شناسهٔ خبر: 58512 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

آیا جواد طباطبایی در بحث با مخالفان خود تندخویی می‌کند؟!

تندخویی ولتر نرم‌خوی

دعوای فیلسوفان ولتر طی نامه‌ای از رسالۀ روسو -که از نظر ولتر، وی همان علاقه به توحش در کتاب «قرارداد اجتماعی» را دنبال کرده- ابراز ناراحتی می‌کند و با لحنی بسیار تند خطاب به روسو می‌نویسد: «شباهت روسو به یک انسان مانند شباهت یک میمون به انسان است! روسو، سگِ دیوجانس سوفیسط است که هار شده است!»

فرهنگ امروز/ رضا کدخدازاده*:

دکتر سید جواد طباطبایی در سال‌های اخیر آماج این اتهام بوده که وی در نقد مخالفان اندیشۀ خود، بسیار تند و در بعضی مواقع حتی خارج از دایرۀ ادب سخن می‌گوید. ابتدا باید بگویم که توجه به این مهم ضروری است که ببینیم تندیِ گفتار جواد طباطبایی نسبت به چه افرادی است و آیا اصلاً با کسی که در بدترین اشکال ممکن به ستیز با ایران برخاسته باید با زبان نرم سخن گفت یا نه؟! خاصه ایران‌ستیزان «تُرک و روس» کم‌مایه و بی‌مایه‌ای که با جعل مدرک دانشگاهی و مقاله و حتی جعل رشته دانشگاهی(!)، به خیال خود با ناسزا گفتن و دورهمی گرفتن علیه فیلسوف ایرانهشر به آلاف و الوفی رسیده‌اند. خلاصۀ کلام اینکه در این سطور هدفم دفاع محتوایی از نقدهای تندوتیز جواد طباطبایی در مورد مخالفانش نیست و بر آنم که بگویم تندی کلام فیلسوف ایرانشهر، امر جدیدی در میان فلاسفۀ بزرگ نیست و بسیاری از فیلسوف‌ها نیز پیش از او بوده‌اند که در واکنش نسبت به مخالف فلسفه و اندیشۀ خود به تندی پاسخ داده‌اند.

نیک می‌دانم که اگر این موضوع را از منظر فلاسفه‌ای همچون افلاطون و هگل و ماکیاوللی و امثالهم بررسی کنم، حضرات مدعیِ آزادی‌خواهی و رواداری، فوراً این قلم را متهم می‌کنند که برای دفاع از یک فیلسوف تندخوی(!) سراغ فیلسوفانی رفته که خود آموزگارِ تندخوییِ «فیلسوف ایرانشهر» هستند! به همین خاطر و برای در امان ماندن از گزندِ این گزاره‌های نخ‌نماشده، سراغ یکی از روادارترین و آزادی‌خواه‌ترین و نرم‌خوترین و به قول فرنگی‌ها ملوترین فلاسفه رفتم؛ همو که شهره است به جملۀ «من یک کلمه از آنچه تو می‌گویی را قبول ندارم، ولی تا دم مرگ برای اینکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته باشی، مبارزه خواهم کرد». کسی که نه تنها هیچ نسبتی با ناسیونالیسم ندارد، بلکه یک فرد جهان‌وطن‌گرا نیز به ‌شمار می‌رود و خوشبختانه از این نظر نیز نمی‌تواند در مظان اتهام قرار گیرد!

بعید می‌دانم کسی که اندکی از اندیشه و فلسفه دانش داشته باشد، نماد عصر روشنگری اروپا را به تندخویی و تندروی و داشتن اندیشۀ ضد رواداری متهم کند. هرچند برای چون منی، چندان دور از ذهن نیست که یکی از همین حضرات ضد ایرانشهر برخیزد و «فرانسوآ ماری اروئه» مشهور به «وُلتر» را نیز به پدرخواندگیِ تندروی و تندخویی و حتی فاشیسم متهم کند! حتی هیچ بعید نیست از خداوندگارانِ «پرونده‌سازی»، از دیار مِینَق، دست به تلگرام(!) شود و ولتر را به ضدیت با دین متهم کند؛ نگارنده را نیز به جهت مدحِ ولتر به اباحه‌گری و دین‌زدایی متهم کند و دست آخر، از این دو نتیجه بگیرد «جواد طباطبایی» ضد ولایت فقیه است و اندیشۀ ایرانشهری به دنبال براندازی جمهوری اسلامی است! علی‌ای‌حال، این دوستان را به حال خود و به کار خود واگذار می‌نهم و لُب کلام این سیاهه را می‌آغازم:

هنگامی که ژان ژاک روسو نوشتار خود با عنوان «گفتار دربارۀ اصل عدم مساوات» را برای ولتر فرستاد و در آن ساحت تمدن، ادبیات و علم را به چالش کشید و بازگشت به وضع حیوانات وحشی و زندگی قبیله‌ای را توصیه کرد، ولتر در پاسخ به او به طعنه نوشت: «کتاب شما را که بر ضد بشریت نوشته بودید، دریافت کردم و خواندم و پی‌بردم که هیچ‌کس مانند شما این‌همه هوش و تلاش برای چهارپا کردن انسان به کار نبرده است! با خواندن کتاب شما آدم دوست دارد مانند ستوران، چهارپا راه رود؛ اما برای چون منی که به دو پا راه رفتن عادت کرده‌ام، چهارپا شدن مقدور نیست!»

ولتر طی نامه‌ای دیگر از رسالۀ روسو -که از نظر ولتر، وی همان علاقه به توحش در کتاب «قرارداد اجتماعی» را دنبال کرده- ابراز ناراحتی می‌کند و با لحنی بسیار تند خطاب به روسو می‌نویسد: «شباهت روسو به یک انسان مانند شباهت یک میمون به انسان است! روسو، سگِ دیوجانس سوفیسط است که هار شده است!»

همان‌طور که مشاهده کردید، ولتر به‌عنوان یک فیلسوف مشهور به رواداری نسبت به کسی که «بازگشت به طبیعت» را در اندیشه‌اش مطرح می‌کند، واکنش تندوتیزی نشان داده؛ چراکه از نظر ولتر، اندیشه روسو، انسان را به «عصر توحش» بازمی‌گرداند.

حال خودمان را جای فیلسوفی قرار دهیم که «در این زمانۀ بی‌هیاهوی لال‌پرست»، ایران و ایرانشهر را در کانون فلسفه و اندیشه‌اش قرار داده و با قلمش به نبرد با «کلاغان قیل‌وقال‌پرستی» رفته که رندانه در پسِ اسلام‌خواهی و اندیشه‌های چپ و جهان‌وطنی و پست‌مدرنیستی و ... پنهان می‌شوند و با ایران و ایرانشهر می‌ستیزند. بااین‌وجود، به فیلسوف ایرانشهر حق ندهیم که در جدل با «خرچنگ‌های مردابی» زمانۀ ما، قلمش را به تندوتیزترین شکل ممکن بچرخاند!

پس آن‌هایی که از میهن به ننگ یا به نام، دفاع می‌کنند، جواد طباطبایی را به تندی و تندخویی متهم نکنند و او را در نبردش با ایران‌ستیزان تنها نگذارند. او که «تا زنده است، زنده بودنش خاریست، به تنگ‌چشمیِ نامردم زوال‌پرست»!

پ.ن: در این یادداشت از کتاب «تاریخ فلسفه» اثر ویل دورانت به ترجمۀ روان‌شاد عباس زریاب خویی استفاده شده است. همچنین بخش‌های داخل گیومه در دو پاراگراف انتهایی، برگرفته از شعر مشهور «خرچنگ‌های مردابی» اثر «محمدعلی بهمنی» است.

*رضا کدخدازاده؛ روزنامه‌نگار و کارشناس ارشد علوم سیاسی

نظرات مخاطبان 1 2

  • ۱۳۹۷-۱۲-۲۰ ۲۰:۲۴ 66 73

    این چه مزخرفاتی بود که منتشر کردید من خواندم؟!
                                
  • ۱۳۹۷-۱۲-۲۶ ۲۱:۴۲علی 4 11

    اگه این بنده خدا روزنامه نگار نبود و کارشناس علوم سیاسی با این پیگیری مجدانه به تندخویی و خشونت کلامی الان یا در سطح شهر به عنوان خشونت گر  گردانده میشد یا از ورود به ورزشگاه ها محرومش میکردند.
                                

نظر شما