شناسهٔ خبر: 56642 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

هایدگر در برابر یاسپرس

با توجه به اهمیت یافتن مفهوم غربزدگی در تناسب با تحولات سیاسی و اجتماعی دهه ۱۳۵۰ و در نهایت انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بارها به احمد فردید نیز توجه شد، به ویژه که شاگردان فردید کوشیدند اندیشه‌های پیچیده فلسفی او را در تلائم با حوادث روزگار تبیین کنند، اما محمود هومن که بیشتر کسوت یک استاد فلسفه را داشت تا فیلسوفی نظریه‌پرداز که می‌کوشد آینده را پیشگویی کند، از نظرها پنهان و کمتر به آثارش توجه شد.

​فرهنگ امروز/ کاوه رهنما: غفلت از هومن را بهتر از هر زمان، هنگامی ‌می‌توان فهمید که جایگاهش در میان علاقه‌مندان به تاریخ فکر جدید در ایران را با دیگر چهره معاصر و تقریبا هم سن و سالش احمد فردید (۱۳۷۳-۱۲۸۹ه.خ.) مقایسه کنیم. هر دوی این چهره‌ها از اندیشمندان معاصری بودند که در میان رشته‌های جدید علوم انسانی در ایران به فلسفه علاقه‌مند بودند، هر دو با اندیشه سنتی به حد کفایت آشنا بودند و هر دو تحصیلات اصلی‌شان در فلسفه را در فرانسه پی گرفته بودند، مشهور بود که هر دو غیر از عربی و فرانسوی، به زبان‌های مختلفی از جمله یونانی، لاتین، آلمانی و انگلیسی آشنایی دارند و هر دو از قضا در میان جریان‌های معاصر فلسفی، به فلسفه قاره‌ای و به خصوص فلسفه‌های وجودی (عمدتا از نوع آلمانی) علاقه داشتند. هر دو تقریبا همزمان به ایران باز می‌گردند و یکی در دانشسرای عالی و دیگری در دانشگاه تهران مشغول به تدریس می‌شود. هومن البته دکترای فلسفه‌اش را اخذ می‌کند اما فردید هیچگاه مدرک دکترایی ارایه نمی‌دهد، اگرچه دکتر یحیی مهدوی موسس گروه فلسفه دانشگاه تهران او را به عنوان دکتر در گروه فلسفه این دانشگاه استخدام می‌کند. هومن به یاسپرس علاقه دارد و فردید دل سپرده هایدگر است، هومن از قدما بیش از همه روی حافظ کار کرده و فردید به ابن‌عربی علاقه دارد، هومن دم خور استادان حرفه‌ای فلسفه چون ژان وال است و فردید مدعی حضور سر کلاس هایدگر است و در مضامین فکری، سخت متاثر از هانری کربن است، اگرچه از اذعان به آن امتناع دارد. نکته جالب آن است که هومن آثار متعددی نگاشته اما فردید به عنوان فیلسوف شفاهی معروف شده است و ایده‌ها و نظریاتش را از رهگذر سخنرانی‌هایی بیان کرده که شاگردانش آنها را واگویه کرده‌اند. نکته جالب‌تر و بسیار مهم‌تر از حیث تاریخ فکر ایرانی آنکه هر دو این نام‌ها نسبتی مستقیم با یکی از سرشناس‌ترین و موثرترین روشنفکران معاصر ایران، جلال آل‌احمد (۱۳۴۸-۱۳۰۲) داشته‌اند و این ارتباط نیز بیش و پیش از هر چیز در تدوین و تکوین یکی از مهم‌ترین (اگر نگوییم مهم‌ترین) مضامین روشنفکری معاصر ایران یعنی «غرب زدگی» بوده است. اگرچه آل احمد در پیشگفتار رساله غرب‌زدگی می‌گوید: ‌«من این تعبیر «غرب‌زدگی» را از افادات شفاهی سرور دیگرم حضرت احمد فردید گرفته‌ام» اما چند سطر پیش‌تر وقتی درباره نسخه اولیه رساله توضیح می‌دهد، درباره اصلاحات و توضیحاتی که دوستانش در اثر خواندن این کتاب پیش از انتشار به او داده‌اند، شرح می‌دهد و می‌نویسد: «از جمله این سروران، یکی دکتر محمود هومن بود که سخت تشویقم کرد به دیدن اثری از آثار ارنست یونگر آلمانی، به نام عبور از خط که مبحثی است در نیهیلیسم. چرا که به قول او، ما هر دو، در حدودی یک مطلب را دیده بودیم اما به دو چشم و یک مطلب را گفته بودیم اما به دو زبان و من که زبان آلمانی نمی‏دانستم، دست به دامان خود او شدم و سه ماه تمام، هفته‏ای دست کم دو روز و روزی دست کم سه ساعت، از محضرش فیض‏ها بردم و تلمذها کردم و چنین شد که عبور از خط به تقریر او و تحریر من ترجمه شد.»

با توجه به اهمیت یافتن مفهوم غربزدگی در تناسب با تحولات سیاسی و اجتماعی دهه ۱۳۵۰ و در نهایت انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بارها به احمد فردید نیز توجه شد، به ویژه که شاگردان فردید کوشیدند اندیشه‌های پیچیده فلسفی او را در تلائم با حوادث روزگار تبیین کنند، اما محمود هومن که بیشتر کسوت یک استاد فلسفه را داشت تا فیلسوفی نظریه‌پرداز که می‌کوشد آینده را پیشگویی کند، از نظرها پنهان و کمتر به آثارش توجه شد. شاید هم سرنوشت شاگردان این دو استاد فلسفه را بتوان در این ماجرا دخیل دانست، با بررسی سرنوشت مهم‌ترین شاگردان این دو، به سادگی مشخص می‌شود که سرنوشت استادان در پی سرگذشت شاگردان چگونه رقم می‌خورد.

این مختصر البته به بررسی عمیق‌تر این مقایسه ربطی ندارد ولیکن نگارنده آگاه است که تحول سرنوشت جایگاه این دو استاد فلسفه را نمی‌توان به سادگی به مساله رویکردهای سیاسی شاگردان‌شان تقلیل داد که از قضا خود همین تفاوت رویکردها نشان‌دهنده مرزبندی‌های جدی‌تر میان دو سیاق تفکر است که یکی (هومن و خویی) با رویکردی عرفی و خردباور طریقی انتقادی در مواجهه با مدرنیته را می‌جوید و در نزاع هایدگر-یاسپرس طرف یاسپرس را می‌گیرد درحالی‌که دیگری (نگاه فردیدی) با نگاهی هایدگری، معنویت از دست رفته در نتیجه چیرگی متافیزیک غربی (یونان‌زدگی) را مد نظر دارد و از «تفکری دیگر» سخن می‌گوید. روشن است که این رویکرد دوم تلائم بیشتری اولا با گفتمان انقلابی سال‌های دهه ۱۳۵۰ می‌یابد و ثانیا و مهم‌تر از آن می‌توان آن را ترجمانی فلسفی از گفتمان بازگشت به خویش و غرب ستیزانه‌ای تلقی کرد که در میان هم روشنفکران عرفی و هم روشنفکران مذهبی از یک سو و عامه مردم و نمایندگان شان از سوی دیگر بر آن تاکید می‌شود. ظهور و بروز خود این گفتمان غرب‌ستیزانه که در گفتارهای متفاوت و گاه به ظاهر متعارض خودنمایی می‌کند، بحث دیگری می‌طلبد، اما تا جایی که به بحث فعلی ارتباط دارد، روشن است که گفتمان غرب ستیزانه غرب‌زدگی (نیهیلیستی) در برابر رویکرد رومانتیستی یونگری (بازگشت به طبیعت) و حتی نیچه‌ای (ضد نیهیلیستی) غلبه می‌یابد و آن را در خود هضم می‌کند و در صورت لزوم به حاشیه می‌راند و مسکوت می‌گذارد.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر شما