شناسهٔ خبر: 59863 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

مهدی امین‌رضوی: مکتب اشراقی سهروردی نقطه عطفی در تاریخ فلسفه اسلامی بود

استاد دانشگاه مری واشنگتن گفت: مکتب سهروردی نقطه عطفی در تاریخ فلسفه اسلامی بود زیرا خصلت تفکر فلسفی را از عقلگرایانه به رویکردی تغییر داد که زهد بخشی از الگوی معرفت شناختی آن به شمارمی‌رود.

مکتب اشراقی سهروردی نقطه عطفی در تاریخ فلسفه اسلامی بود

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛  سهروردی از جمله فیلسوفان و عارفان برجسته ایران است که در جهان اسلام تأثیر گذاشته بود وعلی رغم اینکه در جوانی به شهادت رسید اما تقریبا آثار او باقی مانده و در طول تاریخ شرح های مهمی بر آنها نوشته شد. آثار سهروردی بر ملاصدرا که بزرگترین فیلسوف چهارصد ساله اخیر ایران است تأثیر بزرگی داشته و در طرح حکمت متعالیه نقش مهمی داشته است.

در گفتگو با مهدی امین رضوی به بررسی اندیشه سهروردی و تأثیرات و اهمیت آن پرداختیم. پروفسور مهدی امین رضوی استاد دانشگاه مری واشنگتن آمریکاست. وی عضو آکادمی مذاهب، انجمن فلسفه و جامعه خاورمیانه شناسان در این کشور است. وی از متخصصان ادیان شرقی، فلسفه دین، فلسفه اسلامی و الهیات، به شمار می‌رود. از ایشان  ۱۵ جلد کتاب و بیش از ۵۰ مقاله فلسفی چاپ شده است که در میان آنها می‌توان کتاب ۵ جلدی منتخباتی از متون فلسفی در ایران، سهروردی و مکتب اشراق، فلسفه دین و مسأله تساهل و تسامح و شراب خِرَد: زندگی، شعر و فلسفه عمر خیام که از جمله کتابهای پرفروش سال به شمار می‌رود را ذکر کرد.

*جایگاه سهروردی و اندیشه او در میان مکاتب مختلف فلسفه اسلامی چیست؟

به سبب اهمیت خدمات فکری سهروردی و به علت تأثیر وی بر جانشینانش، مخصوصا بر فلسفه اسلامی سالها بعد که در مکتب اصفهان به اوج خود رسید، او یکی از پرنفوذترین چهره ها در تاریخ فلسفه اسلامی است. همچنین با وجود تنوع مطالعات محققانه موجود در اسلام که دامنه آن از فلسفه بحثی مشائین و حکمت ذوقی اشراقیون تا سیر زاهدانه و باطنی صوفیان کشیده می شود، معدودند فیلسوفانی که سعی کرده اند تا این مکاتب فکری را در قالب الگوی فلسفی منسجمی ترکیب کنند.

سهروردی که مبلغ حکمة العتیق بود تلاش کرد مکاتب مختلف حکمت را وحدتی ببخشند تا آن حقیقت عام و جهانی را که در قلب همه ادیان الهی جای دارد نشان دهد

سهروردی که مبلغ حکمة العتیق بود تلاش کرد مکاتب مختلف حکمت را وحدتی ببخشند تا آن حقیقت عام و جهانی را که در قلب همه ادیان الهی جای دارد نشان دهد. برخلاف صوفیان و عرفای متقدم دنیای اسلام، سهروردی معتقد بود که بحث و استدلال فلسفی برای طالبان سلوک در طریق اشراق آموزشی لازم است. چنین نظری بسیار انقلابی بود، زیرا صوفیان منکر فلسفه عقلگرایانه بودند، نماینده چنین فلسفه ای مشائین بودند که به نوبه خود تصوف را مردود می شمردند. اهمیت سهروردی وقتی روشن تر می شود که ببینیم او عارفی است که هم از استدلال فلسفی هم از زهد و ریاضت به عنوان بخشی اساسی از مسلک اشراق دفاع می کند. وی همچنین به منظور آشتی دادن میان فلسفه عقلگرایانه، حکمت ذوقی و حکمت عملی، عناصر مختلفی از سنن فکری مصریان، یونانیان و ایرانیان را در هم آمیخت.

گرچه عرفان یکی از خصیصه های برجسته مکتب فلسفی سهروردی است، او فقط صوفی نبود، مکتب فکریش هم عرفانی محض نبود. او نظام ساز بود و مانند بسیاری از توانمندان دیگر از قبیل ابن سینا در باب موضوعات مختلف و سنتی فلسفی، مانند مابعدالطبیعه، هستی شناسی، معرفت شناسی، منطق و غیره اظهار نظر کرده است.

*در سالهای اخیر در داخل و خارج از کشور مطالعات متنوعی راجع به سهروردی انجام شده که شاید بتوان گفت برداشت های خاصی از اندیشه او ارائه شده است. به نظر شما کدام رویکرد کامل تر است؟

بله همان طور که گفتید در سالهای اخیر بحثهایی درباره خصلت حقیقی تعلیمات سهروردی و کیفیت سهم ویژه او در فلسفه اسلامی در میان سهروردی شناسان در جریان بوده است. این بحثها به ظهور سه تعبیر متمایز از فلسفه سهروردی منجر شده است.

مرحوم حسین ضیائی معتقد است که ویژگی برجسته فلسفه سهروردی تألیفات مشائی او و به خصوص شرحهای او بر منطق و نقد او بر دیدگاه مشائی درباره روش تعریف به عنوان وسیله شناخت است. ضیائی که تألیفات غیرمشائی سهروردی را در درجه دوم اهمیت قرار می دهد به ندرت اشاره ای به مقالات عرفانی او می کند.

تعبیر استاد ضیائی از تفکر سهروردی نسبتا محدود است و ماهیت جامع فلسفه اشراق او را به عنوان فلسفه ای که دربرگیرنده فلسفه عقلگرایانه است اما به فلسفه مشائی محدود نمی شود، معرفی نمی کند. به نظرم حتی مطالعه اجمالی مجموعه مصنفات سهروردی نشان می دهد که وی تا چه اندازه از مکتب فلسفی معمول زمان خویش، یعنی نوع تحلیل منطقی مشائیون فراتر رفته است. به علاوه نادیده گرفتن انبوه مقالات عرفانی سهروردی در حکم چشم بستن بر علت نوشتن آنهاست. اگر سهروردی آن مقالات را لازم نمی دانست آنها را با چنان دقتی تألیف نمی کرد و به یارانش در مورد مراقبت از آنها دستورهای مکرر نمی داد. مقالات عرفانی سهروردی را باید بخش اصلی از مکتب اشراق به شمار آورد. در چنین مقالاتی است که او دومین مؤلفه مکتب فکری اشراق، یعنی حکمت عملی را عرضه می کند و این چیزی است که تعبیر یادشده آن را کاملا نادیده می گیرد.

بنا به نظر بعضی دانشمندان برجسته در عرصه فلسفه اسلامی از قبیل مهدی حائری و سید جلال آشتیانی، سهروردی فیلسوفی است که علی رغم نوآوریهایش و با وجود انحرافاتش از دیدگاه مشائی، اساسا در قلمرو فلسفی ابن سیناست. برداشتی ابن سینائی از سهروردی نگاهی گسترده تر به فلسفه او می اندازد و هم برای شرحهای وی بر منطق و فلسفه مابعدالطبیعه و هم برای مصنفات اشراقی او اهمیت فلسفی زیادی قائل است. بنابراین سهروردی شخصیتی به شمار می رود که با استفاده از منابع مختلف ابن سینا را از دیدگاهی نوافلاطونی تفسیر می کند و بدین ترتیب ارسطو، افلاطون، فیثاغورسیان و فلسفه هرمسی را با هم ترکیب می کند.

این نظر به اعتقاد من معتبرتر از نظر قبلی است اما این نیز بر مصنفات عرفانی سهروردی تأکیدی نمی‌کند. مفاهیمی از قبیل کسب دانش از طریق تجربه عرفانی و تأکید صریح سهروردی بر ریاضت به عنوان جزء لازم در مطالعه حکمت اشراق، اکثر اوقات مورد غفلت مفسران نوابن سینائی سهروردی قرار می گیرد.

تعبیر استاد ضیائی از تفکر سهروردی نسبتا محدود است و ماهیت جامع فلسفه اشراق او را به عنوان فلسفه ای که دربرگیرنده فلسفه عقلگرایانه است اما به فلسفه مشائی محدود نمی شود، معرفی نمی کند

این گروه از مفسران به نوشته های فارسی سهروردی توجهی را که شایسته آن است نمی کنند و غالبا آن نوشته ها را تنها به عنوان آثار ادبی عالی می خوانند. مقالات عرفانی سهروردی آنچه را که زبان فلسفه عقلگرایانه از دستیابی بدان عاجز است، به زبان استعاری عرضه می کند، حتی ابن سینا خود در نقل گزارشهای شهودی خود به قصد ابلاغ بعضی مفاهیم فلسفی که زبان معمول فلسفه مشائی نمی تواند آنها را برساند، به استفاده از زبانی نمادین تکیه می کند.

تعبیر حکیم در مورد سهروردی نیز مورد تأیید شماری از دانشمندان برجسته مانند سید حسین نصر و هانری کربن است. معنای شاخص این تعبیر جنبه چندبعدی فلسفه سهروردی است. طبق این تعبیر فلسفه عقل‌گرایانه شرط لازم برای مطالعه فلسفه اشراقی و جزء مکمل آن است.

برخلاف دو دیدگاه سابق، نصر و کربن می گویند: نقش فلسفه عقل‌گرایانه طبق نظر سهروردی نقشی محدود است، زیرا این فلسفه محدودیتهای استدلال را برای دستیابی به علم محقق درباره وجود برملا می سازد. عقلی که شوق رسیدن به حقیقت مطلق را دارد از استدلال بالاتر می رود و از طریق ذوق عقلانی به حقیقت الهی احاطه می یابد. سهروردی بارها در سرتاسر رسالاتش، با بررسی تفصیلی آداب خاص صوفیانه، اجزاء سازنده مسلک زاهدانه و نتایج معنوی آن برای سالک، نقش و جایگاه بعد عملی مکتب اشراق را صراحتا عنوان می کند.

*شما از میان این سه برداشت از سهروردی، کدامیک را می پسندید؟

من به تعبیر دکتر نصر و هانری کربن معتقدم، زیرا دو تعبیر نخستین را نفی یا مستثنا نمی کند، بلکه برای بعد عرفانی سهروردی نیز اهمیت شایسته قائل می شود. همان طور که در بیان معرفی هر رویکرد نقدهای اجمالی هم بیان کردم، واضح است که سهروردی رسالات عرفانی گوناگونی نوشته و ضمن آن عمدا از نهادها و استعاره های سنتی متصوفانه استفاده کرده است. به علاوه شمار این رسالات، کاربرد زبان و تعبیرات صوفیانه و نیز تأکید صریح بر مفاهیمی از قبیل طریقت روحانی، نیاز به شیخ راهنما و ریاضت، همه و همه بیانگر یک چیز است و آن علاقه سهروردی به روشن کردن جایگاه و اهمیت عنصر صوفیانه مکتب اشراق است.

به نظرم بی اعتنایی به عناصر صوفیانه اندیشه های سهروردی منجر می گردد به معرفی نادرست مکتب اشراق منجر می شود که غالبا به دنبال آن تلاش می شود سهروردی را در یکی از مکاتب سنتی فلسفی اسلامی یعنی فلسفه مشائی قرار دهند. بنده معتقدم سهروردی برای درک حقیقت به یک روش تکیه نمی کرد، بلکه از امکاناتی که در ابعاد نظری و عملی حکمت وجود داشت بهره کامل می گرفت.

بنده معتقدم سهروردی برای درک حقیقت به یک روش تکیه نمی کرد، بلکه از امکاناتی که در ابعاد نظری و عملی حکمت وجود داشت بهره کامل می گرفت

*اندیشه سهروردی و مکتب اشراق چه تأثیری بر فلسفه اسلامی داشته است؟

مکتب اشراقی سهروردی نقطه عطفی در تاریخ فلسفه اسلامی بود، زیرا مسیر و خصلت تفکر فلسفی را از رویکردی صرفا عقلگرایانه به رویکردی تغییر داد که زهد و ریاضت، بخشی از الگوی معرفت شناختی آن به شمار می آمد. بیشتر مکتب فلسفی که پس از سهروردی پیدا شد، به گونه ای متأثر از تعالیم او بودند. بعضی از آن مکاتب، مانند جنبش شیخیه که با بعضی از رگه های تفکر اشراقی موافق بود، مخالف مکاتب دیگر بود.

مکتب اشراق نه تنها وسیله آشتی دادن دو سنت تصوف و فلسفه مشائی که با هم در تعارض بودند شد، بلکه همسازی و انسجامی میان آنها به وجود آورد. نتیجه این بود که تطهیر باطن و ریاضت شرطی لازم برای تفکر فلسفی گردید، این نهایتا به احراز حقیقت می انجامد.

مکتب اشراق سهروردی تأثیری عمیق و پایدار بر سنت علم و حکمت ایران به جای گذارد. تعالیم او و بخش اعظم متون اشراقی به جنبش فلسفی نیرومندی بدل گردید که اوج آن، مکتب اصفهان بود. شرح ها و تفسیرهای استادانه بر تعالیم سهروردی امروز هم با اشتیاق تمام مطالعه می شود.

*چرا سهروردی این چنین مورد استقبال فیلسوفان این دوره واقع شد؟ آیا فقط بدان سبب است که وی بومی ایران بود؟

پاسخ را باید در حال و هوا و محیط مذهبی غنی و متمایل به دانشهای باطنی خود ایرانیان جستجوکرد که آنان را پذیرای اندیشه های سهروردی کرد. دلیل دیگر این بود که مکتب اشراقی سهروردی زمینه ای را فراهم کرد که توانستند بر مبنای آن تفسیری رمزی و نمادین از اسلام شیعی تنظیم و تبیین کنند. اسلام شیعی هم بر عقل به عنوان ابزاری برای حصول حقیقت و هم بر قبول و پایبندی به علم حضوری که در اسلام جای بسیار مهمی دارد، تأکید زیادی می کند. مکتب اشراق سهروردی بحث فلسفی و انجام ریاضت را توأما شرایط لازم برای دستیابی به حقیقت می داند.

اتفاقی نیست که فلسفه سهروردی که بر ارکان علم و عقل عملی هر دو اصرار می ورزد، خود را در دوان صفوی که اسلام شیعی به عنوان مذهب رسمی کشور انتخاب شد، نشان داد. اسلام شیعی که بر دوازده امام به عنوان زنجیره ای از وسائط تجلی نور محمدی تأکید داشت، طبعا پذیرای تعالیم اشراقی بود.

علاوه بر عوامل مذهبی و فکری که به اندیشه های سهروردی امکان ریشه دوانیدن در ایران را داد، تفاسیر و شرح های مهمی نیز بود که به استحکام یافتن آراء وی کمک کرد. مهمترین کار شرح شهرزوری بر حکمة الاشراق و تلویحات بود. نیز تفاسیر استادانی چون ابن کمونه، علامه حلی، قطب الدین شیرازی، اثیرالدین ابهری، نصیرالدین طوسی و بالاخره ملاصدرا در نشر اندیشه های سهروردی مؤثر بودند. ابهری و طوسی به نوشته های مشائی مشرب خود شهرت دارند ولی با این همه سخت تحت تأثیر سهروردی بودند. ابهری در کشف الحقایق فی تحریر الدقایق که نماینده کاملی از تعالیم سهروردی است، شماری از مسائل فلسفی را از دیدگاهی اشراقی بحث می کند. پیش از دوره صفوی، چهره هایی چون سیدحیدر آملی و ابن ابی جمهور و کتاب عمده اش المجلی در رسیدن مکتب اشراق به اوج خود در عهد صفویه نقش مهمی ایفا کردند.

جوّ دینی ایران، ویژگی های تاریخی و فرهنگی آن و وجود عنصری اساسا عرفانی در جهان بینی ایرانی به تثبیت موقعیت سهروردی به عنوان شخصیتی که ایرانیان خود را با او آشنا احساس می کنند، کمک کرد. سید حسین نصر می گوید: تا اوایل سده هشتم، مکتب اشراق به طور قطع در ایران پای استوار کرده بود و از آن به بعد هم جزء مهمی از حیات فکری نه تنها ایرانیان بلکه سرزمینهای شرقی قلمرو اسلام که فرهنگ اسلامی ایرانی در آن غلبه داشت، باقی ماند.

جنبش سیاسی نیرومند صفویان و علاقه زیاد سلاطین این سلسله به رونق زندگی فکری و عرفانی ایران، حکمت اشراقی را در آنچه به مکتب اصفهان شهرت یافت به اوج خود رساند.

*سهروردی بر فیلسوفان بعد از خود خصوصا ملاصدرا چه تأثیری داشت؟

عموما بر این عقیده اند که غلبه سهروردی بر فلسفه اسلامی به اندازه قابل ملاحظه ای به دست ملاصدرا محدود شد، حکیمی که نقدها و شرح های وی بر تعالیم سهروردی او را به عنوان بالاترین مرجع حکمت متعالیه تثبیت کرد. سهروردی و ملاصدرا نماینده دو رویکرد متمایز به حکمت هستند. نظام فلسفی ملاصدرا فلسفه سهروردی را در بر می گیرد، اما او تغییرات عمده ای در آن داده که در نتیجه تعبیرات مشائی ابن سینا با اندیشه های اشراقی سهروردی در هم تلفیق و ترکیب شده است. جامعیت اندیشه های ملاصدرا تفوق او بر فلسفه اسلامی در ایران تا عصر حاضر پای بر جا نگه داشته است.

مهمترین توفیق ملاصدرا این است که او مبنای معرفت شناسی سهروردی را از نور به اصالت وجود تغییر داد. تغییر مهم این گونه صورت پذیرفت که کل ساختار فلسفه سهروردی با یک استثناء دست نخورده باقی مانده است و آن استثناء اولویت اصالت وجود بر اصالت ماهیت سهروردی است.

تفاوت اصلی میان ملاصدرا و سهروردی در آراء هستی شناختی آنهاست. به عقیده ملاصدرا که طرفدار اصالت وجود و درجات موجودات(تشکیک) بود، هر موجود جایگاه وجودشناختی متفاوتی دارد. ملاصدرا که وجود محض را همان وجود مطلق می داند، بر این عقیده است که در میان همه درجات موجودات وحدتی است که از وجود محض صادر می شود. تا اینجا نظام فلسفی ملاصدرا مشابه نظام سهروردی است با این تفاوت که ملاصدرا وجود را جایگزین نور کرده است.

چیزی که تفاوت عمده میان این دو اندیشمند را پدید می آورد توصیف آنهاست از سلسله مراتبی که هر دو منافع آنند. ملاصدرا می گوید سلسله مراتب در مورد قلمرو وجود قابل اعمال است و نمی تواند ماهیت را شامل شود. سهروردی نقطه مقابل را می گیرد، بدین ترتیب که می گوید درجه بندی موجودات تنها وقتی معنا پیدا می کند که در مورد ماهیات به کار رود. از نظر ملاصدرا وجود مقدم بر ماهیت و لذا اصلی است زیرا نخست چیزی باید وجود داشته باشد و سپس دارای ماهیت گردد. اساسا این بحث در مرکز فلسفه ملاصدرا قرار داد.

*از اندیشه سهروردی در جهان اسلام و غرب چه استقبالی شد؟

حکمة الاشراق سهروردی در هند به زبان سانسکریت ترجمه شد و مخصوصا مورد استقبال اقلیت زرتشتی در آن سامان واقع شد. نفوذ سهروردی در هند از حلقه شخصیتهای اشراقی مشرب در گذشت و بر طریقه صوفیان چشتی تأثیری عمیق بر جای نهاد.

وجود شمار بسیاری نسخ خطی اشراقی در کتابخانه های ترکیه نشانی است از اینکه سهروردی مورد مطالعه دانشمندان ترک بوده است. حضور سهروردی در سوریه و شاگردان و مصاحبان متعددش نیز می تواند عامل نشر اندیشه های او در آن دیار باشد.

به دلایل نامعلومی آثار سهروردی به لاتین ترجمه نشد و بنابرای فلسفه او برای غربیان ناشناخته ماند، البته محتمل است سهروردی بر حلقه های فکری اسپانیا تأثیر گذارده باشد و در اسپانیای جنوبی مورد بحث و مطالعه عرفای یهودی قرار گرفته باشد، اما در دوره معاصر با کارهای هانری کربن، سید حسین نصر، حسین ضیائی و ... این نقیصه تا حدودی برطرف شد. نفوذ کربن در جهان عرب به خصوص مستعمرات پیشین فرانسه باعث شد که مکتب اشراقی سهروردی در مناطق شرقی و غربی دنیای اسلام به خوبی مورد استقبال قرار گرفت. سنتهای ریشه دار عرفانی در شبه قاره هند و پاکستان با تعالیم رمزی سهروردی هم افقی و آشنایی داشت. ایران و آفریقای شمالی مراکز فلسفه تعقلی، نیز پذیرای این عناصر از فلسفه اشراق سهروردی بودند.

نظر شما