شناسهٔ خبر: 57680 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

ملاحظاتی تاریخی پیرامون مواجهه‌ی رضا داوری اردکانی با پوپری‌ها

پوپر اینکه ما امروز با گذشت غریب به سه دهه از آغاز جدال داوری-سروش، از دریچه‌ی امروز به آن نقد و آن مواجهه بپردازیم، به این اعتبار که اثر آن جدل را سه دهه بعد، بر حیات فکری و مفاهیم حاضر در اندیشه‌ی سیاسی و فلسفی امروز بکاویم، کار ناصوابی انجام نداده‌ایم؛ اما از سوی دیگر، باید توجه کنیم که از زاویه‌ی دید امروز نظاره‌ی آن مجادله و قضاوت در باب آن، تا حد زیادی با فهم آن رویداد در شرایط تاریخی خود باید رخ بدهد.

فرهنگ امروز/ بهزاد جامه‌بزرگ:

«چطور کسی می‌تواند در سیاست، پیرو لیبرالیسم و اندیویدالیسم پوپر باشد و از انقلاب اسلامی و ولایت فقیه دفاع کند؟»    

رضا داوری اردکانی، «علم و آزادی آری، التقاط نه»

جدال رضا داوری اردکانی با طرفداران پوپر، آنجا به عرصه‌ی عمومی راه یافت که او به سه ترجمه‌ی فارسی از کتاب «جامعه‌ی باز و دشمنان آن»، طی یادداشتی با عنوان «ملاحظاتی چند پیرامون جامعه‌ی باز و دشمنانش»، واکنش نشان داد. نخستین این ترجمه‌ها توسط انتشارات ملی در آمریکا انجام شد و در سال 1363، در همان کشور، به چاپ رسید. ترجمه‌ی دوم، که دربرگیرنده‌ی جلد اول کتاب بود، توسط علی‌اصغر مهاجر و به همت شرکت سهامی انتشارات، در سال 64 به چاپ رسید و ترجمه‌ی سوم، که هم‌اکنون در دسترس است، در همان سال، توسط عزت‌الله فولادوند انجام شد که انتشارات خوارزمی آن را روانه‌ی بازار ساخت.

رضا داوری در واکنش به رقابت و سبقت ناشران و مترجمان از یکدیگر در ترجمه و چاپ کتاب «جامعه‌ی باز و دشمنان آنِ»‌ پوپر، در شماره‌ی 22 «کیهان فرهنگی»، در دی‌ماه سال 64، زبان به انتقاد گشود. وی با دخیل دانستن برخی «ملاحظات سیاسی» در این ترجمه‌ها و با اشاره به مقدمه‌ی مترجم کتابِ چاپ‌شده در آمریکا، که اظهار امیدواری کرده بود ترجمه‌ی جلد دوم را یکی از دانشوران جوان ایرانی به عهده گیرد تا او نیز حواشی و یادداشت‌های جلد اول را موکول به روزی کند که «شاید آن روز... همه دست‌دردست یکدیگر به میهن بازگردند و آن را به چاپ دوم ملحق کنند»، از اینکه «ما هنوز ترجمه‌ی بسیاری از آثار بزرگ فلسفه و سیاست در دوره‌ی جدید را در دست نداریم» و اینکه «چند مترجم و ناشر در داخل و خارج به یکباره به ترجمه و چاپ کتابی اقدام می‌کنند»، اظهار شگفتی می‌کند. داوری در طی این یادداشت، به انتقاد پوپر از افلاطون در این کتاب می‌پردازد و با تأکید بر اینکه «من مدافع افلاطون نیستم و افلاطون به دفاع نیاز ندارد»، به بدفهمی پوپر از فلسفه و زبان هتاک وی ‌نسبت به فلاسفه اشاره می‌کند:

«گاهی نیز بعضی اشخاص، به صرف اینکه عالم و فاضل‌اند، به جنگ متفکران می‌روند. در این نزاع، طرفی که با تفکر عناد دارد، زبان این تفکر را نمی‌داند و به این جهت، نزاع یک‌طرفه می‌شود و مدعی احیاناً به پرخاشگری و بدزبانی و هتاکی رو می‌کند. این نزاع گرچه برخلاف نزاع اول، تماشاچی بسیار دارد، اما جدی نیست و متفکران به آن اهمیت نمی‌دهند و اعتنا نمی‌کنند. نزاع پوپر با فیلسوفان، نزاع یک مرد فاضل خوش‌قلم چیره‌دست زبان‌آور با کسانی است که زبان ایشان را نمی‌فهمد و با ایشان در یک سطح و مرتبه نیست.»

داوری در ادامه‌ی این یادداشت، با تأکید بر مخالفت پوپر با انقلاب، به تناقضات موجود در «جامعه‌ی باز» پوپر اشاراتی می‌کند و استیلاطلبی حاکم در غرب را منافی با روح عدالت و آزادی می‌داند. داوری این انگاره را که «برای دفاع از آزادی و آزادگی باید به لیبرالیسم پیوست» باطل می‌داند و تأکید می‌کند که دفاع از دموکراسی موجود و لیبرالیسم، «دفاع از عدالت و آزادی نیست.»

مقاله‌ی داوری در شماره‌های بهمن و اسفند 1364 «کیهان فرهنگی»، واکنش غلامعباس توسلی و علی پایا را در پی داشت. توسلی در یادداشتی با عنوان «جامعه‌ی باز و منطق علمی» از «نفی مطلق کتاب و نویسنده و سلب اختیار از خواننده» توسط داوری، انتقاد کرد. توسلی کتاب پوپر را «اثر مهم و جدی» دانست که به‌زعم وی، «مخالفانش می‌خواهند آن را پیش پا بزنند و جدی نگیرند.»

همکار عبدالکریم سروش در ستاد انقلاب فرهنگی و «سرپرست برنامه‌ریزی گروه علوم انسانی ستاد انقلاب فرهنگی»، در خصوص نقد داوری بر ضدانقلاب بودن پوپر، می‌نویسد:

«درباره‌ی مخالفت پوپر با انقلاب، نخست باید یادآور شویم که دفاع دشمنان جامعه‌ی باز از انقلاب و بحثی که پوپر در این زمینه کرده، به انقلاب به‌طور مطلق با انقلاب نظیر آنچه در جامعه‌ی اسلامی امروز ما مطرح می‌شود، هیچ ربطی ندارد. شاید القای این فکر که پوپر با انقلاب مخالفت است، از روی بی‌توجهی و احیاناً برای القای شبهه مطرح شده است.»

علی پایا هم در ماه بعد انتشار «کیهان فرهنگی»، مقاله‌ی «جامعه‌ی باز و جامعه‌ی بسته» را نوشت. پایا بیشتر به نقل نادرست داوری از عبارات پوپر در نقل‌قول‌هایش و برداشت‌های غلط از پوپر گلایه داشت:

«این‌ گونه نقادی‌ها با تحریف قول حریف صورت می‌گیرد و به قول مرحوم استاد شهید مطهری، مصداق خود کشی و خود تعزیه می‌خوانی است. یقیناً نه در شأن یک معلم فلسفه است و نه مقصودی را که معمولاً از نقادی تعقیب می‌شود، برمی‌آورد.»

این چند واکنش در «کیهان فرهنگی»، به‌علاوه‌ی برخی واکنش‌های شفاهی و مکتوب دیگر نسبت به نظرات انتقادی رضا داوری درباره‌ی پوپر و کتاب «جامعه‌ی باز»، رضا داوری را برآن داشت تا بار دیگر در این‌باره قلم به دست گیرد و این‌بار با صراحت بیشتری «مسلمانانِ انقلابیِ پوپری» را با طرح تناقضات فلسفی‌شان به نقد بکشد. نقدی که با عنوان «علم و آزادی آری، التقاط نه» در شماره‌ی 25 «کیهان فرهنگی»، در فروردین 1365 به چاپ رسید و واکنش‌های به‌مراتب تندتری را به‌نسبت یادداشت پیشین، در پی داشت؛ از نامه‌ی عبدالکریم سروش به تحریریه‌ی «کیهان فرهنگی» تا مقاله‌ی مفصل «غرب‌ستیزی و دین‌داری» اکبر گنجی در حمله به رضا داوری.

اما ملاحظاتی چند در باب این نقد و مواجهه:

  1. باید اذعان داشت که یکی از مهم‌ترین مجادلات فکری پس از انقلاب و شاید مهم‌ترین آن‌ها در ایران، مواجهه‌ی فکری رضا داوری اردکانی با طرفداران کارل پوپر در ایران و در رأس آن‌ها، عبدالکریم سروش بوده است. جدالی که با توجه به استمرار آن، محدود به سال‌های میانی دهه‌ی 60 نمی‌شود. منازعه‌ای که تاریخی است، اما به تاریخ به معنای مصطلح آن نپیوسته و کماکان زنده است و تداوم یافته است؛ با این تفاوت که اینک ممکن است دیگر نامی از پوپر در میان نباشد، لکن بحث‌ها و مجادلات طرفین در قالب‌هایی تازه‌تر، هرازچندگاهی از سر گرفته می‌شود. به‌ویژه آنکه در این رویارویی، طرف اول (رضا داوری اردکانی) در به چالش کشیدن طرف دوم (عبدالکریم سروش)، با دست پُرتری وارد شده و در هر مقطعی، با طرح پرسش‌هایی جدید، رقیب را به چالش کشیده است و البته طرف دوم، خود را نه تنها ملزم به پاسخ‌گویی ندانسته، بلکه همواره تلاش کرده است تا سطح بحث را تا سرحد یک نزاع سیاسی محض پایین آورد و پرسش‌های متعدد مطروحه در باب قوام فکری روشن‌فکری دینی را بی‌پاسخ بگذارد.

  1. آنچه در این سال‌ها بیشتر بر این مواجهه اطلاق شده، سیطره‌ی سیاست و سیاسی‌کاری در ابعاد مختلف این مواجهه بوده است. این تلقی را بزرگ‌ترین ظلم و اجحاف به این نزاع، به‌ویژه مباحثی که از جانب رضا داوری، علی پایا و غلامعباس توسلی در «کیهان فرهنگی» طرح شده است باید در نظر گرفت. این مواجهات اگرچه بیشتر حالت جدلی داشته‌اند، لکن این بدان معنا نیست که هر جدلی سیاسی است و هر آنچه در جدل طرح شود، فاقد اهمیت نظری و فکری است. از طرفی تردیدی نیز نداریم که با توجه به شرایط سال‌های ابتدایی بعد از انقلاب، دغدغه‌های سیاسی نیز در کلام طرفین وجود داشته است، ولی این نکته هم حاوی آن معنا نیست که علت موجده و مبقیه‌ی این مباحث را باید در انگیزه‌های سیاسیِ بر فرض رضا داوری جست‌وجو کرد. چون‌وچرا از نسبت یک اندیشمند با دین و طرح پرسش‌هایی در فلسفه‌ی سیاسی و خاصه فلسفه‌ی انقلاب، اگرچه با سیاست دارای نسبت و سنخیت است، ولی این نسبت قطعاً با آنچه مورد روایت ناظران این مجادله از سیاست و سیاسی‌بازی آن است، تفاوت دارد.

  1. آنچه در حال حاضر حائز اهمیت است، نگاهی تاریخی به این دست مواجهات در تاریخ اندیشه‌ی معاصر ایران است؛ نگاهی تاریخی نه به معنای صرف اطلاع از گذشته، بلکه آگاهی از مختصات شرایطی که در آن قرار گرفته‌ایم و پاسخ به پرسش‌هایی از این دست که حیات فکری و فلسفی ایران معاصر تحت تأثیر کدامین مؤلفه‌ها و عوامل بوده است؟ آرایش تاریخی جریان‌های فکری چگونه بوده است؟ کدامین جریان‌های فکری کارآمدی بیشتری در پاسخ به حل مسائل جامعه‌ی ایران داشته‌اند؟ اهمیت «نحله»های فکری را (اگر تاریخ تفکر معاصر ایران به معنای واقعی کلمه، از آن بهره‌مند بوده باشد) باید در پرداختن به مسائل کهنه دانست یا طرح بحث‌های تازه متناسب با اقتضائات زمانه؟ و بسیاری دیگر از این دست پرسش‌ها که طرح همه‌ی آن‌ها مجالی مجزا می‌طلبد. مع‌الوصف باید تأکید کرد که قصد از پرداختن به این دست از مباحث، صرف زنده کردن یک مجادله (که به‌غلط سیاسی تلقی می‌شود) و زنده کردن اختلافات بین طرفین، خرده گرفتن به زبان و عبارات به‌کاررفته، عیارسنجی مباحث از منظر امروز، قیاس لحن و قلم سه دهه‌ی پیش افراد با موقعیت و جایگاه امروز ایشان، استفاده‌ی ژورنالیستی از جذابیت‌های منطوی در آن و... نباید باشد و نیست، بلکه دغدغه‌ی اصلی در این میان، پرداختن به پرسش‌هایی است که در بالا طرح شد و تلاش برای یافتن پاسخ‌ها از طریق غور در نظرات، آرا و مباحث مندرج تاریخ اندیشه‌ی معاصر ایران است.

  1. اینکه ما امروز با گذشت غریب به سه دهه از آغاز جدال داوری-سروش، از دریچه‌ی امروز به آن نقد و آن مواجهه بپردازیم، به این اعتبار که اثر آن جدل را سه دهه بعد، بر حیات فکری و مفاهیم حاضر در اندیشه‌ی سیاسی و فلسفی امروز بکاویم، کار ناصوابی انجام نداده‌ایم؛ اما از سوی دیگر، باید توجه کنیم که از زاویه‌ی دید امروز نظاره‌ی آن مجادله و قضاوت در باب آن، تا حد زیادی با فهم آن رویداد در شرایط تاریخی خود باید رخ بدهد. لذا بررسی امروزین نقد داوری بر پوپر و پوپریان و کنش و واکنش‌های پس و پیش آن، بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسی و فرهنگی سال‌های اولیه بعد از انقلاب، بزرگ‌نمایی یکباره‌ی پوپر در دهه‌ی شصت و اقبال غلوآمیز طیفی از فضلا و دانشگاهیان صاحب‌منصب به وی، امکان برداشت سیاسی از هر رخداد انتقادی و... امکان‌پذیر نخواهد بود. نقد داوری به پوپر برای آن روز و امروز ما، حاوی نکات پندآموزی بوده و هست و چه بسا در غیبت این مواجهه‌ی تاریخی، تاریخ اندیشه در ایران، مسیر دیگری را طی می‌کرد؛ لکن بیش از هر چیز، در پرداخت و بازخوانی این نقد، به تاریخی بودن آن و فهم آن در چارچوب تاریخ آن رویداد باید توجه کرد.

نظر شما