شناسهٔ خبر: 57759 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

گزارشی از نشست «وظیفه دیسیپلینی مورخ» (۲)؛

آیا تاریخ فراتر از داده‌های تاریخی است؟

تاریخ ملایی: آقای دکتر حضرتی بحثشان این بود که دانش تاریخ یا وظیفۀ دیسیپلینی مورخ تولید داده و فکت‌ها است. البته این درست است، اما جملۀ کاملی نیست./منصوربخت:این دوره، پایان تمدن قدیم و ورود اجباری به عرصۀ تمدن جدید است./حضرتی:مورخان ذائقه‌شان این نیست که داده‌ها را به گزاره‌های فرازمانی و فرامکانی تبدیل کنند؛ کاری که جامعه‌شناس یا عالم علم سیاست می‌کند.

فرهنگ امروز/ معصومه آقاجانپور: عقیده نسبتاً شایع این است که تاریخ برخلاف دیگر علوم، توصیف حوادث خاص گذشته است تا پژوهش قوانین کلی که احتمالاً حاکم بر آن حوادث هستند. با نگاهی به عملکرد مورخان سنتی و آثار پژوهشگران این حوزه که بیشتر به سمت توصیف سوق یافته است نمی‌توان این نظر را رد کرد و برپایه آن می‌توان نتیجه گرفت که وظیفه دیسیپلینی مورخ جمع آوری داده‌ها و توصیف آن‌هاست. اما بی شک اگر تعریف خود را از علم تاریخ تغییر دهیم، وظیفه مورخ نیز به نسبت آن تغییر خواهد کرد. اگر بپذیرم که علم تاریخ هم همانند دیگر علوم از تحولات تاریخی بی‌نصیب نبوده وظایف جدیدی را برای مورخ در نظر خواهیم گرفت. نشست زیر کندوکاوی است در این موضوع با حضور اساتید تاریخی که دغدغه چندین ساله خود را صرف پژوهش در این حوزه‌ها کرده اند. این نشست به میزبانی دانشگاه تهران و با حضور دکتر حسن حضرتی، دکتر قباد منصوربخت و دکتر علیرضا ملایی توانی برگزار شد. گزارش زیر بخش دوم این نشست است.

Image result for ‫توانی ملایی‬‎

ملایی: اینکه وظیفۀ دیسیپلینی مورخ تولید داده و فکت‌ها است جمله کاملی نیست

نکات بسیار خوبی مطرح شد، به‌ویژه نکات پایانی که دکتر حضرتی در مورد آموزش تاریخ فرمودند. به نظرم یکی از مسائل اصلی است که امروزه ما در آموزش تاریخ با آن مواجه‌ هستیم. البته این مواجهه از یکی دو دهه قبل آغاز شده و ما دانشآموختگان و پویندگان این دانش را در معرض تردیدها و ابهام‌ها و بی‌اعتمادی‌ها قرار داده است؛ یعنی ما را بر سر یک دوراهی بزرگ قرار داده است که آیا باید به شیوۀ پیشینیانمان عمل کنیم یا تحت تأثیر دستاوردهای تئوریک و نظری دانش‌های دیگر باشیم. اگر در هریک از این دو قالب پیش برویم، نقدهایی بر عملکرد، اندیشه و راه ما وارد است که دکتر حضرتی به‌درستی به این مسائل اشاره کردند. آنچه فرمودند در واقع تجربۀ عملی و زیستۀ ماست که اکنون با آن مواجهیم و باید برای این‌ها چاره‌ای بیندیشیم و آن‌ها را به موضوع و مسئله‌ها و گفت‌وگوهای جدی خودمان تبدیل کنیم. اگر قرار است دانش تاریخ اعتلا پیدا کند، یکی از آن بحث‌ها همین‌ جاست.

اما ابهاماتی در این جلسه پیش آمد که نمی‌شود در برابر آن بی‌تفاوت باشیم. می‌خواهم نقدی بر صحبت‌های آقای دکتر حضرتی داشته باشم. آقای دکتر حضرتی بحثشان این بود که دانش تاریخ یا وظیفۀ دیسیپلینی مورخ تولید داده و فکت‌ها است. البته این درست است، اما جملۀ کاملی نیست. من عرض کردم که یکی از مهم‌ترین کارهایی که مورخان باید انجام دهند منبع‌شناسی و نقد منبع و داده‌ها است که این یک کار پایه‌ای و بنیادی مورخ است. در این هیچ تردیدی نیست، اما توقف در این سطح به گمانم ظلم بر تاریخ و دانش تاریخ است و مانع ورود مورخان به عرصه‌ها و موضوعات متعددی است که در حال شکل‌گیری می‌باشد. من وقتی به گفت‌وگوهای مورخان اروپایی که تحت تأثیر گردش فرهنگی و چرخش زبانی از ۱۹۷۰ به این‌سو در جهان صورت گرفته، نگاه می‌کردم، در برابر بحث‌هایی که پساساختارگرایان دربارة نظریه‌های زبان و گفتمان و نوروایتگری مطرح می‌کردند و در آن زمان به بحثهای اصلی فیلسوفان علم در عرصه‌های مختلف اجتماعی تبدیل شده بود، مورخان به‌طورکلی منفعل بودند و از این بحث‌ها دوری میکردند (شاید این زبان، این مفاهیم و این مباحث را نمی‌فهمیدند).

در واقع، این تا حد زیادی مشابه آن چیزی است که الآن ما تجربه می‌کنیم؛ یعنی چیزی که از دهۀ ۱۹۷۰ به این‌سو (حدود ۵۰ سال قبل) مورخان اروپایی هم با آن درگیر بودند و مانده بودند که در برابر این فشارها چه کنند. ما نیز در وضعیتی مشابه قرار گرفته‌ایم که این‌گونه امروز دکتر حضرتی به آن‌ها اشاره کردند. فشارهایی که از سوی علوم‌اجتماعی‌ها و اقتصادی‌ها و علوم‌سیاسی‌ها ... وارد می‌شود و ما را دچار بحران هویت می‌کند؛ در این موقعیت فیلسوفان دانش تاریخ باید چه کنند؟ آیا باید همچنان از رسالت پیشین خودشان دفاع کنند؟ آیا باید وارد قلمروها و مناقشات نظری و مفهومی ‌شوند؟ شما می‌بیند که وقتی بحث‌های پسامدرنی خیلی عمیق شد و به یک گفتمان مخرب و تهدیدگر برای حیثیت مورخان تبدیل شد، برخی از مورخان در لاک رشتهای خودشان فرو رفتند و نتوانستند پاسخی برای آن پیدا کنند، به‌ویژه بحث‌هایی که پیرامون شالوده‌شکنی و مرگ نویسنده مطرح شد و یا بحث‌هایی که دربارۀ نظریه‌های روایت، نظریه‌های گفتمان و زیر سؤال رفتن حقیقت تاریخی مطرح شد، مورخان مانده بودند که چه کنند. در میان آن‌ها بخش اندکی وارد این مناقشه شدند و کوشیدند به کمک روش‌ها و راهکارها و ابداعاتی که خودشان در چنته داشتند از حیثیت دانش تاریخ دفاع کنند، اما خیلی از آن‌ها موفق نبودند و برخی از آن‌ها منفعل شدند. ما الآن در چنین وضعیتی هستیم.

آقای دکتر خوب مسئله‌شناسی کردند. حقیقتاً ما این مشکل را می‌بینیم. اکنون در میان همکاران ما در دانشگاه‌های مختلف این اختلاف‌نظر وجود دارد: آیا باید برگردیم به شیوۀ مورخان سنتی، یا با استفاده از روش‌های جدید فقط داده تولید کنیم، یا خیر، از این مرحله باید گذر کنیم؟ من فکر می‌کنم تولید داده پایۀ کار ماست، اما توقف در این مرحله را جایز نمی‌دانم. ما باید همچنان‌که دانش تاریخ عرصه‌ای است برای فهم و کشف واقعیت‌ها و حقایق نسبی در گذشته، به ‌همان نسبت باید میدان و مجالی به ما بدهد که وارد مناقشه‌های نظری و مفهومی دربارۀ تئوری‌ها و نظریه‌هایی شویم که دیگران پیرامون مسائل اجتماعی و جامعۀ انسانی و گذشتۀ تاریخی تولید کرده‌اند تا بدانیم در کجا ایستاده‌ایم، از کجا آغاز کرده‌ایم و مسئله‌های ما کدامند؟ این همان چیزی که آقای دکتر منصوربخت در مورد مسئله مطرح کردند. اگر در آن مرحله بمانیم دوباره منفعل می‌شویم و روزگاری تیرهتر در انتظار ماست. برای گذار از آن وضعیت، برای ایجاد یک فضای علمی و امن، برای دفاع از حیثیت دانش تاریخ و دانشآموختگان آن و نیز مطرح کردن این دانش در فضای عمومی، تأثیرگذاری بر روی جریان‌های فکری، گفتمان‌سازی در قلمرو علوم انسانی نیازمند این است که ما به بسیاری از تئوری‌ها و دستگاه‌های نظری مجهز باشیم، بسیاری از بحث‌ها و مناقشاتی که پیرامون دانش تاریخ شکل گرفته را بشناسیم و برای آن پاسخ‌هایی پیدا کنیم. اتفاقاً اینجا برای تولید مفاهیم قلمرو خوبی است.

ما اگر در مرحلۀ داده بمانیم، چگونه می‌توانیم مسئله طرح کنیم؟ چگونه می‌توانیم روایت‌های خلاقانه طرح کنیم؟ چگونه می‌توانیم بیدارگری کنیم؟ چگونه می‌توانیم دانش تاریخ را در مسیر رهایی‌بخشی قرار دهیم؟ چگونه می‌توانیم افق‌های جدید باز کنیم؟ چگونه می‌توانیم روی فضای علمی‌ و گفتمانی که در جامعۀ ما وجود دارد تأثیرگذار باشیم؟ بنابراین ما همچنان‌که داده را می‌شناسیم و آن را بنیادی‌ترین رسالت دیسیپلینی مورخ می‌دانیم، اما باید مقدمه‌ای باشد برای ورود به مواجهات جدیدتر در قلمروهای تازهتر. مواجهات جدیدتر الزاماً پذیرش نظریه‌ها و تئوری‌هایی که جامعه‌شناسان و فیلسوفان طرح می‌کنند، نیست، اما ما باید وارد این مناقشات شویم و بحث‌های عمیق کنیم.

از منظر و پایگاه دانش تاریخ، در اینجا من با آقای دکتر حضرتی هم‌داستان هستم که اگر آن بحث‌ها باعث شود ما پایگاه دانشی خودمان را گم کنیم و در یک وضعیت متزلزل و لغزان قرار گیریم که معلوم نیست از کدام پایگاه دانش سخن می‌گوییم، خطر بزرگی است. اگر فشار تئوری‌ها و نظریه‌ها و مفاهیم این‌چنینی که از بیرون به سمت دانش تاریخ هجمه آورده‌اند ما را دچار ازجاکندگی کند، خطر بزرگی است که‌ هویت علمی ما را تهدید میکند. اگر ما در این پایگاه محکم بایستیم، بر اساس داده‌ها و فکت‌ها و چیزهایی که در دانش تاریخ تولید می‌شود و تولید آن تقریباً در انحصار نوع تخصص ماست، می‌توانیم وارد این مناقشات نظری و مفهومی ‌شویم، بسیاری از تئوری‌ها را متزلزل کنیم و از تئوری‌های جایگزین صحبت کنیم. بسیاری از کسانی که در غرب این تئوری‌ها را خلق کردند، اگرچه از پایگاه دانشی دیگری برخاستند، اما عمیقاً به مطالعات تاریخی علاقه‌مند بودند و از آن فضاها توانستند استفاده کنند تا مفاهیم جدید را طرح کنند. ما ضمن اینکه این پایۀ دادهیابی را محترم میشماریم و به آن اعتقاد و علاقه داریم، باید از همان پایگاه برای ورود به عرصه‌های جدیدتر استفاده کنیم و مناقشات میان‌رشتهای را شکل دهیم و راههای تازهای برای فهم و معنادهی گذشته پیدا کنیم.

Image result for ‫منصوربخت‬‎

منصوربخت: روش قدیم دیگر جواب‌گو نیست

من خوشحالم که بحث دارد به جایی می‌رسد که حالت مناقشه پیدا کرده است. من شخصیتاً اهل جدل هستم، البته نه به معنای منفی. من اعتقاد دارم اگر جدل و مناقشه شکل نگیرد، علمی ‌به وجود نمی‌آید. علم زمانی به وجود می‌آید که اختلاف‌نظر و تعارض به وجود می‌آید. وقتی استدلال له و علیه شکل بگیرد، علم حاصل می‌شود، به‌ویژه در حیطۀ علوم انسانی. شما تاریخ تفکر بشر را در نحله‌های مختلف ببینید، همه این اختلافات و تعارضات، تفکر را به این مرتبه رسانیده و فرهنگ و تمدن بشری را به وجود آورده است.

اما چند نکته راجع به مطالبی که دوستان فرمودند باید بگویم. بحث‌هایی که الآن مطرح می‌شود این‌گونه نیست کسی شب بخوابد و صبح بیدار شود و آن‌ها را بیان کند. مشابه ‌همان حکایتی که باباطاهر می‌گفت: «اَمْسَیت کرّدیاً و اصبَحتُ عَربیّاً.» ما زندگی و جوانی‌مان همه در این بحث‌ها گذشته، بنابراین این‌ها بحث‌های اجتهادی هستند و طبیعتاً اختلاف‌نظر وجود دارد و هرکس باید از موضع تفکر خودش حرف بزند و طبعاً شنونده ‌هم عاقل است و خودش قضاوت می‌کند. بحثم این است که وقتی ما له و علیه چیزی صحبت می‌کنیم، ماهیتاً این استدلال ما چگونه است؟ مثلاً وقتی از فلسفۀ اخلاق بحث می‌شود، می‌گوییم این چیز بد است یا این چیز خوب است، چرا بد است یا چرا خوب است. یکی از نقدها این است که شما چیزی را که دوست ندارید، می‌گویید بد است و چیزی را که دوست دارید، می‌گویید خوب است؛ یعنی اخلاق در این استدلال درست یا غلط به میل نفسانی انسان تقلیل داده می‌شود. خیلی وقت‌ها ما چیزی را نقد می‌کنیم و مخالف آن هستیم و استدلالی که برای آن داریم، استدلال بنیادین محکمی ‌نیست؛ یعنی نتیجه‌ای که می‌گیریم از مقدمات محکمی ‌بیرون نیامده است.

نکتۀ اول، موقعی که ما می‌گوییم کج‌فهمی‌هایی صورت گرفته، این عبارت کج‌فهمی ‌یک داوری واقعی و توصیفی نیست در ذات خود، در درون خود یک داوری ارزشی دارد؛ یعنی دیگرانی که یک جور دیگر فهمیدند، کج فهمیدند و من که این‌گونه فهمیدم راست و درست فهمیدم. اینجا پیش‌فرض نظری این بحث این است که صرفاً یک صورت فهم وجود دارد ولاغیر؛ اگر این صورت فهم به وجود بیاید، درست است، اگر به وجود نیاید بقیه غلط هستند. درصورتی‌که این‌گونه نیست، اینجا بحث یک نوع اختلاف‌نظر است، بحث وجود فهم واحد نیست. بحث بر سر این است که پدیداری وجود دارد که می‌شود از مناظر مختلف به آن نگاه کرد؛ می‌شود به آن جامع نگاه کرد، می‌شود به چند وجه آن توجه کرد سپس در مورد آن صحبت کرد.

نکتۀ دوم، بحث بر سر این است که ما داده‌ها را جمع می‌کنیم که با آن‌ها چه‌کار کنیم؟ آیا ما داده را بماهو داده جمع می‌کنیم که بگوییم ما این‌همه داده را جمع کردیم؟! شما تصور کنید (فرض محال که محال نیست) از ابتدایی که بشر ظهور پیدا کرده الی هذا یوم، تمام اطلاعات و وقایع را به‌صورت درست در ذهن داشته باشد، ما همۀ این‌ها را داریم، حالا به چه درد می‌خورند و چه استفاده‌ای می‌توانیم از این‌ها کنیم؟ یعنی غیر از محفوظاتی که چیدیم کنار یکدیگر، کاربرد دیگری ندارند؟ همان‌طور که دکتر ملایی اشاره کردند، چه معنایی از این داده‌ها بیرون می‌آید؟ چه استفاده‌ای می‌توان از آن‌ها کرد؟ کارکردش چیست؟

نکتۀ بعدی، همین مسئلۀ داده (که باز هم دکتر ملایی اشاره کردند) است که امروز در معرض چالش اساسی قرار دارد. ما فرضمان بر این است که ما آمده‌ایم با انواع و اقسام روش‌ها داده‌ها را از هم تفکیک کردیم و رسیدیم به مُرّ حقیقت و می‌گوییم این است و جز این نیست. امروز اپیستمولوژی، معرفت‌شناسی، فلسفه زبان مدعی مورخ این‌چنینی هستند. می‌پرسند تو مطلبی را که نقل کردی از کجا آورده‌ای؟ شاهد آن بودی؟ می‌گویید نه. می‌پرسد بر پایۀ شواهد حرف می‌زنید؟ می‌گویید بله. بر پایۀ واسطه‌ها حرف می‌زنی؟ بله. آن واسطه‌ها بر پایۀ چه چیز عمل می‌کردند؛ یعنی گزارشی که شما از گذشته آورده‌اید از چند مجرا عبور کرده و الآن در دست شماست؟ مسلماً عیناً آن گزارش نیست، زیرا از یک فیلتر زبانی گذشته است. زبان خودش یک امر خنثی نیست، یک داوری ارزشی است؛ برای همین است که می‌گویند زبان کلید تفکر یک فرهنگ است. نحوۀ مواجهه با امور از این زبان تا زبان دیگر متفاوت است. فهم انسانی صورت واحد ندارد. انسان‌هایی که در یک دورۀ تاریخی می‌زیستند، در شهر یا روستا و یا در قبیله می‌زیستند، فهم متفاوتی از قضیه داشتند. شما باید به این مسائل پاسخ بدهید و از آن پایگاه دانشی که برای مورخ تصور می‌کنید بیرون بیایید. بنابراین ما مورخ صاف و ساده نداریم.

نکتۀ دیگر اینکه نگاه به تاریخ به‌عنوان علمی ‌فراتر از داده‌ها به دلیل خودباختگی نبوده است. علم در خلأ به وجود نمی‌آید، تابع میل نفسانی آدم‌ها هم نیست. در دوره‌های تاریخی انسان‌ها با مسئله مواجه می‌شوند و در جهت حل مسئله اقدام می‌کند و علم تولید می‌شود؛ تاریخ نیز همین است. در جایی شما با مسائلی روبه‌رو شدید که متوجه شدید مسائل، تاریخی هستند و علم تاریخ شکل گرفت؛ پس علم تابع میل بنده و شما نیست. حال ما رسیدیم به دورۀ تاریخی مدرن و با مسائلی مواجه شدیم و دیدیم علوم انسانی برای آن یک جواب دارد، انسان‌شناسی یک جواب دارد؛ اما تاریخ فقط قصه تعریف می‌کند و داده می‌دهد. مسئله این است که آیا تاریخ اصلاً وظیفه‌ای دارد که در مورد این مسئله حرف بزند یا خیر؟ حرف زدن مورخ وقتی به سؤال‌ها پاسخ نمی‌دهد مثل حرف زدن آدم نیمه‌لال است؛ چون لال اصلاً حرف نمی‌زند، اما نیمه‌لال تولید صدا می‌کند. اگر قضیه این است که شما مسئلۀ تاریخی دارید که باید به آن جواب دهید اما روش قدیم جواب‌گو نیست، چه باید کرد؟ یا باید تاریخ را تعطیل کنید یا باید انعطاف نشان دهید و به مسئله جواب تاریخی دهید.

دو نکتۀ دیگر؛ ایران به لحاظ تاریخی از دورۀ مدرن (دست‌کم از زمان تیموریان که نخستین رابطۀ تجاری با تمدن جدید و بورژوازیِ در حال تأسیس غرب برقرار می‌شود) با دو اتفاق روبه‌رو می‌شود که تاریخ ما را از این‌ رو به آن رو می‌کند: جنگ چالدران و جنگ‌های ایران و روس (البته دومی ‌آن اضافی بود همان اولی کافی بود که ما بفهمیم چه خبر است). از جنگ چالدران ما چه درک و فهمی ‌داریم؟ جامعۀ تاریخی ما از جنگ چالدران چه چیز را می‌فهمد؟ ما مجموعه‌ای از اطلاعات و اسناد از جنگ چالدران داریم. همۀ اسناد ایران و عثمانی و اروپا را جمع می‌کنیم، نهایتاً نشان می‌دهیم که قشون عثمانی این‌ تعداد و قشون ایران این تعداد بود ... (که ‌همیشه در حال تکرار است) آیا با این اطلاعات جامعۀ ما حتی یک سانتی‌متر می‌تواند از موضعی که عقب هست به جلو برود؟ من بارها در کلاس بحث کردم و توضیح دادم که جنگ چالدران آغازِ پایان تاریخ قدیم ماست؛ جایی که تمدن قدیم ما در صورت نظامی ‌و سیاسی خود شکست می‌خورد، اما ما متوجه آن نیستیم تا اینکه جنگ‌های ایران و روس شروع می‌شود و ما دچار ازجاکندگی و پرتاب‌شدگی تمدنی می‌شویم. حالا ما مدام برویم اسناد جمع کنیم و داده تولید کنیم که مثلاً در جنگ اصلاندوز فلان اتفاق افتاد و ... آخر چه چیزی از آن استخراج می‌شود؟ بالاخره باید این دانش تاریخ توضیح بدهد که در تاریخ معاصر ما چه اتفاقی می‌افتد. آیا ما می‌توانیم دهان پرسشگر را ببندیم؟ من به‌عنوان دانشجوی تاریخ یا علاقه‌مند به تاریخ می‌پرسم: همه داده‌هایی که دارید درست، با چالدران و جنگ‌های ایران و روس در ایران چه اتفاقی افتاد؟ یعنی این یک تفسیر و تبیین تاریخی می‌خواهد. شما موقعی که وارد داده‌ها می‌شوید دیگر نمی‌توانید وارد تفسیر بشوید. آیا ما می‌توانیم درِ اندیشه را ببندیم و بگوییم تفسیر نکنید؟ من به‌عنوان کسی که از این منظر تاریخ معاصر را نگاه می‌کند، می‌گویم این دوره، پایان تمدن قدیم و ورود اجباری به عرصۀ تمدن جدید است.

آخرین نکته، من دو مورخ را برایتان مثال می‌زنم با چند دهه فاصله؛ یکی رانکۀ بزرگ و دیگری مارکس بزرگ که من بسیار برای او احترام قائل هستم. در دانش تاریخ جدید کدام تأثیرگذار بود؟ ما امروز علی‌رغم همۀ احترامی ‌که برای رانکه قائل هستیم، او را در حد یک تکنیسین بسیار بزرگ که تکنیک تحقیق را می‌داند، می‌شناسیم؛ اما مارکس را به‌عنوان کسی می‌شناسیم که تحولات تاریخی را توضیح می‌دهد (اینکه این توضیحات درست است یا غلط چیز دیگری است. یادمان باشد که یک بخش از تحولات تاریخ جهان بر پایۀ نظریات مارکس است). امروز جایگاه رانکه کجاست؟ این راهی است که غرب رفت و این نحله‌های مختلف تاریخی که ظهور پیدا کردند ازجمله آنال و ... نشان می‌دهد که آن رویکرد تاریخی نتوانست به مسئلۀ اروپا جواب دهد.

Image result for ‫حسن حضرتی‬‎

حضرتی: چرایی یا چگونگی

متأسفانه دوستان به سؤال پاسخ نمی‌دهند، پاسخ‌های دیگر را نقد می‌کنند. من برداشتی نداشتم که از نگاه این دو بزرگوار مهم‌ترین وظیفۀ مورخ چیست؟ اول باید بگویند مهم‌ترین وظیفۀ مورخ چیست. ما در مورد وظایف مورخان خیلی حرف‌ها می‌توانیم بزنیم، اما قرار است دربارۀ مهم‌ترین وظیفۀ مورخان سخن بگوییم. آقای دکتر ملایی جاهایی اشاره به ارائۀ فکت به‌عنوان مهم‌ترین وظیفۀ اشاره کردند، اما پاندول‌وار بین نظریه و داده حرکت کردند و یک جا متوقف نشدند. ما باید اول پاسخ بدهیم و مشخص کنیم که پاسخ ما چیست، بعد پاسخ‌های دیگران را نقد کنیم. آقای دکتر ملایی نقدشان به صحبت من این است که نباید در توصیف متوقف شویم. آیا من گفتم باید متوقف شویم؟ من گفتم مهم‌ترین وظیفۀ مورخ توصیف عمیق و گسترده است، شما بعد از آن هر کاری که می‌خواهید، بکنید. مهم‌ترین کار، توصیف عمیق و گسترده است، شما نباید این را فراموش کنید. اول بپذیرید مهم‌ترین وظیفه توصیف عمیق و گسترده است، بعد وارد بحث‌های دیگر شوید.

اتفاقاً مورخان دوست دارند به پرسش‌های چرایی پاسخ دهند، ولی مهم‌ترین پرسشی که مورخان دوست دارند به آن پاسخ دهند، پرسش‌های چگونگی (فرایندی) است؛ به‌بیان‌دیگر، ردیابی فرایند (process tracing) مهم‌ترین روشی است که مورد علاقۀ مورخان است و در آن می‌خواهند توصیف فراگیر ارائه کنند. ما نباید توصیف را قربانی تبیین کنیم. آقای دکتر ملایی در کتاب خودشان گفته‌اند توصیف، کار مورخان سنتی است، کار دورۀ سنت است. چه کسی گفته این‌گونه است؟ در دورۀ مدرن هم توصیف عمیق و گسترده مهم‌ترین وظیفۀ مورخان است. اصلاً این بحث ربطی به دورۀ سنت و مدرن ندارد. بحث‌هایی که دوستان مطرح می‌کنند در ساحت معرفت‌شناختی است که من نمی‌خواهم وارد آن بشوم، اصلاً بحث ما این نیست. اگر می‌خواهید نقد کنید، این جمله را نقد کنید که مهم‌ترین وظیفۀ مورخان قدیم و جدید چیست. من می‌گویم توصیف فراگیر است، اگر غیر از این است شما بگویید. منابع تاریخی را ببینید، محصول کار مورخان را ببینید، همه دنبال توصیف عمیق هستند. ما در اینجا باید به‌عنوان روش‌شناس صحبت کنیم نه مورخ. روش‌شناس نسخه برای عالمان علوم دیگر نمی‌پیچد. دوستان در مورد فایدۀ تاریخ حرف می‌زنند. آقای دکتر ملایی در مورد تاریخ رهایی‌بخش حرف می‌زنند. این‌ها بحث‌های ایدئولوژیک هستند که برای من اصلاً ارزش ندارد. من اصلاً در مورد فایدۀ تاریخ حرف نمی‌زنم، اصلاً اعتقادی به فایدۀ تاریخ ندارم. من ضدفایده‌گرایی در تاریخ هستم، چون تاریخ مصادره‌به‌مطلوب می‌شود. اتفاقاً آن تاریخ ضررش بیشتر از فایده‌اش است.

بحث ما این است که به‌عنوان یک مورخ در یک دپارتمان علمی‌ مهم‌ترین وظیفۀ ما چه چیز باید باشد. بگویید توصیف عمیق و گسترده است، روی این بایستید، این را به‌عنوان مهم‌ترین وظیفۀ به دانشجویان یاد بدهید، آن‌وقت بروید سراغ چیزهای دیگر. من مگر رانکه‌ای فکر می‌کنم که شما رانکه را مطرح می‌کنید؟ مگر من اسپنسری فکر می‌کنم؟ من می‌گویم مورخان ارباب علوم دیگرند. من چه وقت گفتم وظیفۀ مورخ فقط توصیف است؟ فقط را شما اضافه کردید. من می‌گویم توصیف عمیق و گسترده مهم‌ترین وظیفه است، بعد از آن هر کاری می‌توانید انجام بدهید، من هم به‌نوبۀ خودم انجام داده‌ام. ولی بدانیم آنجا که سراغ تحلیل می‌رویم، یک پایمان بیرون از تاریخ است. وقتی می‌خواهیم نظریه‌آزمایی کنیم، یک پایمان بیرون از تاریخ است و کار بین‌رشته‌ای می‌کنیم. من ضد مطالعات بین‌رشته‌ای هستم، به خاطر اینکه مطالعات درون‌رشته‌ای را نابود می‌کند.

آقای دکتر منصوربخت می‌گویند داده‌ها را جمع کردیم، حال به چه کارمان می‌آید؟ فکر می‌کنید به مُرّ حقیقت دست پیدا کرده‌اید؟ آیا من گفتم داده‌هایم مُرّ حقیقت است؟ آیا گفتم دادۀ من مطلق است؟ آیا من از جنسیت داده حرف زدم که شما ما را به این متهم کنید که ما پوزیتیویست هستیم. پست‌مدرن‌ها هم ادعا می‌کنند تاریخ یعنی روایت. اولاً پست‌مدرن‌ها تخریبگر هستند، پست‌مدرن‌ها بلد نیستند علم تولید کنند، بلد نیستند ایجابی حرف بزنند. پست‌مدرن‌ها کارشان این است که زیرآب علوم را بزنند. پست‌مدرن‌ها چه وقت تاریخ نوشتند؟ بحث ما الآن پست‌مدرن‌ها نیستند. من چه وقت گفتم دادۀ من مطلق است؟ من هر نوع نگرشی که به داده دارم، اگر آن را نوعی کشف بدانم، آن را فهم بدانم، آن را بازنمایی و یا بازآفرینی بدانم، هرچه بدانم، مهم‌ترین کار من باید تولید آن باشد. من فکر می‌کنم چالدرانی که به آن رسیدم که این‌گونه اتفاق افتاده، فهم من است، نمی‌گویم حقیقت مطلق است. ولی چه کسی می‌تواند بگوید واقعاً در چالدران چه اتفاقی افتاد؟ جامعه‌شناس، عالم علم سیاست، یا مورخ؟ فکر می‌کنید سخت است که بگوییم چرا چالدران اتفاق افتاد؟ اتفاقاً تحلیل آن خیلی راحت است، توصیفش سخت است. جامعه‌شناسان را ببینید چقدر حرف می‌زنند. چرا مورخان زیاد حرف نمی‌زنند؟ چون باید اول داده تولید کنند و بعد حرف بزنند.

من همیشه ماجرای منا را مثال می‌زنم. روز بعد از اتفاق منا، جامعه‌شناسان و عالمان علم سیاست در حال تحلیل علت حادثۀ منا بودند. کسی نپرسید اصل ماجرا چیست. اول بگویید چه اتفاقی افتاده بعد آن را تحلیل کنید. ندانسته آن را تحلیل می‌کنند؛ یکی می‌گوید کار آل‌سعود است، یکی می‌گوید کار خودشان است و ... آیا سخت است بگوییم چرا نادر به‌ هند حمله کرد؟ سخت است که بگوییم مغول چرا به ایران حمله کرد؟ خیر؛ اما خیلی سخت است که بگوییم چگونه حمله کرد. همۀ زحمت مورخان این است که این را توضیح دهند و هر دفعه ‌هم می‌بینیم چیز جدیدی کشف می‌کنند.

مسئلۀ دیگر این است: چرا مهارت توصیف فراگیر را به بچه‌ها یاد نمی‌دهیم؟ چرا خیلی ساده با قضیه برخورد می‌کنیم که داده‌ها دم دستمان هستند؟ چه کسی گفته که به‌راحتی می‌شود منبع‌شناسی کرد، به‌راحتی می‌شود با منابع ارتباط برقرار کرد، به‌راحتی می‌شود سند خواند، به‌راحتی می‌شود سیاق خواند، به‌راحتی می‌شود مُهرشناسی و خط‌شناسی و کاغذشناسی کرد؟ ... مگر این‌ها ساده است که این‌قدر ساده با آن برخورد می‌کنید؟ ساده آن است که بنشینیم و تحلیل کنیم، البته ساده به نسبت توصیف فراگیر؛ وگرنه تحلیل هم سختی‌های خود را دارد.

مسئله‌ای را هم از دید روش‌شناسی بگویم. مورخان ذائقه‌شان این نیست که داده‌ها را به گزاره‌های فرازمانی و فرامکانی تبدیل کنند؛ کاری که جامعه‌شناس یا عالم علم سیاست می‌کند و به‌طورکلی عالمان علوم تعمیمی ‌می‌کنند. آقای دکتر منصوربخت همه را ناآگاه فرض می‌کنند و مدام می‌گویند ایرانی‌ها نفهمیدند و ژاپنی‌ها فهمیدند! هرقدر هم این را بگویند، اما باید توجه داشت مورخان دوست ندارند گزاره‌های فرازمانی و فرامکانی ارائه کنند. آثار مورخان را نگاه کنید، همه به دنبال آن هستند که بگویند در گذشته چه اتفاقی و چگونه افتاده است. بنابراین بهتر است دقیق مشخص کنیم که حرفمان و ادعایمان چیست. دانش تاریخ دانش نام‌هاست، دانش متغیرها نیست. شما (آقای دکتر منصوربخت) دنبال متغیرها هستید، ولی باید بگویم در دانش تاریخ آن را پیدا نمی‌کنید. مورخان دوست ندارند نام‌ها را تبدیل به متغیر کنند. شما الآن می‌توانید موعظه و نصیحت کنید و برای دیگران نسخه بپیچید، ولی ارزشی ندارد. مورخان کار خودشان را می‌کنند.

ادامه دارد ...

نظر شما