فرهنگ امروز: پیشرفت بدون در نظر گرفتن علوم انسانی در دانشگاهها، یک آفت برای جامعه است. در آغاز باید ببینیم که انقلاب فرهنگی که در ایران داریم دارای چه نوع ساختاری است و چه چارچوب تئوریکی داشته است. متأسفانه بعضیها همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی که انقلاب فرهنگی مطرح شد، خیلی خوب بحث را درک نکردند و کسانی که آن زمان خیلی تندروی کردند و به قول خودشان، خیلی قوی وارد صحنه شدند و حتی بعضی از آنها دانشگاهها را بستند، امروز از کسانی هستند که کاملاً ضد آن حرفها هستند و بعضاً حرفهای خودشان را تکذیب کردند و میکنند. به عبارتی دیگر، تندروترینِ آنها امروز کندروترینِ آدمها شدند. پس این معلوم میکند آن ساختار، یعنی همان ساختاری که انقلاب فرهنگی بر اساس آن رخ داد و امام خمینی (رحمت الله) به دنبال آن بود، روشن نشده بود. متأسفانه خود امام (رحمت الله) را به عنوان یک متفکر ندیدهایم و هنوز هم نمیبینیم، چون در ایران هنوز در رابطه با بررسی خود انقلاب، گرفتار یک نوع ناقصالفهمی و عقبماندگی وحشتناک ذهنی هستیم چه رسد به شاخههای انقلاب همچون انقلاب فرهنگی.
یادم هست 10 سال پیش یکی از دوستانم که از انگلستان برگشته بود، گفت: فقط لیست کتابنامهی پایاننامههای دکترایی که در رابطه با انقلاب اسلامی نوشته شده، بالغ بر 13 جلد بوده است. ولی ما در ایران هنوز چنین چیزی نداریم و فقط ترجمه میکنیم و همین ساختارها هم ساختارهای فکری جامعه ما را تشکیل میدهند. تفسیری که غربیها از انقلاب ما کردند برای بعضی چنین بود که گفتند باید به فکر اصلاح بیفتیم؛ زیرا حالا دیگر انقلاب تمام شده است، پس باید اصلاحگرایی را دنبال کنیم. مشکلی که 8 سال به نام اصلاحطلبی، وقت این مملکت را گرفت و الآن خودشان هم میگویند که نمیدانیم اصلاحات چه بود و در روزنامههایشان هم مینویسند که اصلاحطلبی تئوری و سر و ته نداشت. این یک بحث تئوریک در غرب بود که انقلاب و اصلاح ضد هم هستند و از اندیشههای «پوپر»1 است که میگفت ما ضد انقلاب و طرفدار اصلاح هستیم. بر همین اساس، حالا باید روی چارچوبهای تئوریک مورد نظر حضرت امام (رحمت الله) بحث کنیم که چه برنامهای برای شکلدهی آیندهی ما دارد و باید تلاش کنیم که آن را به دست آوریم.
اولین بنیاد تئوریک حضرت امام (رحمت الله) این است که عالم محضر خداست. متأسفانه در مباحث تئوریک، این موضوع را کسی نفهمید که امام (رحمت الله) چه گفت. باید گفت امام (رحمت الله) بحث فلسفی به این معنایی که در جامعهی غربیها مطرح شده و ارسطویی است را قبول ندارد. اینکه خدا، علت جهان است و جهان معلول است ولی خدا در این ساختار، از جهان جدا میشود ولو از لحاظ و حیث، باید دید در این تئوری رابطهی خداوند با جهان چه رابطهای است؟ آنچه میتوان گفت این است که این رابطه، فطری است و فطرت به معنای خلقت هدایت یافته است؛ یعنی همهی دنیا از خداست و همه به سوی خدا روان هستند و به طور کلی ما هیچوقت از خداوند جدا نبودهایم که بخواهیم دوباره به او بپیوندیم؛ یعنی به مرگ و عالم یقین ختم میشود و فطرت هم ما را هدایت میکند و به همین دلیل اصلاً فطرتِ باطل نداریم. موقعی که گفتیم فطرت، بلافاصله در قرآن «ناس» مطرح میشود. از سوی دیگر در فقه هم، بحث عرف مطرح میشود؛ یعنی عرف، مبنای بزرگ روششناختی در فقه ماست، چون فقه ما اشرافی نیست، بلکه مردممحور است و برای اصلاح مردم است.
اصلاح واقعی در مقابل فتنه است
حضرت امام (رحمت الله) در تئوری فقهی خود دارند که حتی احکام اولیهی فقهی بنا بر مصلحت میتواند موقتاً تعطیل شود و کار حکومت این است که این مصلحتها را به نفع مردم برگرداند. در مقابل اصلاح، فتنه است. هر کس زندگی مردم را به هم میریزد، فتنه به پا میکند. البته «فتنهگر» ها میگویند ما «اصلاح طلب» هستیم،2 نمیآیند مستقیم بگویند که ما میخواهیم فتنه به پا کنیم و جامعه را به هم بریزیم. اینها منافق و فتنهگر هستند و به تعبیر قرآن: «فتنه از کشتار بدتر است»3. شاخص بین فتنه و اصلاح بحث مهمی است. در فقه، مبنا، اصلاح و حفظ نظام است و به همین دلیل، روی عرف و مردم خیلی تکیه داریم و مفهوم ولایتفقیه نیز همین است. حفظ مصالح مردم در چارچوب فقهی، اینکه کجا جرح و تعدیل کند، اگر جایی خواست فسادی به وجود آید، جلویش بایستد و نگذارد جامعهی اسلامی دچار فتنه شود. امام (رحمت الله) میفرمود: «اگر پشتیبان ولایتفقیه باشید، مملکت آسیبی نمیبیند». در حوزهی داخلی هم هرگز دچار استبداد نمیشوید؛ زیرا اصلاً چارچوب تئوریک ولایتفقیه، استبداد نیست، چون مبنای آن مردم است. چون ولایتفقیه مردممحور است، با این ساختار فقهی، استبداد در آن جایی ندارد و میبینیم آنجا که بعضی مطرح کردند ولایتفقیه استبداد است، چقدر فتنهجو و فتنهطلب بودند برای اینکه فقط ساختار اجتماعی را به هم بریزند.
پس فطرت با فقه ما عین است. آن فطرتی که در جامعهشناسی مطرح کردهایم در روششناسی، سیاست، اقتصاد هم همان است. اقتصاد ما هم مردممحور است و اقتصاد خصوصی به معنای سرمایهداری نداریم؛ زیرا هر جا مردم میآیند، عدالت اجتماعی هم میآید. پس به قول شهید مطهری: «عدالت حکم اولیهی فقهی ماست که بر همه چیز حاکم است». عدالت همیشه با مردم است. آزادیای که میگویند یک چیز فرعی است، تا عدالت نباشد آزادی نمیآید و عدالت چارچوبی است تا به فتنه گرفتار نشویم. اینها همه ساختارهای تئوریک ماست که هم قرآن و هم کلام و هم فقه ما میگوید و ساختار سیاسی و اجتماعی ما را نیز همینها میسازند. فرهنگ مردم نیز بر اساس زندگی شکل میگیرد و تحول میپذیرد و نظامشناختی آن نیز اعتباراتی را به وجود میآورد که زندگی را نظم و انسجام میبخشد و حقوق مردم نام میگیرد. نظام حقوقی مردمی تا حدی است که زندگی انسانی را نظام میدهد که بر حداقلها تکیه میکند و هرگاه حقوق تنظیمی با زندگی روزمره در تضاد واقع شود، حقوقها تعطیل و یا تغییر مییابد. پس حقوق مردمی بسیار سیال میباشد و نمیتواند وسیلهای برای استبداد شود، «لاضرر و لاضرار فی الاسلام»4.
بر این اساس، امام خمینی (رحمت الله) از روز نخست این حجت شرعی و فقهی را داشت که زیر بار هیچگونه مبارزهی نظامی و سازمانی و شخصی و ایدئولوژیک نرفت و از اول تا آخر ابلاغ کرد. نه لشکری جز مردم داشت، به همین دلیل، امام (رحمت الله) هیچ وقت نه تنها سازمانهای مبارزاتی را نپذیرفت، بلکه همهشان را تخطئه نیز کرد. البته مرحوم امام به اقتدای مولایش پیامبر اکرم (صلی علی الله علیه وآله) این چنین بود. ایشان روزی که برای فتح مکه آمدند، با مردم آمدند و جنگ هم نشد و با شعار «هزم الاحزاب وحده» وارد شدند.
پس اصلاً در نظام سیاسی اسلام، ما با انحصارگرایی و توتالیتر سازگاری نداریم. انقلاب اسلامی هم همین است، اما بعد از جنگ بعضیها این را فراموش کردند که ساختار فقهی ما چه بود و بدین ترتیب در دورهی اول بعد از جنگ، تعدیل اقتصادی به راه انداختند و همان سوژه، محو شد؛ یعنی سرمایهدارمحوری باب شد که کاملاً با اقتصادی که در اسلام مطرح میکنیم، متفاوت بود؛ چون سیاست تعدیل به معنای اقتصاد آزاد و رهاست و با عدالت اقتصادی سازگاری ندارد. اگر ما الآن میبینیم که مشکلاتی پیش آمده است به خاطر این است که اصلاً مبانی انقلاب رعایت نشده است. امام (رحمت الله) در چارچوبی که برای انقلاب فرهنگی مطرح کردند، فرمودند: «دانشگاه را اسلامی کنید» و بلافاصله اعلام میکنند: «دانشگاه را ایرانی کنید»، چرا هم اسلامی و هم ایرانی؟ چون این دو در واقع با یکدیگر در تضاد نیستند و در اصل یکی هستند. اسلامی بدون مردم، معنا ندارد و دانشگاه هم باید به عرف و فطرت برگردد. دانشگاه اسلامی که بر اساس فطرت و عرف بنا میشود، نتیجهاش دانشگاه ایرانی و بومی است، دانشگاهی است که در خدمت اجانب نیست، بلکه در خدمت مردم است و اسلام هم همین را میخواهد که به مردم خدمت کنیم و به اصلاح امور مردم بپردازیم نه فساد و فتنه. اگر دانشگاهی طبق نظر امام (رحمت الله)، مملکت را اصلاح کرد و فتنه به پا نکرد و ساختار اجتماعی را به هم نریخت، اسلامی است.
عدم شکلگیری ساختار دانشگاهها بر اساس مبانی اسلامی
البته بایستی برای دانشگاههای اسلامی به عنوان یک سازمان آموزش و پرورش نیز یک معرفت و ساختار مناسب با هم تعریف کرد؛ زیرا اولاً، دانش و معرفت و شناخت اسلامی بر آن حاکم شود و ثانیاً ساختار آن بر طبق این دانش شکل بگیرد، در غیر این صورت بحران دامن این دانشگاهها را خواهد گرفت که به نظر میرسد در حال حاضر چنین بحرانی به وقوع پیوسته است.
از طرف دیگر، دانشگاه اسلامی از بعد ساختاری و سازمانی نباید از نوع سازمان سکولار باشد، این چارچوب تئوریک ماست. همین طور در مورد سینما و مطبوعات که باید اصلاح کنند و فتنه را دفع کنند. اگر الآن تلویزیون ما این وضعیت را دارد، به خاطر این است که تئوری ارتباطات تلویزیونی ما تئوری اسلامی نیست و صدا و سیمای ما را تئوری اسلامی نمیگرداند، چون ما روزمره فکر میکنیم که مثلاً امروز چه فیلمی را نمایش دهیم و فقط اسلامی بودن آن به این است که مثلاً فیلم صحنهای غیرمجاز نداشته باشد، اما اینکه مبنای آن اسلامی باشد، هنوز وجود ندارد. از این منظر، واقعاً صدا و سیمای ما از خارج خیلی بدتر میشود. به عنوان مثال، برنامههای کودک تلویزیون پر از خشونت است. کارتون تام و جری مصداقی است که به کرات در تلویزیون ما پخش میشود. کجای این کارتون اسلامی است و با عرف و مصلحت مردم جور در میآید؟
دانشگاه ما بعد از این همه سال فشار آوردن، متأسفانه یک بعدی به جلو میرود، آن هم بر اساس تئوری تکامل و پیشرفت است.
انقلاب اسلامی هنوز در سینما تجلی نیافته است
موضوع مهم دیگر، وضعیت سینماها و فیلمهای ماست. سینما از بعد رسانه، رابطی است بین کتاب و تلویزیون، کتاب تاریخ و فرهنگ گذشتهی ماست و از طریق همین کتاب میتوان وارد سینما شد. در سینما با تمام تنوعاتش رابطهای برای تولید در تلویزیون است. بزرگترین کار سینما این است که کتاب را تبدیل به سینما میکند و بهرهای از تلویزیون و کتاب دارد. سینما باید گذشته را به حال و آینده ببرد و آیندهی ما باید در سینما تبیین شود، بنابراین، ارزش سینما بسیار بالاست.
سینمای ملی اسطورهسازی ملی ما را انجام میدهد و سعی میکند آن را به گذشته و حال و آینده وصل کند. سینما بسیار عظیمتر از نگرشی است که اکنون در ایران به آن نگاه میشود. یک فیلم میتواند از دهها کتاب بار معنایی و ارزشی را بیشتر منتقل کند، اما متأسفانه انقلاب اسلامی به طور معقول در سینما متجلی نشده است؛ زیرا هنوز سینمای ملی نداریم. سینمای خلاق و انسانی با انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت و امروز همهی رویدادهای سینمایی منتظرند که تولیدات سینمایی سال ایران را ببینند، اما با گذشت 30 سال از پیروزی انقلاب، چارچوب تولید نداریم و این در حالی است که جوانان انقلاب از همان ابتدا به سراغ مقولهی هنر و به ویژه سینما رفتند. این ضعف، ریشه در سینما ندارد. سینمای ایران همچون فرش ایران جهانی شده است، اما باز تولید ایرانی و سینمایی که بتواند اقتدار ایجاد کند، نداریم.
بعد از انقلاب سعی کردیم که سینما را خلق کنیم و فراز و نشیبهایی داشتیم، اما امروز به جای آزمون و خطا، به سیاستگذاری و برنامهریزی نیاز داریم. در هیچ جای دنیا برای تولید فیلم بیحساب و کتاب بودجه خرج نمیشود. سینما در ایران شبیه «نفت خام» است. سینما همچون نفت در کشور تولید میشود اما بازتولید تئوریک ندارد و این اشکال اساسی ما در این عرصه است.
غربیها هم با جایزه دادن به فیلمسازان ما موجب اختلال در سینمای ایران شدند؛ زیرا در اصل خواهان ایجاد خلل در شخصیت فیلمساز ما هستند. سینمای ما در سالهای گذشته دچار بحران هویت شده است، اما امروز با تولید فیلمهای خوبی چون «به همین سادگی»5 و «آواز گنجشکها»6، تحول دیگری در راه هست. سینمای ایرانی فراتر از مرزهاست و میتواند ایران را جهانی کند. این گام نخست برای این سینمای ملی است.
وقوع انقلاب اسلامی نوعی بازگشت به خویشتن است و سینما با قرار گرفتن در این مسیر و مردمی شدن میتواند اثرگذار باشد. سینمای آرمانی با زندگی، مردم و معنا تجلی مییابد و سینماگران با بهرهگیری از آن و ارتباط با دانشگاه و حوزه میتوانند در ساخت آن نقشآفرینی کنند. ما نیازمند سیاستگذاری کلان در عرصهی فیلم و سینما از سوی نهادهای متولی همچون شورای عالی انقلاب فرهنگی و وزارت ارشاد و حوزهی هنری هستیم.
کمرنگ بودن بعد انسانی و اسلامی در ساختار دانشگاهها
با بررسی وضعیت دانشگاهها، میتوان گفت که دانشگاههای ما هیچ ربطی به جامعهی ما ندارند. این همه فحشا، اعتیاد، خشونت و کشتار، طلاق، بحرانهای اخلاقی در جامعهی ما از کجا آمده است؟ این واقعیت به این دلیل است که دانشگاههای ما روی تکاملی پیش میرود و اما بقیه، یعنی بعد انسانی، جا میماند. به نظرم، اگر یکجانبه و خیلی خوب در این تئوری تکامل پیش برویم، مثل شوروی قدیم میشویم که همه چیزش پیشرفته بود، اما از درون فرو پاشید با اینکه کسی به شوروی حمله هم نکرد. چرا؟ چون مفاهیم انسانی را از دست داد. اگر دانشگاههای ما روی علوم انسانی با ساختار اسلامی بر مبنای فطرت و مصلحت مردم و به گونهای مردممحور شد، آن موقع اسلامی میشود. پیشرفت تک بعدی در تکنولوژی و فناوری، خلاف عدالت است و متأسفانه در این دولت (دولت نهم) هم دانشگاه به جایی نرسید و دانشگاهها بیشتر علوم تجربیمحور هستند تا علوم انسانیمحور. اگر دانشگاه ما تجربیمحور شد، این دانشگاه مردممحور و اسلامی نیست، این دانشگاه فتنهجو میشود، در این موضوع هیچ شکی نیست. از آزادی همیشه به استبداد نرسیدهایم. اگر مردم را نداشته باشیم، امنیت داخلی و خارجی هر دو را از دست میدهیم. آزادی بدون عدالت، فقط ناامنی به ارمغان میآورد.
تولیدات مقالات غربپسند، شاخصهی دانشگاه تجربهگرا
جالب این است که هر وقت در جامعه از آزادی میگفتند، با غربگرایی همراه بود. آیا دوم خرداد جز غربگرایی بود؟ در آن دوره در سیاست داخلی و خارجی، دین کنار زده شد و فقط علم تجربی مبنا قرار گرفت و در دانشگاه هم یک مأموریت بیشتر نبود و آن تولید مقالات متناسب با مجلات ISI که متأسفانه در دولت فعلی هم ادامه دارد. ISI یعنی تولید مقالاتی که آمریکاییها میگویند این مقالات علمی هستند و شاخص را آنها تعیین میکنند. ISI یک مؤسسه در فلوریدای آمریکاست که اعتبارات علمی به مجلات میدهد و در ایران میگفتند استادی استخدام میشود که مقاله یا مقالاتی مصوب ISI داشته باشد؛ یعنی تمام دانشگاههای ما برای آمریکاییها مقاله تولید کنند. ما بهترین تحقیقاتی که در ایران انجام میدهیم، با یک یا دو، سه تا مقاله به مجلات ISI بدهیم و اگر در رابطه با فقر و فحشا باشد خیلی زود به آن جایزه میدهند. فیلمی که اخیراً به آن جایزهی اسکار دادند به نام «میلیونر فقیر (زاغهنشین)»7، مربوط به یک مرد هندی است و هر چه نکبت و فقر در زندگی هندی بود در آن نشان داده بود. من بارها امتحان کردهام، فیلمهای مستندی که در رابطه با کشورهای جهان سوم، هر جایی که ساختند و فقط زشتیهای آن را نشان میدهند؛ یعنی از تهران فقط جنوب شهر آن (آن هم نه جنوب شهر مهربان) را نشان میدهند. فقط دنبال این هستند که یک چیز عجیب و غریب و بیغولهای پیدا کنند و آن را نشان دهند. الآن کسی که از خارج به تهران میآید فکر میکند وارد خرابهای میشود. یکی از دانشجویان بنده، یک آلمانی است که دو ترم پیش ما درس خواند. ایشان از فرانکفورت آمده بود میگفت: «اول که آمدم، به فرودگاه که وارد شدم، فکر کردم الآن یکی با چاقو یا کلت به من حملهور میشود؛ لذا خودم را آماده کردم. وقتی نگاه کردم دیدم همه چیز عادی بود.» بعد یادم هست که این بندهی خدا بعد از دو هفته که در ایران بود، با رفقایش تماس گرفت و گفت: «به ایران بیایید، اینجا خیلی خوش میگذرد.»
بحثی که ما داریم این است که یک نوع اشرافیت برای ما در ایران شکل میدهند که غیر از حرف و مشی امام راحل است و با ظلم و فساد همراه است و با عدالت همخوانی ندارد و هم ساختار اجتماعی و فکری ما را شکل میدهد. انقلاب فرهنگی آمد که اینها را از بین ببرد. اگر متأسفانه امروز شورای عالی انقلاب فرهنگی، شاخص دانشگاههارا به گونهای تعیین میکند که همان بازتولید غرب در ایران است، این ضد انقلاب فرهنگی است. بر همین اساس، حوزههای علمیه همیشه با دانشگاه مشکل دارند. البته حوزههای علمیه مردممحورند، نه آخوندهای روشنفکر غربگرایشان. جالب اینجاست که ما روحانیهایی که به عنوان رئیسجمهور در کشور داشتیم، غالباً در ایران غربگرایی کردهاند و میدان را برای حضور و بروز غربگراها باز کردند ولی الآن یک مهندس دانشگاهی آمده که اسلامگرایی و ایرانگرایی را ترویج میکند.
اگر دانشگاه، مردمگرا و مردممحور و عرفی و فطری شود، هرگز با حوزههای علمیه دچار مشکل نمیشود که الآن متأسفانه روابط آنها یک ملغمهای شده است. حوزه و دانشگاه باید در جهت منافع و رفع مشکلات حرکت کنند نه دانشگاه برود سراغ ISI و برای غربیها و نافع و مشکلات آنها به تحقیق بپردازد و علم تولید کند. متأسفانه دولت نهم علیرغم انتظارات زیادی که از آن میرفت، به گونهای حرکت نکرده است که این دو عرصه در روند سیاستگذاری دخیل باشند. حوزه و دانشگاه به عنوان دو سازمان معرفتی باید معنا تولید کنند و با وحدتشان، معنا تبدیل به کنش و کنش تبدیل به ساختار شود، آنها باید تئوری بسازند.
لزوم حرکت هماهنگ حوزه و دانشگاه در جهت سیاستگذاریهای کلان جامعه
ما با فرسایش و دستور نمیتوانیم تئوریسازی کنیم. کاری که ما در حوزه و دانشگاه باید انجام دهیم این است که این دو، به عنوان دو مرکز پژوهشی، آموزشی با هم متحد شوند تا در جهت سیاستگذاریهای کلان جامعه حرکت کنند. از طرفی دیگر در حوزه باید فقه پاسخگوی نیازهای روز باشد، نیازهایی مثل صنعت، بانکداری، بورس، کشاورزی و... اینها چیزهایی است که باید در حوزههای ما مورد بحث قرار گیرد تا در نتیجه، تئوری تولید شود. در غیر این صورت نه دانشگاه بومی و ایرانی است و نه حوزه؛ زیرا ناظر به نیازهای جامعه نیستند. اگر حوزهی علمیه ارتباطی با غیر از خود و جامعه نداشته باشد و به موضوعات جدید نپردازد و در مقابل، دانشگاه هم به سمت غربگرایی برود موجبات انحطاط کشور فراهم میشود. اگر در کشور جنگ بین دین و علم را با این ساختار داشته باشیم، حتماً کشور ولو شوروی با آن همه پیشرفت نظامی و علمی هم باشد، میشکند و یک کشوری چون کشور ما، فرو خواهد ریخت. با این ساختار در کشور که متأسفانه به علوم انسانی اهمیت داده نمیشود و با این انقلاب فرهنگی با تعبیری که گفتم، اتفاق جدیدی نمیافتد، همان طور که شوروی تجزیه شد و از بین رفت.
پوپر، بزرگترین طراح انهدام شوروی بود، همان که استاد خیلی از روشنفکران غربگرای ما در ایران است و خیلی از اصلاحطلبان او را به عنوان یک الگو پذیرفته بودند. پس زمانی که در کشوری علوم تجربی بر علوم انسانی مقدم شد، حتماً بر خلاف عدالت و مردم است و به دنبال آن، فروپاشی فرهنگی در جامعه رخ خواهد داد.
خلاصه اینکه، اگر بخواهیم انقلاب پایدار بماند، باید وحدت حوزه و دانشگاه انتزاعی باشد. مهم این است که وحدت حوزه و دانشگاه، حکومت را بسازد و حکومت نیز باید این وحدت را ایجاد کند. اگر مکانیزم دولت به سمت حوزه و دانشگاه باشد، آن وقت دولت جمهوری اسلامی است، اما اگر به سمت جدایی حوزه و دانشگاه بیانجامد، به انحطاط جمهوری اسلامی ختم میشود. اگر حوزهی علمیه ارتباطی با غیر از خود نداشته باشد و به موضوعات جدید نپردازد و در مقابل دانشگاه هم به سمت غرب برود، موجب انحطاط جمهوری اسلامی میشود.8
پینوشتها:
- سرکارل ریموند پوپر (1994، 1902 م)، فیلسوف علم، اتریشی، انگلیسی است. وی از تأثیرگذارترین فیلسوفان علم در قرن بیستم شناخته میشود. بیشتر آثار او در زمینهی فلسفهی علم است، اما آثار او در فلسفهی اجتماعی و سیاسی نیز مورد توجه بسیار و مؤثر واقع شده است.
- «و الفتنه اشد من القتل» (بقره/191)
- متن یک حدیث شریف نبوی (صلوات الله علیه) که مفاد آن یکی از مهمترین قواعد فقهی در حقوق اسلامی و شیعی است.
- فیلمی سینمایی اثر سید رضا میرکریمی. این کارگردان پیش از این، فیلمهای: «زیر نور ماه» و «خیلی دور، خیلی نزدیک» را ساخته است.
- فیلمی سینمایی اثر مجید مجیدی، این کارگردان پیش از این فیلمهای: «بچههای آسمان»، «رنگ خدا» و «بید مجنون» را ساخته است.
- فیلم سینمایی اثر «دنی بویل» این فیلم در هشتاد و یکمین دوره از رقابتهای اسکار توانست برنده شود، داستان یک نوجوان فقیر هندی است که در یک مسابقهی تلویزیونی شرکت میکند و در برابر دیدگان شگفتزدهی همه، برندهی جایزهی چند میلیون روپیهای آن میشود. این فیلم به آوارگی و بدبختی کودکانی میپردازد که در غم نان، خانواده و سرپناه دست به بزهکاری میزنند و در این مسیر آن قدر پیش میروند که زندگیشان به تباهی کشیده میشود.
- متن سخنرانی مندرج در هفتهنامهی «یالثارات الحسین (ع)»، اردیبهشت 1338 ش (با اندکی ویرایش و تلخیص)
نظر شما