شناسهٔ خبر: 56778 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

بحث از علت غایی مهم ترین مبحث علم مابعدالطبیعه اسلامی است

نصرالله حکمت معتقد است: در سنت فلسفه حکیمان مسلمان، بحث از غایت و علت غایی مهم ترین مبحث علم مابعدالطبیعه است؛ و این نکته یکی دیگر از وجوه اصلی تمایز میان این فلسفه و فلسفه یونان است.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ نصرالله حکمت، استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی با عنوان غایت مابعدالطبیعه؛ به بررسی غایت مابعدالطبیعه پرداخته است:

شناخت خدای تعالی غایت این علم است.( شفا، الهیات، ص۲۳)‌‎

١- غایت و غرض هر چیز، در واقع علت غایی آن است ... از یک سو شناخت خدا غایت مابعدالطبیعه و علت غایی آن است؛ از سوی دیگر در باب علت غایی، بحثی مطرح است که علت غایی به نحوی بر ذوالغایة تقدم دارد. اکنون مسأله این است که: اگر قرار باشد شناخت خدا به عنوان علت غایی مابعدالطبیعه، بر مباحث مابعدالطبیعی، تقدم داشته باشد، چگونه قابل تبیین است؟ و چه نتایجی خواهد داشت؟

٢- در سنت فلسفه حکیمان مسلمان، بحث از غایت و علت غایی مهم ترین مبحث علم مابعدالطبیعه است؛ و این نکته یکی دیگر از وجوه اصلی تمایز میان این فلسفه و فلسفه یونان است.

ابن سینا خود تصریح می‌کند که اگر همه مباحث مابعدالطبیعه علمی واحد باشد، برترین بخش آن، علمی است که درباره علل غایی اشیاء بحث می کند و اگر علوم جداگانه باشد، برترین آن علوم، علوم الغایه است. سپس می گوید: «کان یکون ذلک هو الحکمة»؛ یعنی اصلا حکمت همین علم الغایه است.

در عین حال غایت‌مندی جهان و موجودات، مسایل و دشواری هایی دارد که همه حکمای مسلمان درباره آنها بحث کرده اند ... . یکی از آن مسایل این است که اگر غایت هر چیز، یکی از علل وجودی آن است، چرا این علت که باید تقدم بر وجود معلول داشته باشد پس از وجود معلول ، موجود می شود؟(ص۱۹۷-۱۹۸)

۳- وی ابتدا به طور کلی وجود و شیئیت غایت را تفکیک می کند و می‌گوید که غایت به لحاظ وجود، متاخر از معلول است اما به لحاظ شیئیت، نه تنها بر معلول که بر سایر علل آن معلول نیز تقدم دارد. سپس به بحث درباره معنای شیئیت و این که آن، غیر از وجود است می پردازد.

در این جا لازم است که مراد ابن سینا را از واژه شیئیت معلوم کنیم. وی در ادامه عبارت منقول از نجات، می گوید: «و من البین أن الشیئیة غیرالوجود» یعنی روشن است که شیئیت غیر از وجود است. از همین جا معلوم می شود که مراد او از شیئیت، ماهیت است و او به تمایز وجود از ماهیت اشاره دارد.(ص ۱۹۹)

۴- ابن سینا ماهیت، شیئیت، معنا و حقیقت غایت را مرادف هم به کار می برد و آن را غیر از وجود می داند و در توضیح چنین می گوید: ان المعنی له وجود فی الاعیان و وجود فی النفس و امر مشترک؛ فذلک المشترک هو الشیئیة.

مطابق این بیان هر معنا و مفهومی - مانند پروانه - دو گونه وجود دارد؛ یکی وجود در اعیان که همان وجود واقعی و خارجی مثلا پروانه است که برگرد شمعی روشن، می گردد. دیگری وجود در نفس انسان است که همان وجود ذهنی و علمی پروانه است. این معنا علاوه بر این دو گونه وجود، چیز دیگری دارد که مشترک میان این دو وجود و محفوظ در هر دو است؛ این چیز مشترک،همان شیئیت است. این امر مشترک است که درستی و اعتبار وجود ذهنی را تامین می کند. در واقع پل ارتباطی میان عین و ذهن، همین امر مشترک، یعنی شیئیت و ماهیت و حقیقت شی‌ء است. با این تفکیک میان وجود و حقیقت یک معنا است که ابن سینا تقدم و تاخر غایت را تبیین می کند و می‌گوید: غایت از آن جهت که وجود واقعی و خارجی دارد، متاخر از معلول است و پس از تحقق معلول، موجود می گردد.

دهقانی که به قصد تحصیل خرمنی گندم، زحمت شخم زدن زمین و شیاربندی و بذرپاشی و آبیاری و دروکردن و ... را بر خود هموار می کند، پس از تحمل صدها رنج و محنت، و بعد از گذشت زمان مناسب و لازم، می تواند به آن خرمن دست یابد، اما همین غایت، از حیث شیئیت و حقیقت، برهمه علل دیگر تقدم دارد.(ص ۲۰۰-۲۰۱)

٥- با توجه به بیان ابن سینا درباره ماهیت غایت و این که آن امر مشترک میان دو نحو از وجود، یعنی وجود عینی و ذهنی است، این پرسش به ذهن می رسد که: آیا ماهیت و حقیقت غایت، بدون این که موجود باشد این قدرت را دارد که علت علیت علل باشد، یا اینکه ابتدا وجود می یابد و آن‍گاه اثرآفرینی می کند؟

بوعلی در ادامه متن منقول از نجات به عنوان دفع دخل مقدر چنین می گوید: و هی توجد اولا نوعا من الوجود فتصیر العلل عللا بالفعل. یعنی نخست، غایت به نوعی از وجود موجود می گردد ، سپس علتها را علت بالفعل می کند. روشن است که این نوعی از وجود نه وجود عینی است و نه وجود ذهنی .

مطابق بیان ابن سینا وجود عینی غایت، در پایان روند تحقق معلول و پس از آن متحقق می شود؛ اما ماهیت و حقیقت غایت، به نحوی، پیش از معلول، متحقق و موجود است و همین وجود پیشین غایت است که علیت سایر علل آن معلول را بالفعل می کند و موجب تحقق معلول می گردد.

اکنون سراغ سخن وی درباره غایت مابعدالطبیعه می رویم. گفت: المعرفة بالله تعالی هی غایة هذا العلم. وجود عینی معرفة الله در پایان این علم ، که خود سلوک عقلی است، تحقق می یابد.(ص ۲۰۲-۲۰۳)

۶- روشن است که وجود عینی و تفصیلی معرفة الله باید در عرصه وجود مدرک متحقق شود، اما قدم نهادن در وادی مابعدالطبیعه، آغاز کردن این راه، طی طریق، تحمل کردن صدها رنج و محنت و ناهمواری راه، وصول به مقصود، همه مسبوق به تحقق ماهیت و حقیقت معرفة الله است.

براساس بیان بوعلی، تا آن تحقق پیشین حقیقت معرفة الله نباشد، حتی نخستین گام سلوک مابعدالطبیعی متحقق نمی شود و هیچ یک از علل این حرکت معرفتی بالفعل نمی گردد.اما مساله این است که: - ماهیت و شیئیت معرفة الله چگونه وجود پیشین می یابد؟ اصلا این مساله برای این ابن سینا مطرح نبوده و هیچ سخنی درباره آن نگفته است... .این در حالی است که برای ابن سیناشناسی امروز ما، مساله مذکور، معضل و مساله ای لاینحل است و یا دست کم، جوابش متضمن قدح و ذم بوعلی است. سرّش این است که از یک سو ذهن امروز ما در هوای عقلانیت مدرن نفس می کشد و گرفتار لوازم آن است؛ و از سوی دیگر شناخت ما از ابن سینا – و البته سایر فلاسفه مسلمان - در چارچوب نحوه نگاه مستشرقان متولد شده است.

بدیهی است که تحقق پیشین ماهیت معرفة الله ، متعلق ادراک عقلی نیست؛ چرا که سیر ادراک عقلی هنوز شروع نشده است. از نظر ابن سینا سلوک مابعدالطبیعی مسبوق است به ایمان به خدا به عنوان مبدأ وجود و ایمان به شناخت خدا به عنوان مبدأ شناخت همه موجودات.(ص ۲۰۳-۲۰۴)

نظر شما