شناسهٔ خبر: 56572 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

یادداشت اختصاصی تقی آزادارمکی/ شرط بقای تمدن‌ها در جهان از نگاه امانوئل والرشتاین

تقی آزادارمکی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در یادداشتی با نگاه به نظریه نظم جهانی و سیستم جهانی والرشتاین به تببین چگونگی بقای تمدن‌ها در جهان از جمله ایران می‌پردازد.

شرط بقای تمدن‌ها در جهان از نگاه امانوئل والرشتاین

فرهنگ امروز/ تقی آزاد ارمکی: عموماً افرادی که درباره تمدن‌ها بحث می‌کنند از آن یک مفهوم بسیار کلی ارائه و آن را هم‌طراز یک نظام سیاسی در یک منطقه جغرافیایی می‌کنند. به طور مثال اگر درباره تمدن ایرانی صحبت می‌کنند، منظورشان یک دولت خاص در یک بستر خاص و در یک موقعیت جغرافیایی خاص مانند تمدن اسلامی، تمدن ایلامی، تمدن اروپایی و... است.

اما در اینجا کمی اغتشاش مفهومی بین دولت، تمدن، نظام سیاسی وجود دارد؛ تمدن یعنی همان بحثی که اخیراً والرشتاین تحت عنوان «نظم جهانی و سیستم جهانی» از آن یاد می‌کند. این مفاهیم یکسان نیستند و از لحاظ دامنه و دایره جغرافیای باهم فرق دارند، بنابراین اگر بخواهیم به‌خوبی دریابیم که حرکت تمدن‌ها چگونه است، باید بازیگری نظام‌های سیاسی را بسیار مهم بدانیم که جابجایی، شکل‌گیری و افول آن‌ها روی دوش نظام‌های سیاسی-اجتماعی است.

مثلاً منطقه فرهنگی - جغرافیایی ایرانی با یک تمدن بزرگ همراه بوده که آثارش را در تمدن اسلامی و حتی در تمدن امروزی جهانی غرب نشان می‌دهد. ایرانیان به‌عنوان یک ملت و نظام سیاسی در ساختن و گسترش تمدن اسلامی بسیار مهم بوده‌اند و امروزه هم در گسترش و توسعه مفهومی به نام تمدن غربی تعیین‌کننده و اثرگذار هستند.

شاید بتوان این بحث را درباره تمدن اسلامی به‌گونه‌ای دیگر بازگو کرد. یعنی وقتی می‌گوییم تمدن اسلامی الزاماً مساوی با دولت‌ها، رژیم‌ها و نظام‌های سیاسی عربی نیست، بلکه چیزی فراتر از آن است. مثلاً آن مفهومی که تحت حکومت بنی‌عباس یا عباسیان اتفاق می‌افتد و بعد در حوزه‌های فرهنگی و سیاسی متفاوت و دوره‌های متعدد و دولت‌ها و نظام‌های سیاسی و اقتصادی مختلف اثرگذار و نقش آفرینند.

البته نقش‌آفرینی دولت‌ها و نظام‌های سیاسی یکسان نیستند، یعنی فرض کنید نقش جامعه ایرانی با دولت‌هایش در ساختن تمدن اسلامی با مصر، شامات یا شبه‌جزیره عربستان به یک اندازه و یکسان و در یک‌زمان هم نیستند. هر کدام از این‌ها طی یک زمانی نقش مرکزی پیداکرده‌اند و بقیه نقش‌های فرعی داشته‌اند.

مثلاً در یک دوره‌ای می‌بینیم که جهان ایرانی در ساختن تمدن اسلامی بسیار مهم و تعیین‌کننده است همان‌طور که جهان عربی و بخشی از اروپا و آسیای میانه تعیین‌کننده‌اند. به همین دلیل است که ما باید به دنبال یک تمدن واحد بگردیم که امکان جابجایی پیدا می‌کند. به دلیل بازیگرتر شدن یک نظام سیاسی در یک منطقه جغرافیایی و فرهنگی آن نظام سیاسی، در همان برهه زمانی آن تمدن نقشش تعیین‌کننده و بقیه نقششان کمتر است. به همین سبب است که عمر تمدن‌ها بلندتر از دولت‌هاست و همراه و هم‌زمان به دولت‌ها نیست.

یعنی همان بدفهمی که ابن خلدون در این زمینه دارد و عمر دولت‌ها و تمدن‌ها را یکی می‌گیرد و نظریه تمدن‌های ابن خلدون به‌گونه‌ای نظریه دولت‌ها هم می‌شود. اما ابن خلدون توجه نمی‌کند که تمدن یک مفهوم (به لحاظ زمانی بزرگ‌تر و به لحاظ تاریخی طولانی‌تر) است و دولت‌ها عمر کوتاه‌تر، منطقه‌ای‌تر و محدودتر. در ساختن یک تمدن تنها یک دولت در یک منطقه جغرافیایی تعیین‌کننده نیست. بلکه دولت‌های متعدد سیاسی، اجتماعی، جغرافیایی تعیین‌کننده هستند.

به همین دلیل است که یک تمدن بوی یک منطقه جغرافیای - فرهنگی خاصی را نمی‌دهد، بلکه بوی و طراوت و رنگ حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی متفاوتی را می‌دهد. اینکه تمدن اسلام؛ ایرانی، عربی، آسیایی مرکزی و به‌گونه‌ای بخشی از اروپای شرقی است و همه این‌ها هم هست. همچنین اینکه برخی‌ها می‌گویند تمدن اسلامی عربی، غلط است، اسلامی-ایرانی، اسلامی-مصری غلط است، بلکه همه این‌ها در آن هستند، اما هرکدام از این‌ها در یک دوره تاریخی نقش‌آفرینی داشته‌اند. مهم است که ببینیم دولت‌ها، نظام‌های سیاسی و ملت‌ها در زمان‌های خاص و تحت شرایطی توانسته‌اند نقش‌آفرینی متفاوتی داشته باشند و در ساختن آن مفهوم عام‌تر و بزرگ‌تر به نام تمدن اسلامی یا یک تمدن خاص مؤثر باشند.

امروز چون دولت‌های مقتدر نداریم امکان استقرار آن ساحت تمدنی را هم نداریم. حالا آیا در شرایط امروزی با ورود یک دولت مقتدر و جدید می‌شود تمدن اسلامی را استمرار داد؟ نه؟! اینجا باید یک کلیت جدید و ساحت جدیدی از تمدنی شکل بگیرد که اسلام هم هست اما باید یک تعبیر دیگر از آن گفت، اما اینکه امروز از ظهور یک تمدن جدید با یک دولت واحد سخن می‌گویند، خطای فاحشی است. تمدن مفهوم گسترده‌تری است که دولت‌ها، حوزه‌های فرهنگی متفاوتی در آن نقش‌آفرینی پیدا می‌کنند، به همین دلیل ما تمدن غرب را می‌گوییم که دولت‌ها و نظام سیاسی متفاوتی در آن نقش‌آفرینی کرده‌اند. مثلاً در یک دوره‌ای آلمانی‌ها، در یک دوره‌ای ایتالیایی‌ها و... نقش‌آفرینی بیشتری دارند. اما هرکدام توانسته‌اند در ساختن این شاکله بزرگ نقش‌آفرین باشند.

در باب ساختن تمدن جدید هم باید آمال و آرزوها و ابزارهای آن را داشته باشیم و هم باید دولت‌های قدرتمندی داشته باشیم که در معانی نسبتاً نزدیک به هم اما با دغدغه‌های فرهنگی متفاوت که بتواند یک بستر بزرگی را تولید کند که آدم‌ها بتوانند جابجا شوند و سرمایه‌ها در آن منتقل و جابجا شود، تا اینکه سرمایه‌ها ازآنجا خارج شوند. مثلاً اینکه الآن بخواهیم یک دولت جمهوری اسلامی قدرتمند داشته باشیم یک داعیه غلطی است مگر اینکه جمهوری اسلامی در یک مفهوم عام‌تر به نام تمدن اسلامی باشد و بعد نابسامانی‌هایی که در جمهوری اسلامی است به تمدن رقیب منتقل نشود، بلکه به عرصه تمدنی‌ای برود که همه این سازوکارها را دارد و اما از این دولت خارج شود  و دوباره برگردد و سرمایه‌های متمرکز داشته باشد. یعنی همان اتفاقی که امروز برای غرب می‌افتد.

مثلاً آمریکایی‌ها به کانادا می‌روند و برعکس کانادایی‌ها به آمریکا می‌روند و... در اینجاست که سرمایه‌هایشان در همان‌جا می‌چرخد و نهایتاً شاکله بزرگ تمدن اروپایی ساخته می‌شود یعنی همان چیزی که امروز ما در آن ناتوان هستیم. برای ساختن این تمدن باید بازارها، زبان و دغدغه‌های مشترک باشد و شکل بگیرد که محصول آن درنهایت بتواند ظهور دولت‌های مقتدر و قدرتمند و محصول بزرگ‌تر آن چیزی به نام تمدن بزرگ باشد.

در این نظریه یعنی نحوه ظهور و گسترش تمدن‌ها با بازیگری دولت‌های قدرتمند و نه الزاماً یک دولت قدرتمند، بلکه در یک برهه زمانی یک دولت قدرتمند بازی محوری را می‌کند و دولت‌های دیگر که امکان بازی را دارند در تعامل با آن هستند. آن چیزی که در اینجا امکان انتقال یک تمدن را به یک نظام سیاسی-فرهنگی فراهم می‌کند، نیروهای میانجی و واسط هستند.

مثلاً تجار در حوزه تمدنی بسیار مهم هستند، دیگری روشنفکران و دانشمندان هستند که مهم‌اند. گروه دیگر هم قومیت‌ها و اقلیت‌های مذهبی هستند؛ در حوزه تمدن اسلامی نقش تجار و دانشمندان را بسیار مهم می‌بینیم. مثلاً ایرانیان از طریق تجار و دانشمندانشان با تمرکز بر کالاهای تولیدشده و ساحت زبانی و قدرت دانشی که داشتند توانسته‌اند هم در ساختن تمدن اسلامی و هم اینکه در دوره‌ای مسئولیت تمدن اسلامی را به عهده بگیرند نقش‌آفرینی کرده‌اند. اینکه چرا ایران مستقلاً در قدیم توانست این کار را بکند، یعنی ساحت تمدنی را بسازد به دلیل این بود که دولت‌های قدرتمند داشت. اما در عین‌حال در حاشیه‌ این دولت قدرتمند، دولت‌های قدرتمند دیگر هم پیوند خورده بود و توانسته بود در افول یک دولت، بدون اینکه کلیت تمدن دچار فروپاشی شود، قدرت را به عرصه دیگری منتقل کند.

کماکان در اروپا این را شاهدید، به طور مثال وقتی ماجرای جنگ جهانی اول و دوم پیش می‌آید و یک دولت می‌آید و انحصارطلبی پیدا می‌کند و می‌خواهد کلیت تمدن را مال خود کند، اروپا به آن تن نمی‌دهد آن چیزی که امکان انتقال یک تمدن را از عرصه‌ای به عرصه دیگر و مسئولیت‌پذیری نظام‌های سیاسی-اجتماعی را ممکن می‌کند، همین نیروهای واسط مانند دانشمندان، نخبگان، کارشناسان، گروه‌های رقیب و احزاب و قومیت‌ها، ملت‌ها و خرده فرهنگ‌ها هستند.

اکنون اگر بخواهیم جامعه‌مان را تقویت کنیم، باید به این نیروها که یک ظرفیت است بها بدهیم درصورتیکه به‌عنوان ضعف قلمداد می‌کنیم. یعنی بها بدهیم به قومیت‌های گوناگون حاشیه سرزمین‌مان و گرایش‌های دینی درون جامعه و خورده فرهنگ‌ها. این در حالی است که متأسفانه آن‌ها را تهدید قلمداد می‌کنیم در صورتی‌که می‌توانند عامل پیوند زننده بین ما و دیگری باشند.

این نیروها، در یک نگاه استراتژیک می‌توانند عاملیت بقا تمدنی و انتقال آن از یک دولت اقتدارگرا، سلطه‌طلب و دچار ضعف شده به عرصه دولت دیگر باشند. جالب است که در دوره مدرن دولت‌های ایرانی و ترکیه که ـ هم دولت صفویه شکل می‌گیرد و هم از طرف دیگر دولت عثمانی وجود دارد ـ دو دولت قدرتمند اسلامی وجود دارند، اما متأسفانه این‌ها تلاش می‌کنند که نیروهای میاندار و واسط‌شان را دچار ضعف کنند.

مثلاً در اینجا نزاع شیعه و سنی ظهور می‌کند تا اینکه مسئله کلیت اسلامی باشد. با اینکه هرکدام در کانون هستند به جای اینکه سنی‌ها در ایران با سنی‌ها در دولت عثمانی و بالعکس پیوند برقرار کنند و رابطه اقتصادی اجتماعی شکل بگیرد. اتفاقاً دولت عثمانی به سرکوب غیر خودش شروع می‌کند و دولت صفویه هم فضای غیر خودش را  سرکوب می‌کند. و در واقع از این نیرو به درستی استفاده نمی‌شود. به همین دلیل به یک معنا قدرتمند می‌شوند اما به معنای دیگری دوره ضعفشان است که به فروپاشی کلی می‌انجامد، نه از دولت صفویه تمدن درمی‌آید و نه از دولت عثمانی. به نظر می‌رسد پذیرش نیروهای واسط بسیار مهم است که باید به آن‌ها توجه کرد. امروز روزی است که فردای ایران را هم می‌تواند رقم بزند اگر نیروهای واسط را به رسمیت بشناسیم که متأسفانه اکنون به‌عنوان تهدید قلمداد می‌شوند. 

ایبنا

نظر شما