکی Daniel Ladinsky، که به جای ترجمه، الهام گرفته از حافظ هستند، محبوب و پرطرفدار شده است. با توجه به اهمیت حافظ در ادبیات فارسی و مشکل بودن زبان شعری‌اش، بسیاری در چالش ترجمه اشعار او افتاده‌اند. به طور مثال می‌توان به دیک دیویس Dick Davis اشاره کرد که ظاهرا معتقد بود اشعار حافظ غیر قابل ترجمه هستند؛ چند سال پیش یک کتاب ترجمه از این شاعر چاپ کرد. می‌توان گفت اشعار حافظ از همه بیشتر ترجمه شده است اما این ترجمه‌ها نتوانستند توجه خوانندگان عامه انگلیسی زبان را به اندازه لادینسکی جلب کنند. من باور دارم که ترجمه اشعار حافظ بسیار دشوار است. به شخصه از هیچ یک از ترجمه‌ها احساس رضایت کامل نمی‌کنم و در کلاسم از چند ترجمه مختلف از شعرهای حافظ استفاده می‌کنم.

برای بیان شکوه و عظمت تاریخ ایران نیز، جامعه ایرانیان امریکا اشعار فردوسی را به صورت اسطوره‌ای مطرح کرده‌اند که پر طرفدار هم شده اما این محبوبیت به اندازه اشعار مولوی و حافظ نیست. چند سال پیش انتشارات کلاسیک پنگوئن، شاهنامه به نثر درآمده دیک دیویس را منتشر کرد. به‌علاوه، حمید رحمانیان هم کتابی مصور از شاهنامه ارایه کرد که پر طرفدار شد و توجه منتقدین را جلب کرد.

همچنین باید اشاره کنم به اینکه هنوز فاصله عظیمی بین ادبیات غنی ایران و آنچه ترجمه می‌شود وجود دارد. مترجم‌های غرب اغلب ترجمه‌هایی از چند متن شناخته شده را انجام می‌دهند در حالی که کتاب‌های مهم دیگر نادیده گرفته می‌شوند. به طور مثال هیچ ترجمه‌ای از «مصیبت‌نامه» عطار نیست در حالی که «منطق‌الطیر» (کتابی که در سال‌های اخیر شهرت خوبی هم به دست آورده) بارها و بارها ترجمه شده است. مثال دیگر می‌تواند «خسرو و شیرین» باشد که هیچ ترجمه کاملی از آن وجود ندارد، در حالی که من معتقدم می‌تواند خوانندگان خود را در ایالات متحده پیدا کند.

ردپای ادبیات معاصر ما در امریکا چگونه است و آیا از این بابت حرفی برای گفتن داریم یا خیر؟

به طور کلی، ادبیات معاصر ایران، نقش مهمی در ادبیات جهان ایفا نکرده است. هنوزهیچ برنده‌ای در جایزه نوبل ادبیات نداریم که توجه جهان را به نویسندگان معاصر ایرانی جلب کند، مثل نجیب محفوظ نویسنده عرب که توجه جهان را به نویسندگان عرب جلب کرد. برخلاف ادبیات کلاسیک ایرانی، ادبیات مدرن فارسی در گزیده‌های مختلف ادبیات جهان نقشی ندارد.

شاید بدین علت است که هنوز شاهکارهای ادبی خاص ننوشته‌ایم یا آنچه نوشته شده برگرفته از کارهای دیگران است. به عبارت دیگر باید گفت که هیچ چیز جدید یا شاخصی را تاکنون به ادبیات جهان ارایه نداده‌ایم. یا دلیل آن این است که نوآوری نویسندگان ما کاربردی در ادبیات انگلیسی ندارد یا شاید این است که آنها خوب ترجمه و عرضه نشده‌اند. رقابت نیز بسیار نزدیک است. تمام زبان‌های دنیا در حال رقابت با یکدیگر هستند تا در میان چند کتاب انگلیسی منتشر شوند. باید توجه داشت که درصد چاپ ترجمه از هر زبان، به طور کلی در کشوری مثل امریکا بسیار پایین است. تنها سه درصد از کل کتاب‌هایی که در امریکا چاپ می‌شود، ترجمه هستند و من تمامی این عوامل را تاثیرگذار می‌دانم.

اما شنیده‌ام در شعر کمی وضعیت بهتر از داستان است.

بله؛درست‌است. معروف‌ترین شاعر مدرن فارسی، که بارها اشعارش ترجمه شده، فروغ فرخزاد است. اشعار او، نه تنها اشعار زیبایی هستند بلکه به صورتی نوشته شده‌اند که ترجمه آنها آسان‌تر است. البته من اینجا باید به یک پس‌زمینه فرهنگی در غرب هم اشاره کنم. چند دهه است که بعضی از مدعیان حقوق بشر در جامعه غرب، خود را متصدی آزاد کردن زنان ایرانی و خاورمیانه می‌انگارند. آنها به زعم خودشان علاقه زیادی برای شنیدن صدای زنان دارند. ما به دنبال دست‌کم گرفتن صدای زنان تاثیرگذار ایران مثل فروغ نیستیم اما این جنبه را هم در محبوبیت شعر آنها باید در نظر بگیریم و بدانیم که هم‌اکنون در غرب تمایل به خواندن کتاب‌نویسنده یا شاعرزن ایرانی بیشتر است زیرا هنوز در امریکا مقوله‌هایی مانند جنسیت و حقوق زنان چالش‌برانگیزند. بنابراین قابل درک است که اینها موضوعات مهمی برای آنان باشد. باز هم می‌گویم که این امر نباید باعث شود که کسی نویسندگان زن ایران را نادیده بگیرد چون آنها گام‌های بزرگی در ادبیات معاصر برداشته‌اند.

یعنی فقط فروغ را داریم؟

خیر. کتاب‌های ترجمه از شعرهای سپهری، بهبهانی، سایه و شاملو هم در حال حاضر، در بازار کتاب امریکا موجود است اما ترجمه‌ای از شاعران مهمی مثل نیما یا اخوان هنوز در امریکا چاپ نشده و فقط ترجمه نامه‌های نیما و دو کتاب مقالات درباره نیما چاپ شده اما هنوز کتابی از ترجمه اشعار او وجود ندارد. متاسفانه شاعران مدرن ایرانی توسط عموم غربی‌ها شناخته شده نیستند. حتی اگر از شاعران امریکایی که نویسندگان بین‌المللی را دنبال می‌کنند بپرسید، شاعران معاصر ایران را نمی‌شناسند. به طور مثال آنها ممکن است در مورد بهبهانی چیزی شنیده باشند چون که به عنوان سمبل زنان پیشرو در تلاش برای حقوق بشر معرفی شده. بهبهانی به عنوان شاعر شاخص در تلویزیون ماهواره‌ای دانشگاهی MTV انتخاب شده بود MTVU poet laureate اما احتمالا امریکایی‌ها کاری از بهبهانی نخوانده‌اند.

به‌علاوه، تعداد کمتری از اشعار شاعران بعد از انقلاب ترجمه شده و آنچه در دسترس است از کسانی است که خودشان به غرب آمده‌اند. متاسفانه، تبادل اندکی بین نویسندگان امریکایی و نویسندگانی که در ایران زندگی می‌کنند وجود دارد.

در مورد نثر و رمان هم همین وضعیت را داریم؟

وضعیت نثر یا رمان و داستان هم بهتر از شعر نیست اما ترجمه‌های بیشتری از نویسندگانی چون هدایت، دانشور، پزشک زاد، دولت‌آبادی، آل‌احمد، ترقی و پارسی‌پور داریم. تقریبا چهل و پنج رمان به انگلیسی ترجمه شده است که توسط تعداد زیادی از پژوهشگران در امریکا انجام شده (نه مترجمی که با یک ناشر پرطرفدار و برای عموم کار می‌کند) و این بدان معناست که ما کتاب‌های منحصر به‌فرد و پیچیده‌ای داریم مانند «شازده احتجاب»، «سنگ صبور» و «ملکوت». اینها کارهای مهم ادبی برای تحقیق و بررسی هستند، نه کتاب‌های پرفروش و تجاری ایران.

به طور کلی البته، نثر، خوانندگان بیشتری دارد. شعر برای ترجمه سخت است و شنوندگان محدودتری دارد. باید توجه داشت که در غرب، فروش کتاب شعر محدود است و از این بابت بیشتر با فروش کتب شاعران‌ معاصر در این چند دهه ایران قابل قیاس است. فروش آنها غالبا در حدود چند صد جلد بیشتر نیست. کسانی که مخاطب و خریدار این اشعار در امریکا هستند، خود شاعرانند و نه خواننده عامه. خود من بیشتر اوقات در کلاسم از داستان استفاده می‌کنم. در بین دانشجویان من استقبال کمتری برای شعر وجود دارد و دانشجویان بیشتر به دنبال این هستند که تاریخ و فرهنگ ایران را در نثر جست‌وجو کنند. از طرف دیگر، متاسفانه توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی در کتاب‌هایی که منتشر یا ترجمه می‌شوند بسیار موثر است.

این را هم بگویم که کتاب‌های پیشتاز ایرانی مانند «ترس و لرز» از غلامحسین ساعدی، «چشم‌هایش» از بزرگ علوی، «مدیر مدرسه» از جلال آل احمد، «ثریا در اغما» از اسماعیل فصیح و «یکی بود یکی نبود» از محمدعلی جمال‌زاده پیش از این ترجمه شده‌اند اما چاپ آنها ادامه نیافته است چون تعداد کمی از کتاب‌های ترجمه شده توسط ناشران مطرح امریکایی چاپ و پخش می‌شوند.

این را هم باید گفت که با وجود اینکه تعدادی از نویسندگان ایرانی در حال حاضر در غرب زندگی می‌کنند؛ این موقعیت هم تاثیر چندانی نداشته است. من فکر می‌کنم، مهاجرت تاثیر مثبتی بر نویسندگان ایرانی بعد از انقلاب نداشته چون ما آثار جدید و زیادی از آنها به انگلیسی یا فارسی نداریم. در زمان حال ما کمتر نویسنده‌ای مثل جمال‌زاده یا هدایت که در غربت شاهکارهای خود را خلق کردند داریم. دست‌کم تاکنون که چنین بوده.

این موضوع در مورد نویسندگان
ایرانی -‌امریکایی هم مصداق دارد؟

ما در زمان خاصی زندگی می‌کنیم. در حال حاضر تعداد زیادی نویسنده ایرانی- امریکایی داریم که به انگلیسی می‌نویسند و به عنوان نویسندگان امریکایی مطرح هستند. آذر نفیسی با کتاب «لولیتا خوانی در تهران»، شاید از اولین نویسندگان این نسل بود که در مورد ایران و تجربیات خودش نوشت و کتابش جزو پرفروش‌ها در امریکا شد.

مرجان ساتراپی با کتاب «پرسپولیس» مثال دیگری از این گروه است. با این تفاوت که او مقیم فرانسه است و به فرانسه می‌نویسد. اولین نسل از نویسندگان ایرانی-امریکایی به طور عمده زنان خاطره نویس بودند اما اکنون شاهد پیشرفت رمان نویسان و شاعران موفق ایرانی- امریکایی هستیم. ما از نسل دوم و سوم مهاجر، نویسندگان ایرانی- امریکایی داریم که در مورد ایران نمی‌نویسند بلکه در مورد زندگی در امریکا یا تجربه‌های مهاجران ایرانی می‌نویسند. علاوه بر این، کتاب‌های موفقی از آنها هم داریم که هیچ ربطی به ایران یا ایرانی بودن ندارد. خیلی از آثار این نویسندگان را می‌توان بیشتر در زمره ادبیات مهاجرت تعریف کرد. خود من را شاید بتوان جزو این دسته معرفی کرد چرا که من هم به زبان انگلیسی می‌نویسم.

البته نویسندگانی هم هستند که به زبان انگلیسی و راجع به ایران می‌نویسند. این مساله منحصر به ایران نیست. نویسندگان زیادی ساکن کشورهای انگلیسی زبان هستند که در مورد سرزمین مادری خود به انگلیسی می‌نویسند. خطری که من مشاهده می‌کنم این است که این نویسنده‌های ایرانی-امریکایی نماینده ادبیات ایران (یا native informant ایران) بشوند. عجیب نیست که نویسندگان ایرانی- امریکایی بیشتر در دسترس‌اند و بهتر بلدند برای امریکایی‌ها بنویسند. ولی این یک ساده‌انگاری است که به جای اینکه ادبیات جاری یک کشور ترجمه و عرضه شود، تکیه به ادبیات خارجی-انگلیسی شود چون این امر می‌تواند ترجمه و تمایل خواندن نویسندگان خارجی را کمرنگ‌تر کند.

شما ظاهرا دغدغه مقابله با این رویکرد را آغاز کرده‌اید.

بله. تا حدودی برای مقابله با این جریان است که من ترجمه را به طور جدی شروع کرده‌ام. می‌خواهم پل بین دو فرهنگ باشم. می‌خواهم از آثار ایرانی بیاموزم و سعی در ترویج آن داشته باشم.

درحال حاضر مشغول چه کارهایی هستید؟

امیدوارم ترجمه برگزیده از آثار شاعران مدرن ایرانی با کمک شاعران صاحب‌نام امریکایی ارایه کنم. اشعار تعدادی از شاعران ایرانی مدرن را ترجمه کرده‌ام و قصد دارم تعداد بیشتری را در آینده نزدیک ترجمه کنم. بعضی از این ترجمه‌ها پیشتر در مجلات امریکایی منتشر شده‌اند.

من تحقیق خودم را در مورد ادبیات فارسی، پیش از آنکه دوره دکترای خود را در ادبیات تطبیقی شروع کنم، از ١٠ سال پیش آغاز کردم. از همان موقع مطالعه در باب ادبیات و نویسندگان ایرانی را دنبال می‌کنم. مجموعه‌های زیادی را در این مدت جمع‌آوری کرده‌ام و خوانده‌ام؛ مطالب زیادی را در این مدت آموخته‌ام. تمرکز من بیشتر روی شعر مدرن است و در کنار آن روی فیلم و تئاتر ایران هم تحقیق می‌کنم. ارادت خاصی به تعدادی از شاعران معاصر دارم و قصد دارم که آنها را به خوانندگان امریکایی معرفی کنم.

روزنامه اعتماد

نظر شما