شناسهٔ خبر: 59731 - سرویس اندیشه
نسخه قابل چاپ

بررسی رابطۀ تفسیر سیاسی قرآن و فقه سیاسی در گفت‌وگو با نجف لکزایی؛

فقه سیاسی در معرض تکانه‌های شدید

نجف لکزایی می‌توان گفت در جهان معاصر هم در ایران و هم در جهان اسلام توجه به مباحث اجتماعیات و سیاسیات قرآن افزایش یافت. البته در تفاسیر قدما نیز بحث‌های سیاسی قرآن وجود دارد و با مراجعه‌ای که به تفاسیر آن‌ها می‌کنیم این مطلب خودش را نشان می‌دهد، اما در دورۀ معاصر مسلمانان متوجه شدند که نسبت به غرب دچار عقب‌ماندگی شده‌اند. پرسشی که پیش آمد این بود: چرا ما از قافلۀ تمدن و آنچه در مغرب‌زمین در جریان است عقب ‌مانده‌ایم؟

فرهنگ امروز/ فاطمه ندیری: قرآن کریم به‌عنوان یکی از مهم‌ترین منابع استخراج احکام شرعی است. به موازات تلقی فقیه از جایگاه معرفتی قرآن، نظام اندیشۀ فقهی نیز ساختار می‌یابد. اینکه آیا قرآن فقط در ساحت هدایت معنوی بشر ورود داشته است و یا به دنبال ارائۀ یک مدل هماهنگ از زیست بشری بوده است باعث به وجود آمدن امکانات متفاوتی برای فقیه در عرصۀ اجتماعیات و سیاست می‌شود. در همین رابطه و در خصوص رابطۀ تفسیر سیاسی قرآن و فقه سیاسی در دوران با نجف لکزایی رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

* برای شروع، در رابطه با امکان و چیستی گرایش تفسیر سیاسی و اینکه در میان متفکران جهان اسلام چه جایگاهی دارد توضیحاتی بفرمایید.

واژۀ تفسیر به معنای پرده‌برداری از مقاصد متن است؛ بر این اساس، منظور از تفسیر قرآن پرده‌برداری از مقاصد قرآنی و تفسیر سیاسی قرآن به معنای پرده برداشتن از مقاصد سیاسی قرآن است که ممکن است در ظاهر الفاظ نبوده و با دلالت مطابقی قابل دریافت نباشد؛ ازاین‌جهت شاید بسیاری از آثاری که به‌عنوان تفسیر قرآن یاد می‌شود تفسیر نباشد و توضیح و تشریح همان مطالبی باشند که در الفاظ قرآن به شکل مطابقی وجود دارد. در قران کریم هم آیات سیاسی هست و هم اینکه می‌توان از الفاظ آن انتظار اهداف سیاسی را داشت؛ بنابراین قرآن کتاب دربردارندۀ اهداف سیاسی نیز هست.

می‌توان گفت در جهان معاصر هم در ایران و هم در جهان اسلام توجه به مباحث اجتماعیات و سیاسیات قرآن افزایش یافت. البته در تفاسیر قدما نیز بحث‌های سیاسی قرآن وجود دارد و با مراجعه‌ای که به تفاسیر آن‌ها می‌کنیم این مطلب خودش را نشان می‌دهد، اما در دورۀ معاصر مسلمانان متوجه شدند که نسبت به غرب دچار عقب‌ماندگی شده‌اند. پرسشی که پیش آمد این بود: چرا ما از قافلۀ تمدن و آنچه در مغرب‌زمین در جریان است عقب ‌مانده‌ایم؟ یکی از پاسخ‌های متفکران به این پرسش این بود که علت عقب‌ماندگی ما عمل نکردن به آموزه‌های اسلام است؛ بنابراین مفهوم بازگشت را مطرح کردند.

نزد برخی از متفکران این بازگشت به خویشتن، بازگشت به قرآن هم بود؛ اینکه قرآن به‌عنوان یک نقشۀ زندگی مورد مطالعه قرار گیرد که از سوی خدای متعال به‌عنوان کتاب هدایت انسان‌ها آمده است. در مضامین قرآنی مفاهیم عدالت، ظلم، استبداد، طاغوت، فضایل و رذایل آمده است. برای نمونه در قرآن کریم آمده: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»؛ در واقع این آیه پاسخی به چرایی عقب‌ماندگی و پیشرفت است. مضمون این آیۀ شریفه این است که خداوند متعال سرنوشت هیچ قوم و گروهی را تغییر نمی‌دهد مگر اینکه آن‌ها محتوای باطنی خود را تغییر دهند؛ به عبارتی، تغییرات ظاهری ریشه در تغییرات باطنی دارد، در نتیجه با تغییر افکار، اندیشه‌ها و خواسته‌های انسان سرنوشت انسان نیز تغییر می‌کند.

برخی از متفکران نیز می‌خواستند با مراجعه به قرآن از مراجعه به منابع دیگر بی‌نیاز شوند یا تصورشان این بود که اگر به قرآن مراجعه کنند دیگر نیازی به مراجعه به منابع دیگر مانند روایات نخواهند داشت، گروه‌های دیگری نیز بودند که تصور می‌کردند اگر به قرآن مراجعه کنند آن زمان می‌توانند راحت‌تر با افکار خرافی و افکار ناصواب مبارزه کنند.

*مهم‌ترین انگیزه‌های تاریخی برای بازگشت به قرآن در این دوران چیست؟

شاید بتوان گفت قوی‌ترین انگیزه، پیشرفت و از بین بردن استکبار، استبداد و عقب‌ماندگی بوده است؛ برای مثال در قرآن کریم داستان حضرت موسی (ع) و فرعون یک نمونه از مبارزۀ کامل از مبارزه با نظام‌های استبدادی است، چراکه این داستان ویژگی‌های یک حکومت استبدادی و دیکتاتوری را دارد. مبارزۀ حضرت موسی (ع) با فرعون در واقع دستور خداوند برای مبارزه با استبدادهای طاغوتی است؛ بنابراین انقلابیون که می‌خواستند با استبداد مبارزه کنند، می‌توانستند از این آیات برای مبارزه با طاغوت الگو بگیرند.

برای مثال، در آثار امام خمینی (ره) و فرمایشات ایشان نمونه‌های فراوانی داریم که به همین داستان حضرت موسی (ع) و فرعون استناد می‌کند و می‌فرماید: به‌هرحال استبداد پهلوی که از استبداد فرعون شدیدتر نیست؛ همان‌طور که حضرت موسی (ع) مأمور به مبارزه با استبداد فرعونی شد ما نیز برای مبارزه با طاغوت به تأسی از حضرت موسی (ع) مبارزه کنیم.

در جهان شیعه، در میان آثار متفکران و بزرگانی همچون امام خمینی (ره)، شهید بهشتی، مهندس بازرگان و جلال‌الدین فارسی شاهد گرایش تفسیر سیاسی قرآن هستیم؛ برای نمونه، جلال‌الدین فارسی سوره‌های قرآن را بر اساس تاریخ نزول در سه جلد تحت عناوین «پیامبری و انقلاب»، «پیامبری و جهاد» و «پیامبری و حکومت» نام‌گذاری کرده است؛ و یا مرحوم بازرگان در آثار خود تلاش وسیعی انجام داد که با استفاده از قرآن بتواند مبارزه با استبداد و دفاع از آزادی را تئوریزه کند. در خارج از ایران نیز امام موسی صدر در لبنان مباحث تفسیری با رویکرد سیاسی داشت و یا شهید محمدباقر صدر نیز همین‌گونه بود.

*بعد از انقلاب آیا این نوع نگاه به قرآن ادامه یافت؟

بعد از انقلاب مباحث تفسیر سیاسی قرآن را به شکل مستقل داریم؛ برای مثال در کتاب «پیام قرآن» در جلد دهم به مباحث «حکومت در قرآن» آیت‌الله مکارم شیرازی پرداخته‌اند و یا «تفسیر راهنما» که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی قبل از انقلاب در زندان شروع کرده بودند و هدفشان تهیه کلید در قرآن بود (به این معنا که هرکسی در قرآن کریم به دنبال هر بحثی ازجمله مباحث سیاسی است به‌راحتی بتواند به این مباحث دسترسی پیدا کند).

همچنین مباحث تفسیری شهید مطهری نیز جزو مباحث تفسیر سیاسی قرآن قرار می‌گیرد. می‌توان گفت حتی گروه‌های انقلابی قبل از انقلاب نیز تفاسیر سیاسی ارائه داده‌اند، سازمان مجاهدین خلق و گروه‌هایی مانند آن نیز اقدام به ارائۀ تفاسیر سیاسی قرآن می‌کردند.

بنابراین در طیف‌های مختلف از علمای حوزه و بزرگان و مراجع گرفته تا جوان‌هایی که تنها قصدشان بهره‌برداری مبارزاتی از قرآن بود (طیف‌های مختلفی بامبنا یا بی‌مبنا، باروش یا بی‌روش، به‌صورت ضابطه‌مند یا بی‌ضابطه) ممکن است به قرآن مراجع کنند و برداشت‌های سیاسی از قرآن داشته باشند. همچنین در اوایل قرن بیستم نیز شخصیت‌هایی مانند شریعت سنگلجی، خالصی‌زاده و یا پدر مرحوم دکتر علی شریعتی (محمدتقی شریعتی) برداشت‌های سیاسی از قرآن داشته‌اند. همچنین شخص دکتر شریعتی از آیات قرآن استفادۀ سیاسی کرده، اما به‌صورت خیلی کم. ایشان به ماجرای هابیل و قابیل اشاره و از آن برداشت سیاسی می‌کند و می‌خواهد از تاریخ اسلام بهره ببرد تا اینکه از قرآن استفاده کند.

* چه رابطه‌ای بین تفسیر سیاسی قرآن با فقه سیاسی در این دوره‌ها شکل گرفت؟

برخی از برداشت‌های سیاسی به ساحت فقه سیاسی نیز وارد شده است. آن دسته از کسانی که فقیه بودند و به تفسیر سیاسی قرآن پرداخته و توجه کرده‌اند، در واقع از قرآن هم به‌عنوان یکی از منابع فقه و فقه سیاسی استفاده کرده‌اند؛ چراکه فقها منابعشان را عمدتاً طبق یک مبنای مشهوری که دارند کتاب، سنت، عقل و اجماع ذکر می‌کنند. منظور از کتاب یعنی قرآن کریم، منظور از سنت یعنی آنچه از پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) رسیده، اجماع هم یعنی آنچه علما بر آن اجماع نظر دارند و عقل هم به معنی آنچه جزو مستقلات عقلیه است، از باب اینکه «کلما حکم به العقل حکم به الشرع». بنابراین ما می‌توانیم در مبنای فقیهی مانند امام خمینی (ره) این را نشان دهیم که برداشت‌های ایشان از مقاصد سیاسی قرآن یا توجه ایشان به آیات سیاسی قرآن در فقه سیاسی و رفتار سیاسی‌شان مداخله داشته است.

باید توجه نماییم که وقتی در نوع نگاه ما به قرآن تغییر روی می‌دهد، قاعدتاً گسترۀ تأثیرگذاری این منبع استنباط در حوزۀ فقه نیز تغییر می‌یابد. اساساً در این دوران همان جنس پرسش‌هایی که به قرآن عرضه می‌شود کم‌کم از فقیه پرسش می‌شود و اتفاقاً در همین دوران شاهد مطرح شدن مسائل مهم سیاسی در فقه هستیم. البته باید بگوییم ریشۀ چنین مباحثی بیشتر در دوران مشروطه شکل گرفت. ما در رسائل مشروطه فراوان استنادات قرآنی در موضوعات مبتلابه سیاسی جامعه مشاهده می‌کنیم؛ به موازات همین مباحث فقهای مشروطه‌خواه یا مخالف مشروطه نیز در حال جدال‌های فقهی بر سر مسائل سیاسی هستند.

*در بین فقهای معاصر کدام‌یک نگاه حداکثری به قرآن برای استخراج احکام سیاسی داشته‌اند؟

در خصوص نظرات امام، برای مثال ایشان در کتاب البیع جلد دوم در بحث ولایت ‌فقیه برای خود اثبات بحث ضرورت حکومت اسلامی دلیلی که می‌آورند دلیل قرآنی است. ایشان می‌فرمایند قرآن کریم آیا در عصر غیبت امام عصر (عج) هم معتبر است یا اینکه نسخ شده و دیگر در عصر غیبت امام معصوم ما کاری با قرآن نباید داشته باشیم؟ بعد می‌فرماید که هیچ عالمی تا به حال نگفته که قرآن کریم برای عصر غیبت نیست و همه می‌گویند برای آن عصر نیز هست. بعد می‌فرمایند که اگر قرآن کریم نسخ نشده و برای الآن هم هست و ما می‌خواهیم به آن عمل کنیم، حال چگونه باید عمل کنیم؟ در آیات قرآن کریم به‌عنوان یک قانون آیات بسیار زیادی وجود دارد که مخاطب آن عموم مردم جامعه هستند؛ مثلاً در مورد آیۀ «السارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما»، چه کسی باید عمل کند؟ آیا هر فردی می‌تواند در جامعه هرکسی را به‌عنوان سارق دید دستش را قطع کند؟ یا اینکه «فاقطعوا ایدیهما» خطاب به جامعه است؛ یعنی شما حکومت تشکیل دهید و جلوی سارقان را هم بگیرید. یا مثلاً خداوند در آیه‌ای می‌فرماید: «و لن‌یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلا». سؤال این است مانع سلطۀ کفار بر مسلمین شدن آیا بدون تشکیل حکومت ممکن است؟ امام راحل می‌فرمایند این آیات سیاسی، حقوقی، اقتصادی و اجتماعی قرآن را اگر می‌خواهیم انجام دهیم، بدون حکومت قابل انجام نیست. در واقع استدلال ایشان بسیار صاف، ساده و روشن است که قرآن در عصر غیبت هم باید اجرا شود. بنابراین اگر می‌خواهیم آیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی قرآن را اجرا کنیم بدون تشکیل حکومت نمی‌توان این کار را انجام داد؛ پس برای اجرای این آیات تشکیل حکومت الزامی است.

 بنابراین در بحث سیاسی امام راحل هم در بحث فقه انقلاب هم بحث تشکیل حکومت و هم در بحث پس از استقرار حکومت قران تأثیرگذار است و طبق آنچه از فرمایش امام (ره) داشتیم مداخله داشته است؛ ضمن اینکه بسیاری از آیات قرآن که در همان ایام انقلاب مورد توجه قرار می‌گرفت و تقریباً به فرهنگ عمومی هم تبدیل شد، نشان‌دهندۀ آن بود که این‌ها اثرگذاری بسیاری داشته است؛ برای مثال، قاعدۀ نفی سبیل که برای مبارزه با آمریکا و استعمار مورد استفاده قرار می‌گرفت و دیگر آیات که ثبت و ضبط شده است. کلیت مورد قبول است، اما اینکه بخواهیم دقیق‌تر بگوییم احتیاج به مصاحبه‌های دقیق‌تر داریم که چگونه در مباحث فقه سیاسی این دوره در آثار فقهی فقها، مذاکرات قانون اساسی و مشروح مذاکرات چگونه تأثیراتی داشته است. در حال حاضر در خود قانون اساسی حدود 16 آیه ذکر شده است؛ مثلاً در بحث شورا به آیات «و امرهم شوری بینهم و شاورهم فی الامر» و یا در بحث نیروهای مسلح و تأسیس سپاه پاسداران و تقویت قدرت نظامی به آیۀ «و اعدوا لهم ماستطعتم من قوه» توجه می‌شود. جای بحث دارد که تأثیرات آیات قرآن را در مباحث حقوق اساسی و فقه سیاسی و حقوق عمومی ردیابی کنیم.

*چشم‌انداز فقه سیاسی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در حال حاضر می‌توان گفت آنچه بیشتر مطرح است به نوعی بازگشت به اصول کلی انسانی و سؤالات مربوط آن در حوزۀ فقه سیاسی است. امروز و بیشتر در آینده مباحث حقوق اقلیت‌ها حق تعیین سرنوشت، مباحث مربوط به اختیارات دولت‌ها و وظایف محیط زیستی حکومت‌ها قطعاً در معرض فقها قرار خواهد گرفت. از طرفی دیگر شاهد طرح مجدد مبانی قرآن‌گرایانی مانند آقای طالقانی و مباحث میرزای نائینی در زمینۀ تفسیر سیاسی قرآن هستیم که به نظرم در حکم مقدمه برای ورود به آن مباحث فقهی است.

 در نتیجه، با تنوع ورودی‌های فرهنگ سیاسی به جهان فکری انسان شیعی در دورۀ ما شاهد تکانه‌های شدید در فقه سیاسی خواهیم بود.

نظر شما