شناسهٔ خبر: 59597 - سرویس مسائل علوم‌انسانی
نسخه قابل چاپ

بررسی ساختار خرافه؛

وقتی ساحر سنگی به شکم خود می‌بندد

خرافات رازها جهان را قابل تحمل می‌سازند؛ اما واقعیت‌های پیشاپیش رمزگذاری‌شده باید از طریق روش‌ها و ابزارها به صورت معقول مورد رمزگشایی و کشف قاعده قرار گیرند. فیسک معتقد است که واقعیت‌ها (امر واقع) در نظامی قانونمند از نشانه پیش‌تر رمزگذاری شده‌اند که آحاد یک فرهنگ به آن پایبندند. در هر فرهنگی آنچه واقعیت خوانده می‌شود محصول رمزگان همان فرهنگ است و ممکن است واقعیتی عینی و یا تجربی باشد؛ اما اگر هیچ شیوۀ جهان‌شمول یا عینی برای ادراک و فهم آن وجود نداشته باشد آن واقعیتِ از قبل رمزنگاری‌شده بنا به قابلیت‌ها و ظرفیت‌های فرهنگ آن قوم کشف نمی‌شوند.

فرهنگ امروز/ حامد گنجعلیخان حاکمی:

ساختار و شکل گیری [۱]

هیچ خرافه‌ای از خرافات عصر قدیم نیست که رنگی از آن در زندگی امروزه کره زمین وجود نداشته باشد.[i]

بررسی ساختار خرافه یا همان موهوم‌پرستی و باور[۲] به موهومات[۳] نشان می‌دهد هیچ رابطۀ علمی-منطقی میان موضوع و نتیجۀ خرافه وجود ندارد. خرافه وجود ندارد اما هست و با تقویت و تأیید قشری از مصرف‌کنندگان به بقای خویش ادامه می‌دهد. خرافه مفهومی است که از طریق ارتباط میان اجزا، نظامی را تشکیل می‌دهد که به‌واسطۀ آن به هستی آمده و تعریف می‌شود. محتوای خرافه معنادار نیست بلکه نتیجۀ آن معنادار است. معنادار بودن نتیجۀ خرافه منجر به استقبال عوام و ساده‌دلانی شده که خواستار نتیجه به هر قیمتی هستند؛ آن‌ها با تلاش در انجام دستورالعمل‌های برخاسته از نظام تشکیل‌دهندۀ خرافه به دنبال کسب نتیجه هستند. افرادی که به زندگی و هستی نگاهی عامیانه دارند بیشترین مخاطبان و استقبال‌کنندگان خرافات هستند. مسائل و عقاید خرافی از راه استدلال منطقی-علمی به دست نیامده بلکه از نوع باورهای قراردادی است، قراردادی میان راه و روش خرافی و نتیجۀ به‌دست‌آمده که توسط عده‌ای مورد پذیرش و انتقال قرار گرفته است. حوادث و اتفاقات طبیعی که توجیهی برای آن در محدودۀ دانش عصر یافت نمی‌شود، ولی تحت تأثیر عادات، تکرار، نیاز و ناتوانی منجر به شکل‌گیری یک رابطۀ علت و معلولی اشتباه که با هیچ‌یک از روش‌های موجودِ معتبر قابل بررسی نیست، این توالی زمانی و هم‌زمانی و بضاعت فکری و منطقی زمینۀ شکل‌گیری خرافه را فراهم می‌کند.

خرافات با حذف قانون (شکل ۱) و جایگزینی آن با تفسیرگرایی، ابهام، کلی‌گویی و استفاده از بازی زبانی ماورا در صدد کسب اعتبار و به‌نوعی حفاظت از خود می‌پردازند؛ به‌هرروی، نتایج مورد انتظار خارج از ممکنات عالم طبیعی نبوده و تابع قوانین طبیعت است، اما ساده‌دلان به دلیل ندانستن روند و روش قانونی رسیدن به نتیجه برای توجیه و استفاده از آن، به شکل قراردادی و اوهامی که توسط سودجویان و منفعت‌طلبان نشر پیدا کرده، تن می‌دهند. خرافه نتیجۀ جهل است.

شکل ۲ ساختار خرافه را نشان می‌دهد: رابطه‌ای گسسته میان کنش و نتیجۀ مورد انتظار. خرافه در پاسخ به این سؤال که «چگونه این کنش منجر به نتیجه می‌شود» ناتوان است. طرح سؤال «چگونه»، حکایت از بررسی روش و دستورالعمل مبتنی بر یک قانون علمی دارد. به یک معنا رابطۀ میان کنش و نتیجه در خرافه قراردادی بوده و واسطۀ عملگر و مکانیسم آن نامشخص و دلیل و ضرورتی میان آن‌ها وجود ندارد. خرافه‌ها دارای مشخصۀ وجودی ثابت نیستند و به همین دلیل نمی‌توانند وجود داشته باشند؛ اما هستند! برای باقی ماندن مدام بنا به مفاهیم، نیازها و خلأهای هر عصر، خود را به شکل اسطوره‌ها و شبه‌علم‌ها نزدیک کرده و با ایجاد ترس و وحشت و مدعی ارتباط با ماورا، موازی قدرت لایزال الهی از خود حفاظت می‌کنند. گاهی برای یافتن اعتبار، خود را به معجزه و عملی سحرآمیز (ساحر و کیمیاگری) شبیه می‌کنند و گاهی ساختار خود را شبیه معجزه می‌کنند. به‌واسطۀ ماهیت ایدئولوژیکی با گذر از دلالت سطح اول (نشانه مرتبه اول) به دلالت سطح دوم (نشانه مرتبه دوم)، خرافه به اسطوره نزدیک شده و امکان کشف ایدئولوژی آن فراهم می‌شود.

کنش و نتیجه (شکل ۲) توسط فلش‌ها همبسته شده و بقا پیدا می‌کنند. فلش‌ها نگه‌دارندۀ چه چیزی هستند؟

تفسیر، تأیید گروهی، انتخاب و مورد استفاده قرار گرفتن، پرسشگری و تحقیق، مقدس‌مآبی، تابو، شریر بودن و…

معنای یک خرافه از طریق تفسیر عوامانه و استفاده از گزاره‌های کلی شکل می‌گیرد، به‌طوری‌که وقوع و پیشامد اتفاقات به صورت جملات کلی در زمان، مکان و افراد ذکر می‌شود و هیچ مشخصه جزئی که تفکیک و مانع برای هم‌پوشانی اتفاقات باشد، وجود ندارد.

هر حادثه‌ای که در بستر و بازی زبانی فوق‌طبیعی و ساحری مورد تفسیر قرار گیرد، مانند پیشگویی آینده از روی ستارگان، از روی نقوش گوناگون مایعات روی سطوح و… قابلیت خرافه شدن دارد.

نیاز انسان به نتیجه و یا ترسِ از دست دادن، هنگامی که خود را ناتوان و عاجز می‌داند و راهی برای کنترل روند به قصد رسیدن به نتیجه مطلوب نمی‌یابد، او را به اندیشیدن به عوامل غیرطبیعی وادار می‌کند که می‌تواند امنیت، سلامت، ارزش، اهمیت و آرامش او را بستاند. ارتباط با جهانی اسرارآمیز که میراث جهان‌بینی سنتی است، بدون دانستن ماهیت واقعی و تمایلات انسان برای بقا، او را به سمت جان‌گرایی (روح‌گرایی) اشیا سوق می‌دهد تا بتواند از این طریق کنترل اموری را در دست بگیرد که در وضعیت طبیعی قادر به انجام آن نیست. انسان‌ها برای رفع وحشت و اضطراب به‌سادگی به خرافات روی می‌آورند. ناتوانی، ضعف و حقارت در وهمیات و تخیلات می‌توانند رفع شوند. بسیاری برای آگاهی از اراده، نیت و خواستِ نیروهای رقم‌زنندۀ تقدیر، به ستاره، خواب‌گزاران و... متوسل می‌شوند و دربارۀ زندگی خود با آن‌ها مشورت می‌کنند؛ این موضوع آن‌قدر جدی است که در عهد صفویه برای انتخاب روزهای جنگ و حمله از منجم نیز بهره می‌بردند. غیب‌گویان خود را کسانی معرفی می‌کنند که گویا مورد الهام قرار گرفته و می‌توانند مشیت الهی را پیشگویی و در آن دخل و تصرف کرده و یا ارادۀ انسانی را تحت کنترل خود بگیرند. هنگامی که زمان را در نظر نمی‌گیریم و نتیجه به‌هرحال معلوم است، دلیلی ندارد که ناشکیبا باشیم.

انسان برای حفاظت از منافعش میان پدیده‌ها و عوامل تأثیرگذار بر آن، دست به تحقیق می‌زند (حد تحقیق به اندازۀ عقل و راه و روش‌هاییست که برگزیده و در دسترس است). البته نباید از نظر دور داشت که معرفت پیشینی به‌ارث‌رسیده در پیشرفت علوم از جنبه مثبت و منفی تأثیرگذار بوده است. چه‌بسا دانسته‌های اشتباهی که توسط نهادها و گروه‌ها تأیید شده و مورد پرسش و بازنگری در اصول قرار نگرفته و معرفت اشتباهی را شکل داده است (مانند نظریات ساختار اتم). برای انسان نادان چه آسان است که به جای پرسش و پژوهش به منظور شناخت، لباسی از ویژگی‌ها و صفات خود را به تن ناشناخته‌ها کرده و با آن‌ها ارتباط برقرار کند؛ این اولین قدم قائل شدن به روح و جان‌گرایی برای وقایع است.

جان‌گرایی و روح‌گرایی نتیجۀ انتقال اوصاف انسانی برای شناخت به ناشناخته برای ارتباط با آن است. تفسیرها توسط کثیری از عوام تقویت ‌شده و با الحاق نظر و ایجاد اعتقاد منجر به جهت‌دهی تفکر می‌شوند و فرهنگی را شکل می‌دهند که در آن موضوع اصلی پنهان یا تحریف شده که نتیجۀ آن پیش‌داوری و قضاوت‌ها بر پایه اوهام و ظن است. چنانچه اخترشناسی با تفسیر، اتصاف خصایص انسانی و وضعیت زندگی تعبیر شود، تبدیل به اخترگویی می‌شود و این فساد در موضوع آن است. تقسیم ایام به سعد و نحس و انجام ندادن یک‌سری از امور مهم در آن روز، عطسه زدن و تعویق انجام کار به این معناست که در جهان نیروهای غیرطبیعی و خارج از ارادۀ خداوند وجود دارد که حوادث زندگی به ارادۀ آن‌ها بستگی دارد؛ عطسه پیام و نشانه‌ای از طرف نیروها، عوالم، موجودات مافوق‌طبیعی است که «این کار را انجام نده!»

چرا خرافه‌ها ماندگارند؟ خرافه‌ها امکان بررسی علمی، راستی‌آزمایی، ابطال‌پذیری، تکرار و تجربه‌پذیری ندارند، بلکه اطلاق عملیِ نتیجۀ خرافه به چیزی و رخداد هم‌زمان آن‌ها و یا تلقین رسانه‌ای، ابهام و هیاهو به جای شفافیت، انحصاری بودن تجربۀ اشخاص، تکیه بر باستانی بودن و قدمت، منزوی بودن عاملان خرافه و عدم گفت‌وگو و حضور برای اثبات ادعاهای مطرح‌شده، ارتباط با ماورا و پیشنهاد قوانین جدید در روند امور طبیعی موجب ماندگاری آن‌ها شده است. خرافه‌ها وجه شمایلی داشته و از نوع استعاری هستند؛ همچنین نسبت موضوع و شمایل خرافه با نحوۀ معیشت قابل تأمل است که در مقال دیگری می‌توان به این موضوع پرداخته شود.

وحدت در این عقیده که «خرافات مؤثر است»، آن را از وهمیات به حوزه واقعیات تجربه‌ناپذیری می‌کشاند که با اعمال ترس و نوعی تقدس که در انحصار است اجازه کاوش و پرسشگری برای بررسی آن به افراد داده نمی‌شود؛ به‌عنوان‌مثال، می‌توان به این مورد اشاره کرد که می‌گویند: «اگر بپرسید یا طلسم را باز کنید و یا مورد پرسش قرار دهید، باطل می‌شود.» خرافه با سپر قرار دادن هاله‌ای از ابهام و مواردی که در انحصار و اختیار افراد خاصی قرار دارند اجازۀ پرسشگری و تفحص را نداده تا هستی خود را حفظ کند، درصورتی‌که آن‌ها شبه‌علم هستند؛ برای مثال، به شما گفته می‌شود که درون یک جعبه موجودی سیاه است که اگر هرگونه تلاش برای رؤیت و آشکارسازی آن توسط روش‌ها و ابزارهای گوناگون کنید، تغییر ماهیت می‌دهد! ساده‌تر آن است که گفته شود این میوه شیرین است، اگر چشیده نشود یا مورد پرسش و آزمون قرار نگیرد!

 به‌عنوان‌مثال، همه ما با عدد ۱۳ به‌نوعی سروکار داشته‌ایم، هر ماه عدد ۱۳ دارد، مبلغ ۱۳ هزار، ۱۳ عدد از چیزی و... تا به حال چند گزارش و تکرار برای نحس بودن اعلام شده است؟ همچنین شما می‌توانید این موضوع را امتحان کنید! احتمال رخداد نتیجۀ نحسی عدد ۱۳ بسیار کمتر و نادرتر است، اما تفسیرگرایی، رسانه‌ها با رمزگردانی و جانشین کردن وهمیات به جای واقعیت، موجبات باور به آن را تقویت می‌کنند. وقتی اتفاقی می‌افتد به جای آنکه به دنبال دلایل طبیعی و زنجیره‌ای از دلالت و علت‌ها باشیم، ساده‌تر آن است که گربه سیاه را عامل مرگ و نعل اسب را عامل خوش‌شانسی بدانیم تا ناتوانی، اشتباهات و نادانی خود را گردن عواملی بیندازیم که وجود ندارند و بررسی آن‌ها امکان‌پذیر نیست.

انواع

موضوع خرافات را می‌توان در چهار دسته تقسیم‌بندی کرد:

۱- پیشگویی/پیش‌بینی‌کنندۀ امور و وقایع و نیت و اغراض و...؛

۲- تغییردهندۀ وقایع و امور؛

۳- کنترل‌کننده و تسلیم‌ساز؛

۴- مانع از رخداد امور و وقایع.

مردم ساده‌دل به جای مدیریت صحیح وقت و انجام امور در زمان و مکان مناسب، علاقه‌مندند که از آینده باخبر باشند، لذا خرافه‌های بی‌شماری از تأثیر نجوم بر اخلاق بشری و سرنوشت او را شکل داده‌اند که تاکنون ادامه دارد و امروزه برای توجیه آن از قوانین الکترومغناطیس و نظریۀ میدان‌ها استفاده می‌کنند.

از روش‌های خرافی می‌توان به تقلید در اموری اشاره کرد که انسان ساده‌دل آن را از نیروی برتر می‌خواهد؛ او با انجام اعمالی در واقع یک پیام یا آموزش به نیروی برتر می‌دهد که آن کار را برای او انجام دهد. به نمونه‌ای از نمایش‌ها و آداب سمبولیک اشاره می‌شود:

اگر می‌خواستند باران ببارد، جادوگر آب بر زمین می‌پاشید و برای آنکه بهتر تقلید شده باشد، آب را از روی درختی به زمین می‌ریخت. چنین حکایت می‌کنند، هنگامی خشکسالی آن قبیله را تهدید کرد، مردمش از کشیش مُبلّغی خواستند تا چتر خود را باز کند و بر سر بگیرد و به کشتزار رود.[ii] در سوماترا زن نازا مجسمة طفلی درست می‌کند و در بغل می‌گیرد به این امید که هرچه زودتر جنینی در شکم او ظاهر شود. در مجمع‌الجزایر بابار در مالزی، زنی که آرزوی مادر شدن دارد عروسکی با پارچة قرمز درست می‌کند و پستان به دهان او می‌گذارد و اذکار سحری خاصی را در ضمن می‌خواند؛ پس از آن، کسانی را نزد مردم دهکده می‌فرستد تا همه ‌جا این خبر را منتشر کنند که وی باردار شده است و دوستان وی برای تبریک نزدیک او بیایند. حقاً باید گفت که تنها واقعیت لجوج است که می‌تواند درخواست معصومانة این زن بیچاره را رد کند. در قبیلة دایاک در بورنئو، هنگامی که جادوگر می‌خواهد درد زادن را بر مادری آسان سازد، خودش در مقابل آن زن حرکات وضع حمل را انجام می‌دهد ‌به این خیال که با نیروی سحر خود، او را وادار به تقلید سازد و بچه به دنیا گام نهد. گاهی شخص ساحر سنگی به شکم خود می‌بندد و در ضمن کار خود، آن را به جای طفل پایین می‌اندازد تا جنین هم دریابد و پایین آید. در قرون‌وسطی برای جادو کردن شخصی، صورت مومی او را می‌ساختند و در آن سوزن فرومی‌کردند.[iii] هندیشمردگان پرو، عروسکی را به‌عنوان مجسمة شخص مورد نفرت می‌سازند و آن را می‌سوزانند و به این کارشان نام سوزاندن روح می‌دهند.[iv]

از دیگر روش‌های خرافی انجام مراسم تقلیدی است. در نزد بعضی از ملت‌ها رسم چنان است که از میان خود برای فصل بهار، شاه و ملکه‌ای انتخاب می‌کنند و آن دو را در یک مجلس علنی به یکدیگر تزویج می‌کنند به این امید که مزارع عبرت گیرند و شکوفه کنند و بارور شوند؛ حتی در بعضی نواحی، عروس و داماد را وادار می‌کنند که عمل زناشویی را آشکارا در مقابل همگان انجام دهند تا طبیعت هیچ بهانه‌ای نداشته باشد و منظوری را که از آن دارند به‌خوبی فهم کند. در جاوه، کشاورزان مخصوصاً در مزارع برنج با زنان خود هم‌خوابگی می‌کنند تا محصول فراوان به دست آورند. این‌همه برای آن بوده است که آن مردم ساده از تأثیر مادة نیتروژن در حاصلخیزی زمین هیچ‌گونه اطلاعی نداشتند و بدون آنکه بدانند گیاهان هم نر و ماده‌ای دارند، باروری زمین را به بارور شدن زنان تشبیه می‌کردند.

از دیگر موارد خرافه‌، خوردن اعضای جانوران برای کسب ویژگی‌های آن است. امروزه حتی نشان و یا نمود از آن موجود را برای نشان دادن خصلت‌ها و یا صفاتی به خود می‌آویزند. با قطعیت نمی‌توان گفت، اما می‌توان به حدس اشاره کرد که پایه‌های طلسم نیز از این باور شکل گرفته است. طلسم‌ها دارای اثری محدود و برای عمل خاصی به کار می‌روند و افراد برای انجام امور متفاوت و برای هر کار طلسمی خاص به همراه می‌برند. از خرافات این دسته می‌توان به عوامل یا نیروهای روحی که بدن را در اختیار می‌گیرند و آن را مسخ می‌کنند (شبیه میکروب) و برای درمان به بیمار طلسم می‌آویزند، یا با زدن ماسک‌های ترسناک یا پوشیدن پوست حیوانات و صدای زوزه موجبات ترس روح را فراهم می‌کنند و یا با گذاشتن لوله‌ای در دهان وانمود می‌کنند که روح را می‌مکند و آن را خارج می‌کنند (شبیه حجامت که خون را از بدن خارج می‌کنند) اشاره کرد.

نتیجه گیری 

امروزه علوم غریبه حدودش گسترش یافته و طالع‌بینی مدرن، تاروت، پیشگویی و… نیز به آن اضافه شده است. هرآنچه در مجموعۀ یافته‌های دانش، منطق و علم قرار نگیرد و در آموزش‌های تحریف‌نشدۀ دینی نباشد، می‌تواند در زمره خرافات بیاید. ریشه خرافه در ارتباط وقایع و حوادث با باورها و واکنش‌های پیرامونش که شامل وجود تجربیات و تفسیرهای مدعیانی که به بیهوده نبودن و نتیجه گرفتن آن اقرار دارند (کاریزماتیک) و نوعی اعتبار که پشتوانۀ منطقی-علمی ندارد، یافت می‌شود. مهم‌ترین عامل ترویج خرافات، شایعات، مغالطات و دروغ‌ها آن است که افراد مدعی بدون ارائۀ دلیل منطقی به این اشاره می‌کنند که فلان شخص این را گفته است (که حتی قابل ردیابی و مستندسازی نیست). خرافات توسط باور داشتن به شیوه‌ها، آداب مختلف مرتبط با آنچه در جهان قابلیت بررسی علمی و منطقی (استدلال) ندارد و بر اساس نیروها و عوامل نادیدنی و ناشناخته استوار است -که نزدیک شدن به آن‌ها فقط برای عده‌ای محدود ممکن است و اگر فردی قصد جست‌وجو و تحقیق داشته باشد از طرف آن‌ها مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرد- ماندگار شده است. قائلان به این عوامل نادیدنی و ناشناخته معتقد و مدعی‌اند که توانایی پیش‌بینی آینده، شفا دادن بیماران، دفع نیروهای بد و منفی! تغییر در تقدیر و… را به‌واسطۀ ارواح و اجنه دارند. همچنین توزیع و نشر ارتباط میان نشانه‌ها (گربۀ سیاه، نعل اسب، عطسه، صدای کلاغ، رنگ‌ها، سمبل‌ها و …) از عالم غیب به‌عنوان پیام برای انسان با اتفاقاتی که امکان رخ دادن دارند نیز در زمرۀ خرافات است. میل انسان به قدرت و تفاوت با دیگران از طریق باور به خرافات می‌تواند تأمین شود. این باور نتیجۀ کاهلی، ساده‌دلی و تلاش نکردن از طریق روش‌های منطقی و علمی است. برای انسان باور داشتن به اینکه او موجودی با قابلیت‌ها و ظرفیت‌های محدود در هستی و موجودیتش است، دشوار است.

رازها جهان را قابل تحمل می‌سازند؛ اما واقعیت‌های پیشاپیش رمزگذاری‌شده باید از طریق روش‌ها و ابزارها به صورت معقول مورد رمزگشایی و کشف قاعده قرار گیرند. فیسک[v] معتقد است که واقعیت‌ها (امر واقع) در نظامی قانونمند از نشانه پیش‌تر رمزگذاری شده‌اند که آحاد یک فرهنگ به آن پایبندند. در هر فرهنگی آنچه واقعیت خوانده می‌شود محصول رمزگان همان فرهنگ است و ممکن است واقعیتی عینی و یا تجربی باشد؛ اما اگر هیچ شیوۀ جهان‌شمول یا عینی برای ادراک و فهم آن وجود نداشته باشد آن واقعیتِ از قبل رمزنگاری‌شده بنا به قابلیت‌ها و ظرفیت‌های فرهنگ آن قوم کشف نمی‌شوند.

ارجاعات:


[۱] Structure and formation

[۲] Belief

[۳] Foolishness

پی نوشت ها:


[i] ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد اول، مشرق‌زمین گاهواره تمدن، فصل اول.

[ii] Hoernle, R. F. A., studies in Contemporary Metaphysics, p۱۸۱.

[iii] Reinach (۱۹۰۹), III.

[iv] Frazer, Golden Bough, p۱۳.

[v] فیسک، جان، فرهنگ و ایدئولوژی، ترجمه مژگان برومند، مجله ارغنون، ۱۳۸۱، جلد۲۰

نظر شما