شناسهٔ خبر: 57990 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عبدالکریمی: تفکرات افلاطون را نمی‌توان به مجموعه‌ای خشک و استدلالی محدود کرد

بیژن عبدالکریمی می‌گوید: افلاطون در سنت ما به عنوان فیلسوفی الهی تفسیر می‌شود فلسفه دینی با تفکرات او ارتباط نزدیکی دارند.

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  نشست نقد و بررسی کتاب «بررسی امکان تفسیر دینی از فلسفه‌ افلاطون» نوشته هادی جعفری عصر روز گذشته سه‌شنبه هجدهم دی‌ماه با حضور نویسنده کتاب، بیژن عبدالکریمی و ان‌شاء‌الله رحمتی در موسسه فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.

هادی جعفری در ابتدای این نشست درباره چرایی ورودش به اندیشه‌های افلاطون از چنین زاویه‌ای گفت: واقعیت این است که وقتی قرار است از یک زوایه خاص به موضوعی نگاه کنیم طبعا از همان زاویه هم می‌اندیشیم و می‌نویسیم. یعنی من اگر قرار بود به سراغ بررسی عدم امکان تفسیر دینی از فلسفه افلاطون می‌رفتم شیوه نگاهم به او و اندیشه‌اش متفاوت می‌شد. فلسفه افلاطون فلسفه‌ای چندلایه و پیچیده و پر از ابهام و استعاره است و بسیار تمثیلی‌ست. فلسفه ارسطو نسبت به افلاطون لایه‌های کمتری دارد. 
 

او سپس در توضیح از مقصود از دین در کتاب بیان کرد: مقصود از دین در کتاب هم وجوه معنوی و باطنی مشترک بین همه ادیان است و به جنبه‌های کلامی و شریعتی ادیان کاری نداشته‌ام. در طول تاریخ این وجوه معنوی و باطنی ادیان بین انسان‌ها مشترک بوده؛ مثل باور به جاودانگی، یگانگی علم و عمل و شناخت و فضیلت. زبان رازآلود و ابهام‌آمیز افلاطون اجازه و امکان تفسیر دینی و استخراج چنین مفاهیمی را به ما می‌دهد. در باور افلاطون ایمان یعنی ایمان به حقیقتی متعالی.

این نویسنده افزود: فضیلت در باور سقراط و افلاطون جایگاه و تعریف متفاوتی دارد؛ برای آن‌ها اگر انسان فضیلت ندارد به این دلیل است که فضلیت تنها نزد خداوند است و ما چون بشر هستیم طبعا نمی‌توانیم چنین فضیلتی را داشته باشیم. یعنی عدم فضیلت به این معنا نیست که چون من نمی‌دانم فضیلت ندارم و اگر بروم و فضیلت را بشناسم به آن دست پیدا می‌کنم. در واقع از نگاه این فیلسوف انسان به فضیلت دست پیدا نمی‌کند مگر آنکه خدایی شود. در تعریف نادانی و جهلی که افلاطون ارائه می‌دهد، هم رویکرد دینی وجود دارد و تفاوتش با سقراط اینجاست که یک قدم به پیش می‌رود و به ما می‌گوید که چگونه می‌توانیم به فضائل راه پیدا کنیم؛ البته تا جایی که امکانش هست.

جعفری همچنین متذکر شد: یکی از قرابت‌های معنایی که می‌تواند به ما در استخراج مفاهیم دینی از آراء افلاطون کمک کند تفسیر او از نفس است. برای او اعتبار انسان به نفس است و بدن برایش در حاشیه است توجه به درون هم وجه دیگری از امکان تفسیر دینی را در اختیار ما می‌گذارد چراکه اساسا در یونان باستان بیرون و ظواهر مهم بود و این افلاطون و سقراط هستند که نفس و خودشناسی درونی را مطرح می‌کنند.

بیژن عبدالکریمی نیز در این نشست اظهار کرد: اندیشه‌های خاورمیانه‌ای، شرقی و به ویژه ایرانی بر یونانیان اثر گذاشته است. تاثیرپذیری یونان عصر متافیزیک از فرهنگ شرقی و اندیشه باستانی آن مثل زرتشت را باید جدی بگیریم تا بفهمیم چگونه امکان تفسیر دینی از فلسفه افلاطون وجود دارد. اساسا به نظرم تعبیر «امکان» که جعفری به کار برده است تعبیر درستی است. این را هم نباید فراموش کنیم که سخن فلسفی سخن کوچه و بازار و حرف رادیو و تلویزیون نیست و به ذات خود دربردارنده امکان‌های متعدد و متکثری است. 

او ادامه داد: مثلا هگل هم آن فیلسوفی‌ست که هگلیان راست می‌شناسند و می‌گویند و هم آن فیلسوفی‌ست که هگلیان چپ از آن صحبت می‌کنند. اهل فلسفه واقعی تنها بر یک امکان از خوانش فلسفی دست نمی‌گذارد و تمامی جوانب را لحاظ می‌کند. در همین راستا افلاطون نیز متفکری‌ست که هم ناسیونالیست است و از عشق به خداوند صحبت می‌کند. افلاطون هردوی اینهاست و تنها به یک مورد تقلیل پیدا نمی‌کند.

این استاد فلسفه در بیان انتقاداتی نسبت به کتاب یادآور شد: جعفری در اثرش بیشتر به استنادات متنی توجه داشته و کوشیده با اتکا به این متون امکان دینی را در اندیشه‌های افلاطون نشان بدهد. یعنی او کمتر به تحلیل فلسفی و هرمنوتیک اندیشه‌های افلاطون پرداخته است. مورد دیگر اینکه گرچه دین در کتاب یک امر معنوی و وجودی درنظر گرفته شده است و نه امری اعتقادی و ایدئولوژیک اما در تمام فصول کتاب برای اثبات امکان دینی فلسفه افلاطون به باورهای دینی تیکه شده. منتها واقعیت این است که ما اگر به خدا، آخرت و ... اعتقاد داریم معنایش این نیست که دین داریم. دین‌داری در اصل نحوه تحقق اگزیستانس انسان است. 

به گفته عبدالکریمی، نقد فیلسوف باید با اتکا به تفکر باشد و با تفکر است که حتی می‌توانیم دو تفسیر متعارض از فلسفه افلاطون داشته باشیم. افلاطون در سنت ما به عنوان فیلسوفی الهی تفسیر می‌شود فلسفه دینی با تفکرات او ارتباط نزدیکی دارند. منتها ارسطو و تفکراتش وقتی به میان آمدند اروپا به رنسانس و پروتستانیسم رسید که از دلش سکولاریسم درآمد. از منظری دیگر افلاطون واقعا شرایط پیچیده‌ای دارد چراکه در پایان یک سنت و آغاز یک سنت دیگر جای گرفته است و او در پایان سنت دینی و آغاز سنت سقراط زیسته است و هرچه هست تفکرات او را نمی‌توان به مجموعه‌ای صرفاً خشک و استدلالی محدود کرد چون او اندیشیدن را به حقیقت گره می‌زند و رسالت رسیدن به حقیقت را به دوش انسان می‌گذارد.
 

همچنین ان‌شاء‌الله رحمتی درباره ویژگی‌های مثبت کتاب گفت: کار اصالت دارد و جعفری به متون دست اول یونانی و نه ترجمه‌های انکلیسی یا آلمانی اتکا کرده است. انسجام مباحت و روانی متن هم بسیار خوب است و واژه‌ها دقیق انتخاب شده‌اند. هرچند در برخی جملات کتاب با سنگینی متن مواجه می‌شویم که با توجه به روانی بخش اعظم متن بیشتر به چشم می‌آیند. من شخصا با عنوان امکان تفسیر دینی از فلسفه ارسطو چندان کنار نمی‌آیم چون خوانش دینی از اندیشه افلاطون چیز عجیبی نیست و اصلا مگر کسی گفته افلاطون را می‌توان غیردینی تفسیر کرد. شاید اگر نیچه که تاکنون از منظر غیردینی و نیهلیستی مورد واکاوی قرار گرفته با این دید بررسی می‌شد چنین عنوانی بیشتر توجیه داشت. 

رحمتی در پایان با بیان اینکه البته شاید نتوان از منظر ادیان ابتدایی به فلسفه افلاطون نگاه کرد چراکه این ادیان اساسا یک زوایه دید ابتدایی به خداوند داشته‌اند و آن را بخشی از طبیعیت و حلول‌شده در طبیعیت می‌ شناسند عنوان کرد: این ادیان پیشرفته از جمله ادیان سامی و ادیان شرق دور هستند که برای خدا تعالی قائل شده‌اند و تصویر پیشرفته‌تری از او چه از منظر متافیزیکی و چه اخلاقی ارائه می‌دهند. در ادیان ابتدایی خداوند حتی می‌تواند خدای بدی‌ها و شر باشد ولی در ادیان پیشرفته خداوند خیر مطلق است. به همین دلیل اساسا تفسیر دینی از فلسفه افلاطون مخصوصا از نگاه سه دین ابراهیمی به وفور ممکن است و ادیان ابراهیمی را می‌توانیم افلاطونی هم تفسیر کنیم. امکانی که حتی در اندیشه‌های ارسطو وجود ندارد چه برسد در فلسفه فیلسوفان مدرن. اساسا اروپا در جایی که با افلاطون قطع رابطه کرد به دام سکولاریسم افتاد.

نظر شما