شناسهٔ خبر: 57960 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

سلطان لرزان/ نگاهی به حیات مظفرالدین‏شاه قاجار در سالروز درگذشتش

زمانی‏که میرزارضا کرمانی در حرم عبدالعظیم گلوله را به سوی ناصرالدین ‏شاه شلیک کرد، شاید هیچ ‏کس به اندازه مظفرالدین ‏شاه کامروا نشد. او در حالی پا به سنین میانسالی می‏ گذاشت که نسبت به پدر تاجدارش بیمارتر بود و بیم آن وجود داشت که هرگز روی سلطنت را نبیند اما تقدیر چنان بود که او درست در زمانی بر تخت نشیند که عناصر آزادی خواه در همدستی با مردم در جست‏ و جوی عدالت در طلب مجلس و مشروطه و قانون به پا خاسته بودند.

فرهنگ امروز/ سمیرا دردشتی: «جناب اشرف صدراعظم از آن جا که حضرت باری تعالی جل‏شأنه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت، اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاه زادگان قاجاریه، علماء، اعیان، اشراف، ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهار امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود...»

اگر نبود این متن تاریخی که به واسطه آن نخست بار شاهی در تاریخ ایران فرمانی به منظور سهیم کردن گروه ‏های دیگر در جریان قدرت صادر کرده است، شاید فردی مانند مظفرالدین‏ شاه باید در گوشه گمنامی تاریخ از صحنه خارج می ‏شد و در نهایت چند خطی در باب شاهی علیل، بیمار و فاقد کفایت در کتب تاریخی از او روایت می ‏شد. برای پیرمردی که سال ‏ها آرزوی مرگ پدر را می ‏کرد تا بر سریر قدرت تکیه زند، همین که رنگ سلطنت را دیده بود، کفایت می‏ کرد. او برخلاف پدر قدرتمند و مستبدش سر ستیز با نیروهای تحول‏ خواه نداشت و شاید ترجیح می ‏داد در مدت باقی مانده از زندگی بتواند بدون آن‏که خود را به چالش بکشد، از مزایای سلطنت بهره ببرد.

ولیعهد منتظر

پنجمین پادشاه قاجار مظفرالدین شاه در تاریخ ۳ فروردین ۱۲۳۲ به دنیا آمد. او چهارمین پسر ناصرالدین ‏شاه بود و مادرش شکوه‏ السلطنه نام داشت. شکوه ‏السلطنه دختر فتح ‏الله میرزا شعاع‏‍‍ ‏السلطنه فرزند سی و ششم فتحعلی ‏شاه بود. پیش از مظفرالدین، ناصرالدین ‏شاه صاحب سه پسر دیگر نیز شده بود که دو نفر از آن‏ها پیش از او از دنیا رفته بودند و ظل ‏السلطان برادر بزرگ‏تری که زنده مانده بود، چون از مادری خارج از خاندان قاجار زاده شده بود، بختی برای سلطنت نداشت، بنابراین زمانی‏ که مظفرالدین تنها پنج سال داشت به جانشینی ناصرالدین شاه انتخاب شد. دوران حکومت او در ولیعهدنشین تبریز با حاشیه ‏های کمی همراه بود ولی برخلاف پدر از شانس داشتن ملازمان و مشاوران خوب بی‏ بهره بود. به این ترتیب از تربیت چندانی برای برعهده گرفتن امر سلطنت بهره ‏مند نبود. ناظم ‏السلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» ویژگی‏ های مظفرالدین را در آستانه سلطنت این‌گونه ذکر می‏ کند: «زاید الوصف ساده‏ لوح، سهل‏ القبول، متلون ‏المزاج، مسخره و مضحکه‌پسند، بد خلوت و با شرم حضور بود.» وی همچنین از قول یکی از مورخین نقل می ‏کند: «آن‏چه را به زبان می‏ گفت کله‏ اش خبر نمی ‏شد. خیلی مایل به تقلید از پدر بود ولی آن ماده وجودت را نداشت.»

بخت کوتاه مظفرالدین‏ شاه در امر ملک ‏داری به انتظار طولانی او برای رسیدن به سلطنت خلاصه نمی ‏شد. زمانی‌‏که امین ‏السلطان صدراعظم ناصرالدین ‏شاه به همراه سفرای روس و انگلیس در تلگراف خانه حاضر شد تا مراتب مرگ شاه را به اطلاع ولیعهد برساند، خزانه به کلی تهی بود و جیزه و مواجب نوکران و قراولان دربار نیز برای ماه‏ ها بود که عقب افتاده بود. در تبریز نیز پولی وجود نداشت که شاه جدید از طریق آن لوازم عزیمت خود به پایتخت را فراهم کند. البته این امر در زمان پدرش نیز سابقه داشت اما در آن زمان پول لازم به تدبیر امیرکبیر از بازرگانان تبریز گرفته شد. این‌بار نیز دستی به سوی تجار دراز شد اما از آن‏جا که در نهایت منابع لازم فراهم نیامد، امین ‏السطان دست به دامان سفرای روس و انگلیس شد. سفیر انگلستان تقبل کرد که اعتبار لازم به این منظور را از طریق بانک شاهنشاهی فراهم آورد. به این ترتیب مظفرالدین‏ شاه صبح یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۲۷۵ بدون تشریفات در میانه وحشتی که پایتخت را از ترور شاه فرا گرفته بود وارد تهران شد.

عصر امتیازات

همان‌گونه که اشاره شد، شاه حتی برای رساندن خود به پایتخت و برعهده گرفتن مقام سلطنت پولی در بساط نداشت و نه خود از تدبیری برای سامان امور برخوردار بود و نه اطرافیان و دربار فاسدش اراده و ایده ‏ای برای اداره صحیح امور مملکت داشتند. به این ترتیب ممکن ‏ترین راه کسب درآمد واگذاری هرچه بیشتر امتیازات بود. کار واگذاری امتیازات از دوره ناصری آغاز شده بود و تلاش بر آن بود تا از این رهگذر مظاهر جدید تمدنی وارد کشور شود. در این دوران اما بی‏ کفایتی عمومی درباریان در کنار هوس مداوم شاه برای سفر به اروپا موجب شد تا منابع کشور را بین قوای خارجی تقسیم کنند.

امتیاز راه سازی یکی از امتیازاتی بود که پیش‏تر در دوره ناصرالدین‏ شاه به روسیه واگذار شده بود. زمانی ‏که بی‏ کفایتی شاه جدید مشخص شد، شرکت بیمه حمل و نقل سال ۱۲۷۶ ه.ش دایره امتیاز خود را وسعت داد و امتیاز جدیدی برای ساختن راه شوسه تهران به همدان از طریق قزوین را از مظفرالدین شاه گرفت. مدت این امتیاز ۷۵ ساله و شرایط آن برای ایران بسیار نامساعد بود زیرا روس‏ ها با کسب امتیاز راه سازی، امتیاز و انحصار استخراج معادن واقع در دو طرف راه‏ های قزوین به انزلی و تهران به همدان را نیز از مظفرالدین شاه گرفتند. همچنین امتیاز بهره ‏برداری از معادن قراجه ‏داغ آذربایجان در سال ۱۲۷۷ه.ش به نیکولاکورماکوف مهندس روسی واگذار شد. صید ماهی در دریای خزر نیز با شرایط تازه ‏ای در دوره مظفرالدین ‏شاه برای روس‏ ها تمدید شد.

فرانسوی‏ ها نیز در این دوره توانستند، امتیاز کاوش‏ های علمی برای کشف آثار باستانی در سراسر ایران را به مدتی نامحدود از ایران دریافت کنند و در نتیجه آن بسیاری از آثار باستانی ایران به موزه‏ های فرانسه منتقل شد. انگلستان دیگر کشوری بود که نفع بسیاری از عصر امتیازات برد. این کشور برای تسهیل ارتباط با هندوستان خط تلگراف را در ایران راه ‏اندازی کرد. امتیاز نفت اگرچه مقدمات آن در دوره ناصرالدین ‏شاه فراهم شده بود اما در این دوره با شدت بیشتر از سوی انگلستان دنبال شد. ویلیام ناکس دارسی در سال ۱۲۸۰ه.ش امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در ایران را دریافت کرد.

مزاج نیازمند سفر

مظفرالدین ‏شاه قاجار به تقلید از پدرش ناصرالدین ‏شاه سه بار به فرنگ رفت. شرح این سفر‏ها که در سال‏ های ۱۲۷۹ و ۱۲۸۱ و ۱۲۸۴ش انجام گرفت، در خاطرات خود او و نیز منابع و مقالات مختلف ثبت و ضبط شده است. چون شاه بیمار بود، پزشکان رفتن به اروپا و شست‌وشو در آب‏های کانی آن‏جا را پیشنهاد کردند. به این ترتریب پنج سال بعد از جلوس بر تخت، مقدمات نخستین سفر با واگذاری امتیاز گمرکات شمال به مدت ۷۵ سال به روسیه تزاری فراهم آمد. این درحالی بود که اوضاع کشور به لحاظ اقتصادی نابسامان بود و هیأت بزرگی که به همراه شاه به اروپا می ‏رفتند، هزینه ‏های بسیاری را به این اقتصاد ناتوان و بیمار تحمیل می‏ کردند. این در حالی بود که پیش‏تر شاه و دربار در برابر نارضایتی ‏های مردم برای واگذاری امتیازات، وعده داده بودند که درآمد حاصله برای آبادانی کشور صرف خواهد شد. شاه در این سفر یک توریست تمام‌عیار بود و خریدهای عجیب و غریب بسیار کرد که تنها جنبه تفننی داشتند و هیچ کمکی به پیشرفت کشور نمی‏ کردند. سفر نخست بیش از هفت ماه به طور انجامید و شاه در‏حالی ‏که در فرانسه بود با سوءقصد نافرجامی از سوی یک فرانسوی به نام «سالسو» روبه ‏رو شد که البته آسیبی به وی نرسید.

مدتی بعد از بازگشت از سفر نخست، شاه به بهانه مراقبت از سلامت مزاج بار دیگر هوای سفر اروپا کرد. این‏ بار هم پولی در خزانه برای تأمین هزینه‏ های سفر وجود نداشت و صدراعظم این‌بار نیز با روس ‏ها وارد مذاکره شد و مبلغ مورد نیاز برای سفر شاه و اطرافیانش را از بانک استقراضی روسیه وام گرفت. وی به این منظور منابع ملی را گرو بانک گذاشت و همچنین تعرفه گمرکی را که در قرارداد قبلی توافق شده بود، بار دیگر به سود روسیه کاهش داد. این‌بار شاه از طریق روسیه به ایتالیا، سوئیس، آلمان، اتریش، بلژیک، فرانسه و انگیس سفر کرد. او با سران این کشورها دیدار و گفت ‏و گو کرد و بار دیگر با خریدهای غیرضروری هزینه بسیاری را به کشور تحمیل کرد.

سومین سفر شاه در شرایط بسیار دشواری صورت گرفت. نهضت مشروطه‏ خواهی اوج گرفته بود و اعتراضات مردم نسبت به شرایط نابسامان اقتصادی شدت پیدا کرد. به این ترتیب زمانی ‏که شاه عزم سفر کرد، اعلام عمومی نشد بلکه این ‏گونه اعلام کردند که او به منظور تجدید نیروهای نظامی و زیارت آستان قدس رضوی به مشهد می‏ رود اما طولی نکشید که مردم دریافتند شاه از طریق آستارا وارد روسیه شده است و قصد عزیمت به فرنگستان را دارد. با آشکار شدن این سفر در داخل اعلام کردند که هزینه‏ های مربوط به آن از طریق صرفه‏ جویی در محل درآمدهای دربار تأمین شده است ولی به زودی آشکار شد که این صرفه‏ جویی تکافوی هزینه ‏های گزاف سفر را تأمین نکرده است و قرض محرمانه ‏ای به این منظور از دولت انگلستان گرفتند.

پایان حکومت مظفری

مجلس کار خود را آغاز کرده بود اما همزمان کارشکنی ‏های بسیاری به ویژه از طرف دربار در کار آن صورت می‏گرفت. شاه بیمار بود و همچون گذشته تمایل چندانی برای کنترل امور نداشت و این محمدعلی ‏شاه ولیعهد او بود که کمر به نابودی مشروطه بسته بود. به سبب بیماری شاه از ولیعهد تقاضا شده بود در پایتخت حاضر شود تا شاه بتواند سفر سوم خود به فرنگ را برنامه ‏ریزی کند. حضور محمدعلی ‏شاه حتی در قامت ولیعهد فشار را بر نیروهای مشروطه‏ خواه افزایش داد. مجلس به سرعت قانون اساسی را آماده کرد. این قانون در ۵۱ ماده تهیه و تدوین شد و پیش از مرگ مظفرالدین شاه در هشتم دی ماه ۱۲۸۵ش به امضای او رسید. این درست هنگامی بود که شاه واپسین نفس‏ های خود را می‏ کشید و توانی برای مقاومت با نیروهای اجتماعی نداشت. ده روز پس از امضای این قانون مظفرالدین ‏شاه پس از ده سال حکومت در ۵۳ سالگی درگذشت و پسرش تمام دستاوردهای مشروطه را دست کم به صورت موقت بر باد داد. او مجلس را به عنوان نهاد مشروطیت به توپ بست و آزادی خواهان را سرکوب کرد. شاید اگر محمدعلی‏ شاه پیش از امضای مشروطیت به قدرت می‏ رسید، هرگز چنین قانونی تصویب نمی ‏شد اما چنین مقدر شده بود که پادشاهی بیمار و کم‌اراده مسیر قانون ‏خواهی در ایران را هموار کند.

صدور فرمان مشروطه

زمانی‏که میرزارضا کرمانی در حرم عبدالعظیم گلوله را به سوی ناصرالدین ‏شاه شلیک کرد، شاید هیچ ‏کس به اندازه مظفرالدین ‏شاه کامروا نشد. او در حالی پا به سنین میانسالی می‏ گذاشت که نسبت به پدر تاجدارش بیمارتر بود و بیم آن وجود داشت که هرگز روی سلطنت را نبیند اما تقدیر چنان بود که او درست در زمانی بر تخت نشیند که عناصر آزادی خواه در همدستی با مردم در جست‏ و جوی عدالت در طلب مجلس و مشروطه و قانون به پا خاسته بودند. با روی کار آمدن مظفرالدین شاه شرایط اجتماعی و سیاسی متفاوتی با دوران حکومت ناصرالدین ‏شاه به وجود آمد و روشنفکران آن دوره این مسئله را به خوبی درک کردند و دست به کار شدند. به نظر می ‏رسد در این روند نشریاتی که در خارج از ایران منتشر می ‏شدند، تأثیر بسیاری در آشنایی ایرانیان به‌ویژه اندیشه ‏گران ایرانی با مفاهیم جدید اجتماعی داشتند. روزنامه ‏های مخالف استبداد سلطنت مطلقه هم در زمان ناصرالدین شاه و هم مظفرالدین شاه در خارج از ایران چاپ و به صورت مخفیانه وارد ایران می‏‌شدند. در کنار این گروه از روشنفکران بازار نیز وضعیت نابه‌سامانی داشت. در این دوره در نتیجه نفوذ غرب نوع تازه ‏ای از مناسبات اقتصادی شکل گرفته بود که با وضعیت سنتی تفاوت داشت، این طبقه اندک سوادی داشتند و در نتیجه تجارت با خارج از کشور با تحولات دنیای مدرن آشنا شده بودند. هرچه ایران به سوی ادغام با تجارت جهانی پیش می‏ رفت، مطالبات جدیدی نزد طبقه تجار که از یک‏ سو وابستگی ‏های سنتی و مذهبی خود را حفظ کرده بودند و از طرف دیگر برای پیشبرد اهداف تجاری و اقتصادی خود نیازمند نظم جدید بودند، مطرح می‌شد. این گروه در نهایت توانستند در سایه حمایت علما، خواسته ‏های خود را به نیازهای عمومی مردم پیوند بزنند.

به این ترتیب مطالبه مشروطه به ناگاه به خواستی مشترک در میان جریان آزادی‏خواه، ترقی‌طلب و عدالت ‏خواه ایران مبدل شد و شاه و دربار برای تغییر نوع حکومت تحت فشار قرار گرفتند.

سلسله وقایعی نظیر حضور نیروهای خارجی در گمرکات و اقدام نوز بلژیکی به عنوان رئیس اداره گمرک، در پوشیدن لباس یک روحانی به مناسبت جشن بالماسکه و حد زدن تجار قند توسط حاکم تهران این روند را تسریع کرد. تهران، حرم عبدالعظیم، قم، تبریز، اصفهان و دیگر شهرهای بزرگ کشور صحنه اعتصابات و اعتراضات گسترده شد. بازارها تعطیل شدند و علما مردم را دعوت به تحصن کردند.

در نهایت شاه در برابر فشارهای اجتماعی تسلیم شد و فرمان مشروطیت ایران در تاریخ چهاردهم جمادی ‏الثانی ۱۳۲۴ هجری قمری (۱۴ مرداد ۱۲۸۵ه.ش) به امضای مظفرالدین شاه رسید و روز یکشنبه ۱۸ شعبان (۱۴ مهر ۱۲۸۵ه.ش) نخستین مجلس شورای ملی ایران در عمارت گلستان رسما توسط آن پادشاه افتتاح شد. روز بعد از آن نمایندگان نخستین جلسه مجلس را برپا کردند و صنیع ‏الدوله را به ریاست مجلس و وثوق‏ الدوله را به سمت نائب‌رئیس اول و امین ‏الضرب را به سمت نائب‌رئیس دوم انتخاب کردند.

منبع: روزنامه سازندگی

نظر شما