شناسهٔ خبر: 58449 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

​ابوذر رجبی: غزالی با فیلسوفان مخالفت کرده نه با فلسفه

ابوذر رجبی می‌گوید که غزالی علم منطق را وحیانی می‌دانست و البته نقادی او از تفکر فلسفی نیز به عقاید فیلسوفان باز می‌گردد و نه به علم فلسفه.

غزالی با فیلسوفان مخالفت کرده نه با فلسفه

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ یکی از تابناک‌ترین اندیشمندان ایران، جهان اسلام و تاریخ تمدن اسلامی بدون شک امام محمد غزالی است. او زندگی بسیار شگفت انگیز و جست‌وجوگری داشت و به روایتی در ۱۴ جمادی الثانی سال ۵۰۵ هجری درگذشت. غزالی فقیهی اشعری مذهب بود، اما در دوران خود در سایر حوزه‌های اندیشه اسلامی نیز سرآمد دانشمندان به شمار می‌رفت.

غزالی نظام معرفت شناسی نوینی را با نقد اندیشه‌های فیلسوفان پیش از خود درانداخت، نظامی که پیش از هرچیز مبتنی بر دو مفهوم «وحی» و «منطق» بود. نقد او بر فیلسوفان نیز بیشتر به ضدیتش با تفکرات یونانی باز می‌گردد و به همین دلیل هم او تلاش دارد تا علم منطق را نه به ارسطو که به وحی نسبت دهد. به مناسبت سالروز درگذشت او در تقویم قمری با ابوذر رجبی به گفت‌وگو نشستیم.

 ابوذر رجبی، استادیار دانشگاه معارف اسلامی قم است. او در پایان‌نامه مقطع دکتری خود به اندیشه‌های امام محمد غزالی پرداخت و مقالات مهمی نیز درباره غزالی در نشریات معتبر علمی منتشر کرد که از آن میان می‌توان به «چیستی و چرایی تاویل نصوص دینی از منظر غزالی» اشاره کرد. از میان کتاب‌های منتشر شده او می‌توان این عناوین را برشمرد: «درآمدی بر جنبش نرم افزاری و تولید علم»، «جایگاه روح در معارف اسلامی» و...

امام محمد غزالی هرچند «تهافت الفلاسفه» را نوشت و به شدت در قالب یک متکلم اشعری به فلسفه تاخت، اما برخی تالیفاتش در حوزه منطق نشان از دانش والای او از این علم است. به عبارتی او اگر با فلسفه همراه نمی‌شود اما در مقابل مسلح به سلاح منطق است. هرچند که در منابع علمی منطق به عنوان یک ابزار مطرح بوده، اما بفرمایید که چگونه ممکن است که یک انسان منطقی باشد و به همان اندازه مخالف فلسفه؟ این تناقضی دربر ندارد؟

غزالی را نباید در کانتکس یک اشعری صرف دید. در گرایش فکری اشعری و بزرگان این نحله مخالفت با فلسفه اصلی اساسی است. مخالفت غزالی با فلسفه هم در دوره نخست فکری‌اش شکل می‌گیرد که متکلمی اشعری است، اما در همین دوران هم فهمی از فلسفه بویژه فهمی از طریق مشاییِ‌ سینوی دارد و حتی کاری که در کتابش با عنوان «مقاصد الفلاسفه» انجام داده در اصل تلخیصی است از کتاب «دانشنامه علایی» ابن‌سینا. بنابراین او فهم درخوری از فلسفه دارد. البته ما می‌دانیم که فلسفه بدون منطق معنا ندارد. اساس معرفت شناسی غزالی وحی است و البته همه می‌دانیم که معرفت از منطق جدا نیست و هر معرفتی منطقی دارد. این موارد شاید نشان دهنده تناقضی در نظام فکری غزالی باشد. معمولا مخالفان فلسفه به منطق نیز روی خوشی نشان نمی‌دهند.

برخی از متفکرانی که در عصر جدید روی غزالی کار کرده‌اند مانند دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی در کتاب «منطق و معرفت در نظر غزالی»، به این شبهه این گونه پاسخ می‌دهند که غزالی از نظر تفکر به فلسفه نزدیک است و دوره دوم منظومه فکری‌اش نیز این نکته را به خوبی نشان می‌دهد. او با رویکرد تفکر اشعری به مخالفت با فلاسفه مانند ارسطو و ابن سینا می‌پردازد و بسیار واضح در «تهافت الفلاسفه» می‌گوید که من فلسفه را رد نمی‌کنم. او در این کتاب فلاسفه را به ۲۰ دلیل رد کرده و در سه مساله آن‌ها را تکفیر می‌کند. بنابراین غزالی با اندیشه‌ و عقلانیت مخالفتی ندارد، بلکه با آرای فلاسفه مخالف است و همین مخالفت‌ها و نقادی‌ها بوده که باعث رشد فلسفه شده است.

عدم نقادی فلسفه مخالفتی را برای غزالی به همراه نیاورد؟

بله. شاید مهم‌ترین وجه مخالفت متفکران و متکلمان اشعری در نسل‌های بعد با اندیشه غزالی در همین نکته نهفته باشد که او صرفا به نقد فیلسوفان پرداخت و خود علم فلسفه را نتوانست نقد کند و از بنیان براندازد.

یک کار مهم فکری فیلسوفانی چون فارابی، ابن‌سینا و... در عدم تناقض میان فلسفه و وحی و اندیشه دینی است. در نظام فکری غزالی شاهد هستیم که او علم منطق را سعی دارد منطبق بر کلام الله مجید کند و البته در این راه هم موفقیت‌هایی به دست آورده است.

غزالی سه کتاب مهم در علم منطق با عناوین «القسطاس المستقیم»، «معیار العلم» و «محک النظر» دارد که مباحث طرح شده در این آثار به هیچ عنوان کمتر از اندیشه‌های فلاسفه مشا نیست. غزالی هرچند در این کتاب‌ها تعبیرها را از منطق ارسطویی گرفته، اما در اسلوب و تنظیم مطالب با مشائیون تفاوت ماهوی دارد. او بحث استخراج موازین منطقی از قرآن مجید را مطرح می‌کند چرا که خود قرآن نیز ساختاری کاملا منطقی دارد. غزالی حتی اصطلاحات رایج علم منطق را هم تغییر  داده و کتاب‌های الفاظ و اسامی را با اسامی مشهور در علم جا به جا می‌کند. شاید بتوان گفت که غزالی محتوای منطق ارسطویی را حفظ کرده اما عناوین و ساختار آن را از قرآن گرفته است. در منظومه فکری غزالی تمام قیاس‌های منطقی قابلیت پیاده شدن در آیات قرآن را دارند. البته غزالی هدفش این بود که منطق را وحیانی و منبعث از قرآن جلوه دهد نه علمی از مواریث علمی ارسطو. متفکران پس از غزالی از این ایده او بسیار بهره برده‌اند.

متاسفانه علیرغم اهمیت بسیار غزالی و تاثیری که او بر مسیر تحولی دانش در جهان اسلام و ایران گذاشت، اما پژوهش‌های درباره او بسیار اندکند و تمام وجوه علمی‌اش را دربر نمی‌گیرند. نظر شما درباره سیستم غزالی شناسی در عصر جدید چیست؟

پژوهش‌ها درباره غزالی به دو دسته پژوهش‌های در ایران و جهان اسلام و پژوهش‌ها در بعد جهانی تقسیم می‌شوند. اقبال نظام‌های آکادمیک جهان به غزالی را نیز می‌توان در دو دسته طبقه بندی کرد: دسته نخست پژوهش‌هایی است که بر غزالی مخالف با فلاسفه رسمی مسلمان دست گذاشته و این وجه از منظومه فکری او را برجسته می‌کنند. برای این دسته از پژوهش‌ها نگاه غزالی در «تهافت الفلاسفه» که مخالف با فلسفه و جریان‌های فکری متنوع کلامی است، اهمیت دارد. در دومین نهضت ترجمه مغرب زمین که آثار متنوع جهان اسلام به زبان‌های اروپایی ترجمه شدند، این وجه از منظومه فکری امام محمد غزالی اهمیت خاصی پیدا کرده بود. دسته دوم مطالعات جهانی درباره غزالی بر شخصیت عارف او که مخالف کلام و رویکرد فقهی اشعری است، مورد توجه قرار می‌گیرد.

تقریبا همین فضایی که در مغرب زمین رواج دارد و مدام بر آثار ضدفلسفی غزالی تاکید می‌شود، در جهان اسلام نیز وجود دارد. متاسفانه پژوهشگران شیعه و اهل سنت توجه تام و تمام به غزالی نداشته‌اند. علت عدم توجه متفکران اهل سنت به غزالی در این است که او در دوره دوم فکری خود به تفکر شیعی نزدیک شده بود.

کسانی چون ملاصدرا و آقابزرگ تهرانی به مستبصر شدن غزالی اشاره کرده‌اند و البته در برخی از آثار غزالی هم شواهدی مبنی بر نزدیک شدنش به عقلانیت شیعی وجود دارد. البته فراموش نکنیم که او تا آخر عمر هم گرایش‌های اشعری خود را فراموش نکرد. به عنوان مثال کتاب «احیا علوم دین» که متعلق به دوره دوم تفکر غزالی است و او آن را تقریبا در اواخر عمر خود تالیف کرد، با گرایشی اشعری نوشته شده است.

به طور کل هم رویکردهای مثبت و هم رویکردهای منفی نسبت به غزالی وجود دارد. متفکران برجسته شیعی که به او نگاهی مثبت داشتند و ملاصدرا در بسیاری از آثار خود و فیض کاشانی در کتاب «مهج البیضا» تحت تاثیرش بوده‌اند. شاید برای شما عجیب باشد که امام خمینی (ره) هم هرچند که اشاره مستقیمی به نام غزالی نمی‌کند اما در اندیشه‌های اصولی و عرفانی خود متاثر از غزالی است.

نظر شما