شناسهٔ خبر: 59797 - سرویس سیاست‌گذاری علم‌وفرهنگ
نسخه قابل چاپ

فناوری‌های نوین ارتباطی و نهادزدایی از نهاد مدرسه؛

مرگ مدرسه یا آیندۀ مدرسه؟

دانشگاه فناوری‌های نوین منجر به تغییر از کلاس‌های ساختارمند به کلاس‌های کمتر ساختاریافته ‌شده است؛ در نتیجه معلمان و دانش‌آموزان دیگر نمی‌توانند به کلاس درس مثل گذشته نگاه کنند. شاید بتوان گفت فناوری‌های نوین ارتباطی منجر به تغییر در مناسبات انسانی یادگیری می‌شود: دانش‌آموز دیگر در کلاس درس با سکوت خود درس را یاد نمی‌گیرد، بلکه در کشف دانش مشارکت دارد.

فرهنگ امروز/ ابراهیم مجیدی*:

در عصر جهانی شدن و فناوری‌های نوین ارتباطی

 نظام تعلیم و تربیت نه تنها نسبتی با زمانه خود، بلکه با اقتضائات و استلزامات زمانه خود نیز دارد. هر عصری آموزش و پرورش خود را متناسب با ابزارها و تکنولوژی‌ها جهت فرایند یادگیری و یاددهی به کار می‌گیرد. ابزارهای یادگیری در مدرسه در گذشته نه‌چندان دور، گچ، تخته‌سیاه، کتاب درس و کلاس بود که همه این‌ها تحت «هدایت اقتدار معلم» جهت یاددهی به دانش‌آموز از طریق ارتباطات شفاهی صورت می‌گرفت. فرایند تعلیم و تربیت در کلاس‌های سی یا چهل‌نفره به صورت مونولوگ و شفاهی در یک زمان به کل کلاس تدریس می‌شد. دانش‌آموز باید برای یک زمان طولانی پشت میز در سکوت بنشیند تا بتواند مطالب کتاب درسی را یاد بگیرد. معلم در الگوهای ارتباطی در کلاس درس سنتی نقش غالب را داشت. در گذشته با توجه به شرایط، به صورت ساختارمند مطالب کلاس تحت هژمونی دولت‌ها قرار داشت.

با توجه به آنچه ذکر شد، سؤال مهم این است: انقلاب ارتباطات و فناوری‌های نوین ارتباطی در «آینده تعلیم و تربیت» چه نقشی دارد؟ آیا انقلاب ارتباطات منجر به مرگ مدرسه یا منجر به انقلاب آموزشی در حوزه تعلیم و تربیت می‌شود؟ به نظر می‌رسد این تغییر پارادایم، بیشتر مربوط به فناوری‌های ارتباطی جدید است.

 مرگ مدرسه

 آموزش و پرورش مسئلۀ جامعه معاصر و امروز ما نیست، اما تشخیص مسئله و بحران ایجاد شده ورای اینکه مسئلۀ ما باشد یا نه، جزئی از واقعیت ما هست و چه‌بسا جزو مسائل بنیادین باشد، اما گویا صدای آن شنیده نمی‌شود. شنیده نشدنش به معنای عدم آن نیست، بلکه به معنای این است که تبدیل به مسئله و پرسمان نشده است.

خبرگزاری مهر (۲۰ تیر ۱۳۹۸) یادداشتی از دکتر نعمت‌اله فاضلی در خصوص مفهوم ایده مرگ مدرسه در سایت خود منتشر کرده است که به ایده مرگ مدرسه -که عنوان اصلی کتاب «مرگ مدرسه، گفتارهای انتقادی در آموزش و پرورش ایران، به کوشش مرتضی نظری، انتشارات مشق شب، سال۱۳۹۷» است- پرداخته است. دکتر فاضلی به‌درستی این ایده را «ابزاری انتقادی» برای تشخیص و فهم مسئله آموزش و مدرسه در ایران امروز می‌داند. مرگ مدرسه به معنای تشخیص مسئله و بحران نظام آموزشی است نه راه‌ برون‌رفت از این بحران (دکتر فاضلی، خبرگزاری مهر). ایشان ایده مرگ مدرسه را دارای سه لایه می‌داند که در این نوشته می‌خواهم به لایه سوم آن یعنی مرگ مدرسه به معنای نهادزدایی از نهاد مدرسه بپردازم.

 به نظر ایشان تحولات ساختاری مانند رسانه‌ای شدن، دیجیتال شدن، کلان‌شهری شدن، جهانی شدن، جنبه‌های نهادی مدرسه را فرو ریخته یا به‌شدت تضعیف کرده است. در نتیجۀ نهادزدایی نظام آموزشی، مدرسه نمی‌تواند محیط یادگیری و یاددهی کارآمدی باشد.

پرسش این است: آیا دیجیتال شدن، رسانه‌ای شدن و فناوری‌های نوین ارتباطی منجر به نهادزدایی از نهاد مدرسه شده است؟ در واقع، اگر بخواهیم پرسش دقیق‌تری طرح کنیم، باید به نسبت بین فناوری‌های نوین ارتباطی و نظام تعلیم و تربیت پرداخت: آیا با ورود به عصر دوم رسانه (به معنایی که مارک پاستر طرح می‌کند)، نظام تعلیم و تربیت با چالش روبه‌رو شده یا اینکه مسئله، امر دیگری است؟

فناوری‌های نوین ارتباطی و آموزش و پرورش آینده

 با برآمدن دولت مدرن، نظام تعلیم و تربیت بنا به اقتضائات زمانه (که در جای دیگری باید به آن پرداخت) تکوین یافت. در این عصر، تعلیم و تربیت مدرن دارای عناصر و ویژگی‌هایی است که عبارتند از: برنامه درسی ثابت و اجباری، کتاب درسی در مقام انگارۀ مطلق و اقتدار معلم به‌مثابه کانون تعلیم و تربیت... (دکتر محمد عطاران، جهانی شدن، فناوری اطلاعات و ارتباطات؛ تعلیم و تربیت و آینده آن؛ خلاصه مقالات همایش ملی اصلاحات در آموزش و پرورش).

با بررسی آیندۀ تعلیم و تربیت به‌ویژه مدرسه، با توجه به عناصر و ویژگی‌های تعلیم و تربیت در دنیای مدرن که بدان اشاره شد، واقعیت مدرسه و کالبد آن با توجه به فناوری‌های نوین ارتباطی، مسئله‌ای است که به طور مداوم در مدارسمان با آن مواجه می‌شویم و آن چیزی نیست جز مسئله آینده آموزش و پرورش؛ زیرا دانش‌آموزان با جهانی روبه‌رو هستند که بسیار متفاوت با دنیای شناخته‌شدۀ پیرامون خود می‌باشند، مخصوصاً دانش‌آموزانی که بسیاری از نقش‌های اجتماعی و شغل‌های متعدد و زندگی با انسان‌ها و مکان‌های متعددی را تجربه خواهند کرد. مدرسۀ آینده چگونه می‌تواند نسل‌های بعدی را تربیت کند و ویژگی‌های آن چیست؟

به نظر می‌رسد مسئله، مرگ مدرسه نیست، بلکه مسئله در بحران رابطۀ اقتدارآمیز معلم و دانش‌آموز و همچنین بحران اقتدار کتاب درسی و بحران برنامه ثابت و اجباری است. اینکه ما با ابزار کارکردگرا و نهادگرا به مسئله نگاه کنیم، دچار انحنا در دید می‌شویم و مسئله به نحو دیگری دیده می‌شود. اینکه مدرسه نمی‌تواند محیط یادگیری و یاددهی کارآمدی باشد، برای این است که عناصر بنیادین آن بحران‌زده شده‌اند. ایده مرگ مدرسه در عصر فناوری‌ها، حاکی از نگاهی اصالت‌باور به فناوری است. درحالی‌که داشتن نگاهی ابزاری به فناوری منجر به داشتن دیدگاه تعاملی در امر تعلیم و تربیت (ایده مشارکت داشتن دانش‌آموز در امر آموزش) می‌شود؛ و همچنین این ایده باعث می‌شود تا در خصوص تجدید ساختار اشکال آموزش تأمل و تفکر شود.

با توجه به آنچه ذکر شد، می‌توان گفت در خصوص نسبت فناوری‌های نوین ارتباطی و تعلیم و تربیت سه دیدگاه اساسی وجود دارد: ۱- فناوری‌های جدید انتقال برنامه درسی سنتی را کارآمدتر می‌سازد؛ ۲- فناوری‌های نوین ارتباطی اهداف و ابزارهای تعلیم و تربیت را به صورت اساسی تغییر می‌دهد؛ ۳- فناوری‌های نوین ارتباطی منجر به نهادزدایی از نهاد مدرسه یعنی مرگ مدرسه می‌شود.

فناورهای نوین ارتباطی و معلمان آینده

رشد روزافزون فناوری‌های نوین ارتباطی منجر به تغییر در پارادایم تعلیم و تربیت شده است. در واقع این تغییر در تعلیم و تربیت نیاز به تجدید ساختار اشکال قدیم آموزش و جهت‌یابی به فرایندهای آموزشی تعاملی را افزون‌تر کرده است؛ به سخن دیگر، دو پیامد مهم امروزین یعنی فناوری‌های نوین ارتباطی در تعلیم و تربیت عبارتند از: تجدید ساختار در اشکال آموزش؛ فرایندهای آموزشی تعاملی. این دو پیامد مهم اشاره به این امر دارد که به جای تأکید بر محتوای درس به فرایند یادگیری و یاددهی باید تأکید کرد؛ به‌عبارت‌دیگر، دانش‌آموز در امر یادگیری مشارکت می‌کند و معلم بیشتر نقش تسهیلگر را دارد.

اما با وجود اقتدارزدایی از معلم، معلم همچنان نقش محوری و مهم دارد؛ زیرا فناوری‌های نوین ارتباطی ابزار نظام آموزشی هستند و تا مادامی‌که امر یادگیری یا تعلیم و تربیت تغییر نکند، فناوری نمی‌تواند تحولی ایجاد کند. ایجاد تحول در نیروی انسانی یعنی معلم، تحول مدرسه را در پی خواهد داشت. برای مثال، اندیشمندان برنامه درسی با توجه به الزامات فناوری، تغییر در رویکردهای روش آموزشی را مطرح کرده‌اند؛ مثلاً در روش سنتی، معلم به‌مثابه مخزن و انباشتی از دانش فرض می‌شد که اقتدار معلم هم مولود این تلقی بود. ورود فناوری‌های نوین منجر به این تغییر پارادایم شد که دانش‌آموز به کشف دانش بپردازد و معلم نیز نقش تسهیلگر و مشارکت داشته باشد. از سوی دیگر، در عصر دوم رسانه‌ها با هدایت معلم لازم است از کتاب درس‌محور به منابع چندگانه تغییر جهت دهد. دانش‌آموز ضمن آشنایی با منابع متعدد و مختلف، اسیر اقتدار کتب درسی نمی‌شود و معلم می‌تواند ضمن برقراری گفت‌وگو با دانش‌آموز، به او حق بیان، تحمل کردن و خویشتن‌داری را بیاموزد.

 نکته مهم دیگر، فضای تدریس است که دیگر محصور در کلاس درس نمی‌باشد. فناوری‌های نوین منجر به تغییر از کلاس‌های ساختارمند به کلاس‌های کمتر ساختاریافته ‌شده است؛ در نتیجه معلمان و دانش‌آموزان دیگر نمی‌توانند به کلاس درس مثل گذشته نگاه کنند. شاید بتوان گفت فناوری‌های نوین ارتباطی منجر به تغییر در مناسبات انسانی یادگیری می‌شود: دانش‌آموز دیگر در کلاس درس با سکوت خود درس را یاد نمی‌گیرد، بلکه در کشف دانش مشارکت دارد؛ دانش‌آموز در فضای کلاس درس، گفت‌وگو در خصوص مسائل مهم و بنیادین فرهنگی را یاد می‌گیرد و با ابزار نقد، کنشگری فعال و کارگزاری مؤثر است؛ کلاس درس محل تمرین کردار تولید متن می‌شود. فناوری‌های نوین ارتباطی با رد اقتدار معلم، در بازیابی نقش معلم پیشرو بوده است و معلم تسهیلگر دانش می‌شود؛ به‌عبارت‌دیگر، هنگامی ما می‌توانیم از مرگ مدرسه صحبت کنیم که از معلم مشروعیت‌زدایی شده باشد، درحالی‌که معلم کانون یاددهی و یادگیری است، حال چه در نهاد مدرسه یا در بیرون از آن باشد. به سخن دیگر، فناوری‌های نوین ارتباطی منجر به بسط کلاس درس شده است، دیگر کلاس درس محصور در چهاردیواری نیست، بلکه این فناوری‌های خالق بازآفرینی کلاس درس در همه جا هستند.

*دکتری علوم سیاسی

نظر شما