شناسهٔ خبر: 60216 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

خواسته‌ام شمعی بیفروزم/ گفت‌ و گو با غلامرضا امامی به بهانه انتشار چند کتاب تازه

‌سال‌هاست که ناشران ادبیات کودکان و نوجوانان جهان به ترجمه کتاب‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشتیاق دارند ولی نمی‌دانم از چه رو کانون در این سال‌ها در نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب شرکت نمی‌کند و این فرصت را مغتنم نمی‌شمارد.

فرهنگ امروز/ رسول‌آبادیان: غلامرضا امامی یکی از نویسندگان و مترجمان سختکوش و پرکار کشور است. این فعال فرهنگی که همزمان آثاری از دو زبان ایتالیایی و عربی به فارسی ترجمه ‌می‌کند، سال‌هاست که درصدد ایجاد پلی از جنس ادبیات با کشورهای دیگر است. گفتنی است که امامی یکی از نویسندگان ایرانی برگزیده یونسکو است و در سال ۱۳۵۵ به مدت یک ماه دوره تولید کتاب را در توکیو گذرانده است.

از موفقیت‌های دیگر این نویسنده‌، دریافت جایزه لایپزیک برای نوشتن کتاب «عبادتی چون تفکر نیست» است. گفتنی است که تاکنون بیش از ۶۰ عنوان کتاب و صدها مقاله از ایشان منتشر شده و جوایز ملی و جهانی متعددی را نصیبش کرده است.

پرونده کاری شما آنقدر با کیفیت و حجیم‌ است که اگر بخواهیم درباره همه‌شان حرف بزنیم تقریبا غیرممکن‌ است. من دوست دارم به عنوان اولین پرسش از کارهای تازه‌تان بپرسم. شما جدیدا چند کتاب روانه بازار کرده‌اید و من دوست دارم از زبان خودتان درباره وجوه مختلف ‌این ‌کارها بپرسم.

کارهای تازه‌ای که نشر یافته است، ترجمه ۳ کتاب از ۳ نویسنده و نقاش نروژی برای کودکان و نوجوانان است با نام‌های: تنها نیستم- زیبا و مانا- ابر- ناشر هر ۳ انتشارات قلم است که با پرداخت کپی‌رایت به ناشر اصلی به زیبایی نشر یافته. هر ۳ کتاب به یگانگی کودکان جهان پرداخته است که بی‌هیچ مرزی دنیای زیبای‌شان را روایت می‌کند و اینکه کودکان جهان به هم شبیه‌اند فارغ از زادگاه و سرزمین‌شان و همه ایده‌ها و آرزویی‌ همسان و ارزشمند دارند. دیگر در مجموعه ادبیات مهاجرت، تجدید چاپ هشتم و نهم دو کتاب «بامزه در فارسی» و «لبخند بی‌لهجه» نوشته فیروزه جزایری «دوما» از سوی نشر هرمس است. مدت‌ها بود که شاهکار اومبر تواکو برای کودکان و نوجوانان به ‌نام «سه قصه» نایاب بود. کتابی که به قول یکی از منتقدان جهانی برای همه دوستداران قصه جذاب و جالب است. اخیرا چاپ سوم این کتاب توسط نشر چکه منتشر شده است.

«اوریانا فالاچی» به سبب مصاحبه‌های جسورانه‌اش روزنامه‌نگاری شهره است. چاپ یازدهم کتاب «گفت‌وگوها»ی او توسط نشر افق انتشار یافت. گفتنی است در این چاپ، دیباچه‌ای درباره زندگی و زمانه او آمده است و دو مقدمه‌ای که در چاپ‌های قبلی نیامده بود در این چاپ افزوده شده است. «اری دلوکا» نویسنده نامی ایتالیا، چهره‌ای است در فرهنگ و ادبیات جهان شناخته شده، کتاب «ماهی‌ها همیشه بیدارند» نوشته او در اندک مدتی از سوی مروارید تجدید چاپ شد. ۳ کتاب دیگر نیز به ویرایش من تازگی‌ها چاپ شده است.

«درخت زیتون» غسان کنفانی با ترجمه زنده‌یاد سیروس طاهباز نشر روزبهان، «سفر به جهان عرب» با ترجمه زنده‌یاد فیروز شیروانلو- نشر روزبهان، «بی‌ریشه»- مجموعه داستان با ترجمه زنده‌یاد محمد قاضی- کتاب پنجره و آخرین کتابی که در انتشارش نقش‌ داشته‌ام «باغ‌های امید» دل‌نوشته‌ها و نقاشی‌های کودکان غزه است که توسط کانون پرورش فکری منتشر شده است.

شما هم در زمینه ترجمه فعالیت‌ گسترده ‌دارید و هم در زمینه نوشتن. یکی از پرسش‌هایی که همیشه برای من مطرح ‌بوده، این ‌است که شما چگونه فعالیت در این دو زمینه را مدیریت‌ می‌کنید. برای‌مان بگویید که علاقه اول شما کدام‌یک از این دو زمینه است و چرا؟

بی‌شک نوشتن را بیشتر دوست دارم زیرا نوشتن بیان احساس و اندیشه فردی است. آنچه خود می‌اندیشیم و حس می‌کنیم بر صفحات کاغذ می‌نویسیم و با خوانندگان به اشتراک می‌گذاریم. در حقیقت نوشتن برای من بالی است که به دل نزدیک‌تر است و ترجمه بالی که با اندیشه قریب است.

اما برای ترجمه هم کاری را برمی‌گزینم که دوست داشته باشم و دریابم که گویا نویسنده از زبان من سخن می‌گوید و به قول معروف: جانا سخن از زبان ما می‌گویی.

یکی ازویژگی‌های آثار ترجمه و تالیف شما، توجه به مخاطب است. یعنی اینکه شما سعی می‌کنید با هر کتاب آشتی بیشتری میان کتاب و جامعه برقرار کنید. این وجه از فرهنگسازی به دلیل نگرانی شما از فاصله گرفتن مردم از کتاب‌ است یا دلایل دیگری دارد؟

صحیح می‌فرمایید ما در خلأ نمی‌نویسیم. احوال شخصی ما ربطی به مخاطب ندارد. حضرت مولانا فرمود، همدلی از همزبانی خوش‌تر است. می‌گویم چیزهایی را بنویسم و کتاب‌هایی را برای ترجمه با وسواس برگزینم که بتواند بر دل خوانندگان بنشیند.

دیگر در گستردگی فضای مجازی به گمانم کتاب باید رسالت خویش را از یاد نبرد.

در روزگار گسترش وسایل ارتباط جمعی، فضاهای مجازی و حقیقی راه را برای «ارتباط» انسان‌ها کمرنگ کرده است.

به برکت این فضاها از آخرین حوادث جهان با خبریم اما از احوال همسایه خویش بی‌خبر.

سفر انسان به ماه را می‌بینیم اما به قول امید بر گذشته از مدار ماه لیک بس دور از قرار مهر.

گسترش غول‌آسای فضاهای مجازی ما را از تفکر ژرف بازداشته. ما اقیانوسی شده‌ایم به عمق یک انگشت. از هم و حال هم بی‌خبریم. قبلا نامه می‌نوشتیم، تلفن می‌زدیم حال و احوال می‌کردیم... حالا برای بیان عمیق‌ترین حس‌ها علایم گرافیکی به کار می‌بریم.

همه شبیه هم شده‌ایم. طرح دهکده جهانی مک لوهان عملی نشده است. بی‌تفاوت شده‌ایم... و گاه بی‌احساس...

کتاب می‌تواند ما را در خلوت خویش به خودمان بیاورد. در روزگار صداها و صوت‌های دلخراش، کتاب دریچه بسته حس و اندیشه‌مان را می‌گشاید به قول اومبرتواکو از کتاب گریزی نیست. کتاب آیینه‌ای رویاروی‌مان می‌گذارد که دمی به خود آییم.

راستی خیلی وقت است که مقابل آینه وجودمان نایستاده‌ایم و حال خودمان را نپرسیده‌ایم؟ آخرین بار کی و طلوع و غروب خورشید را دیده‌ایم؟

انگشتان‌مان بی‌حس شده‌اند، پس دیدگان‌مان کم ‌سو، احوال دل‌مان را بپرسیم. با کشتی کتاب به دریای پرموج حس‌ها و اندیشه‌ها سفر کنیم.

پرسشی که معمولا در محافل ادبی مطرح ‌می‌شود، این ‌است که ادبیات ما در دیگر کشورها چه وضعیتی دارد؟ شما به عنوان مترجمی که آثار زیادی از نویسندگان و شاعران ایرانی را به دیگر زبان‌ها ترجمه‌ کرده‌اید چه پاسخی برای این پرسش دارید. آیا شما هم بر این باورید که ادبیات ما در جهان مهجور است؟

بله، صحیح می‌فرمایید. جهانیان از ادبیات معاصر ما بی‌خبرند. سیطره سیاست بر فرهنگ نمودار است.

این از آن روست که ما «کپی‌رایت» را رعایت نمی‌کنیم.

دیگر آنکه نزدیک به ۲۰۰ دفتر از دفاتر فرهنگی ما در کشورهای جهان به این مهم بی‌توجهند. بگذارید، تجربه شخصی‌ام را بازگویم.

بیش از ۱۰ کتاب از آثار نویسندگان ایرانی را به ایتالیایی ترجمه کرده‌ام که در ایران به چاپ رسیده و در ایتالیا با اقبال و استقبال رویارو شده است. سال‌هاست که گزیده شعر معاصر ایران از شهریار و نیما تا جوانان شاعر معاصر را همراه با شرح حال و نمونه شعرشان ترجمه کرده‌ام. کاری که تاکنون نشده است و می‌تواند پنجره‌ای برای ادب‌ دوستان ایتالیایی باشد اما متاسفانه با آمادگی و عقد قرارداد با ناشر ایتالیایی چند سال است که نشرش در سنگلاخ بروکراسی اداری با همه همت صادقانه ناشر ایرانی مانده و خاک می‌خورد. من نمی‌دانم سازمان‌های عریض و طویل با بودجه‌هایی هنگفت برای نشر فرهنگ و ادب معاصر ایران چه کرده‌اند؟ لطفا خودشان هم گزارش بدهند.

‌سال‌هاست که ناشران ادبیات کودکان و نوجوانان جهان به ترجمه کتاب‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشتیاق دارند ولی نمی‌دانم از چه رو کانون در این سال‌ها در نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب شرکت نمی‌کند و این فرصت را مغتنم نمی‌شمارد.

بسیاری از وابستگان فرهنگی ما در کشورهای دیگر نه‌تنها زبان کشور مقیم و مقصد را نمی‌دانند بلکه نه ‌تنها اثری درخور به فارسی زبان کشور مبدا نشر نداده‌اند که بسیارشان حتی از ادب معاصر ما بی‌خبرند.

آنان چگونه می‌توانند حامل و رسول فرهنگ و ادب معاصر ما باشند؟ ذات نایافته از هستی‌بخش کی تواند که شود هستی‌بخش؟

شما سال‌هاست که ساکن کشور ایتالیا هستید. کشوری که از نزدیک با چند چهره ادبی‌اش آشنا هستید. برای‌مان بگویید که بزرگان ادبی ایتالیا چه تصوری از پیشینه و حال و روز کنونی ادبیات ما دارند؟

ادبیات ما بیشتر گذشته‌اش شهره است، هم در عامه مردم و هم در ادیبان. ادبیات ما بیشتر تا دوران مشروطه شناخته شده است آن هم به برکت سعی و همت مترجمان و اساتید نامدار.

حضرت مولانا، حکیم ابوالقاسم فردوسی، حافظ، عطار و خیام شناخته شده‌اند و معروف خاص و عام.

اما ادبیات معاصر جز چند استثنا کار چشمگیری نشر نیافته است.

علاوه بر ترجمه از زبان ایتالیایی، یکی دیگر از فعالیت‌های شما ترجمه از زبان عربی و بر عکس ‌است. تصور من این‌ است که ادبیات عرب دارای نوعی فریبندگی بالا برای شماست. چرا؟

شاعر سترگ ما، ملک‌الشعرای بهار اعتقاد داشت به سبب پیوستگی فارسی و عربی،برای شناخت زبان فارسی آشنایی با زبان عربی ضروری است. متاسفانه جامعه فرهنگی ما از ادبیات معاصر عرب به ویژه ادبیات فلسطینی بی‌خبر است. غسان کنفانی و محمود درویش، قصه‌ها و سفرهای‌شان به بیشتر زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده اما به دلایل سیاسی متاسفانه نوعی بیزاری و گاهی نفرت از ادبیات معاصر عرب در جامعه فرهنگی ما مشهود است، غافل از آنکه ما با ادیبان عرب‌زبان و آثارشان بیشتر همسان‌ پنداری داریم، بیشتر پیوندهای مشترک داریم تا شاعری از ماداگاسکار و نویسنده‌ای از کاراییب هر چند که ادبیات مرزی نمی‌شناسد اما ساختن دیوارها را هم برنمی‌تابد.

هم‌اکنون مشغول چه‌ کارهایی هستید و کی منتظر اثری تازه از شما باشیم؟

کارهایی که در دست نشر دارم اینهاست:

- سی‌مرغ و سیمرغ، نگاهی تازه به قصه جاودانی عطار، نشر کتاب گویا

- چگونه با ماهی قزل‌آلا سفر کنیم؟ طنزهای اومبرتو اکو، نشر کتاب گویا

- یکی بود که خودش نبود، شاهکار جانی روداری در مجموعه آثار جانی روداری، نشر هوپا

- سفر به ایران، ایتالو کالوینو، نشر نو

- فاشیسم ابدی، امبرتو اکو، نشر نو

- سرود کریسمس، چارلز دیکنز، پیدایش

- ویسکنت نصفه‌ شده، ایتالو کالوینو، هوپا

- زنده بیدار، داستان

- پرنده و دیوار- داستان

- بهار خاکستری، زکریا تام، نگاه

سال‌های بسیاری است که در کار گردآوری مجموعه نوشته‌های زنده‌یاد دکتر حمید عنایت هستم. خوشبختانه کار حروفچینی مجموعه کارهای او با نام «نوشته‌ها» و ترجمه «عقل در تاریخ» به پایان رسیده و به زودی از سوی نشر نو نشر خواهد یافت.

کار کتاب «یادها» هم هست که نگاهم و آشنایی‌ام با ۵۰ چهره ادبی و فرهنگی و اجتماعی معاصر است.

این روزها مشغول آماده‌سازی شاهکاری از اومبرتو اکو هستم از آخرین کارهایش.

شما در جایی گفته‌اید که پدیده‌ای به نام تلویزیون، تعقل را از ما گرفته و من فکر می‌کنم همین نظر را درباره فضای بی‌حساب و کتاب دنیای مجازی هم داشته ‌باشید. به عنوان یک نویسنده و پیشکسوت فکر می‌کنید چه سازوکارهایی لازم است تا از این فضا به عنوان فضایی آموزشی در امر فرهنگ استفاده‌ بهتری شود؟

- آری، تلویزیون نقش تعقل را کمرنگ کرد و فضاهای مجازی «تخیل» را به پستوی اندیشه راند.

چه توصیه‌ای می‌توانم داشته باشم؟ من که از اول با نصیحت میانه خوشی نداشته‌ام، پیشنهادی می‌توانم داشته باشم؟ من همیشه خواسته‌ام خودم را بیازمایم اما گرمای آتش در کتاب‌ها برایم کافی نبوده وآتش دستم را سوزانده است.

سروده‌های شاعران را درباره عشق بسیار خوانده‌ام اما زمانی که عشق دلم را گذاشت این ضرب‌المثل عربی برایم معنا پیدا کرد: یدرک ولایوصف، درک می‌کنم اما نمی‌توانم وصف کنم.

مهر پدر را دیده بودم اما زمانی که پدر شدم، «امید» به دنیا آمد و «نوید»‌زاده شد، پدر بودن را حس کردم. حالتی یافتم به قول حافظ: من گنگ خواب دیده و عالم همه خواب، من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش.

حالا هم به قول رنه گنون در «سیطره کمیت» چه می‌توانم گفت؟

شعر مولانا به یادم می‌آید به گمانم همه این فضاهای مجازی برای آگاهی و ارتباط است نه تبدیل به جزیره شن شدن، برای پیوستن است نه گسستن از خود و جامعه و عدم ارتباط.

نگذاریم آب کشتی وجودمان را غرق کند، فضاهای مجازی باید وسیله‌ای باشند برای به خود آمدن.

باید گل یاس را بویید، اجازه بدهیم پاهای‌مان بر سبزه‌ها تماس بگیرد، به فرزندمان، مادرمان، پدرمان چشم بدوزیم، دستان‌شان را در دست‌مان بگیریم، زیباترین چشم‌اندازها را از نزدیک ببینیم، در دریا شنا کنیم، ماسه‌ها پاهای‌مان را بنوازد. نسیم بر تن‌مان بوزد.

فضاهای مجازی وسیله باشد نه هدف، نه غرقه شدن، به قول حضرت مولانا:

آب در کشتی هلاک کشتی است

آب در بیرون کشتی پشتی است

چه خوب است فضاهای مجازی پشتوانه ما باشد برای رفتن نه ماندن، برای شدن نه بودن.

ظاهرا نظر شما درباره ادبیات کودک و نوجوان تا حدی امیدوارانه است. رشد ادبیات کودک و نوجوان را در این سال‌ها چگونه ارزیابی می‌کنید و چه ‌آینده‌ای برایش متصورید؟

در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان در حیطه تصویرگری ما از سرآمدان هستیم. چند سال پیش هنرمند گرامی محمدعلی بنی‌اسدی پنجمین تصویرگر برتر در سطح جهان شد اما در زمینه تالیف همسان تصویرگری نبوده‌ایم. بیشتر بومی بوده‌ایم و به آرزوهای مشترک کودکان و نوجوانان جهان کم ‌توجه.

این هم هست که بسیاری از آثار نویسندگان ما ترجمه نشده است اما در میان کودکان و نوجوانان ما کارهایی دیده‌ام و قصه‌هایی خوانده‌ام و شعرهای شنیده‌ام که مرا به آینده سخت امیدوار می‌کند.

و حرف ‌آخر

با این همه حرف حرفی ندارم جز آرزو، آرزوهای خوب و خوش برای مردمان که غم‌ها کمتر شود، سفره‌ها پر رونق‌تر، دیوارها برداشته شود، سیل‌ها ساخته شود، امیدها بیشتر شود، تساوی‌ها افزون‌تر... نوای جغد جهل خاموشی گیرد و آوای دانایی و آگاهی بیشتر به گوش برسد... فقر و فساد رخ بربندد و فرشته مهربانی رخ نماید. به قول پیامبر پارسی حضرت زرتشت: من برای از میان بردن تاریکی‌ها، شمشیر نمی‌افرازم. شمعی می‌افروزم. خواسته‌ام در این شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل، شمعی بیفروزم. فقط شمعی بیفروزم.

روزنامه اعتماد

نظر شما