شناسهٔ خبر: 57368 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

نگاهی به سلبریتیزه شدن فرهنگ ایرانی؛

بحرانِ کنش، جولانِ نمایش

صابر ابر فرهنگ سلبریتی، هم‌آغوش امر محتومِ واقع و مُهر تأییدی بر زوال ایماژهای فرهنگی در بستر لغزان تجربۀ زیسته است؛ تجربۀ داغ و گداخته‌ای که زیر فشار واقعیت، هستیِ فروزانش به تاراج رفته است. در این میان می‌شود به مدد فانتزیِ سلبریتی‌وار، چراغی برافروخت که شعاع نورش حتی «تا هفت خانه آن‌ورتر» هم نمی‌رود، در قالب تعریف یک پروژۀ فرهنگی غلط‌انداز با کلی آب‌وتاب و شناسنامۀ عریض و طویل که بوی سنت‌گرایی و مادرانگی و غذاهای خانگی بدهد.

فرهنگ امروز/ سید حمید میرهادی:

در روزگاری که امر روزمره به تنگنای معیشت افتاده است و خاصیت، معنا و رازآمیزی آن به یغما رفته است، چراغ پرفروغ زیست مردمان تنها به پرسه‌زنی‌های مجازی در سایۀ حضور رنگارنگ و مسلط امرِ مشهور به «فرهنگ سلبریتی» محدود گشته است. معلوم نیست ترجمۀ نه‌چندان دقیق و کامل «فرهنگ شهرت» چقدر معنارسان کل فضای مفهومی این انگارۀ جاری و برجسته در دهۀ 90 شمسی است؟ دهه‌ای که در حالی به سال‌های پایانی‌اش نزدیک می‌شود که جامعه و فرهنگ ایرانی در فضایی مبهم و مغشوش به آینده‌ای نامعلوم چشم دوخته است. در این گذار سخت از دهه‌های مختلف، به‌ موازات همۀ آنچه از گوشه‌وکنار به این جامعه وارد شده است نهایتاً امر واقع به‌صورتی سرکوبگرانه همه‌چیز را در خود بلعیده است. ما محصور این واقعیت شده‌ایم و روح سرکش و سیال ایرانی به اسارت کالبد خستۀ خود درآمده است.

 در این میان، فرهنگ سلبریتی، نوعی احضار فانتزی گمشده به زیست‌جهان ایرانی است، بازگشت روح به جهانی بی‌روح، نوعی وعدۀ رهایی که با گشایش هرچه ‌بیشتر فضای مجازی، فربه‌تر و پرزورتر می‌شود و هر لحظه در حال شعبده و «رونمایی» تازه‌ای در این فضای ساکن و تختِ واقعیت است؛ یک فانتزی فریبنده که کم‌کم خود لباس واقعیت می‌پوشد تا بلکه جانشین فضای خالی و امر غایب روزمره شود. ویژگی و کارکرد اصلی این جانشینی، مصادرۀ بود به نمود و کنش به نمایش است، با ابزار مهمی به نام محفل. فرهنگ سلبریتی، فرهنگ نمایش و محفل است، یا آنچه به‌خوبی در واژه و مفهوم «دورهمی» خلاصه شده است؛ این دورهمی بیش از همه، حضور می‌طلبد برای تماشا و روابطی خالی از معنا و بیهوده. فرهنگ سلبریتی، فرهنگ بیهودگی است که جولانگاه اصلی‌اش فضای غایب جامعه و فرهنگی است که صحنه‌اش خالی از کنش و کنشگران اصلی شده است.

 داریوش شایگان در آخرین کتابش، «فانوس جادویی زمان» که به دنیای نویسندۀ بزرگ فرانسه، مارسل پروست و اثر جاودانش، «در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته» می‌پردازد، در بخشی از فصل «هنر و جوهر» برگرفته از آرای ژیل دلوز دربارۀ نشانه‌های جست‌وجو به واکاوی محافل مورد اشارۀ پروست در این اثر می‌پردازد، محافلی اشرافی که البته بی‌شباهت به محافل سلبریتی‌های امروزی هم نیست. او از اداها و حالات نمایشی و فقدان فعل و فکر یاد می‌کند و می‌نویسد: «وجه ممیزه و نقطۀ اشتراک نشانه‌های محفلی عبارت از این است که در دنیای محافل اشرافی، نشانه، جایگزین فعلی و فکر می‌شود؛ در این محافل نه کسی فکر می‌کند و نه فعلی انجام می‌دهد، فقط نشانه‌ساز است؛ بنابراین اگر محافل را از نظر فعل داوری کنیم، مأیوس‌کننده‌اند و اگر با محک فکر عیارسنجی‌اش کنیم، ابلهانه‌اند.» در جایی دیگر ادامه می‌دهد: «نشانۀ محفلی به هیچ منظور خاصی معطوف نیست، فقط رخ می‌دهد و اگرچه داعیۀ حمایت از فعل و فکر دارد، هم دافع فکر است و هم فاقد فعل... نشانه‌های محفلی توخالی‌اند، ولی این خلأ به آن‌ها کمال آیینی می‌بخشد... بخش اعظم طنزپردازی پروست در توصیف اداواطوار مضحک رایج در محافل آمده و از آنجا که اساس طنز پروستی، بیهودگی و پوچی دنیاست، این طنز بر پس‌زمینۀ دنیای تصنعی و پوچ محافل، جلوه‌ای درخشان می‌یابد.»*

 به نظر می‌رسد این طنز پروستیِ دنیای نمایش و محفل به روزگار ما که فرهنگ سلبریتی آن را احاطه کرده است نیز تسری پیدا کرده است.

فرهنگ سلبریتی، هم‌آغوش امر محتومِ واقع و مُهر تأییدی بر زوال ایماژهای فرهنگی در بستر لغزان تجربۀ زیسته است؛ تجربۀ داغ و گداخته‌ای که زیر فشار واقعیت، هستیِ فروزانش به تاراج رفته است. در این میان می‌شود به مدد فانتزیِ سلبریتی‌وار، چراغی برافروخت که شعاع نورش حتی «تا هفت خانه آن‌ورتر» هم نمی‌رود، در قالب تعریف یک پروژۀ فرهنگی غلط‌انداز با کلی آب‌وتاب و شناسنامۀ عریض و طویل که بوی سنت‌گرایی و مادرانگی و غذاهای خانگی بدهد. می‌شود روح سهراب سپهریِ از همه‌جا بی‌خبر را هم احضار کرد و از رولان بارت و اصحاب مطالعات فرهنگی و جامعه‌شناسی هم مدد گرفت تا بلکه این غذای نپخته در این کورۀ آماده، اندکی قابل عرضه شود. این شاید همۀ چیزی است که بر پیشخوان شهر کتاب‌های تهران خودنمایی می‌کند؛ کتابی شبه‌نفیس با عنوان «تا هفت خانه آن‌ورتر» که نام «صابر ابر»، بازیگر سینما بر روی آن نقش بسته است، کتابی قطور با جلد گالینگور، تمام‌گلاسه و بالطبع بسیار سنگین و البته بسیار گران.

قدیم‌ترها می‌گفتند «سنگ بزرگ علامت نزدن است» که البته کنایه داشتند به فکرهای آرمانی و عجیب‌وغریب که هیچ نسخۀ عملی‌ای از آن بیرون نمی‌آید. حالا انگار باید همین مَثَل قدیمی را ذیل فرهنگ سلبریتی رایج این دهه و روزگار جور دیگری خوانش کرد؛ به این معنا که این فرهنگ و جریان پر از سنگ‌های بزرگی است که علی‌رغم ظاهر غلط‌اندازشان، هیچ هدف مشخص فرهنگی و هنری را نشانه نمی‌روند. محل تولید و مصرفشان ناکجاآبادی است سرگردان میان معرکۀ واقعیت مجازی دوران که لحظه‌به‌لحظه در حال فراموشی و ابداع چیزی است برای بقای لحظاتی بیشتر. وقتی همۀ این جریان در قالب امر مهمی به نام «کتاب» تجلی پیدا می‌کند، عرصۀ دیگری برای تحلیل ایجاد می‌شود، چراکه تمام ظرفیت فرهنگ سلبریتی حالا در قامت یک امر موجه، صورت رسمی‌تر و مشروع‌تری برای استحکام پایه‌های لرزان خود پیدا کرده است، آن هم وقتی متوسل به گفتمان مطالعات فرهنگی و امر روزمره می‌شود؛ اما این فقط صورتکی خوش‌آرایش بر چهره‌ای سرد و افسرده است و نه بیشتر؛ چهرۀ غایب حوزۀ عمومی و هرآنچه جدی و تأثیرگذار است.

همه‌چیز از یک ایده آغاز شده است: مادربزرگ‌های سرزمین مادری و غذاهای خانگی خوشمزه‌شان که بوی سنت و نوستالژی فرهنگ ایرانی از آن بلند است. صد مادربزرگ از نقاط مختلف کشور انتخاب شده‌اند، تیم تهیه با چهرۀ اصلیِ صابر ابر به خانه‌هایشان رفته‌اند، آن‌ها غذا پخته‌اند، دوستان عکس گرفته‌اند و چندخطی راجع به آن غذا و آن خانه نوشته‌اند و تمام؛ اما نه عکس‌ها و نه همان مطالب کوتاه، هیچ احساس فرهنگی در ما برنمی‌انگیزند، چراکه در بستر فرهنگ سلبریتی تولید شده‌اند؛ یعنی نمایش و محفل. قطعاً هر ایده‌ای می‌تواند در جایگاه خود صاحب ارزش و اعتبار باشد، اما نحوۀ پرداخت و نگاه به آن ایده و نوع نسبت و پیوندش با امر روزمرۀ زیستۀ ما در زمینه‌ای مستدل از تاریخ فرهنگی است که به آن معنا می‌بخشد؛ غیر از این می‌شود به ‌مدد انواع مختلفی از سرمایه اعم از ثروت، شهرت، قدرت و ... هر ایده‌ای را با سروصدا و رنگ و لعاب فراوان بر کرسیِ اقناع نشاند؛ راه‌حل‌های خوبی هم در فضای عینی و مجازی پیدا کرده است که به‌عنوان یک راهنمای کاربردی، شما را بسته به میزان بهره‌مندی‌تان از سرمایه‌های موجود، به بالاترین نقطۀ نمایشگری ‌می‌رساند: با مهمانی‌های چای و شیرینیِ رونمایی و جشن‌های امضا و عکس یادگاری. آنچه در این میان غایب اصلی است، کنش است و سرمایه‌های اجتماعی و فرهنگی، همان‌ها که زندگی‌ می‌سازند و شور و معنا.

*اشارات متن از کتاب «فانوس جادویی زمان؛ نگاهی به رمان در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته اثر مارسل پروست»، داریوش شایگان، نشر فرهنگ معاصر، 1396، صفحات 356 و 357.

نظر شما