شناسهٔ خبر: 59948 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

عباس زریاب خویی از نگاه دیگران: صد و ابد سال فرزانگی

آنچه می‌خوانید گزارشی است از نظرات تنی چند از اهالی فرهنگ درباره زنده‌یاد زریاب که از کتاب «شط شیرین پرشوکت» و گزارش «شب عباس زریاب خویی» که از سوی فصلنامه بخارا برگزار شد، برگرفته شده است.

فرهنگ امروز/ سارا کنعانی:

 

در هفته پیش رو، به ۲۰ مرداد می‌رسیم و این یعنی صد سال از تاریخ ۲۰ مرداد ۱۲۹۸ می‌گذرد. باید به این مدرنیته جا شده در تلفن‌های همراه‌مان، به این کتابخانه‌های مجازی و به این پی.دی.اف‌های هزار صفحه‌ای که به سرعت نور احضار می‌شوند گفت که همین پیش پای شما، همین صد سال قبل، کسی در این سرزمین به دنیا آمد که یک دایره‌المعارف سیار بود. صحبت از عباس زریاب خویی است که محمدابراهیم باستانی پاریزی، استاد بزرگ تاریخ معاصر و همکار او در گروه تاریخ دانشگاه تهران درباره‌اش می‌نویسد: «چنان می‌نماید که ودیعه خداوندی مثل بارقه صاعقه هر چند گاه یکبار از آسمان فرود می‌آید و در افق خاموش دهکده یا روستایی در جان یکی از ابناءِ آن نزول می‌کند و می‌بالد تا پس از حیاتِ آن مرد، از جای دیگر سر به در آرد. همین بخشش و موهبت خدایی است که در کوره شهر خوی، در دلِ فرزندِ یک کاسب و دکاندارِ کم‌سرمایه، شوق و شوری پدید می‌آورد که روزی ده‌شاهی پولِ توجیبی خود را که باید صرف خرید نخود کشمش کند به کرایه کردن کتاب از کتابفروش خُرده پای محل می‌پردازد و تنها اشکال آن کتابفروشِ خُرده پا آن است که برای اجاره دادن کتاب به این مشتری خُردسال، کتاب به اندازه کافی ندارد.». صدسالگی دانشمندی که ۲۵ سال است تاریخ ایران دلتنگ اوست، بهانه‌ای شد تا به مرور زندگی و شخصیت او از زبان دیگر بزرگان معاصر بپردازیم و از شما چه پنهان، دریابیم این نکته که او مورد اعتماد و حمایت سید حسن تقی‌زاده (از رهبران مشروطه و از تاریخ‌سازترین رجال سیاسی ایران) بود در لابه‌لای دیگر اتفاقات زندگی او، عجیب گم می‌شود.

آنچه می‌خوانید گزارشی است از نظرات تنی چند از اهالی فرهنگ درباره زنده‌یاد زریاب که از کتاب «شط شیرین پرشوکت» و گزارش «شب عباس زریاب خویی» که از سوی فصلنامه بخارا برگزار شد، برگرفته شده است.

گنجی که کشف شد

محمدعلی موحد، تاریخ‌نگار و حقوقدان و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب پارسی می‌گوید: «درباره زریاب گفته‌اند که تقی‌زاده او را کشف کرد و این البته درست است. زریاب گنجی بود که تقی‌زاده او را کشف و به هنینگ معرفی‌اش کرد و وسایل اعزام او را برای تحصیل به آلمان فراهم آورد. اینها همه درست، اما نگفته‌اند که این گنج چگونه گرد آمده بود. چگونه یک طلبه که وقتی خوی را ترک می‌کرد و فقط امتحان سیکل اول متوسطه را گذرانده بود، پس از پنج سال تحصیل در قم آن برجستگی و درخشندگی را پیدا کرده بود که نظر تقی‌زاده مشکل‌پسند را به خود جلب کرد. نقش شریعت سنگلجی در تحول فکری و بیداری ذهنی زریاب تا اندازه‌ای مغفول مانده است. زریاب و دوست هم‌حجره او اشراقی، هر دو سخت تحت‌تاثیر شریعت سنگلجی بودند و برخلاف طلبه‌های دیگر که به مباحثه در محدوده متون درسی معین اکتفا می‌کردند، حرص و ولع شدیدی به مطالعات در زمینه‌های خارج نشان می‌دادند. علمای ما معمولا مطالعات‌شان عمیق ولی محدود بود».

مگر این مملکت چند زریاب داشت؟

دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی گویا حق مطلب را درمورد عباس زریاب ‌خویی در چند سطر ادا کرده است. او می‌گوید: «با اینکه تالیفات و ترجمه‌ها و مقالات زریاب، در حد چشمگیری است و او را در صدر پدیدآورندگان فرهنگ ایرانی در عصر ما قرار می‌دهد، ولی باز هم می‌توانم با اطمینان بگویم که دانسته‌ها و خوانده‌ها و اندیشیده‌های او، چندین برابر آن چیزی است که از او به عنوان میراث مکتوب باقی می‌ماند. از این بابت نیز مرگ او، غبن بزرگی است برای فرهنگ ایرانی و دریغی دیگر که چرا بیشتر از این ننوشت یا دردناک‌تر اینکه بگویم با کارهای گلی، که پیرانه‌سر -برای گذران زندگی روزمره‌اش بر دوش او گذاشتند- نگذاشتند که آنچه را دلش می‌خواست بنویسد، آخر مگر این مملکت چند «زریاب» داشت؟»

مشرف بر فرهنگ و مدنیت ایرانی

علی دهباشی ادب‌پژوه و سردبیر نشریه بخارا، او را منحصربه‌فرد توصیف می‌کند: «زریاب در شرایط فرهنگی عصر ما، شاید، والاترین مصداق کلمه «حکیم» بود یعنی فرزانه‌ای که بسیار خوانده است و بسیار آموخته و بسیار اندیشیده و از انبوه خوانده‌ها و دانسته‌های خویش، منظومه‌ای عقلانی برای تبیین جهان و فرهنگ ملی خویش تدارک دیده و براساس این منظومه عقلانی و فرهنگی است که نگران پیرامون خویش است. به راستی دیگر، در کجای ایران باید جست مردی را که بتواند «شفاء» و «اشارات» ابن‌سینا و «اسفار» صدرالمتالهین و «شاهنامه فردوسی» و «صیدنه» ابوریحان بیرونی و «دیوان خاقانی» و فلسفه تاریخ ایران و تاریخ فلسفه ایران را در عالی‌ترین سطوح ممکن تدریس و تحقیق کند و آنگاه که درباره گوته، شیلر، کانت، هگل، صادق هدایت و مهدی اخوان ثالث سخن می‌گوید سخنش از ژرف‌ترین سخن‌ها باشد؟»

مترجمی که حق مولف را ادا می‌کرد

کامران فانی دیگر عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی نقش او را در فلسفه‌دوستی جامعه ایرانی بسیار پررنگ ارزیابی می‌کند: «آقای زریاب وقتی می‎خواست برای ادامه درس‎هایش به آلمان برود، دو قرارداد با انتشارات فرانکلین بست تا کمک خرجی باشد برای اقامت ایشان در آلمان. آن دو کتاب هم ترجمه «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» از ویل دورانت بود و می‎دانید هر دو کتاب از پرفروش‎ترین کتاب‎های فلسفه‎اند. شاید تاریخ فلسفه به چاپ سی و سی و پنجم رسیده باشد. لذات فلسفه نیز به همین ترتیب. ویل دورانت قلم بسیار شیرین و شیوایی داشت، طنز دلپذیری داشت و آقای زریاب این را در ترجمه‎هایش به خوبی منعکس کرده است. زریاب در ۱۳۵۴ یا ۵۵ بود که به آلمان رفت و این کتاب‎ها را در آنجا ترجمه کرد و به تهران فرستاد. «تاریخ فلسفه» ویل‌دورانت در کنار «سیر حکمت در اروپا» دو کتاب فلسفی هستند که بیشترین چاپ را داشتند و به نظر من بیشترین افراد را شیفته فلسفه کردند.»

آموزگار پژوهندگان

میلاد عظیمی عضو هیات علمی دانشگاه تهران به عنوان فرد جوان‌تری که حضور استاد را درک نکرده است، چنین واقعیتی از او را برای‌مان مرور می‌کند: «امروزه‌روز، به برکت فناوری، دسترسی جویندگان به اطلاعات علمی بسیار آسان شده است. انبوهی نرم‎افزار و سایت در دسترس است که در طرفه‎العینی در هزاران منبع و ماخذ تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام جست‌وجو می‎کنند و آنچه را قدما به زمان‌های دراز و زحمات تابسوز می‎جستند و می‎یافتند، به سادگی و آسانی پیش چشم پژوهنده می‎آورند؛ لذا اگر یک روز گردآوری اطلاعات کار اصلی یا دست کم یکی از کارهای اساسی و اصلی محققان بود، در روزگار ما کار اصلی پژوهنده بررسی و نقد و تحلیل و اجتهاد در این انبوه اطلاعاتی است که اکنون در دستِ همگان هست و درست در اینجاست که آثار زریاب و ممارست و دقت در نوشته‎های او به کار می‎آید و می‎تواند آموزگار پژوهندگان باشد ... تقی‌زاده که در سال ۱۳۲۶ وکیل مجلس شده بود؛ در کتابخانه با زریاب آشنا می‌شود. به قول خودش زریاب را کشف می‌کند. همیشه می‌گفت: «درآن کتابخانه یک نفر بود که دانا بود و می‌شد از او استفاده کرد و آن زریاب بود.» از جمله این قضیه را تعریف می‌کرد که؛ روزی در کتابخانه به آقای ناصر شریفی کتابدار آنجا و فرزند رییس وقت گفتم لطفا بروکلمان را بیاورید ببینم. او رفت بروکهاس را آورد. دریافتم که کتاب نمی‌شناسد. پس گفتم به آقای خویی بگویید کتاب را بیاورد. زریاب بی‌درنگ آورد. تقی‌زاده خود عالم کتاب‌شناس بود زیرا در طول اقامت دراز در اروپا فرصت یافته بود اغلب کتاب‌های اساسی رشته شرق‌شناسی اسلامی و ایرانی را ببیند و در ‌آنها بنگرد. می‌دانیم حتی «کتاب‌شناسی ایران» را با کمک لیتن آلمانی تهیه و چاپ کرد. جز این چند برگه‌دان بزرگ از نام کتاب‌ها گردآوری کرده بود که به چاپ برساند. نگاهی به منابع کتاب‌های گاه‌شماری در ایران باستان و مانی و دین او و دیگر تحقیقاتش از جمله سرگذشت فردوسی موید این ادعا تواند بود.»

فروتن و صبور و دلنشین

آیا تصور می‌کنید این ادیبی که همه عمر در خدمت فرهنگ و زبان و ادب فارسی بود به خودش غره بود؟ خاطره‌ای از ایرج افشار، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران را بازخوانی کنیم که می‌گوید: «بشنوید از آنچه به هنگام کنگره ‌باستان‌شناسی در مونیخ میان‌مان رفت و سخنی با تواضع و دور از خودبینی گفت. آن صحنه به مناسبت آن پیش آمد که شهردار آن شهر دلربا برنامه موسیقی کلاسیک ترتیب داده بود. می‌بایست لباس شبانه‌پسند پوشید و به یکی از تالارهای بزرگ و زیبای شهر رفت. غروب با زریاب و باستانی و اقتداری و یکی دو تن دیگر از ایرانیان در حاشیه خیابان قدم می‌زدیم. صحبت از «برنامه» شب شد. من گفتم نه لباس مناسب شب دارم نه قابلیت شنیدن ساعتی موسیقی عالی فرنگی. چیزی از آن نمی‌دانم و درنمی‌یابم. یکی دو تن از همراهان گفتند خلاف ادب است. باید رفت. مصرّ بودند که جملگی برویم. زریاب با همان حوصله خدادادی و تیزبینی فطری جانب مرا گرفت. گفت بهتر است به گوشه‌ای برویم و بنشینیم و حرف‌های خودمان را که دلپذیرترمان است بزنیم. فهم موسیقی فرنگی مقدماتی لازم دارد که در امثال ما نیست.»

عباس زریاب خویی در یکی از متلاطم‌ترین دوران تاریخ ایران به دنیا آمده بود. روس‌ها برای از بین بردن نهضت مشروطیت به ایران آمده بودند و عباس از همان نخستین سال‌های زندگی دریافته بود در سرزمینی غنی زندگی می‌کند که چشم‌ها در پی آن است، اما او معنای دارایی را بسیار گرانبهاتر از قیمت بشکه‌های نفت و ... دریافته بود، این شد که برای ادامه دادن تحصیل به قم رفت. در زندگی او هم مهاجرت به چشم می‌خورد، هم تبعید. آنچه ما به عنوان مسافرت می‌شناسیم برای عباس زریاب خویی همیشه با نوعی فکر و فلسفه همراه بوده و تا برایش یک جاده طویل از دلیل نمی‌دیده چمدان نمی‌بسته، چراکه عاشق ایران بوده است. مردی که هم در حوزه علمیه قم تحصیل کرده بود و هم در دانشگاه کالیفرنیا و هم در دانشگاه یوهانس گوتنبرگ، چگونه ممکن بود خود را به تفکر و فلسفه‌ای محدود کند؟ او در دوره‌ای مدیر کتابخانه مجلس سنا بود و از همجواران کاغذی‌اش آموخته بود هر چه بیشتر بدانی، کمتر به چیزی مطمئن خواهی بود. مدخل‌نویسی برای دایره‌المعارف فارسی، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه جهان اسلام همان کار ماندگاری نیست که امروز بهانه‌ای باشد برای گرامیداشت تولد صدسالگی‌اش، بلکه یک عمر استمرار او برای دانستن و یاد دادن است که باعث می‌شود بیش از ۲۵ سال که از رفتن او می‌گذرد یادش را زنده کنیم.

روانش شاد باد.

روزنامه اعتمد

نظر شما