شناسهٔ خبر: 58294 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

ابراهیم فیاض: مصادره به مطلوب جامعه و جامعه‌شناسی برای سرپوش بر مشکلات توسعه

ابراهیم فیاض می‌گوید: برخی تصورات عقلی دارند که اساسا مصادره به مطلوب جامعه و جامعه‌شناسی است یا به قول امروزی‌ها این‌همانی است. یعنی فقط یک نگرشی را مفروض گرفته‌اند و علوم اجتماعی را بر اساس آن شکل می‌دهند.

مصادره به مطلوب جامعه و جامعه‌شناسی برای سرپوش بر مشکلات توسعه

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ جامعه‌شناسی یکی از اصلی‌ترین رشته‌ها در حوزه علوم اجتماعی است که می‌تواند یک جامعه را از منظر مردم‌شناسی؛ رفتارشناسی و علل وقوع رویدادهای اجتماعی و تاریخ واکاوی کند و با این تحلیل‌ها به رقم خوردن شرایط بهتر برای آینده آن جامعه کمک کند. جامعه ایران نیز در این ۴ دهه که از انقلاب اسلامی می‌گذرد مسائل اجتماعی زیادی را پشت سر گذاشته که انتظار می‌رفت و می‌رود حوزه علوم اجتماعی نسبت به آن‌ها واکنش و موضع‌گیری داشته باشد.

ابراهیم فیاض در گفت‌وگو با ایبنا؛ از فراز و فرودهای جامعه‌شناسی در این چهار دهه گفته و اینکه اقتصاد و سیاست نفتی چگونه حوزه‌های مختلف علوم اجتماعی ایران را نیز تحت تاثیر قرار داده و می‌دهد. 

علوم‌ اجتماعی حوزه‌ای متاثر از تاریخ است؛ ولی آیا توانسته در این ۴۰ سال اخیر ایران در بزنگاه‌ها فعالانه وارد گود شود و تحلیل و راهکار ارائه بدهد؟

واقعا هیچی! البته آن جامعه‌شناسان مدرن‌گرایی که امروز هستند مانند حمیدرضا جلایی‌پور و دیگران در باند روشنفکری معتقدند که جامعه‌شناسی ما خیلی تاثیر بوده است. مثلا چند وقت پیش من حتی این بحث را به پیش کشیدم که شورای انقلاب فرهنگی باعث اضمحلال و انحطاط فرهنگی ایران شده است و جلایی‌پور در شورای عمومی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران پاسخ داد که انحطاطی در میان نیست و ما مدرن شده‌ایم. ولی واقعیت این است که هیچ مدرنیته‌ای در کار نیست و صرفا اقتصاد نفتی‌ست که ما را به جلو می‌برد. اساسا این رویکرد ما در قبال مدرنیته چه پیش از انقلاب و چه پس از آن هیچ فرقی نکرده است.

ما امروز در علوم اجتماعی ایران با دو نحله روبرو هستیم؛ یکی‌ به شدت مهجور شده و توسط خود علوم‌اجتماعی خوانده‌ها به حاشیه رانده شده و نحله مقابل به شدت قوی و پرزور شده که حتی این حوزه را به سمت انحطاط کشانده است. نحله‌ای که توسط این گروه دوم مهجور شده، نحله اندیشه‌های جلال آل‌احمد و شریعتی است. قبلش هم بودند کسانی که این ساختار فکری در جامعه‌شناسی را مطرح می‌کردند و نگاهشان هم به حوزه بیشتر فلسفی و دینی بود و بعدش هم جلال آل‌احمد کار را ادامه می‌دهد و یک فعالیت جدی در این حوزه را رقم می‌زند. درواقع این جلال آل‌احمد است که ساختارسازی عظیمی را در جامعه‌شناسی ایران کلید می‌زند و امروز اگر ما مختصات اندیشه‌های او را به دست بیاوریم مشخص می‌شود که او در تک‌تک رمان‌ها و داستان‌هایش و حتی تک‌نگاری‌ها و مردم‌نگاری‌هایش چقدر به حوزه علوم اجتماعی ورود درستی داشته است و آنقدر می‌توان در آثار او ملاک‌های جامعه‌شناسانه استخراج کرد که حد ندارد. 

درواقع جلال آل‌احمد یک دایره‌المعارف روشنفکری علوم اجتماعی است ولی متاسفانه در بحث‌های جامعه‌شناسانه امروز ما هیچ نشانی از اندیشه و آثار او نیست. شریعتی هم همین‌طور یک تم روشنفکری البته با نگرش اسلامی را دارد که جذب انقلاب می‌شود. در مقابل این‌ها غلامحسین صدیقی و احسان نراقی را داشتیم که شاهنشاهی بودند و انحطاط علوم اجتماعی را عملا شکل می‌دهند. اصلا مهم نیست صدیقی طرفدار مصدق بوده یا نه خودش گفته که طرفدار شاه بوده و واقعا با انقلاب اسلامی همراهی و همدلی نداشتند. کار این‌ها نهایت ارائه چند دهک میدانی بوده که همین هم من خودم از کسانی که با آن‌ها کار می‌کردند شنیدم داده‌سازی بوده و به همین دلیل نتوانسته بودند وقوع انقلاب را برای شاه پیش‌بینی کنند. 

متاسفانه پس از انقلاب هم در همان ابتدای کار مدتی با تندروی‌های راست‌گرایانه طیف فرهنگستان علوم قم روبرو شدیم که باعث شد آن گفتمانی از علوم اجتماعی حذف شود که همسو با رویکرد شریعتی و جلال بود. مشکل با این دو نفر هم این بود که رویکرد سوسیالیستی داشتند و به همین خاطر در ابتدای انقلاب آن‌ها را حذف کردیم و خب چه کسانی به جایشان بالا آمدند؟ همان نسل منحط صدیقی و ادامه احسان نراقی که دوباره داده‌سازی را ادامه دادند! یک علوم اجتماعی جعلی مجازی ساختند که تا امروز هیچ نتیجه‌ای برای حل مسائل اجتماعی ایران نداشته‌اند. پژوهش‌های علوم اجتماعی ما هم همه شبیه هم شده‌اند و نتیجه‌گیری‌ و تحلیل‌ از آن‌ها نمی‌بینیم!

برخی از سیاست‌مداران ما هم به شدت به علوم اجتماعی مشکوک شده‌اند؛ می‌خواهد چپ باشند یا راست؛ اصلاح‌طلب‌ باشند یا اصول‌گرا. واقعیت این است که اصلاح‌طلب‌ها هم از علوم اجتماعی ناامید شدند و برای استفاده از جامعه‌شناسی هم شکست خوردند و هنوز از داشتن یک چارچوب جامعه‌شناختی تئوریک به شدت بی‌بهره هستند. خودشان هم به این موضوع اعتقاد دارند که نمی‌دانند به کدام سمت و سو می‌روند. این‌ها نشان می‌دهد آن علوم اجتماعی مورد نیاز که باید بر اساس گفتمان‌های شریعتی و آل‌احمد بنا می‌شد هنوز مورد پذیرش قرار نگرفته است. مثلا مقاومت امثال حمیدرضا جلایی‌پور در مقابل نگرش اجتماعی آل‌احمد و شریعتی که باعث به وجود آمدن انحراف در جامعه‌شناسی شد هنوز هم ادامه دارد.

این‌ها در بدنه دولت هم هستند و قدرت هم دارند. به عنوان مثال ما می‌خواستیم یک سالن را در دانشگاه به نام آل‌احمد نام‌گذاری کنیم آقای جلایی‌پور مخالفت کرد و گفت باید نام تالار را صدیقی بگذارید. نهایتا اسم این تالار نه جلال آل‌احمد شد نه صدیقی و تالار گفت‌وگو نام گرفت. یعنی یک تالار؛ یک اتاق و ... به نام جلال در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران نیست.

این جریان انحطاطی علوم اجتماعی کاملا حاکم بر داده‌سازی (دیتا میکینگ) و تحقیقات جعلی شده که هیچ خروجی و نتیجه‌ای از آن به دست نمی‌آید.

همان‌طور که شما هم اشاره کردید این علوم اجتماعی هیچ قدرت اجتماعی در بدنه جامعه ندارد و شاید گفتمان‌سازی‌هایش تنها در رده سیاست‌مداران کاربرد داشته باشد؛ حالا واقعا چون جامعه‌شناسان و جامعه‌شناسی ما جذب سیاسیون شدند، این فاصله بین علوم اجتماعی و مردم اتفاق افتاده یا چون این‌ها با بدنه جامعه فاصله داشته‌اند جذب سیاسیون و قدرت شده‌اند؟

انحطاطی که از ابتدا دکتر صدیقی و ... رقم زده‌اند کار را به اینجا کشانده است. البته خیلی‌ از این‌ها هم سوادی نداشته‌اند و اگر نگاه کنید مطالعات این گروه به شدت ابتدایی‌ست و انگار چهار کلمه یاد گرفته‌اند و تکرار می‌کنند. اساسا چه صدیقی و چه احسان نراقی و چه امروزی‌هایشان بیشتر آدم‌های اشرافی بوده‌اند و تهران‌نشین و برج‌نشین بوده‌اند. این‌ها حتی نرفته‌اند در یک روستا تک‌نگاری کنند که مثلا چند بیل وجود دارد چند کوزه آب هست ولی شریعتی و آل‌احمد به شدت پرمطالعه بودند و در میدان هم حضور فعالانه داشتند. مثلا شریعتی همیشه آخرین داده‌های علوم اجتماعی دنیا را مطالعه می‌کرده و مدام در کالجی که امثال میشل فوکو و دیگران حضور داشتند رفت و آمد داشته است. جلال به ۵۵۰۰ روستا پیاده سر می‌زند که بعدتر راهش را ایرج افشار و منوچهر ستوده ادامه می‌دهند. 

کویریات شریعتی نیز کاملا یک رویکرد جامعه‌شناختی میدانی دارد و مبانی کارهای اجتماعی او می‌شود.  یعنی آثار کویریات، اجتماعیات و اسلامیات شریعتی کاملا از دید علوم اجتماعی نگارش شده‌اند و حتی به صورت منظم بر همدیگر بنا شده‌اند. درواقع شریعتی و جلال کاملا در میدان و جغرافیای اجتماعی حضور دارند.  

خب چرا جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی ما در این ۴ دهه از این فضا فاصله گرفته و به قول شما نهایتا یک‌سری پژوهش‌های صرفا آماری خام ارائه می‌کند فاقد هرگونه وجه انتقادی؟

دو نفر پس از انقلاب باعث انحطاط علوم اجتماعی شدند که هردو هم راست‌گرا بودند و در بحث‌های هر دو می‌بینیم که سعی دارند علوم اجتماعی را تضعیف کنند. اساسا این‌ها برخاسته از بازار بودند و نوعی فلسفه تحلیلی ارائه می‌دادند که در دشمنی با شریعتی و جلال آل‌احمد بود. 

اصولاً علوم اجتماعی بر اساس انتقاد نفس می‌کشد چون مبنایش عدالت است؛ عدالتی که باید در همه ساختارها لحاظ شود. بر همین اساس اگر فلسفه و جامعه‌شناسی که دورکیم مطرح می‌کند سوسیالیسم را مبنا را قرار می‌دهد؛ هرچند کم‌کم در کارهایی مثل کارهای سن‌سیمون و ... به نوعی وجه تخیلی می‌گیرد ولی همه درواقع نوعی عدالت‌گرایی در علوم اجتماعی بود. اما هم سروش هم مصباح‌یزدی هردو به شدت ضد عدالت و ضد علوم اجتماعی بودند و نوعی فردگرایی نسبت به تاریخ و فلسفه و جامعه دارند.

در آمریکا هم پارسونز هم تئوری‌های عجیب غریبی ارائه می‌کند که ربطی به جامعه ندارد و به همین دلیل هم آنجا مورد حمله واقع می‌شود. واقعیت این است که وقتی در یک جامعه فردگرایی به راه می‌افتد حالا چه از نوع مصباحی و چه از نوع سروشی علوم اجتماعی را خود به خود از نظر تئوریک سالبه به انتفاء موضوع می‌شود.

یک نکته بسیار مهم‌تر اینکه آن‌هایی که امور را در دست می‌گیرند و وارد دولت می‌شوند در تمام این سال‌ها ضد علوم اجتماعی بوده‌اند. مثلاً احمدی‌نژاد به عنوان یک راست‌گرایی که از دل اندیشه‌های مصباح درمی‌آید که کاملا ضد علوم اجتماعی است. هاشمی‌رفسجانی هم صرفا طرفدار اقتصاد بوده و کاری به حوزه جامعه‌شناختی نداشته است. تنها دوره خاتمی‌ست که شاید کمی علوم اجتماعی مورد توجه قرار گرفته باشد که در این دوران هم اندیشه‌های دکتر سروش حاکم است و به همین دلیل در دوره اصلاحات هم علوم اجتماعی به نوعی مورد نفی واقع می‌شود.

در دولت فعلی نیز تمام افراد کمیسیون اجتماعی را دیده‌ام. این‌ها یک سری تصورات عقلی دارند که اساسا مصادره به مطلوب جامعه و جامعه‌شناسی است یا به قول امروزی‌ها این‌همانی است. یعنی فقط یک نگرشی را مفروض گرفته‌اند و علوم اجتماعی را بر اساس آن شکل می‌دهند. باندی مثل باند جلایی‌پور که در دولت هم حضور دارد به شدت دنبال همین برساخت مفاهیم علوم اجتماعی از مفروضات ذهن خودشان هستند و حتی برای این کار داده‌سازی می‌کنند. 

مثلا پیش‌فرض می‌گیرند که به توسعه آن هم فلان مدل از توسعه نیاز داریم و بعد متدهای علوم اجتماعی را به گونه‌ای مطرح می‌کنند که حتما به این توسعه ذهنی منجر شود. یعنی یک علوم اجتماعی مصادره شده مطلوب توسعه؛ برعکس تمام بنیان‌های علوم اجتماعی. اگر شما آخرین کتاب جامعه‌شناسی سوسیالیستی که بهترین کتاب آمریکایی‌ها در این حوزه بود و بعدش هم جامعه‌شناسی در مقابل ارتباطات تمام می‌شود اساس کار جامعه‌شناسی نقد مفاهیم توسعه و پیشرفت است. چون توسعه با رویکردهای فعلی به شدت بحران و فاصله طبقاتی ایجاد می‌کند و کاری که علوم اجتماعی باید انجام بدهد برنامه‌ریزی برای کاهش آثار سوء توسعه و پیشرفت است. نه اینکه علوم اجتماعی را مصادره به نفع دولت لیبرال در جهان سوم کند برای رسیدن به توسعه. 

به عبارت دیگر حتی در رده‌های بالا و در میان سیاست‌مداران ما هم علوم اجتماعی واقعی کارکردی ندارد و هرچه هست همین علوم اجتماعی هنجاری است به نفع سیاست‌های دولت. قبل از انقلاب غلامحسین صدیقی و احسان نراقی این کار را می‌کردند و بعد از انقلاب هم به نوعی دیگر ادامه پیدا کرد. پژوهش‌هایی که با این رویکرد جامعه‌شناختی صورت می‌گیرد اصلا تحلیلی ارائه نمی‌کند و تنها یک‌سری بدیهیات را در قالب آمار بیان می‌کند؛ مثلا می‌گوید فقط و اعتیاد با همدیگر رابطه دارند. یعنی کسی این را نمی‌داند؟

به همین دلیل در ظاهر ۸۰ سال سابقه علوم اجتماعی داریم ولی تولید نظری و تئوریک خاصی از آن نمی‌بینیم که در جامعه تاثیرگذار باشد. این علوم اجتماعی بیشتر فرم است و نهایتا تعلیمات اجتماعی‌ست برای اعلام موفقیت‌های دولت‌ها در رسیدن به توسعه.

با این حال ما در این سال‌ها زیاد می‌شنویم که باید به دنبال علوم اجتماعی بومی و اسلامی باشیم و برای این مسئله بودجه و کارگروه هم تعیین می‌کنند؛ خب اگر واقعا این نگاه بومی در جامعه‌شناسی دغدغه است و بنا بر تعاریفی که شما داشته‌اید چه کسی بهتر از شریعتی و جلال؟ یعنی چه دلیلی دارد که می‌گویید برخی به دنبال حذف این‌ها از علوم اجتماعی ایران بوده و هستند؟

این ضدیت با شریعتی و جلال را سروش و مصباح پایه گذاشتند که هنوز در همفکران این دو طیف مختلف وجود دارد و دیده می‌شود. اگر می‌خواهیم کار تئوریک را آغاز کنیم ما هم جامعه‌شناسی نیاز داریم و هم مردم‌شناسی. باید از مردم‌شناسی شروع کنیم تا به جامعه‌شناسی برسیم و پس از آن باید به ارتباطات برسیم. 

ما هر سه این حوزه‌ها را لازم داریم. در بخش میدانی به مردم‌شناسی نیاز داریم چراکه اطلاعاتی که به دست می‌آورد برای تحلیل‌های جامعه‌شناختی استفاده می‌شود تا یک تئوری در مورد جامعه به وجود بیاید و بعد هم ارتباطات که جامعه را با رسانه و فضای مجازی پویا نگاه می‌دارد باید اجتماعی شود. اگر ارتباطات اجتماعی شود خود به خود آثار منفی و آسیب‌های فضای مجازی هم تمام می‌شود. 

ولی ما سی سال در رشته مردم‌شناسی نه لیسانس داشتیم نه دکترا و فقط فوق‌لیسانس داشتیم چون اجازه نمی‌دادند مردم‌شناسی که بحث‌های بنیادین درباره انسان دارد جایی در دانشگاه ما نداشت و مباحث مطروحه از طرف داروین و هیوم هنوز جایی در دانشگاه ما ندارد. حتی کسانی مثل فکوهی و ... خودشان در دانشگاه تهران به شدت ضد مردم‌شناسی هستند. جعلی هم کرده‌اند به نام انسان‌شناسی که اجازه ندهند مردم‌شناسی در جامعه‌شناسی نفوذ کند. ما هنوز مردم‌شناسی نداریم تا به جامعه‌شناسی برسیم و حتی علوم اجتماعی بومی محقق می‌شود.

همه می‌دانیم که در طول تاریخ ساختار سیاسی ما بر پایه یک اقتصادی نفتی بنا گذاشته شده؛ در چنین ساختاری جایگاه علوم اجتماعی و تولیدات آن از منظر اولویت‌های بودجه‌ای چگونه بازتعریف می‌شود؟ منظورم این است که تمام مسائل و نواقصی که مطرح کردید نمی‌تواند ناشی از این اقتصاد سیاسی نفتی باشد؟

اقتصاد همه چیز را واقعی می‌کند و واقعیت اجتماع با اقتصاد ساخته می‌شود. این دال اجتماعی که دورکیم می‌گوید یا رفتار اجتماعی و پدیده اجتماعی هم به واسطه اقتصاد ساخته می‌شوند. در نتیجه وقتی اقتصاد شما نفتی تمام مقولات اجتماعی و فرهنگی شما هم نفتی است؛ یعنی دین شما؛ روشنفکری شما و علوم اجتماعی شما هم نفتی می‌شود و تنها کارش واردات تئوری از غرب است. 

اصلا در ایران توسعه شکل نگرفت؛ یک رشد اقتصادی بادکنکی بوده که به یک باره می‌ترکد و می‌شود انقلاب اسلامی. بعد از انقلاب هم هنوز همان روند توسعه قلابی ادامه دارد و این نفت است که یک ساختار بادکنکی به جامعه و علوم اجتماعی ما داده است. اصلا حتی رانت‌خواری نیز به واسطه همین اقتصاد رانتی و نفتی به علوم اجتماعی وارد شده و در هر دوره هر کسی رفته و یک طرح پژوهشی گرفته برای توجیه دولت‌ که بر سر کار است چه اصطلاح‌طلب و چه اصول‌گرا. راه‌کار هم بازگشت به مردم‌شناسی جلال آل‌احمد و جامعه‌شناسی جلال آل‌احمد است. 

نظر شما