شناسهٔ خبر: 56195 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یادبود جلال آل احمد در خانه موزه جلال و سیمین؛ راز این خانه‌، راز بزرگ شدن آدم‌هاست

آئین گرامیداشت چهل و نهمین سالگرد درگذشت جلال آل احمد، عصر شانزدهمین روز از شهریور ۹۷ در خانه باصفای جلال آل احمد و سیمین دانشور، دو تن از نام‌آوران فرهنگ و ادب ایران، در حلقه خانواده، دوستان و علاقه‌مندان این زوج ادبی ایران برگزار شد. خانه‌ای که به بیان محمدحسین دانایی؛ خواهرزاده جلال، راز آن، راز بزرگ شدن آدم‌هاست.

راز این خانه‌، راز بزرگ شدن آدم‌هاست

فرهنگ امروز/ زهرا حقانی: ۱۷ شهریورماه، ۴۹ سال از روزی که جلالِ ادبیات ایران در اَسالِم استان گیلان از دنیا رفت و سیمین را تنها گذاشت، می‌گذرد. او رفت ولی «غرب‌زدگی»، «خسی در میقات»، «در خدمت و خیانت روشنفکران»، «نون والقلم»، «مدیر مدرسه» و «زن زیادی» ماندند. خشت خشت خانه جلال و سیمین در منطقه دزاشیب تهران، هنوز یاد این دو گوهر درخشان ادبیات ایران را فریاد می‌زنند.
 
در یک عصر تابستانی میانه شهریورماه، جمع زیادی از اهالی ادب و علاقه‌مندان به این زوج فرهیخته ایرانی، در خانه موزه جلال و سیمین گردهم آمدند تا در شب درگذشت غمبار جلال، یاد و خاطره او را گرامی بدارند و عقیده و مرامش را ارج نهند. در این محفل صمیمی، خیلی‌ها آمده بودند از طیف‌های مختلف؛ از استاد عبدالله انوار و ویکتوریا دانشور با آن لهجه زیبای شیرازی تا سید مهدی طالقانی و محمدرضا زائری و علیرضا قزوه.

 


نویسنده‌ای فوق‌العاده تند و تیز و رک‌گو

به رسم میزبانی، شروع سخن با ویکتوریا دانشور، خواهر بانوی فقید ادبیات ایران سیمین دانشور بود. چند کلام بیشتر صحبت نکرد، ولی آنقدر قشنگ گفت که تا عمق جان نشست: جلال، جلالی بود. کسی بود. سروری بود، نویسنده‌ای بود فوق‌العاده تند و تیز و رک‌گو. می‌خواست به همه کمک کند. خیلی قشنگ زندگی می‌کرد و علم می‌آموخت.
 
با بغضی که دنباله سخن را برایش سخت کرده بود، ادامه داد: جلال مانند انسانی که سال‌ها زندگی کرده، خیلی زندگی کرد با اینکه عمر بلندی نداشت. خیلی حرف بود، خیلی حیف بود ...
 
جلال می‌گفت باید بازگشت به مذهب کنیم

دومین سخنران این مراسم کسی بود که سابقه دوستی و آشنایی وی با مرحوم جلال به ۷۶ سال قبل باز می‌گردد. استاد انوار، کهنه‌سوار فرهنگ و ادب ایران‌زمین، روزگارش با جلال را اینطور روایت کرد: با جلال ۷۶ سال پیش در مهر ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی شدیم؛ من در شاخه ریاضی و او در شاخه ادبیات. انجمنی داشتیم به نام انجمن ادبی فارسی. من چیزهایی به نام شعر می‌گفتم و جلال هم تازه دست به قلم برده بود.
 
این نسخه‌شناس پیشکسوت گفت: جلال کم کم داستان‌های کوچک می‌نوشت و در ادامه ترقی کرد، تا اینکه وارد حزب توده شد. البته این حزب میکروبی بود که همه ما به نوعی به آن دچار شده بودیم. با نهایت صمیمیت کار می‌کردیم و حتی دو تن از اساتید بزرگ ما به نام‌های شهید نورایی و محمود سنائی تاکید می‌کردند راهمان را ادامه دهیم و ما امیدوار به تحولاتی سیاسی و اجتماعی بودیم. ولی متاسفانه طوری رفتار کردند که نشان داد دنبال چه اهدافی هستند. امروز کمونیست در دنیا مورد تنفر است. ما از حزب توده جدا شدیم، ولی رفاقتمان با جلال ادامه داشت.
 
وی خاطراتش را اینگونه ادامه داد: جلال یواش یواش جزو نویسندگان شده بود، داستان می‌نوشت و سردبیر روزنامه هم بود. سال ۱۳۳۰ سیمین خانم، بورس آمریکا گرفته بود و برای تحصیل رفت. من آپارتمان کوچکی داشتم که به جلال گفتم در آن زندگی کند. با هم همسایه بودیم. تا اینکه او بعد از مدتی به من گفت تکه زمینی وقفی به او داده‌اند که می‌خواهد آن‌را بسازد. جلال گفت بیش از هزار تومان ندارم. من آن زمان یکی دو سالی می‌شد که در بانک کار می‌کردم و دو هزار تومان پس‌انداز کرده بودم که آن‌را برای ساخت خانه در اختیار جلال قرار دادم. با هم پیش یکی از پاکان و از بهترین مهندسان آن دوره رفتیم تا در ساخت خانه کمک کند. نقشه را خود جلال کشید و هزینه‌ها را برآورد کرد که جمعا چهار هزار و ۵۰۰ تومان می‌شد. ساخت خانه از همان زمان آغاز شد.

 


عبدالله انوار با اشاره به خانه‌ای که امروز موزه جلال و سیمین است، بیان کرد: این خانه انصافا به دوره جوانی ما خیلی کمک کرد. پس از کودتای ۲۸ مرداد، شب‌ها با خلیل ملکی و برخی دیگر، تا صبح بحث می‌کردیم. نمی‌دانم نسل امروز چه عقیده‌ای نسبت به جلال دارند، شاید با خواندن «غرب‌زدگی» برخی نظر مثبتی نداشته باشند، ولی در بین نسل جوانی که از ۷۶ سال پیش وارد جریانات سیاسی ایران شدند، هیچ‌کس مثل جلال شرایط را درست درک نکرد و تلقی درستی همچون او نداشت. جلال عقیده داشت در ایران تا وقتی پول‌پرستی و جاه‌طلبی وجود دارد، محال بدانید شخصی مرد سیاست به معنای واقعی باشد. جلال این اواخر مقداری وارد مذهب شده بود و می‌گفت باید اخلاق نوینی را ارائه دهیم. بیان می‌کرد هیچ‌کس را نمی‌شناسم که پست جدیدی گیرد و عقایدش عوض نشود. می‌گفت باید بازگشتی به مذهب کنیم برای اینکه اشخاصی روی عقیده خود بایستند و در مقابل پست یا رشوه، فکرشان تغییر نکند.
 
وی که عمرش را با کتاب سپری کرده، اینطور سخن خود را به پایان برد: می‌دانم تا این ساختار اخلاقی که جلال می‌گفت‌ نباشد، ما هم دچار بی‌قاعدگی می‌شویم. این نظریه جلال برای من خیلی مهم است. باید از مقامات و موقعیت‌های مالی و غیر مالی صرفنظر و به مملکت خدمت کرد.
 
اینجا خانه بزرگان است

در ادامه مراسم سالگرد جلال آل احمد، محمدحسین دانایی؛ خواهرزاده جلال و شمس آل احمد، دقایقی به ذکر خاطراتی از دایی خود و این خانه، گفت: محمدحسین دانایی هستم، یکی از ده‌ها خواهرزاده جلال آل احمد. جوان که بودم روزی به اینجا آمدم. دایی جان مهمان داشت و من را به‌عنوان خواهرزاده به مهمانش معرفی کرد. مهمان گفت مگر تو چند خواهرزاده داری که هر روز یک نفر را به‌عنوان خواهرزاده معرفی می‌کنی؟ جلال گفت: من ۷۲ خواهرزاده دارم به تعداد یاران امام حسین (ع) در کربلا. بنابراین اگر روزی بخواهم قیام کنم، از این نظر نگرانی و مشکلی نخواهم داشت.
 
این نویسنده درباره خانه جلال نیز اظهار کرد: سال ۱۳۳۲ کار ساخت و ساز این خانه تمام شد. انگیزه آمدن دایی جلال و سیمین خانم به این محل، نیما یوشیج بود که از چند سال زودتر در این محل سکونت داشت. آن‌ها از شهریور ۱۳۳۲ در این خانه مستقر شدند. آن‌ دو زحمات زیادی متقبل شدند تا کم‌کم خانه تکمیل و رنگ گرفت. حق‌الترجمه کتاب «مائده‌های زمینی» صرف رنگ‌آمیزی خانه شد و سیمین خانم با حق‌التدریس کار در یک تابستان توانست فرش بخرد. بعد از خانه مرحوم نیما یوشیج، یک حمام عمومی بود به نام مهر. ۲۰۰ متر آن‌طرف‌تر از حمام هم قبرستان بود. برخی از مردم محل می‌گفتند دلاک‌های حمام دومنظوره کار می‌کنند، هم مرده‌ها را می‌شورند و هم زنده‌ها را. به این ترتیب سیمین خانم بددل شد و در خانه حمام با آبگرم‌کن ساختند.

 


دانایی ادامه داد: از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۸ این خانه محل سکونت این زوج بود. پس از درگذشت جلال، تا سال ۱۳۹۰ که سیمین زنده بود، در همین خانه زندگی می‌کرد و از سال ۱۳۹۰ خانه به ویکتوریا دانشور واگذار شد و ایشان تا ۱۳۹۳ در این خانه بود و پس از آن با اقدامی هوشمندانه برای حفظ و جلوگیری از تخریب خانه، آن‌را در اختیار شهرداری قرار داد تا به‌عنوان موزه جلال و سیمین مورد استفاده باشد. امروز این خانه به یکی از سرمایه‌های ملی ما تبدیل شده است.  
 
وی در ادامه با اشاره به امضای اساسنامه کانون نویسندگان ایران در این خانه، گفت: اول اردیبهشت سال ۱۳۴۷ در جلسه‌ای با حضور پرتعداد اهالی قلم، فرهنگ و ادب و روزنامه‌نگاران، اولین مرامنامه و اساسنامه «کانون نویسندگان ایران» تصویب و امضا شد و این کانون فعالیت خود را آغاز کرد. این خانه در سال ۱۳۸۳ به‌عنوان اثر ملی، در فهرست آثار ملی به ثبت رسید.
 
خواهرزاده جلال آل احمد، بیان کرد: علت اهمیت این خانه این است که محل سکونت دو تن از انسان‌های درجه یک این مملکت بود؛ دو چهره بسیار درخشان در تاریخ معاصر ایران. اینجا خانه بزرگان است و در خانه بزرگان همیشه یک راز و ابهتی نهفته است. راز این خانه‌ها، راز بزرگ شدن آدم‌هاست. در این خانه دنبال سرنخی و اثرانگشتی از چگونگی بزرگ شدن این آدم‌ها می‌گردیم تا بزرگ شدن و مهم شدن را از آن‌ها یاد بگیریم. اما برای ما، اینجا خانه بزرگ و چشم و چراغ فامیل و خانه خاطرات نیز هست.

 


«غرب‌زدگی» و «خسی در میقات» بهترین آثار جلال از دید آیت‌الله طالقانی

سید مهدی طالقانی، فرزند مرحوم آیت‌الله طالقانی که پسرعموی جلال و شمس آل احمد نیز بوده، در بخشی دیگر از این آئین، دقایقی از ارتباط صمیمانه مرحوم جلال با پدر بزرگوارش سخن گفت: بنده از مرحوم جلال خاطراتی دارم که مربوط به دوران کودکی است. دو بار او را دیدم. یک بار به منزل پدرم آمد و اصرار داشت پدر را برای استراحت و تغییر آب و هوا با خود به اَسالِم ببرد که مرحوم پدرم قولی داد، ولی در نهایت نرفت. بار دیگر فکر می‌کنم زمانی بود که آیت‌الله از زندان آزاد شده بود و جلال همراه برخی روحانیون به دیدن پدر آمد. یکی از روحانیون شروع به تعریف از جلال کرد که عبادت و نماز شب او قطع نمی‌شود که پدر به شوخی گفت که ادامه ندهید، چون این وصله‌ها به جلال نمی‌چسبد.
 
وی با اشاره به اینکه از نظر آیت‌الله طالقانی، «غرب‌زدگی» و «خسی در میقات» بهترین کتاب‌های جلال بوده‌اند، افزود: مرحوم پدرم و امام موسی صدر بارها به این خانه آمده بودند. پدرم جلال را خیلی دوست داشت و تقریبا هر ۱۰ یا ۱۵ روز یکبار به اینجا می‌آمد و با جلال صحبت می‌کرد. جلال هم به ایشان خیلی علاقه‌مند بود. مرحوم طالقانی معتقد بود که جلال به خاطر فشارهای مذهبی که در خانواده‌اش بود، به سمت حزب توده و احزاب دیگر رفت و شاید اگر این فشارها رویش نبود به این‌صورت جذب مکاتب دیگر نمی‌شد.
 
خداوند هیچ‌چیز را دربست به کسی تحویل نداده است

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری، نویسنده و عضو هیات مدیره موسسه خانه کتاب، از دیگر چهره‌های حاضر در این محفل بود که در سخنانی اظهار کرد: امروز در سه محور می‌خواهم درباره جلال آل احمد صحبت کنم. مساله نخست، علاقه شخصی من به جلال است. هرکس ممکن است از زاویه‌ای دلبسته جلال باشد و برای سیمین دانشور احترام قائل باشد. مطمئنا شخصیت، ویژگی قلم و آنی که در جلال است، همه ارزشمند است، ولی روراستی جلال با خودش، بیش از هرچیز مرا جذب می‌کند؛ چیزی که امروز بیش از هرچیزی به آن نیاز داریم. آنقدر فضای ریا و تظاهر و شعار و دروغ روزبه‌روز بیشتر می‌شود و مجال خود بودن، کم می‌شود که در این شرایط خود بودن خیلی سخت است. این چیزی است که در جلال می‌بینیم. آنجا که در «خسی در میقات» ساده و صاف خود را بیرون می‌ریزد. اگر امروز این مجال را به همه جامعه و به‌ویژه جوان‌ها می‌دادیم، راه‌های بیشتری باز می‌شد.
 
وی افزود: نکته دوم، این خانه است. مساله این است که ما نسبت به داشته‌هایمان قدردان و قدرشناس نیستیم. جرج جرداق، نویسنده و اندیشمند مسیحی که شیفته مکتب امیرالمومنین (ع) بود، چندین سال پیش خاطره‌ای از سفر به اروپا می‌گفت که در اروپا سر هر کوچه نام و نشان یک اتفاق مهم تاریخی یا یک شخصیت دیده می‌شود. با ایشان صحبت کردم که به پاس خدمات درباره نهج‌البلاغه و مکتب امیرالمومنین (ع)، کوچه‌ای را در تهران به نام شما کنیم. کوچه‌ای بین خیابان ویلا و سپهبد قرنی که نزدیک به آن سفارت لبنان، بنیاد نهج‌البلاغه و کلیسا قرار داشت، بهترین مکان برای این نیت و فرصتی برای قدردانی از خدمات جرج جرداق بود. همه شرایط نیز مهیا شد، ولی یک نفر جلوی اینکار ایستاد و زورش هم رسید. در دوره بعد شورای شهر که بنیاد نهج‌البلاغه از آنجا منتقل شد، کوچه را به نام او نامگذاری کردند.
 
مدیرمسئول و صاحب امتیاز ماهنامه «خیمه»، ادامه داد: گاهی زمانی کاری انجام می‌شود که دیگر خاصیتی ندارد. این خانه نیز می‌توانست زمانی موزه شود که سیمین دانشور زنده بود. تجلیل وقتی ارزش دارد که فرد زنده باشد تا در زمان حیات از او قدرشناسی شود. کاری کردیم که جوان ما احساس می‌کند اگر درس و کتاب بخواند، کار مسخره‌ای کرده و اگر به سراغ کار علمی و پژوهشی برود، کتاب بنویسد و نسخه خطی تصحیح کند، آخرش جز بدبختی و فلاکت چیزی نیست.



زائری در ادامه گفت: شاید در بین نویسندگان و نخبگان و چهره‌های برجسته ادبی معاصر، به هیچ‌کس اندازه جلال دلبستگی و شیفتگی نداشته باشم، ولی مرید و عبد او نیستم. یادمان نرود که دلبستگی‌ها نباید ما را به تعبد بکشاند. افراط‌ها و تفریط‌ها همیشه خطرناک است. انسان مسلمان، انسان عاقل، انسان چیزفهم و انسان سلیم، جز در مقابل خدا و وابستگان خدا یعنی معصومین، متعبد نیست. شاید خود جلال اگر امروز زنده بود، نسبت به خیلی از کارهای خودش بازنگری می‌کرد. حالا چه اصراری است که من نسبت به چیزی که او یک روزی گفته، بخواهم با تعبد برخورد کنم. و بزرگتر از جلال هم به همین ترتیب؛ جلال و غیر جلال، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
 
این نویسنده تصریح کرد: خطر آن وقتی است که ما به افراط و تفریط می‌افتیم. به تعبیر امیرالمومنین (ع)، آدم نادان همین است. متاسفانه امروز خطری که ما را تهدید می‌کند، این است که در هر دو سو، جریان روشنفکری وقتی می‌خواهد از ادبیات حرف بزند، برخی‌ را نمی‌بیند و از آن‌طرف جریان انقلابی هم برخی را نمی‌بیند. شاملو بزرگ است، چه من و شما بخواهیم یا نخواهیم. از آن‌طرف موسوی گرمارودی هم بزرگ است، چه من و شما بخواهیم چه نخواهیم. در داستان، در شعر، در اندیشه و در فکر همین است. خداوند هیچ‌چیز را دربست به کسی تحویل نداده است، نه خداوند زیبایی در نثر را به یک نفر منحصر کرده، نه ذوق و خلاقیت در نوشتن داستان را منحصر به یک نفر کرده است. باید بپذیریم که این تقسیم شده است. وقتی من می‌خواهم نشان دهم که چیز می‌فهمم، زمانی است که همه اینها را با هم ببینم.
 
وی سخن خود را اینگونه پایان داد: جلال بسیار بسیار بزرگ است، ولی بزرگ‌تر از جلال فهم ماست. جلال بسیار بسیار درخشان است، ولی درخشان‌تر از جلال ذوق ماست. ما قرار نیست در کسی متوقف شویم. به احترام جلال می‌ایستیم، در مقابلش سر خم می‌کنیم، به یادش می‌مانیم، اما در جلال متوقف نمی‌شویم. فکر می‌کنم روح او هم در این عصر جمعه که آزادی اموات است و روحش شاهد و حاضر است، به این بیشتر دلشاد و دلخوش باشد.  



نسبت به افراد و حوادث با احساسات نباید قضاوت کرد

هرمز همایون‌پور، از اعضای خانواده سیمین دانشور و دوست جلال، سخنران پایانی این مراسم بود که از حرفی مانده در دلش سخن گفت: چند هفته پیش در جلسه‌ای صحبت‌هایی که جنبه مستند نیز نداشت درباره جلال و دکتر شریعتی شنیدم که تصمیم گرفتم اینجا چند کلمه‌ای در ارتباط با این موضوع صحبت کنم. با توجه به حوادثی که در این چند دهه گذشته رخ داده، خیلی‌ها نسبت به جلال بدبین شده‌اند و انتقاد می‌کنند، در حالی‌که انتقاد وقتی درست است که هرکس را در زمان و شرایط زمانه خودش ارزیابی کنیم. اگر چند دهه بعد بخواهیم شخصی را که مستقیم نقشی در زشتی و زیبایی امروز نداشته، خوب یا بد بدانیم، برداشت درست و علمی نیست.
 
وی افزود: به‌نظر من جلال با سبک نویسندگی چابک و تسلط شیرینی که در جلسات بر افراد داشت، نقش بزرگی داشت. ممکن است امروز خیلی‌ها از نتیجه انقلاب راضی نباشند و خیلی انحرافات پیدا شده باشد، اما در اینکه جلال و مرحوم شریعتی در این انقلاب، در شوراندن جوانان نقش مهمی داشتند، هیچ تحلیل‌گر اجتماعی نباید تردید کند، چون واقعا ندارند. نسبت به افراد و حوادث با احساسات نباید قضاوت کرد.
 
همایون‌پور در پایان اظهار کرد: چه در عالم روزنامه‌نگاری، چه در عالم داستانی و چه در عالم مبارزات اجتماعی، جلال یک چهره برجسته‌ای بود. اگر همه‌چیز را به دلیل حوادث بعدی نفی کنیم، هیچ ارزشی برایمان باقی نمی‌ماند. امثال امیرکبیر، دکتر مصدق، خلیل ملکی و جلال آل‌احمد در زمانه‌ای کار کردند و قصد اصلاح مملکت را داشتند که این فرصت فراهم نبود.

منبع: ایبنا

نظر شما