شناسهٔ خبر: 56063 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

تمنای هویت از رهگذر معماری/اتمیزه شدن زندگی جمعی تهرانی‌ها

پرونده جدید خبرگزاری مهر با عنوان «معماری و جستجوی هویت در شهر» با هدف «جستجوی هویت در معماری برای پیوند زدن آن به حوزه فرهنگ» آغاز می‌شود.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر/مریم علی‌بابایی؛زندگی اجتماعی در شهرهای ایران از ۳۰ سال پیش تاکنون تفاوت‌های بسیار و گاه باورنکردنی پیدا کرده‌اند! اگر تهران را به عنوان یک نمونه موردی در نظر بگیریم و نگاهی به دو سه دهه‌ی پیش در این شهر بیندازیم، خواهیم دید که بسیاری از عادات و کنش‌های جمعی آن، خواه خودآگاه، خواه ناخودآگاه، یا به کلی فراموش شده‌ و یا به شکل‌های عجیب و غریبی استحاله شده‌اند. تهرانی که پر از محلات کوچک و کوچه و پس‌کوچه‌های مملو از برخورد و ارتباط و پر از فضاهای عمومی محلی و خودساخته بود، دیگر به کلی از بین رفته‌اند و روحیات مبتنی بر تعامل در همبستگی‌ها و همسایگی‌های محلی در اتمسفر فرهنگی محلات تقریبا ناپدید شده است. امروزه دیگر در مناطق مختلف تهران از «کوچه» و «پس‌کوچه»‌ در آن معنای زنده و دارای حیاتش خبری نیست و همه آن کوچه‌های زنده‌ی قدیم که مهمترین بستر تعاملات هویت‌ساز شهری بودند به «معابر» تقلیل پیدا کرده‌اند؛ «محل عبور»! به عبارتی کوچه و پس‌کوچه‌های تهرانِ چند سال پیش، که پر از عناصری چون خاطره و رویدادهای ارتباطی مشترک بود و هویت‌های جمعی را رقم می‌زد، امروز فاقد هرگونه امر مشترکی است و احتمالا جز محملی برای جر و بحث‌های همسایه‌ها بر سر محل درست و غلط قرار دادن کیسه زباله یا خودروها نیست!

کمتر پیش می‌آید در این کوچه‌ها و خیابانها و یا به بیان دقیقتر «معابر» شاهد کنش جمعی و بازیهای کودکان و نوجوانان تهرانی باشیم. کوچه‌هایی که حدود ۳۰ سال پیش پر بود از شور و بازی کودکانه و حتی شوق ارتباطات سرخوشانه جوانان. این کوچه‌ها که عمومشان شکل‌های قدیمی خود را از دست داده‌اند، امروزه فقط به عنوان «گذرگاه» محل توجه هستند. گذرگاهی که باید از آن گذشت تا به ورودی خانه‌ها رسید؛ جایی که تنها محمل باقی مانده برای ارتباطی امن و برون رفتن از قالب‌های انزواجویانه است. در حقیقت باید از کوچه‌ها و محلاتی که امروزه دیگر به واسطه ساخت‌وسازهای گسترده و ایجاد پیکره‌های آپارتمانی غول‌آسا اثری از آنها باقی نمانده، گذر کرد و خود را به خانه رساند و آرام گرفت! باید از کوچه‌ها و خیابان‌هایی که دیگر مهیای ایجاد فضای عمومی نیستند، به عنوان بسترهای نافی ارتباطات فرار کرد و به خانه‌ها، به عنوان تنها جایگاهی که امید ارتباطات در آن وجود دارد، پناه ‌برد. شهر تهران در طول تاریخ خود هرگز تا این اندازه مُعارض با آدمیان – که امروز به «عابران» فروکاسته شده‌اند - نبوده است و فضاهای ارتباطی هویت‌ساز را از بین نبرده است. مردمانی که ارتباطاتشان هویت محلات و شهرها را ساخته است، حالا در مقام کسانی که صرفا در زیر سقف‌های منفرد، جداافتاده و تکه‌تکه این شهر جمع شده‌ و سکنی گزیده‌اند نه توان برساختن هویت خویشتن را از رهگذر ارتباطات اجتماعی و فرهنگی دارند و نه قادر به هویت‌بخشی به حیات جمعی و عمومی شهر هستند. تهران دو تا سه دهه پیش، اصلا اینطور نبود، شهری پر از ارتباط، تجمع، گفت‌وگو و تعاملات هویت‌ساز بود. عابرانش واجد کنش‌های زنده و زوایای اجتماعی و فرهنگی بودند و نه خیابان‌هایش تا این حد در تسخیر ماشین‌های آهنی نافی تعامل بود و نه محلاتش بواسطه حضور قاطع دیوارهای ستبر سیمانی تا این حد نافی ارتباط انسانی شده بود. همه اینها یک چیز را از بین بود: «فرایندهای هویت‌سازی جمعی در قالب فرهنگ روزمره شهری»

اگر چه ممکن است توصیفات فوق سیاه‌نمایی به نظر برسد، ولی وقتی ابعاد مختلف اتمیزه شدن سوژه‌های شهری در زندگی جمعی امروز تهرانی‌ها را به طور دقیق رصد کنیم، کم و بیش با این تیرگی در اراتباطات جمعی حیات روزمره همراه خواهیم شد. اگر چه اتمیزه شدن افراد در یک حیات جمعی را می‌توان به عوامل مختلفی از جمله عوامل سیاسی و اقتصادی و حتی روانشناختی نسبت داد، اما نباید عوامل مادی شکل‌دهنده به فرم‌های کنش‌های جمعی را که در قالب برنامه‌های مدرنیزاسیونی و معماریهای جدید شهری به آدمیان تحمیل شدند، نادیده گرفت. تهران در موج جدید ساخت‌وسازهایی که پس از جنگ هشت‌ساله به آن تن داد، فضاهای تعاملات و ارتباطات جمعی را در خود رفته رفته محدود و محدودتر کرد؛ محدودیتی که روز به روز به فقدان اشتراکات تعاملی و هویت‌ساز دامن زد و امیدها و آرزوها را برای ساخت آینده‌ای اجتماعی در یک حیات جمعی به حداقل رساند؛ همه اینها در بسط فردیت و اتمیزه شدن در جامعه شهری ایرانی شدیدا دخیل بود و باعث شد هر کسی خود را به طور منفرد و جدا از جمعیت محلی و شهری در نظر بگیرد و تلاش ‌کند در دل این جمعیتِ اغیار، گلیم خویش را از آب بیرون بکشد و روز به روز در خویش و خانه خویشتن فرو برود. آری وقتی از تاثیرات معماری در فرهنگ و هویت سخن می‌گوییم، نمی‌توان از این فرایند تیره و سیاهنمایانه چشم پوشید.

از سوی دیگر همچنین وقتی بخواهیم نسبت معماری با هویت را به شیوه‌ای انتقادی مورد سنجش قرار دهیم، ناگزیریم به بعد دیگری از حوزه معماری هم توجه کنیم؛ چون مسئله فقط این نیست که معماری شهری چه کاری با هویت شهروندان حاضر در شهر می‌کند، مسئله دوم و شاید هم اساسی‌تر این است که هویت خودِ معماری موجود به عنوان رشته‌ای قائم به خود که نیازمند هویت‌یابی بر مبنای عناصر جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و بومی در افق‌های حیات جمعی مردمان یک سرزمین است، چیست؟ به همین دلیل در کنار بررسی اینکه آثار معماریهای موجود در شهرها و محیط‌های اجتماعی – خواه واجد هویت بومی، خواه فاقد آن - با هویت حیات جمعی و زندگی شهروندان چه می‌کنند، باید بررسی کرد که معماری حاکم بر این شهرها، فارغ از تاثیراتشان بر هویت مردم، دارای چه هویت و شناسنامه‌ای است؟ از کجا آمده؟ اینجا چه می‌کند؟ و به کجا خواهد رفت؟ 

به عبارت دیگر، اگر پرسش بنیادین در این زمینه برایمان این باشد که اساسا «ماچه نوع هویتی را در پس این شکل از معماری جستجو می‌کنیم و چه نوع هویتی را باید جستجو کنیم؟» به دو شیوه می‌توان به این پرسش پاسخ داد؛ نخست اینکه ما چه ماهیت و هویتی را برای حوزه معماری ایرانی جستجو می‌کنیم؛ و دوم اینکه این معماری به عنوان یک هنر-صنعت چه هویتی را برای شهرها و شهروندان ما رقم خواهد زد! این دو وجه که ما در اینجا تلاش می‌کنیم از هم تفکیکشان کنیم و هر یک را به طور مجزا مورد بازاندیشی قرار دهیم، در زندگی عادی و عینی کاملا به یکدیگر وابسته و همبسته هستند. به این معنا که بر مبنای نوع هویتی که عرصه معماری به عنوان رشته‌ای قائم به خود اتخاذ می‌کند، هویت شهری و انسانی در شهرها تا حد زیادی دستخوش تغییر قرار می‌گیرد. اگر این هویتِ در خود، به انسجام و تناسب منطقی در بستر تاریخ خویش نائل شود، به احتمال قریب به یقین از نظر هویت‌سازی برای حیات بومی شهروندان هم بروزی منطقی و متناسب خواهد داشت، و البته برعکس.

به هر حال، به نظر می‌رسد که جستجوی هویت در معماری برای پیوند زدن آن به حوزه فرهنگ کاری ضروری است و پرونده جدید خبرگزاری مهر با عنوان «معماری و جستجوی هویت در شهر» با این هدف کار خود را آغاز خواهد کرد. این پرونده به هیچ‌وجه به بحث‌های تخصصی و محض معماری از یک سو، و مباحث روانشناختی مرتبط با هویت نخواهد پرداخت، بلکه با رویکردی بین‌رشته‌ای به بازاندیشی در خصوص معماری این روزهای شهرهای بزرگ و آسیب‌های فرهنگی و هویتی آن خواهد پرداخت و از این رو به جز معماری و روانشناسی اجتماعی به احتمال زیاد پای بسیاری از حوزه‌ها و علوم از جمله تاریخ، جغرافیا، انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، علوم مرتبط با محیط زیست و... را به میان خواهد آورد.

گذشته از این معارف و حوزه‌های متعدد، مسئله این پرونده بیش از هر چیز، بررسی یک «تمنا»ست؛ «تمنای هویت از رهگذر معماری»! توضیح آنکه ورود مدنیزاسیون به ایران و بسط و گسترش امکانات مادی حیات جدید و معماری مدرن در تهران و دیگر شهرهای مدرن‌شده ایرانی نشان‌دهنده‌ی یک تمنا برای کسب هویتی جدید است. به‌ویژه معماری تهران، به عنوان سرنمون و الگوی کنونی دیگر شهرهای ایران در حوزه معماری، از همان ابتدا، یعنی در دوره قاجار بر مبنای نوعی هویت‌یابی جدید صورت گرفت؛ هویت‌یابی‌ای که تا حد بسیار زیادی تقلیدی بود. به عبارت دیگر وقتی شاهان قاجار سعی کردند تهران را شبیه شهرهای فرنگی مورد علاقه‌شان دربیاورند، در حقیقت قصدشان این بود که شهری با هویت جدید بنا کنند و آنچه جالب توجه بوده، این حقیقت است که هنوز هم که هنوز است، بعد از حدود ۲۰۰ سال این تمنا، جستجو و کسب هویت جدید برای تهران، پایان نیافته و همچنان ادامه دارد. تهران و به تبع تقریبا همه دیگر شهرهای بزرگ ایران همه چیز دارند، جز هویتی یگانه و متمایز در حوزه معماری جدید! این مسئله در پرونده «معماری و جستجوی هویت در شهر» بیش از هر چیز دنبال خواهد شد.

نظر شما