شناسهٔ خبر: 56913 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

درک اثر هنری وابسته به تجربه مخاطب است،نه هنرمند/هنر به مثابه علم

پدیدارشناسی هنر مدعی کشف حقیقت توسط هنر است؛ حقایقی که در پستوی فضاهای تهی، دست‌نخورده، مفغول‌ و مسکوت مانده و... پنهان است. «میکل دوفرن» تلاش می‌کند در کتابش این فضاها را بر آفتاب افکند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ «پدیدارشناسی هنر» - بر خلاف «پدیدارشناسی هنرها» که به بررسی پدیدار شدن هنرها در طول تاریخ می‌پردازد و «پدیدارشناسی هنری» که بیشتر بر چگونگی بیان هنری درباره واقعیت و حقیقت تمرکز دارد - مدعی کشف حقیقت است. در حیطه «پدیدارشناسی هنر»، پدیدارشناس می‌کوشد ساحتی از گشایش مجدد نسبت به جهان یا «دیگرگونه نگریستن» به جهان را بیاموزد تا وجوه دیگری از حقیقت را برملا کند. هدف پدیدارشناس هنر، نه بررسی و تحلیل آثار هنری هنرمندان، بلکه ایجاد نوعی از بازنگریستن به هنر و روش هنری است تا از طریق آن بتوان به حقیقتی که هنر و اثر هنری مکشوف می‌کند، دست یافت و جهان را از وجهی هنری مورد بازشناسی قرار داد.

در این مسیر، پدیدارشناس هنر خود را موظف می‌داند که اثر هنری را «به خودی خود» و بدون ارجاع  به عوالم دیگر تفسیر کند. نتیجتاً پدیدارشناس در این راستا، از ادعای اثبات‌ناپذیر درباره اثر هنری دست می‌کشد تا به حقیقت یا آنچه واقعاً می‌توان درباره هنر و اثر هنری «فی حد ذاته» مطرح کرد، نزدیک و نزدیکتر ‌شود. بدین‌ترتیب مقصد پدیدارشناس هنر، داوری یا ارزش‌گذاری اثر هنری نیست، بلکه حس کردن و فهم ماهیت و حقیقت اثر هنری، اولویت اصلی را دارد. از این نظر آنگونه که «موریس مرلوپونتی» به شکلی خلاقانه صورت‌بندی کرده است، "پدیدارشناس «فضاهای تهی»، «دست‌نخورده» و «سکوت‌ها» را می‌کاود" و این کاوش همان عنصر اصلی کلیت پدیدارشناسی است که از هوسرل تا پدیدارشناسان پست‌مدرن امروزی، همه به دنبال دستیابی به آن بوده و هستند و اگر پدیدارشناسی واجد اهمیتی است، دقیقا به دلیل همین کاوش امر مغفول و مسکوت مانده، دست‌نخوره و در نتیجه تا حد زیادی رازآمیز و اسطوره‌ای‌شده است.

نیل به این نوع از بصیرت و تفسیر، نیازمند ورود به بحث‌های تحلیلی دقیق و البته خلاقانه درباره شناخت و ادارک و مناسبات سوژه و ابژه است و وقتی از پدیدارشناسی در عرصه هنر حرف می‌زنیم تحلیل اداراک حسانی و تجربه زیبایی‌شناختی و همچنین بحث از سوژه و ابژه زیبایی‌شناختی اهمیت فوق‌العاده پیدا می‌کند. این مباحث دقیقا همان موضوعاتی است که «میکل دوفرن» (۱۹۱۰ – ۱۹۹۵) فیلسوف و پدیدارشناس مهم فرانسوی در اثر مهمش با عنوان «پدیدارشناسی تجربه زیبایی‌شناختی» مورد کاوش و تحلیل قرار داده است؛ اثری که چندی پیش با ترجمه «فاطمه بنویدی»، در قالب مجموعه «نقدهای بهنگام»، به همت «نظر ورا» به فارسی منتشر شد.

دوفرن که شخصیت فکری تقریبا ناشناخته‌ یا کمتر شناخته‌شده‌ای در ایران است یکی از مهمترین چهره‌های پدیدارشناسی کلاسیک هنر در فرانسه محسوب می‌شود و به زعم کارشناسان این حوزه، کتاب مفصل «پدیدارشناسی تجربه زیباشناختی» او تحولی بنیادین در حوزه زیبایی‌شناسی معاصر ایجاد کرده است. این کتاب که در سال ۱۹۵۳ در فرانسه انتشار یافت در کنار آثار دیگر مرتبط با پدیدارشناسی اعم از کتابهای ژان پل سارتر، پل ریکور، ریموند پولینز، موریس مرلوپونتی و... که تقریبا همزمان و در طول یک دهه در فرانسه منتشر شد، حوزه فکری موجود در کشور فرانسه را به یکی از مراکز جدید و جدی جنبش پدیدارشناسی غرب تبدیل کرد؛ به طوری که می‌توان دهه‌ای را که‌ با پایان جنگ جهانی دوم در فرانسه آغاز می‌شود، به عنوان دورانی قلمداد کرد که نه تنها پدیدارشناسی فرانسوی در آن تثبیت می‌شود، بلکه دوره طلایی خود را از سر می‌گذراند. البته پدیدارشناسی در این دوره چندان معطوف به هنر نبوده و شاید شاخص‌ترین چهره‌ای که این عطف نظر به هنر از منظر پدیدارشناسی را داشت، همین میکل دوفرن باشد.

او که تا حد زیادی تحت تاثیر ادموند هوسرل و تا اندزه‌ای هم متاثر از شاگر ناخلف هوسرل در پدیدارشناسی، مارتین هایدگر بود تلاش کرد با استفاده از تقلیل پدیدارشناختی و حیث التفاتی آگاهی هنری و با تاکید بر ادارک زیبایی‌شناختی مبتنی بر تجربه زیسته هنری (متاثر از هوسرل) و همچنین با تمرکز یر اهمیت هستی‌شناختی این تجربه به عنوان نوعی انکشاف هستی و از این رو نفی وجه ایده‌آلیستی پدیدارشناختیِ هوسرل (متاثر از هایدگر)، طرحی کلی را برای تبیین تجربه زیبایی‌شناختی به طور عم ارائه دهد. البته او در این مسیر خود را وام‌دار چهره‌هایی چون سارتر و مرلوپونتی هم می‌دانست و صراحتاً مشخص کرده بود که نمی‌خواهد عیناً پا بر جای پای هوسرل بگذارد، بلکه در صدد است تا پدیدارشناسی را به معنایی فهم و تبیین کند که سارتر و مرلوپونتی آن را در محیط فرانسه مورد استفاده قرار داده بودند.

کتاب «پدیدارشناسی تجربه زیباشناختی» دوفرن از دو بخش اصلی و مفصل و بخش سوم موجزتری تشکیل شده است. در بخش نخست، او «ابژه زیبایی‌شناختی» را مورد بحث و تحلیل پدیدارشناختی قرار می‌دهد و در بخش دوم، نظریه‌اش درباره «ادراک زیبایی‌شناختی» را بیان می‌کند. بحث‌های مفصل او درباره این موضوع تشکیل‌دهنده طرح نهایی او از کلیت «تجربه زیبایی‌شناسی» از یک منظر پدیدارشناسانه است.

به اعتقاد دوفرن، تجربه زیبایی‌شناسی با احساس اولیه و بنیادین زیبایی‌شناختی تطابق دارد؛ در این احساس، آنچه به وسیله حواس ادراک می‌شود خودش را به شکل یک تجربه زیسته عرضه می‌کند. از این نظر رابطه سوژه با اثر هنری، سرمنشاء پیدایش کل تجربه زیبایی‌شناختی است. نکته مهم در این زمینه آن است که منظور دوفرن از این تجربه، تجربه تماشاگر است، نه آفریننده اثر هنری؛ چرا که تجربه تماشاگر است که به درک اثر هنری منجر می‌شود. از نظر او آفریننده اثر هنری نوعی درک درونی و بی‌واسطه دارد که اساساً به روانشناسی شخصی هنرمند برمی‌گردد.

طبق نظر دوفرن، فرق تجربه زیبایی‌شناختی با تجربه‌های دیگر این است که در تجربه زیبایی‌شناختی نوعی تامل هنری وجود دارد که خود مطلوب بالذات است، یعنی ما به منظور «چیز دیگری» به آن وارد نمی‌شویم، درست برعکس دیگر تاملاتمان که برای نیل به مقصد خاصی، مثلاً کشف «چیز دیگری» به آن می‌پردازیم. برای مثال این نوع تامل زیبایی‌شناختی، با تامل ما برای جستجوی شماره تلفن در دفترچه تلفن فرق دارد، ما در آن تامل، به خاطر خود تامل، هیچ لذتی نمی‌بریم، بلکه به شتاب از آن می‌گذریم تا به نتیجه مورد نظرمان برسیم. اما در تجربه زیبایی‌شناسی، لذت از تامل در خصوص اثر هنری، امری بالذات است.

در فصل سوم کتاب «پدیدارشناسی تجربه زیبایی‌شناختی»، دوفرن از امکان یک علم زیبایی‌شناسی محض بحث کرده است؛ ایده‌ای که کانت هم تقریبا دو قرن پیش از دوفرن درباره آن بحث کرده بود و برخلاف دوفرن که معتقد است نیل به علم زیبایی‌شناسی محض ممکن است، گفته بود امکان چنین علمی وجود ندارد. کانت در روش نقادانه خاص خود، به رد زیبایی‌شناسی به مثابه علم پرداخته بود و فقط نقد زیبایی‌شناسی، یعنی معرفت‌شناسی آن را امکان‌پذیر می‌دانست. او در کتاب «نقد قوه حکم» به صراحت اعلام کرده بود که «نه علمی از زیبا، بلکه فقط نقد آن و نه علم زیبا، بلکه فقط هنر زیبا وجود دارد». اما دوفرن در بخش سوم کتابش می‌خواهد ثابت کند که ما علمی از زیبا داریم و اساساً امکان علم زیبایی‌شناسی محض وجود دارد.

در این زمینه دوفرن اعتقاد دارد که نسبت و تقابل ابژه زیبایی‌شناختی در یک سو و ادراک و تجربه زیبایی‌شناختی در سوی دیگر، یک نسبت و تقابل تضایفی (متضایف) است و نمی‌توان یکی را از دیگری جدا کرد. از نظر او این تجربه زیبایی‌شناختی است که به امر زیبا و زیبایی قوام می‌دهد و هر چند در ذهنیت مشترک آدمیان، ابژه‌های زیبایی‌شناختی مستقل تلقی می‌شوند، با این حال، این «آگاهی» است که به آن ابژه در مقام امر زیبا قوام و شکل می‌بخشد. به همین علت، دوفرن هرگونه نسبیت‌انگاری را در حوزه زیبایی‌شناسی طرد می‌کند و راه را برای کشف یک ماهیت و ذات وحدانی برای هنر، ورای پدیدارهای هنری، و در نتیجه حصول زیبایی‌شناسی محض و مطلق به مثابه یک علم را هموار می‌سازد.

کتاب «پدیدارشناسی تجربه زیبایی‌شناختی» از آثار جدی منتشر شده در دوارن کنونی است و مطالعه و هضم آن برای جامعه هنری، منتقدان هنر و همه کنشگران هنری در ایران امری ضروری است؛ دورانی که تامل جدی در خصوص هنر و نسبت آن با حقیقت به امری نادر و غنیمتی کم‌یاب بدل شده و عموم آنچه که به عنوان «فعالیت هنری» توسط یک «جامعه هنری»‌ به انحصار درآمده، وجهی کاملا تجاری، نمایشی، غیرمتملانه و تا حد زیادی مبتذل پیدا کرده است. دورانی که همه ظرفیت‌های هنر برای راهنمون شدن آدمی به حقیقت، تبدیل به پزها و ژست‌ها و ماسک‌هایی برای پنهان کردن واقعیت و حقیقت در خصوص مدعیان پوشالی هنر شده است.

نظر شما