شناسهٔ خبر: 59171 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

گفت‌وگو با هوشنگ کامکار به بهانه سالروز درگذشت استاد حسن کامکار

 محمد رضا لطفی از اعضای گروه موسیقی پدرم بود و در رادیو سنندج کار می‌کرد و پدرم برای آنها نت می‌نوشت و تئوری موسیقی را از من آموخت و برادرانم در گروه‌های شیدا و عارف همراه لطفی بودند. البته مردم می‌دانند اعضای گروه شیدا و عارف و چاووش چه کسانی هستند اما برای آن دوستانی که مصاحبه می‌کنند و از بردن نام پدرم وخانواده کامکارها در گروه چاووش ابراز ناراحتی می‌کنند بسیار متأسفم. این کم لطفی‌ها اتفاق خوبی نیست. اگر در زمان حیات پدر کسی متوجه نشد ایشان چه کارهایی برای موسیقی انجام داده مطمئن باشید در آینده تاریخ نشان خواهد داد.

​فرهنگ امروز/ ندا سیجانی: فردا ۲۷  سال از فوت استاد حسن کامکار می‌گذرد؛ موسیقیدان، آهنگساز، نوازنده ویولن و بنیانگذار گروه موسیقی کامکارها که در ۶۹ سالگی در زادگاهش سنندج دنیا را با فرزندانی خلف وانهاد و رفت؛ ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۷۱.

علاقه‌اش به موسیقی به دوران نوجوانی اش برمی‌گشت. وقتی از سن دوازده سالگی در مدرسه «موزیک نظام» آموختن موسیقی را آغاز کرد و با سازهای سنتی و نیز  ویولن آشنا شد. بعدتر  در ارتش سلفژ را فرا گرفت و ساز ویولن را بدون استاد و با استفاده از نت‌ها و ردیف‌های چاپ شده از ابوالحسن صبا تمرین کرد. گرچه سخت دل در گرو ویولن داشت، اما دستی بر تمامی سازهای ایرانی از قبیل سنتور، تار، سه‌تار و کمانچه هم داشت  و  همه را بدون استاد فرا گرفته بود و براحتی این سازها را کوک می‌کرد.

حسن  کامکار علاوه بر نوازندگی سالیان بسیار به جمع‌آوری و ساختن نغمه‌ها و ترانه‌های فولکلور کردی و نت‌نویسی موسیقی پرداخت و بیش از ۴۰۰ قطعه و ترانه از خود به جای گذاشت. بی‌تردید در معرفی موسیقی کردی به مردم سنندج و با شرایط حاکم آن زمان بسیار تأثیرگذار بوده است. اما امروز شاید کمتر کسی با نام استاد حسن کامکار آشنا باشد یا همان سال‌های   پیش هم کمتر افرادی از هنر و تلاش‌های بی‌شمار او آگاه بودند یا حتی از تلاش‌هایی که در گروه موسیقی چاووش داشته! هوشنگ کامکار فرزند ارشد این خانواده می‌گوید: «گروه شیدا به رهبری لطفی در سنندج و در دور حوض ‌خانه ما شکل گرفت و بعدها به تهران آمد و توسعه پیدا کرد اما هرگاه که از سرگذشت شیدا و عارف می‌گویند هر اسمی را نام می‌برند جز حسن کامکار، حتی گاهی بالاجبار نام برادران من را می‌گویند. البته ما اهل شوآف[نمایش] نیستیم؛ نه پدرم چنین اخلاقی داشت و نه ما فرزندانش. ولی برای جایگاه ایشان آن طور که باید و شاید ارج ننهادند.

من امروز وظیفه خود می‌دانم از پدرم، تلاش‌های ایشان و گروه موسیقی کامکارها سخن بگویم. گروهی که امروز فرزندان استاد حسن کامکار از پدر به میراث برده‌اند و هر کدام از اعضای آن استادی برجسته در موسیقی ایران زمین هستند. گفت‌وگو با استاد هوشنگ کامکار سرپرست گروه موسیقی کامکارها را در ادامه می‌خوانید.

*********

استاد حسن کامکار از هنرمندان بزرگ موسیقی ایران هستند و تلاش‌های ایشان در حفظ و اشاعه موسیقی برکسی پوشیده نیست و بهتراست بگوییم موسیقی امروز کردستان تا حد زیادی مدیون فعالیت‌های پدرشما بوده است. درابتدا در مورد فعالیت‌های ایشان درعرصه موسیقی توضیح دهید.

تا آنجا که مطلع هستم پدرم ابتدا موسیقی را از موسیقی نظام و درسنندج آغاز کرد و ساز اولیه‌اش ترومپت بود. او از کودکی علاقه خاصی به موسیقی داشت و خلاقیت بسیاری در وجودش بود. البته ایشان درحین یادگیری ساز ترومپت و همکاری با گروه موزیک، آرام آرام آموختن ساز ویولن را هم آغاز کرد. آن زمان از تهران افرادی برای آموزش موسیقی به سنندج آمده بودند و پدرم از آنها نواختن ویولن را یاد گرفت.اوازابتدا عاشق شیوه نوازندگی استاد صبا بود و آرام‌آرام آموختن کتاب‌های استاد صبا و قطعاتی که نوشته بود را آغاز کرد تا آنجا که ویولن نوازی اش تکمیل شد. جالب است بدانید حدود ۸۰ سال پیش (چون من ۷۳ سال سن دارم و مادرم برایم تعریف می‌کرد) ایشان درشهر سنندج کلاس آموزش موسیقی داشت وساز ویولن تدریس می‌کرد و تقریباً سال‌های سال این کلاس‌ها ادامه داشت و شاگردان بسیاری را تربیت کرد که امروز خیلی از آنها در تهران و جاهای مختلف ایران و حتی درامریکا مشغول به تدریس یا نوازندگی هستند. من نیزاز سن پنج سالگی در کلاس‌های پدرم شرکت کردم و به آموختن سنتور روی آوردم و بعدها برادران من نیز آموزش موسیقی را نزد پدرم آغاز کردند.

جالب است بدانید آن زمان در سنندج استاد موسیقی نبود و پدرم به تنهایی تدریس می‌کرد در نتیجه تلاش کرد با شیوه نواختن سازهای دیگرهم آشنا شود چرا که نت‌های موسیقی را بخوبی می‌دانست و آنها را به نسبت شرایط موجود به شاگردان آموزش می داد. پدرم آرزو داشت جوانان سنندج با موسیقی آشنا شوند و آن را بیاموزند و البته نسبت به یادگیری فرزندانش هم تأکید بسیاری داشت. نکته دیگر شیوه آموزشی ایشان است. پدرم برسر کلاس جدیت بسیاری داشت.حتی به یاد دارم چندین باراردشیر را تنبیه کرد و به او گفت تا نوازندگی قطعه زنگ شتراستاد صبا را بدرستی یاد نگیرد حق ندارد از اتاق خارج شود. استاد حسن کامکار همچنین در طول فعالیت‌هایش و در آن زمان سه گروه موسیقی کودکان، بزرگسالان (متشکل از خانم‌ها و آقایان) و گروه موسیقی بانوان را هم تشکیل داد. ناگفته نماند آن دوران و در شهر سنندج ایجاد گروه موسیقی برای خانم‌ها کاری بسیاردشوار بود. هرسه ‌گروه موسیقی هر کدام سبک‌ و خواننده متفاوت داشتند و کنسرت‌های بسیاری در شهر سنندج و شهرهای مختلف استان کردستان برگزار کردند و سبب شد مردم کردستان و شهرهای کردنشین با موسیقی آشنا شوند و از هنرمندان دعوت کنند.

نکته دیگرآموزش موسیقی به کودکان بود آن هم ۷۰ سال پیش با شرایط و امکانات موجود آن زمان و در شهرستان‌ها که قطعاً اتفاق بی‌نظیری است حتی شاید آن روزگار شیوه آموزش موسیقی به کودکان وجود نداشت و متد ارف در ایران ناشناخته بود.

پدرم بعد از مدتی رهبر ارکستر نظامی سنندج شد و چند سالی هم رهبری موسیقی نظام رضائیه (ارومیه امروز) را برعهده داشت. بعدها که به امریکا رفتم تازه فهمیدم پدرم چه کارهای بزرگ و ارزشمندی برای موسیقی انجام داده است.

 استاد حسن کامکار شیوه‌ای از موسیقی نظامی را در شهر سنندج اجرا می‌کرد که بسیار مدرن بود حتی تا ۲۵ سال پیش هم در دنیا رایج بود. ایشان درمیدان بزرگ شهرکه حوضچه‌ای درآن قرارداشت گروه موزیکی را مستقر می‌کرد و تعدادی از نوازنده‌ها نیز بر پشت بام‌ خانه‌های دور میدان قرار داشتند و سازهای مختلفی چون کلارینت، ترومپت و... نواخته می‌شد.البته مردم نوازنده‌های روی بام را نمی‌دیدند و وقتی نوبت به نواختن این سازها می‌شد به آنها اشاره می‌کردند سولو بنوازند و آن زمان مردم متوجه حضور این نوازنده‌ها می‌شدند. این شیوه نواختن مدرن بود و موزیسین و آهنگسازان قرن بیستم از این تکنیک تا حدودی استفاده کرده‌اند. قطعاتی هم که اجرا می‌شد بیشتر کلاسیک بود، موسیقی‌هایی از اپراهای وردی و اشتراوس که شاید به گوش مردم تهران هم نرسیده بود.

از دیگر فعالیت‌های پدرتولید و ضبط حدود ۴۰۰ قطعه موسیقی توسط گروه‌های مختلف موسیقی بود. او رهبری یک گروه موسیقی در رادیو سنندج را هم برعهده داشت و این قطعات در رادیو سنندج ضبط و پخش شد. هر ‌چقدراز فعالیت‌های پدرم و مشکلاتی که با آن مواجه بود و به سختی تحمل کرد بگویم کم گفته‌ام و صحبت‌ها بسیار است.

همان طور که اشاره کردید با وجود امکانات آن زمان، شرایط یادگیری موسیقی بسیار دشوار بود دراین مسیر مادر شما چقدر همراه ایشان بوده است؟

بعضی از دوستان وقتی از گذشته خود صحبت می‌کنند می‌گویند پدرم موسیقیدان بوده است اما همه می‌دانند که پدر من موسیقیدان بزرگی است و شاگردان برجای مانده از ایشان نمایانگر سطح آموزشی و تدریس ایشان بوده است. پدرم تعریف می‌کرد از جوانی عاشق ساز ویولن بود و جالب اینکه پدر و مادرش آنچنان علاقه‌ای به موسیقی نداشتند. اما مادر من در این راه کمک بسیاری به او کرد. شما تصور کنید درخانه‌های آن زمان و شرایط موجود همیشه صدای ساز بشنوید؛ قطعاً تحمل کردن این شرایط بسیار دشوار است.مادر من نیز آرام آرام به موسیقی علاقه‌مند شد و شروع به یادگیری ساز ویولن کرد. به هر حال نوازندگی یک زن آن هم در شهرستان و نگاه‌های متعصبانه ای که وجود داشت بسیار عجیب بود.

 اما مادر پدرم اخلاق‌های سنتی داشت و هر زمان که مادرم دست به ساز می‌شد پشت در می‌نشست و شکایت می‌کرد و می‌گفت به‌جای قالیبافی ساز می‌نوازی! تا مدتی این وضعیت ادامه داشت تا آنکه سرانجام مادرم به‌خاطر احترامی که برای مادربزرگم قائل بود نوازندگی را کنار گذاشت.

پدرم هدفش آموزش به جوانان بود و این مسیر را ادامه می‌داد اما در این راه لطمه‌ شدیدی به روحیه او وارد شد. بعد از شلوغی‌های سال ۵۷ در سنندج، یک عده به آموزشگاه‌ موسیقی او حمله کردند و تمام سازهایش را از بین بردند این اتفاق برای پدرم یعنی مرگ. آن زمان برادرانم درتهران و در دانشکده هنرهای زیبا مشغول به تحصیل بودند و من در امریکا درس می‌خواندم. پدرم تمام زندگی‌اش و همان تعداد اندک‌ سازی که برایش باقی‌مانده بود را فروخت و به تهران آمد و کل مبلغ پولش ۳۵۰ هزار تومان شد. آن زمان محمد رضا لطفی با خواهرم ازدواج کرده بود و وقتی پدرم به تهران آمد آغاز فعالیت‌های گروه‌های شیدا، عارف و چاووش بود. جالب است بدانید پدرم تمامی آن ۳۵۰ هزارتومان را که ماحصل همه زندگی اش بود به لطفی داد و گفت این پول را برای گروه هزینه کنید.محمدرضا هم حدود ۵۰ دک (سیستم صوتی خانگی) خرید و با آن دک‌ها آهنگ‌های گروه چاووش و شیدا را ضبط می‌کردند و در بازار می‌فروختند. پدرم تا آخر عمرش همراه با گروه شیدا، عارف و چاووش بود و کارهایشان را ضبط می‌کرد اما متأسفانه هیچ گاه نامی از او برده نشد. دراینجا لازم است گلایه خود را از برخی موزیسین‌ها اعلام کنم چرا که هرگاه از سرگذشت شیدا و عارف می‌گویند هر اسمی را نام می‌برند جز حسن کامکار، حتی گاهی بالاجبار نام برادران من را می‌گویند. آیا به‌کاربردن لغت کامکار برای آنها اینقدر مشکل است! گروه شیدا به رهبری لطفی در سنندج و در دور حوض ‌خانه ما شکل گرفت و بعدها به تهران آمد و توسعه پیدا کرد اما نه تنها نامی از پدرم برده نمی‌شود بلکه از یک تعداد افراد صحبت می‌شود که سال‌های بعد به این گروه پیوستند. آقای ابتهاج دریکی از کتاب هایشان به سرگذشت گروه شیدا و عارف و چاووش اشاره کرده‌اند اما ایشان حتی لغت کامل را هم ننوشتند مبادا کسی به اشتباه آن را کامکار بخواند.

 محمد رضا لطفی از اعضای گروه موسیقی پدرم بود و در رادیو سنندج کار می‌کرد و پدرم برای آنها نت می‌نوشت و تئوری موسیقی را از من آموخت و برادرانم در گروه‌های شیدا و عارف همراه لطفی بودند. البته مردم می‌دانند اعضای گروه شیدا و عارف و چاووش چه کسانی هستند اما برای آن دوستانی که مصاحبه می‌کنند و از بردن نام پدرم وخانواده کامکارها در گروه چاووش ابراز ناراحتی می‌کنند بسیار متأسفم. این کم لطفی‌ها اتفاق خوبی نیست. اگر در زمان حیات پدر کسی متوجه نشد ایشان چه کارهایی برای موسیقی انجام داده مطمئن باشید در آینده تاریخ نشان خواهد داد.

از آثاربرجای مانده از پدرم یک تعداد قطعات است که ویولن نوازی ایشان به سبک استاد صبا بوده که در سنندج و در خانه به‌ وسیله ریل‌ ضبط کرده بودند به این دلیل که آن زمان استودیویی نبود. من این نوار کاست را به انتشارات باربد دادم و از این دوستان خواهش کردم این کار را منتشر کنند چرا که هیچ اثری از پدر من برجای نمانده است و این قطعات به‌صورت یک آلبوم با نام «روح افزا» منتشر شد و به عقیده من تا به‌حال هیچ‌کسی به‌این زیبایی نتوانسته ردیف‌های استاد صبا را بدون خارج زدن اجرا کند.

به نظر شما اگر استاد حسن کامکار فعالیت خود را در تهران آغاز می‌کرد آیا در آشنایی مردم با فعالیت‌های ایشان و تولید آثار بیشتر تأثیرگذار نبود؟

حقیقت این است وقتی به واژه کامکار فکرمی‌کنم می‌بینم سعی بر این دارند معرفی نشود. وقتی پدرم فوت کرد استاد داود گنجه‌ای در منزل ما بود. ایشان یک سی‌دی داشت از بیوگرافی پدر، کارها و صحبت‌های او؛ آقای گنجه‌ای بلافاصله با صدا و سیما تماس گرفت و گفت استاد حسن کامکار فوت کرده، لطفاً این سی‌دی را پخش کنید. خوب به خاطر دارم اخبارساعت ۱۴ بود و آقای حیاتی خبرها را می‌خواند. ایشان در تلویزیون اعلام کرد، استاد حسن کامکار فوت کرده و بعد از اخبار بیوگرافی از زندگی ایشان را پخش خواهیم کرد. همه ما منتظر پخش این کار بودیم اما ۵ دقیقه بعد آقای حیاتی گفت به‌علت نقص فنی از پخش این کارمعذور هستیم. من از صداوسیما گلایه‌مندم و مسئولان رسانه ملی به پدرمن بسیار بسیار کم لطفی و بی‌احترامی کردند. البته ما به‌گونه‌ای دیگر جبران کردیم و تا به امروز که با شما صحبت می‌کنم هیچ یک از ما از سه‌کیلومتری صداوسیما حتی رد نشده‌ایم. گاهی اوقات تماس می‌گیرند و در برنامه‌های مختلف از ما دعوت می‌کنند اما گفته‌ام به‌یک شرط می‌آیم که درهمان اخبار ساعت ۱۴ بگویند اشتباه کردیم.

با این حساب آیا شما هم بر این نظر هستید اگر استاد حسن کامکار در تهران بودند قطعاً شاگردان بسیاری تربیت می‌کردند و سبک نوازندگی استاد صبا را گسترش می‌دادند؟

بله. پدرم علاقه‌ بسیاری به سبک ویولن نوازی استاد صبا داشت و جز ردیف‌ها و قطعات استاد صبا چیز دیگری تدریس نمی‌کرد و شاگردان بسیاری از محضر و تکنیک او استفاده کرده‌اند.البته افراد بسیاری سبک استاد صبا می‌نوازند اما در همان پوزیسیون‌های اول به اتمام می‌رسد ولی درآلبوم «روح‌افزا» پدرم سه‌گاه را در پوزیسیون سوم یا چهارم می‌نوازد که بسیار مشکل است. متأسفانه آن طور که درشأن پدر من است مسئولان کاری برای ایشان انجام نداده‌اند و احترامی قائل نشدند و در سنندج میدان یا خیابانی به‌ اسم حسن کامکار دیده نمی‌شود در صورتی که پدرم در حمایت از موسیقی کردی در سنندج زحمات بسیاری کشیده و موسیقی کردی را در تمام مناطق کردستان ایران و ترکیه معرفی کرد. البته ما اهل شوآف نیستیم نه پدرم چنین اخلاقی داشت و نه ما فرزندانش. آن زمان موسیقی کردی در مجالس خوانده می‌شد و اجرای صحنه ای نداشت اما امروز فرزندان حسن کامکار موسیقی کردی را درجایزه صلح نوبل اجرا می‌کنند تا در سطح جهان شنیده شود و این افتخار بزرگی برای روح ایشان است ولی برای جایگاه ایشان آن طور که باید و شاید ارج ننهادند. شاید جالب باشد بدانید پدر من سطح زندگی‌ بسیار متوسطی داشت و اوضاع مالی اش چندان خوب نبود اما بیش از نیمی از حقوق خود را برای ما صرف موسیقی و خرید ساز می‌کرد و دوست داشت راه او را ادامه بدهیم.

در انتخاب سازهای مورد علاقه خود چقدر حق اظهار نظر داشتید؟

در بسیاری موارد انتخاب خود ما بوده و همه از روی علاقه‌مندی بوده است. البته اردشیر ابتدا ویولن می‌نواخت و بعد آرام‌آرام به ساز کمانچه روی آورد. من نیز سنتور می‌نواختم و بعد ویولن یاد گرفتم و به تهران آمدم. آن‌زمان گروه‌های مختلفی از تهران پیش پدرم می‌آمدند و او را تشویق می‌کردند. به‌خاطر دارم یکی از دوستان پدر به سنندج آمده بود و از من دعوت کرد به ‌تهران بروم. آن زمان کلاس یازدهم بودم و نزد استاد دهلوی و استاد پورتراب امتحان موسیقی دادم و بعد از امتحان تصمیم داشتم به سنندج برگردم و در یکی از کلاس‌ها به پدر کمک کنم. اما مانع شدند و گفتند کارم خوب است این مسیر را ادامه بدهم. من مدیون زحمات استاد دهلوی هستم. ایشان زمانی که ریاست هنرستان موسیقی را برعهده داشت هیچ هزینه‌ای از من نگرفت و اجازه دادند درس بخوانم و بعدها تدریس کردم و من را به ارکستر صبا بردند اما بعد از یک‌ سال که هارمونی را یاد گرفتم به سنندج برگشتم و در ارکسترهای مختلف همراه پدر کارمی کردم.

اشاره داشتید زنده یاد استاد حسن کامکار تنها فردی بودند که نت‌های استاد صبا را به طور صحیح اجرا می‌کردند آیا امروز هم فرزندان استاد کامکار میراث دار پدر بوده‌ و شیوه نوازندگی کارهای استاد صبا را اجرا می‌کنند؟

بله، بسیاری از کارهای پدر را اجرا کرده‌ایم. البته مسیر هنری من تغییر کرد و به موسیقی کلاسیک گرایش پیدا کردم اما درکار موسیقایی‌ام از نغمات و کارهای کردی پدر بسیار استفاده کردم. اما شیوه نواختن ساز استاد صبا را ادامه ندادیم البته اردشیر با سازهای ایرانی کارهای استاد صبا را نواخته است.

البته نت‌های دیگر قطعات پدر موجود است و همه قطعات آن در رادیو سنندج پخش شده ولی نمی‌دانم سرنوشت آن نوار کاست‌ها چه شد اما یک تعداد از کارهای ایشان را با گروه کامکار اجرا کرده‌ایم. شاید خود ما هم کوتاهی کرده‌ایم و نتوانستیم و این امکان را نداشتیم که یک جشنواره یا برنامه‌ای برای پدر برگزار کنیم، یا کسی به ما کمک نکرد. شاید هم اهل این کار نیستیم و خیلی بد باشد. امروز برای نخستین بار است که در مورد پدرم صحبت می‌کنم و خوشحالم بعد از این همه سال یک رسانه خبری می‌خواهد از حسن کامکار بگوید و من وظیفه خود دانسته‌ام از پدرم و تلاش‌های ایشان در موسیقی صحبت کنم تا مردم بیشتر با او آشنا شوند.

گروه‌هایی که پدر تشکیل دادند چه سرنوشتی پیدا کردند؟

همه آن‌ گروه‌ها از بین رفتند و امروز شاگردان او و فرزندانش فعالیت می‌کنند. موسیقی در سنندج هنوز زنده است. چند سال پیش که به سنندج رفتم وقتی ارکستر سمفونیک این شهر را دیدم اشک در چشمانم جمع شده بود و با خود می‌گفتم ای‌کاش پدر زنده بود و دسترنج سال‌ها تلاش خود را می‌دید.

گروه «موسیقی کامکارها»یی که سال ۱۳۴۹ توسط استاد حسن کامکار تشکیل شد با گروه کامکاری که امروز فعالیت می‌کنند چقدر تفاوت دارد؟ به نظر شما آیا تولیدات این گروه به موسیقی شهری نزدیک نشده ‌است؟

اگرتفاوتی است به لحاظ تکنیکی و قدرتی بوده، به هرحال از آن دوران که به دورحوض جمع می‌شدیم و لطفی تار می‌نواخت و اردشیر، ارسلان، پشنگ و... هرکدام ساز خود را می‌نواختند سال‌ها گذشته است و امروز هرکدام از اعضای این گروه وزنه بزرگی درموسیقی ایران هستند. البته در این سال‌ها ورود موسیقی شهری بی‌تأثیر در موسیقی اصیل کردی نبوده است. بسیاری از ردیف‌های موسیقی ایران به سنندج هم وارد شده و هنرمندان و مردم بیگانه با آن نیستند و در کنار موسیقی کردی به موسیقی‌های دیگری هم گوش می‌دهند. موسیقی فولکلوری که آن روزگار نوازنده‌های روستایی اجرا می‌کردند با موسیقی که امروز شنیده می‌شود بسیارمتفاوت است به هر حال از تکنیک‌ها و امکاناتی که در داخل شهر است بهره برده‌اند و قطعاً تأثیرمی پذیرد. امروزه ارتباطات بسیار وسعت پیدا کرده و باید آگاه باشیم کارهایی که تولید می‌کنیم به موسیقی لطمه نزند.

متأسفانه موسیقی‌هایی که از کانال‌های مختلف تلویزیونی یا از طریق موبایل‌ها به گوش می‌رسد ذائقه موسیقایی جوانان را تخریب کرده است. من تا آنجا که بتوانم تلاشم براین بوده کارهایی بنویسم که با حفظ هویت ملی کشورمان باشد چه در گروه موسیقی کامکارها و چه کارهایی که برای ارکستر سمفونیک من و ارسلان نوشته‌ایم و سعی‌مان این بوده موسیقی صحیح از موسیقی سنتی و موسیقی فولکلور را به مردم معرفی کنیم تا مردم بدانند و آگاه باشند در این کارها هویت ملی ایرانی یا مشرق‌زمین وجود دارد. البته تمامی این کارها به شناخت فردی که در این زمینه کار می‌کند بستگی دارد. باید ملودی دارای تکنیک بوده و از اشعار قابل دفاع و با محتوا استفاده کنند. ناگفته نماند این موضوع بدان معنا نیست که موسیقی پاپیولار یا موسیقی مردمی غیرقابل قبول است. من هم موسیقی پاپ گوش می‌کنم منتهی موسیقی پاپی که در گذشته تولید می‌شد و شعر، ملودی و خواننده فوق‌العاده بود اما امروز با دستگاه‌های الکترونیکی موسیقی می‌سازند و از شعر و ارکستر خوبی برخوردار نیست حتی نت‌های خارج خواننده با دستگاه‌ها اصلاح می‌شود.

گروه موسیقی کامکارها بی‌تردید تنها گروهی است که به‌صورت منسجم تا به امروز به فعالیت خود ادامه داده و موفق هم بوده است به نظر شما رمز موفقیت گروه کامکارها چیست؟ آیا نسبت خانوادگی تأثیرگذار بوده است؟

اوضاع موسیقی در ایران ازسال‌های پیش غم‌انگیزتر و تأسف بارتراست. شرایط دشوار تولید موسیقی سبب شده دراین دوره موسیقی غیروابسته و مستقل نتواند به‌ کار خود ادامه بدهد. در حال حاضر جوانان بسیار خوش فکری در کشورمان هستند که فضایی برای ارائه موسیقی خود ندارند و اگر گروهی هم تشکیل بدهند درآمد آنچنانی نخواهند داشت، چرا که ذائقه موسیقایی مردم متأسفانه تغییر کرده و کمتر محصولات فرهنگی خریداری می‌کنند. اما گروه‌ موسیقی کامکارها اینگونه نبوده و نیست. ما اگرپولی برای تولید آلبوم نداریم ولی همه اعضای گروه در تولید کار شرکت می‌کنند و به هدف خود ادامه می‌دهیم و اگر هم درآمدی از کنسرت یا تدریس موسیقی حاصل شود به نسبت مساوی بین اعضای گروه تقسیم می‌شود. یعنی ارژنگ که یک نوازنده است با بیژن که خواننده گروه است هیچ تفاوتی ندارد درست عکس گروه‌هایی که امروز کار می‌کنند و هفتاد درصد درآمد کنسرت را به خواننده اختصاص می‌دهند. امروزهمه چیز به‌نام خواننده تمام می‌شود. درصورتی که در گروه موسیقی کامکارها همان جدیتی که از پدر بوده ما هم همان شیوه را در پیش گرفته‌ایم و حضور یک استاد موسیقی آوازی با اجرای کمانچه نوازی اردشیر هیچ تفاوتی برای ما ندارد. البته به‌طور جدی متفاوت است، چرا که هنرمندی چون اردشیر سال‌های سال نوازندگی کرده، نت، موسیقی و ردیف می‌داند. اما خواننده از ۵۰ درصد هنر خود به‌صورت خدادادی بهره برده است. او در مدت سه چهار ماه خواننده می‌شود اما یک نوازنده تار مثل حسین علیزاده بیش از ۶۰ سال است تار می‌نوازد. شخصیت هنری یک خواننده برای ما به مانند شخصیت هنری یک نوازنده است و اگر میلیون‌ها دلار به ما بدهند هیچگاه عکس یک خواننده در پوستر بزرگتر از اعضای گروه ما نخواهد بود.

ما یک خانواده هستیم و همدیگر را دوست داریم. اعضای این گروه چندین سال است تدریس می‌کنند و کارهایی تولید کرده‌اند که حتی برای اولین بار در تاریخ موسیقی ایران زمین بوده مانند «منظومه مولانا» یا آلبوم «در گلستانه»، آلبوم «هیچ در هیچ». و بیش از ۱۸ کتاب موسیقی به چاپ رسانده‌ایم. ممکن است این کارها چندان در مردم نفوذ نکند اما کاری است که خواهد ماند. ما سعی می‌کنیم کارهای تکراری برای مخاطبان اجرا نکنیم و هدفمان تنها پول درآوردن از راه کنسرت نیست.

به‌نظر شما اگر هر کدام از اعضای خانواده کامکارها به‌صورت انفرادی کار می‌کردند آیا موفق‌تر نبودند؟

بی تردید افکار هر کدام از ما در یکدیگر تأثیرگذار بوده است و دانش هر کدام از ما در موسیقی کلاسیک یا موسیقی سنتی کمک بسیاری در تولید یک اتفاق موسیقایی داشته است. بنابراین کار گروهی تأثیرگذاری بیشتری خواهد داشت.

به‌عنوان سرپرست گروه موسیقی کامکارها و جانشین پدر آیا ادای دین و میراثی که به‌جای مانده است را به سرانجام رسانده‌اید؟

 من فکر می‌کنم هر کدام از ما تا آنجا که توان و قدرت داشتیم جوابگوی نیازها و عشق و علاقه پدر بوده‌ایم. گروهی که امروز همه به نام کامکارها می‌شناسند برای استاد حسن کامکار است و ما به اشکال مختلف ادامه دهنده این گروه هستیم و تا زمانی که زنده هستیم این هدف را دنبال خواهیم کرد و بسیار خوشحالم نسل امروز گروه موسیقی کامکارها که از فرزندان ما هستند علاقه‌مند به موسیقی بوده و هرکدام تبحر خاصی در موسیقی دارند و رهرو راه پدرم هستند. مهم‌ترین کاری که فرزندان حسن کامکار تا به امروز انجام داده‌اند تدریس موسیقی، تولید آلبوم و اجرای آثار موسیقی اصیل ایرانی است که از آرزوهای پدرم بود.

منبع: روزنامه ایران

نظر شما